منو

پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu 03 28 2024

A+ A A-

باز به اربعین رسیدیم بخش اول

بسم الله الرحمن الرحیم

باز به اربعین رسیدیم. غوغای عجیبی در میان ممالک مسلمان نشین و مخصوصاً شیعیان هر دیاری ایجاد گشته است . هرکسی به شکلی به تکاپو افتاده است به گونه ای که چشمان آدم هایی که از قصه اربعین بی خبر هستند را خیره گردانده است . حتی شاید آدم هایی را نیز به سوی این موج عظیم فرا خوانده است تا بیایند و بفهمند . آیا واقعاً شما ، شما و شما که شیعه هستید ، اندیشیده اید که چه خبر است ؟ شاید عده ای به واسطه روایاتی که از ائمه پس از آقا در باب اربعین و ثواب آن فرموده اند عزم حرکت کرده اند ، خوب است ، خداوند بالاتر از ثواب عملشان به آنها بدهد . عده ای هم با شور و شوق دیگران به حرکت درآمده اند و در این سیل خروشان افتاده اند ، داخل شدند و رفتند این هم خوب است . خداوند توفیق درک حرکتشان را به آنها عطا فرمایند . اما عده ای با سر می دوند ، چرا ؟ توضیح می دهم . در هر کوی و برزن و هر خانواده ای ، حداقل آنچه که در بین ما مسلمان ها رایج است وقتی عزیزی از دنیا می رود ، سومین روز و شب هفتم و چهلمین روز از زمان خاکسپاریش را دور هم جمع می شوند و مراسم ختمی برگزار می کنند . گر چه که کمتر کسی به فلسفه این سه مراسم فکر می کند . فقط براساس سنت ها و رسومات جامعه انجام می دهند اما فی الواقع چنین نیست . روز سوم به سوگ می نشینند تا بازماندگان در حضور دیگران باور کنند که دیگر عزیزشان در کنارشان نیست . رسیدن به این باور ، باور سخت ، در خلوت و تنهایی بسیار دلگیر کننده و حتی مرگبار است . اما حضور آدم هایی که نشان می دهند در این باور سخت کنار تو هستند و در دلگیری ها و دلتنگی هایت شریک هستند قدری از بار جانکاهش کم می کند و به قبول کردن این ماجرا کمک می کند . شب هفتم ، باز همه جمع می شوند به خاطر می آورند که امشب هفتمین شبی است که او دیگر کنارشان نیست یا حداقل فردا هفتمین روزی است که او دیگر در کنارشان نیست . من از زمانی که با آقا موسی بن جعفر(ع) آشنا شدم و این قصه تازه ای نیست چون از خیلی کودکیِ من هر ماه در خانه خودمان آقای روحانی که سید بود و بسیار خوش گفت و لفت بود و بسیار چهره دلنشین و نورانی داشت . می آمد و همیشه روضه موسی بن جعفر(ع) می خواند ، خدا او را بیامرزد . من هر ماه با کمی از زندگی موسی بن جعفر(ع) آشنا می شدم . به مرور خودم در پی آن شدم که بدانم ایشان چه کسی بودند ، چه کردند و چطور دنیا را ترک کردند . و وقتی فهمیدم هر کجا گیر می کردم به ایشان متوسل می شدم . شب هفت هر کسی شرکت می کردم در مراسم ، متوفی را به آقا موسی بن جعفر(ع) می سپردم تا درس صبر بیاموزد و تنگی قبر را برایش آسان کند ، هنوز هم این کار را می کنم ، جار زدنی که نیست . حالا خیلی از مواقع دیگر در مراسم ختم به دلیل مشکلات جسمی شرکت نکرده ام ولی بچه ها می روند و من در خانه این توسل را می کنم . شما هم انجام دهید و ببینید چه تأثیری روی شما دارد . اما چهلمین روز چرا ؟ می دانید که عدد چهل جایگاه خاصی دارد . در امورات مختلف مرز پختگی و درک در آن امور است . وقتی آدم ها بعد از گذراندن چهل روز از فقدان متوفی دور هم جمع می شوند شاید التهاباتشان ریخته و در آنجا با خودشان فکر کنند او چه کسی بود ؟ چه کار کرد ؟ حالا که نیست ، نبودنش چه تأثیری بر جامعه و اطرافیانش دارد ؟ و شاید در این راستا خودشان را بیابند که تا امروز چه کرده اند و از امروز به بعد چه باید بکنند ؟ و ای کاش آدمیانی که برای عزیزانشان چهلم می گیرند و آنهایی که در مراسم چهلم شرکت می کنند قدری تفکر و تأمل در این ماجرا داشته باشند . القصه در اربعین حسینی نیز چنین است . آدم هایی که محرّم را پشت سر گذاشته اند اگر هر روز حداقل ساعتی را به تفکر در باب عاشورا گذرانده باشند اربعین پیش رو را با شعوری متفاوت پذیرا می شوند . این سیل آدم ها را که به سوی کربلا می روند نگاه کنید . در این آدم ها گرد ماتم و عزا نیست ، شاید لباس مشکی تنشان کرده اند اما قلبشان در عزای حسین بن علی می جوشد نمی ماسد . هر دم صیقل می خورد ، با نور درخشنده تری خودنمایی می کند . آن ها در حرکت و پیشروی به سوی کربلا هر دم امامشان را نگاه می کنند . در این نگاه به خودشان هم نگاه می کنند و می خواهند ببینند چقدر تشابه بین این و امامش وجود دارد . در این راستا تلاش می کنند تا این فاصله وجودی را کم و کم و کمتر کنند . همان طور که وقتی روز چهلم بر مزار عزیز از دست رفته می رویم ، تنها وقتی آرامش پیدا می کنیم که فاصله بین خود و او را یک حجاب نازک ببینیم . مردم می روند تا بفهمند که اگر دستشان به مزار امامشان می رسد می توانند دستشان را بلند کنند و به امام حیّ شان دست بدهند . اگر دستشان به مزار امام می رسد ، به صحن و سرای امام شهیدشان می رسد ، شاید بتوانند بفهمند که می توانند دستشان را بلند کنند و به دست امام حیّ شان بدهند ، امام زنده شان ، قبل از اینکه دیر شود . مگر نبودند کسانی که بعد از امام حسین(ع) شمشیر کشیدند به خون خواهی حسین بن علی(ع) برخواستند ، اما امام حیّ شان ، حضرت سجّاد را فراموش کردند و به ایشان پیوند نخوردند ؟ در خیل عظیم زیارت رونده های اربعین حسینی قشرهای مختلفی وجود دارند و صدالبته حتی ناآگاه ترینشان ، بهره شان را می برند . اما فقط کسانی که می روند و دریای شورشان را در سایه آقا تبدیل به شعور کامل کنند موفق هستند ، چرا ؟ چون صاحب دریای شعور است که می تواند بفهمد آقایی در همان نزدیکی ها ایستاده و او را نگاه می کند که زنده دنیایی است . تداوم بخش راه خون و شهادت پدرشان حسین بن علی(ع) است . و چشم انتظار خیل مشتاقانی که بر سر و رویشان می کوبند و ایشان را صدا می زنند تا همه اشتیاقشان تبدیل به شعور شده باشد . می دانید چرا فقط با شور نمی خواهند ؟ چون شور بعد از اوج گیری سرنگون می شود ، خاموش می شود اما اگر شعور ایجاد بشود دائم هر ذره اش تکثیر می شود ، روز به روز افزایش پیدا می کند و هرگز خاموش نمی شود . به همین دلیل امام فقط شور نمی خواهد بلکه حداقل شور را همراه شعور می خواهد تا بعد از فروکش کردن شور ، شعور باقی بماند .
به خاطر دارید قصه ای را که گفتم : در روز عاشورا فردی تا نزدیک ظهر جنگید و وقتی دید که شکست از آن آقاست اسبش را برداشت و در جهت خلاف میدان جنگ از امام حسین(ع) دور شد . به خاطر داشته باشید شورتان شما را می آورد ، از دست ندهید و همه را یک جا تبدیل به شعور حسینی بفرمایید . ادامه دارد.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید