Logo

تعمقی برآیه 103 سوره آل عمران (ریسمان خدا را از کجا پیدا کنیم؟)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

روزهای تعیین کننده ای در پیش است در کل جهان نه در مملکت ما و نه در خانواده های ما در هر هسته تجمعی از کوچک ترین هسته ها که می شود هسته های خانواده تا بزرگ ترین هسته ها که می شود ممالک و کشورهای بزرگ و کوچک باید مراقب بود روزهای بسیار حساسی است . در سوره آل عمران در آیه صد و سه کلامی از پروردگار یکتا وجود دارد که در بسیاری از گفتگوهایمان به آن استناد کردیم و باز هم می کنیم اما باز می دانم که بهره ای چندان از این کلام نبردیم . برای گفته ام دلیل هم دارم که عرض می کنم . آیه صد و سه چنین است . وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقوا وَاذكُروا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَيكُم
و همگی به رشته الهی درآویزید پراکنده نشوید نعمت خدا را بر خود یاد کنید . میبینید چه آیه آشنایی است . همه ما می دانیم که از جانب پروردگار ریسمانهایی به سوی بندگانش به سوی زمین آویزان است اما هیچ وقت از خود نپرسیدیم این ریسمانها چه هستند ؟ در مجموع ما دو دسته ایم یا پرسش نمی کنیم اصلا، سرمان را می اندازیم پایین بله بله فهمیدیم یا نفهمیدیم و می رویم یا اینکه سرمان را زیادی بالا می گیریم و تنها اعتراض و انتقاد می کنیم اما وجه سومی که پرسش کردن هست برای بیشتر فهمیدن معمولا کمتر به این می پردازیم . از خودمان هیچوقت نپرسیدیم این ریسمانها چه هستند؟ چه شکلی هستند؟ چگونه می توان اینها را پیدا کرد ؟اینجاست دستم را بلند کنم و آن را بگیرم؟ چگونه می توان اینها را پیدا کرد . چگونه می توان دست به آن رساند ؟ آیا بعد از دیدن و پیدا کردن و گرفتن سر این ریسمانها چه اتفاقی برای ما می افتد ؟ مثل دختر شاه پریان همه چیز جرقه می زند و یک شکل دیگر می شویم ؟ ما پس از گرفتن این ریسمانها چگونه خواهیم شد ؟ چه خواهیم کرد ؟ چه چیزی بدست می آوریم ؟آیا می توانیم برای همیشه به این طناب ها وصل شده باقی بمانیم ؟ یا نه . پرسش ها یکی پس از دیگری پشت سر هم می آیند . فرمودند پراکنده نشوید یعنی چه ؟ مگر قرار است هر کداممان جایی رویم . فرمودند نعمت خدا را بر خود یاد کنید . منظور کدام نعمت است؟ آب هوا باد گیاه ؟ چگونه نعمت خدا را یاد کنیم ؟ حالا گرچه فهمیدیم نعمت خدا کدام بخش منظور است یاد کردن نعمت خدا چگونه خواهد بود؟ می بینید اگر به کلام خدا کمی عمیق تر نگاه کنیم سوالات بسیار بسیار بسیار زیادی پیش چشمانمان خود نمایی می کند . نمی دانم چه قدر به این آیه در سکوت فکر کردم . اینجا اشاره به رشته الهی است . وقتی رشته ای الهی است جنس پشم و پنبه و نخ نیست پس رشته ای است از جنس حقیقت . حقیقت یعنی چه ؟ حقیقت یعنی آگاهی و کسب شعور برای فهمیدن آنچه که هست و الان وجود دارد . هستی که دست های ناتوان من و شما آن را به وجود نیاورده در عالم زمین رشته پیوند بین بشر و پروردگار باید از جنس حقیقت یا بهتر بگویم از جنس آگاهی و شعور محض باشد .کجا دنبالش بگردیم ؟ خداوند در جای جای قرآن فرموده در کلام وحی برای انسان موجوداتی از جنس خودشان اما بهره برده از حقیقت قرار فرموده . این همان رشته الهی است که در هر عصری آدمی برگزیده عهده دار این مسئولیت بوده و الان هم هست پس پیامبران و پیامبر ختمی مرتبت و اهل بیت پیامبر همان رشته ی الهی هستند .
من در خامواده تقریبا مذهبی بزرگ شدم از پیامبر خدا و اهل بیتش همیشه و هر ساله و بخصوص در ایام خاص خیلی شنیدم . در روضه خواتی ها شرکت کردم از اوان طفولیت . گریه ام نمی آمد از زیر چادر کوچکی که بر سرم بود یک چشم بیرون می گذاشتم و به خانمهایی که گریه می کردند و التماس می کردند نگاه می کردم و بسیار شنیدم در همه دوره های زندگیم که آدمها از این بزرگان یاری می خواستند و حمایت آنها را درخواست کردند و خیلی از آدمها چنین بودند پس چرا در جمع مومنین، مومنینی که به برگزیدگان خدا مومن هستند چندان موفقیت و رهایی و آزادگی دیده نمی شود ؟کجای کار ایراد دارد ؟ آیا مثل آدمهای کور و کر بر حقیقت ، بنشینم و رشته الهی بودن این خاندان را زیر سوال ببرم ؟ یک جای کار ایراد هست یا رشته رشته نیست یا گیرنده اش گیرنده نیست . الان در عصر حاضر معاندین و سودجویان گمراهان و کفار آمدند و رشته الهی بودن پیامبر و خاندانش را زیر سوال بردند . اینها فکر می کنند اگر پارچه ای را روی شعله شمع بیندازند دیگر نور نخواهد داد اما در کمال تعجب می بینند که شعله شمع با عمل آنها نه تنها پنهان نشد بلکه از کوچکی شعله تبدیل به آتشی سوزان و شعله ور شد . پس در این وادی قدمگاهی برای عیب جستن و سیاه کردن حقایق وجود ندارد پس چه کنیم ؟ از خدای خویش خواستم که مرا آگاه کند چه خبر است؟ چه باید کرد ؟ در لحظه ای بسیار کوتاهی چشمانم را بستم در خودم فرو رفتم مواجهه شدم با پهنه بسیار وسیعی، دنیا با تمام وسعتش در پیش چشمانم قرار گرفت . آن هم با همه آدمهایی که در حال حاضر در دنیا به ظاهر زندگی می کنند . از سوی انسانهای برگزیده خدا رشته هایی در دسترس آدمها قرار داشت . تمامی این رشته ها و این همه زیاد همه ی اینها می آمد و جمع می شد در یک نقطه مثل یک کلاف متصل می شدند و بعد از آن دیگر من اتصالشان را نمی دیدم اما متصل می شدند . آدمها دسته های خیلی مختلفی بودند بعضی از این آدمها رشته هایی را که برای آنها قرار گرفته بود نمی دیدند عده ای می دیدند دست هم دراز می کردند اما نه آن قدر که به لمس کردن این رشته ها برسند عده ای رشته ها را می گرفتند اما تلاشی برای نگه داری این رشته ها نمی کردند انگار بازی است فقط از گرفتن آن شعف می کردند و دوباره هیچ . اما عده قلیلی خیلی قلیل رشته های خود را گرفته بودند محکم چسبیده بودند پس از این نگاه راهنمایم مرا به سمت پایین سوق داد تا علت ندیدن یا نپیوستن یا گرفتن و رها کردن رشته های الهی از سوی انسانها را ببینم تا این علت را پیدا کنم . خیلی شگفت انگیز بود. از سوی زمین هم همان طور که به نظر رشته هایی از بالا به سمت پایین آمده بود از سوی زمین هم رشته هایی بیرون زده بود به پای آدمها پیچیده شده بود . بعضی ها تا مچ پایشان عده ای تا زنوانشان جمع کثیری تا شکمشان را این رشته ها گرفته بود که انگار از زمین در آمده و به اینها پیچیده و تعداد قابل ملاحظه ای مثل یک ماهی که خیلی گنده است و در تور ماهیگیری افتاده است همانند همان ماهی در درون تور اسیر شده بود و تا بالای سرشان داخل تور بود . فریاد کردم وای اینها چیست ؟ راهنمایم فرمود خوب دقت کن روی طنابها چه نوشته است .
خم شدم به سمت پائین و نگاه کردم . انسان هایی که به هر دلیل ممکنه ای دستشان به رشته ی الهی وصل نمی شد در پای خود حلقه هایی داشتند که با زنجیر به زمین وصل شده بود . بر پای هر آدمی تعداد حلقه ها کم هم نبود . بعضی ها یکی ، بعضی ها سه تا ، بعضی ها ده تا ، بعضی ها صدتا . قابل شمارش نبود . شروع کردم به خواندن برچسب یا اتیکتی که روی هر زنجیر بود . روی یکی نوشته بود: این بنده دائماً جلوه ی حق به جانب دارد .یعنی: هرچی من می گویم به حق است . باورتان می شود ؟ شمایی که همیشه می گوئید حق با من است . جلوه ی حق به جانب داری ، پایت با زنجیر وصل است . دستت به ریسمان حضرت زهرا نمی رسد . مگر امروز روز حضرت زهرا نیست ؟ آن یکی را نگاه کردم نوشته بود: نیاز به کنترل کردن دیگران . به چه کلفتی به پایش چسبیده بود و نمی گذاشت تکان بخورد . چون این نیاز دارد و دائم باید همه را کنترل کند.می گوید: تو اینجوری باش . تو آنجوری باش . تو حق نداری به غیر از این باشی . سومی اش نوشته بود: سرزنش کردن دائمی بقیه آدم ها به خاطر عملشان . خودت را نگاه کن . چرا دائم آدم ها را سرزنش می کنی ؟ چرا این کار را کردی ؟ چرا آن کار را کردی ؟ هیچ وقت نگاه کردی ببینی خودت چه کار کردی ؟ بعدی نوشته بود: نیت های جنگ طلبانه . دیدید بعضی ها همیشه آماده حمله کردن هستند . در هر زمینه اعتقادی . در هر جایی که قرار بگیرند . همیشه آماده هستند تا یک عده ای ریشه شان را بزنند . یک عده ای را قلع و قمع کنند . من نمی دانم چرا ؟ کارت بعدی نوشته بود: این ها باورهای محدود کننده دارند . مثالی بزنم. خیلی سال پیش بود .. یک خانمی در مورد درمان پیش من آمده بود. به او می گفتم درمان تو تلاوت قرآن است . دیدم شروع کرد به گریه کردن . گفتم خانم جان عربی بلد نیستی بخوانی خب فارسی بخوان . دوباره گریه اش بزرگ تر شد . دخترش که همراهش بود گفت خانم این اصلاً سواد ندارد . توان مالی شان پائین بود . جوری نبود که بگویم بروید سی دی یا نوار قران بخرید ، ضبط بخرید ، این کار را بکنید . اگر قرار بود که من در همانجا ایست کنم منم جزء کسانی بودم که باورهای محدود دارند . فوری به او گفتم هیچ ایرادی ندارد . وضو که بلدی بگیری ، وضو را بگیر ، روبه قبله بنشین ، قرآنت را بگذار توی بغلت ، انگشتت را بگذار سرخط و شروع کن صلوات فرستادن تا آخر خط . دوباره بیا خط دومی ، صلوات بفرست تا آخر خط . دوباره . شما باور می کنید که آن خانم بیماری اش خوب شد . هرچی بگوئید داشت . از کجا داشت ؟ باورهایش . عقایدش . همه چیزش اینجوری قفل و کلید بود . در همان ایستاده بود . غیر از آن را باور نداشت . نماز خواندش را عوض کردم . قرآن خواندنش را عوض کردیم . شکر خدا . خدا عنایت می کرد ما هم برای او تغییر می دادیم . کارت بعدی نوشته بود: شکوه و شکایت دائم . بعضی ها مرض دارند و دائم شاکی هستند . می گویی که این لیوان ها چه خوشگل است می گوید بله قشنگ است ولی چه فایده خیلی گران است . چه فایده زود می افتد و می شکند. اون همچین می کند . دائم شاکی هستند و شکایت می کنند . کارت بعدی نوشته بود: قضاوت های دم به دم . این یکی را که ماشااله خیلی همه باهاش آشنا هستیم . همه آشنا هستیم . می گوئی که آقای مغازه دار محله تماس گرفته و نمی دانی یک جنسی را مثلاً من الان احتیاج دارم به طور دائم . همیشه خرید می کنم . می گوید که فلانی از این جنسی که شما همیشه می خواهید نگاه کردم و انبار را زیر و رو کردم مثلاً یک کارتن باقی مانده این کارتن را من به قیمت جدید نمی توانم بفروشم و نمی فروشم . این را با همان قیمت قدیم می دهم چون اصلاً رویش هم نوشته که قیمتش چند است . اختلاف قیمت هر بسته درونش هم 40 تومان است با قیمت جدید . می خواهی برای تو بفرستم ؟ گفتم که باشه بفرستند . حالا اطرافیان یکی می گوید که باز این جنس بنجلهایش را انداخت . آن یکی می گوید که انبارهایش را می خواست خالی کند .پول لازم داشت کارت بعدی رویش نوشته بود: برچسب زدن های دائمی . این برچسب زدن های دائمی زیرمجموعه قضاوت های دم به دم است . قضاوت می کند و به یارو برچسب می زند . این خسیس است . او یک ذره گدا است . او چشم هایش هیز است . این یک مقدار بددهن است . کارت بعدی نوشته بود :ترس های متعدد ترس ها کشنده است . ترسوها حواسشان را جمع کنند . اگر می خواهی امشب چادر خانم حضرت زهرا را بگیری بگو خانم جان من ترسهایم را بیرون آوردم از من بگیرش . من می خواهم بدهم برود . من نمی خواهم داشته باشم . کارت بعدی نوشته بود: بهانه های بسیار برای هرچیز . می آیی برویم مهمانی ؟ می گوید آخه الان وقتش نیست . می آیی برویم خرید کنیم ؟ الان نمی شود این کار را کرد ، آخر برج است و پول نداریم . می خواهی .... ؟ هر کاری به او می گویی یک بهانه برایش می آورد . می خواهی خانه ات را جارو کنم می گوید نه مثلاً امروز چهارشنبه است جارو زدن خیلی بد است . همش بهانه . زندگی که بهانه نمی شود . بعدیش می گوید: گذشته با همه ی تلخی ها و شیرینی هایش ، تلخی هایش را قبول دارم باید حذف کرد ، شیرینی هایش را چرا دیگر ؟ چون آنقدر در شیرینی هایش می ایستی شیرینی های حالا را نمی بینی . اصلاً نمی بینی . چون هر شیرینی که به شما می رسد باید برایش شاکر باشید . شکرگزاری کنید . اگر همسایه ای در زد و به شما آش نذری داد این شادی است . آنقدر تو هنوز در آن آش رشته هایی هستی که زمان جوانی می پختی که خوردن این آش هم برای تو زهر مار می شود . می گوید گذشته با همه ی تلخی ها و شیرینی هایش مانع این می شود که تو دست بیاوری دامن خانم حضرت زهرا را بگیری . تلخی ها را می دانستم ولی باور نمی کردم که شیرینی ها را هم شامل شود . کارت بعدی نوشته: وابستگی از هر نوع دنیوی . وابسته به پول . وابسته به مقام . وابسته به اینکه همه باید به من احترام بگذارند . وابسته به اینکه همه باید به من سلام کنند . خب تو سلام کن . مگر قدیمی ها نمی گفتند که سلام سلامتی می آورد ؟ وابستگی ها از هر نوع دنیوی اش . کارت بعدی نوشته بود: زندگی کردن براساس خوشایند دیگران . شما باورتان می شود وقتی ما عروسک خیمه شب بازی دست بقیه می شویم دستمان به دامن خانم نمی رسد . وقتی زندگی کردنمان ، حرکتمان را براساس اینکه دیگران خوششان بیاید تعیین می کنیم ما مومن نیستیم . کبر . غرور . حسد . مال اندوزی . رویه های نامتعادل در زندگی . پرخورها . کم خورها . کم خواب ها . من گوشت اصلاً لب نمی زنم . من اگر هر روز گوشت نخورم می میرم . رویه های نامتعادل است . تهمت . خشم . دروغ . ریا . رشوه . ربا . و خدایی ناکرده زنا . زنا یک شکل اصلی دارد که همه با آن آشنا هستند . اما یادمان باشد مومن به احکام خدا هر حکمی را که زیر پایش می گذارد یک خطای گنده است . و هزاران عنوان دیگر .
شب شهادت بی بی دو عالم است . دست ها یا بر سینه می کوبند در عزای خانم یا بر سر می کوبند یا اشک هایشان را از گونه هایشان پاک می کنند . یا به سوی آسمان دست ها را بلند کرده اند و درخواست می کنند . بی بی دوعالم را نزد حق واسطه قرار می دهند . درخواست های فردی و عمومی شان را بیان می کنند . در مکان های بسیاری آدم ها در حال عزاداری مشاهده می شدند ولی عجیب آنجاست که برای هر آدم درخواست کننده از سوی بی بی دو عالم رشته ای در هوا تکان می خورد . باورتان می شود . هرکسی که ایشان را صدا می کرد رشته ای تکان می خورد . اما چشم هایی که آنها را ببینند . دست هایی که خودشان را به آن رشته ها برسانند نبودند . چرا ؟ چون صاحب دست ها با زنجیرهای طلائی به شدت به خاک وصل بودند. عجیب تر اینکه عده ی کثیری اصلاٌ متوجه این امر هم نبودند . فقط می گفتند عزاداری وظیفه ی ما است . ما وظیفه مان را انجام دهیم .اما نمی دانند که تا دست به آن رشته ی الهی که امشب از جانب بی بی دو عالم بر آدمیان عرضه شده نگیرند پس از عزاداری ها باز هم مثل قبلشان هستند و هیچ فرقی نمی کنند . آن وقت چی می شود ؟ یک عده ای معاند خواهند گفت که از این همه عزاداری و اخلاص به خاندان پیامبر چه عاید می شود ؟ این آدم ها باز هم همان که بودند هستند . همانی که قبل از عزاداری بودند باز هم همان هستند . نباید اینطوری باشد . آن وقت چه اتفاقی می افتد ؟ می شود آن چیزیکه ما امروز در آن هستیم. هیچکس توجه نمی کند که بی اعتباری دعاها و عزاداری ها و عقیم ماندن حاجت گیری ها از زنجیرهای بسته به پاهای انسان ها در زمین است و بس . نمی دانم توانستم منظورم را برسانم یا نه ؟خودم خیلی راضی نیستم از گفتگویم . چرا ؟ چون هنوز فکر می کنم آن چیری را که من حس کرده بودم نگفتم
آن رشته الهی که خداوند در سوره آل عمران فرموده همانا پیامبر خداست و اهل بیتش و قرآن . می بایستی به این ها تمسک جست . در عصر بیداری که مسیرهای زیادی پیش روی ما باز شده است . ببینید ما که معتقد هستیم بالای هر نامه مان ، هر مقاله مان ، هر اطلاعیه مان و هر چیزی یا می نویسیم بسم الله الرحمن الرحیم یا می نویسیم هو الحق یا می نویسیم بسم رب الشهدا ، خلاصه عنوان دارد مقالاتمان . عنوان دارد گفتگوهایمان . اما بسیاری از مسیرهای باز شده در جامعه در عصر بیداری عنوان ندارد . باید مراقبت کنیم. تنها مسیری که انسان را به مقصود می رساند از قرآن ، پیامبر و اهل بیتش عبور می کند . فقط تجمع مومنین به حق باید در همین مسیر باشد . بودن کتاب خدا ، پیامبر آخرین و خاندانش که آخرین حجت خدا از این خاندان امروز برای مومنین جهان زنده و پنهان است . . یک نعمت بزرگ و غیرقابل وصف است که آدمیان هردم می بایستی شاکر این نعمت باشند . از یاد نبرند وجود پیامبر خدا ، اهل بیتش ، امام برحقمان و کتاب خدا . اما و اما و بازهم اما ، گفتیم که هرگز هیچ دهانی با حلوا حلوا گفتن شیرین نشد مگر با حلوا خوردن . پس یا حسین و یا علی و یا زهرا و .... گفتن به تنهایی دست ما را به دامان این نعمات الهی نمی رساند . بلکه قبل از صدا کردن باید به پاهای وجودمان نگاه کنیم . ابتدا یکی از آن زنجیرهای طلایی را پیدا کنیم که قفل است و تلاش کنیم که جدا کنیم . اگر جدا کردیم که فبهالمراد . اگر نتوانستیم ، شناختیم آنرا بالا می گیریم و می گوئیم خانم جان این زنجیر را پیدا کردم که به پای من است اما زورم نمی رسد که تنهایی پاره اش کنم. من را یاری کن . این آن چیزی است که باید امشب بکنیم.
حسرت و زاری گه بیماری است وقت بیماری همه بیداری است
آن زمان که می شوی بیمار تو می کنی از جرم استغفار تو
می نماید برتو زشتی گنه می کنی نیت که باز آیم به ره
بر می گردم . گناه کردم و زشت بوده . باعث شد این همه درد و سختی بکشم . غلط کردم . استغفار می کنم . استغفار که می کنیم زشتی گناهان صدچندان عیان می شود . می گوید وقتی آن زشتی ها می آید و پیدا می شود آن موقع می گویی" می کنی نیت که باز آیم به ره"
عهد و پیمان می کنی که بعد از این جز که طاعت نبودم کاری گزین
این توصیه است . به عنوان شعر فقط نگاه نکنید . پس اول چی شد ؟
می گوید وقت بیماری ،حسرت و زاری بالا می رود خوب است . چون وقت بیماری آدم ها بیدار می شوند . چه جوری ؟ وقتی بیمار می شوند شروع می کنند و می گویند خدایا غلط کردم . خدایا غلط کردم . من را نجات بده . شروع می کنند استغفار کردن . هی می گوید «استغفرالله ربی و اتوب الیه» «استغفرالله ربی و اتوب الیه» خدایا غلط کردم. وقتی استغفار می کند. زشتی گناهان به او عیان می شود. وقتی زشتی گناه عیان می شود می گوید که خدایا نیت می کنم که دیگر در راه می آیم . دیگر از این کارهای بد نمی کنم . عهد و پیمان می کنی که :
بعداز این جز که طاعت نبودم کاری گزین
( عهد و پیمان می کنم که خدایا بعد از این فقط اطاعت تو را می کنم . هرچی گفتی بکن می کنم و هرچی گفتی نکن نمی کنم
پس یقین گشت اینکه بیماری تو را می ببخشد هوش و بیداری تو را
(پس معلوم شد که مریضی بلا نیست . بلکه آگاهی است . بیداری است . که به شرایطت نگاه کنی
پس بدان این اصل را ای اصل جو
ای کسیکه دنبال اصل می گردی .
پس بدان این اصل را ای اصل جو هرکه را درد است او برده است بو
(بوی چی ؟ بوی بیداری . بوی آگاهی )
هرکه او بیدارتر پر دردتر هرکه او آگاه تر رخ زردتر
دیگر شکایت نکنی .

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.