منو

جمعه, 31 فروردين 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

حقیقت نورانیت چیست؟بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

صحبت از جمع : در شب هشتم محرم فرمودید کینه آدم ها علی الخصوص مؤمنین را به دل نگیرید .

در ادامه فرمودید که گفتید من اگر از کسی کینه داشته باشم او را می بخشم نه بخاطر خودش که اگر حقیقت الهی در او متبلور شود برای من محترم است . خواستم خواهش کنم توضیحی در خصوص این جمله که بکار بردید بدهید ، از کجا بفهمیم این حقیقت الهی در او متبلور شده است یا خیر ؟
استاد : بسیاری از آدم ها لیاقت بخشیده شدن ندارند این یک واقعیت هست و من هم پذیرش می کنم اما از آنجایی که بنده نمی توانم لیاقت آدم ها را تعیین کنم و استحقاقشان را برای این که بخشیده شوند و یا نشوند نمی توانم حد برایش تعیین کنم و نمی شناسم لذا می بخشم ، شاید که این بخشیدن بنده کمک کند آن چیزی که در درون این آدم به عنوان هسته حقیقت وجود دارد و در حجاب قرار گرفته است بتواند باز شود . از کجا بفهمم که باز شد ؟ مرا چه به این حرف ها ! به من چه ! بنده وظیفه ام را انجام دادم . خدا خودش می داند بنده اش لایق باز شدن هست یا خیر . اگر لایق باشد به او فرصت می دهد اگر هم نباشد درها را به روی او می بندد ، به بنده ربطی ندارد بنده وظیفه ام را انجام دادم . دِینی را که خدا به گردن گذاشته انجام دادم باقی به من ربطی ندارم . جستجو هم نمی کنم که آیا بخشیدن بنده ، آیا پاسخ دادن بنده ، آیا کمک کردن بنده سبب شد که آدمی نجات پیدا کند ، اصلاً و ابداً چون حیطه کار بنده نیست . نه حیطه کار بنده نیست ، حیطه کار هیچ آدم دیگری هم نیست . ما وظیفه مان این است که مثل خدا زندگی کنیم . می گوید ما کجا خدا کجا ! خودش گفته است تو خلیفه الله هستی . خلیفه الله یعنی نمادی از خداوند به روی زمین . این قدر شبیه خدا نیستیم باورمان نمی شود ، می گوییم مگر می شود ؟ بله می شود ، نعوذبالله خدا که دروغ نمی گوید . در کتاب خودش هم گفته است . بنده تنها وظیفه ای که در این دنیا دارم این است که بروم و شبیه شوم به آن چیزی که خداوند در خودش دارد و آن را تجلّی دهم . حالا در این راستا شما چکار می کنید به من مربوط نمی شود ! بنده راهت را نمی بنده . می بخشم که آنجا نتوانی بگویی اگر فلانی مرا بخشیده بود بنده از دست ابلیس در می رفتم ، دروغ نگو ، تو دنبال ابلیس می دوی ، به من چه ! بنده کار خودم را می کنم .
در گفتگوهای شب های محرم بر اساس کلام آقا امیرالمؤمنین که اشاره به نص صریح قرآن فرمودند : مبنی بر این که از صبر و صلاه کمک بگیرید که آن بر خاشعین سبک و آسان و قابل پذیر است . حضرت فرمودند : صبر ، نبوت و صلاه ، ولایت است و پذیرش امر ولایت فقط بر خاشعین درگاه حق آسان و گواراست . در پی این سلسله گفتار و صحبت هایی که کردیم گفتیم شرط ادامه روایت نوارنیّت آقا امیرالمؤمنین منوط به رسیدن خضوع و خشوع درگاه حق می باشد . گفتیم بیاییم با همدیگر به متانت رفتاری فکر کنیم . تلاش کنیم به متانت برسیم که دست زدن بر طُره گیسوی دوست و دیدن تلألو انوار آن در گرو قرار گرفتن بر متانت رفتار ، روح و جسم می باشد پس می بایستی متانت را بشناسیم . متانت یعنی چه ؟ هر کسی برای خودش از متانت یک تعریفی دارد که به طور حتم با روحیه ای که دارد ، در جایگاهی که تربیت شده است و رشد کرده است سنجش می شود . اما در یک جامعه با یک ایدئولوژی یگانه و فرهنگی غنی و اصیل که از زمان هایی بسیار دور ، ارمغان به ما رسیده است تعریف متانت خیلی مهم است و متفاوت از تعاریف تک تک مردم ، شاید هم تعریف جامعی است که همه تعاریف مردم را هم در خودش می گنجاند . فکر می کنم ان شاءالله به اهمیت مسئله پی برده باشید . متانت یعنی چه ؟ در ابتدای راه متانت را در مقابل خلق خدا می سنجیم . چون آنجا دیدیم که خضوع و خشوع در مقابل حضرت حق است . برای این که به این ویژگی خضوع و خشوع عینیت ببخشیم ، متانت داشتن در مقابل خلق خدا را بررسی می کنیم ، اعم از گیاه ، حیوان و انسان . آیا برای شما تا به حال اتفاق افتاده است از کنار یک بوته گل رد شوید ، شاخه های بوته گل به شما گیر کند ؟ بطور حتم همه مان چنین تجربه ای داشتیم . آیا بخاطر دارید آن زمانی که شاخه های گل به شما گیر کرد چه واکنشی داشتید ؟ دستی که به شاخه گل خورد را با شدت به عقب کشیدید و با شتاب ، کشیدید آوردید در بغلتان . سپس با پای خودتان که مزیّن به یک کفش سفت و محکم است اگر توانستید لگدی نثار ساقه کلفت گیاه کردید ، چند تا لفظ نامناسب هم برایش بکار بردید اما اگر جای لگد زدن و امکان لگد زدن نداشتید زبان به ناله و نفرین باز کردید به آن کسی که این بوته را کاشته است تا باعث آزار مردم شود . اگر بوته گل در پارک واقع بود و توسط کارگزاران شهرداری کاشته شده باشد نثار شهردار و گرداننگان مملکت کردید و به گردانندگان حکومت گفتید شعور ندارند چه بکارند . هر چه ارزان تر هست می خرند و می کارند و فکری به آسیب آن ندارند . خدا وکیلی چنین بوده است یا خیر ؟ شاید کمی غلیظ تر یا یک ذره رقیق تر . اگر خودتان هم نکردید در آدم هایی که در اطرافتان هستند این احوالات را مشاهده کردید . ما می گوییم ان شاءالله بین شما از آن آدم ها نیست . شما مشاهده کننده بودید و نه انجام دهنده ، ان شاءالله ! اما در تمامی گذران آن لحظات خشم و نفرت حتی یک ثانیه به دست آویزان و هرزه گرد خودتان که موقع راه رفتن تکان های بیجا می خورد ، گاهی اوقات هم فضولانه هر چیزی که سر راهش است بی اجازه و با اجازه لمس می کند فکر نکردید و در پی سرزنش دستتان بر نیامدید تا ادب شود و دیگر چنین کاری را نکند و تا دست شما آثار سوزش و ناراحتی را دارد همچنان در پی انتقام گیری از باعثش بر آمدید ، خدا وکیلی این چنین نبود ؟ شب بود ، تاریک بود ، ماشین پارک کرده بودید . بین دیوار و ماشین پارک شده فضایی بود که شما عبور کنید بدون هیچ مشکلی . موقع عبور مثل همیشه لبخندی زدید بعد موذیانه با خودتان فکر کردید که الان چقدر مزه می دهد دزدگیر این ماشین را به صدا دربیاورم ، صاحبش را هراسان کنم . چه کِیفی دارد ، به من چه مربوط ؟ می خواست ماشین گران نداشته باشد ، چرا من پیاده بروم ولی او ماشین گران قیمت داشته باشد ؟ الان هم در منزلش مشغول استراحت باشد و من هنوز هم توی راه باشم و رو بسوی خانه بروم ؟ یا این که نه از قضای بد روزگار یک ماشین کهنه ضربه خورده کثیف باشد . می گویی : شانس ما را ببین ، هرچه ماشین بدرد نخور است قسمت ما می شود تا حتی چشممان خوشی و نویی نبیند . بهرحال در هر دو حالت لگدی محکم به ماشین می زنید اما از شانس بد شما صدایی که از دزدگیر ماشین در نیامد که هیچ اما گربه ای که تازه زیر ماشین به خواب رفته بود و شکم خالی و گرسنه اش را به سنگ زمین چسبانده بود تا گرسنگی را فراموش کند از خواب پراندی . طبیعتاً گربه ای هم که ترسیده با جیغی بنفش شما را مهمان کرد ، بیرون پرید و در این بیرون پریدن چه بسا به پای شما هم برخورد کرد . خب حالا واکنش شما چیست ؟ در هر دو حالت به صاحب ماشین نفرین می کنید ، بعد شهرداری را نفرین می کنی که اگر گربه ها را جمع کرده بود این طور نمی شد و بالاخره به دولت بد و بیراه می گویی که به فکر مردم نیست و فقط به چپاولش می اندیشد . اما یک لحظه هم فکر نکردی که آدم عاقل ! راه برای عبور درست و منطقی تو وجود داشت ، خب تو خارج از عقل دست به یک حرکت ناجور زدی و این همه ترسیدی مقصر کیست ؟ این دو نمونه را مثال زدم ، مشابه آنها هر روزه در اطراف ما وجود دارد و تجربه می شود ، عجیب است که عبرت هم نمی گیریم . دوباره تکرار و تکرار و تکرار که چه بشود ؟ می دانید ؟ چون ما موجودات متینی نیستیم ، اشکال اصلی اینجاست . این اتفاقات را دائماً تجربه می کنیم چون انسان متین مصمّم ، گشاده رو ، با لبخندی پُر از مِهر به همه اطراف خودش قدم برمی دارد ، طبیعتاً هم کمتر دچار درگیریهایی از این قِسم می شود . اگر هم بندرت گرفتار شود اول از همه به عملکرد خودش نگاه می کند که چه کار کرده بودی ؟ بعد بقیه را بدون بررسی از دَم تیغ می گذراند و صد البته آدم متین اصلاً بدون این که به چشم خویش تقصیری را مشاهده نموده باشد هیچ کسی را مقصر نمی شناسد . هیچ دادگاهی تشکیل نمی دهد ، مجازات جرمش را هم که از طرف این دادگاه صادر شده ، ناله و نفرین و ناسزا تعیین نمی کند . راستی هیچ توجه کرده اید بعضی از آدمها در هر کجا اعم از خانه ، مهمانی ، رستوران ، عروسی و ختم اگر غذا بخورند و اگر در آن دیگهای غذا فقط یک ریگ از چشم آشپز گم شده باشد و داخل غذا مانده باشد فقط زیر دندان این افراد می رود ؟ قطعاً دیدید ، می دانید چرا ؟ چون خداوند عالم بنده اش را تربیت شده دوست دارد ، چرا ؟ چون خود را در آینه این بنده نگاه می کند . پس از رفتار غیر متین خوشش نمی آید . هر دفعه هم این آدم را از همین نقطه آزمایش می کند تا ببیند آیا متین شد ؟ قبل از ناسزا گفتن به آشپز ، با خودش فکر کرد چرا این دفعه هم ریگ مال من شد و گفت : خدایا فهمیدم ؟ چشم ، خدایا فهمیدم ؛ بعد هم آرام سراغ آشپز را گرفت و در گوش او گفت : یک ریگ در غذا بود مواظب باش . البته غذایت خیلی خوشمزه بود ، به من خیلی چسبید اما یک ریگ هم داخلش بود حیف این غذاست . متانت فقط در یکجا و دوجا و چند جا تجلّی ندارد در همه ابعاد باید وجود داشته باشد .
هیچ می دانید که در محرم امسال ما در یک راستایی قدم گذاشتیم که دیگر عقبگرد نداریم ؟ دیگر نمی توانیم به عقب برگردیم . یعنی مجبوریم راه و رسم خضوع و خشوع را که اول قدمش متانت است طی کنیم . نه نمی خواهید ؟ لااقل مدت زمان درازی اندیشه و نگاه به حقیقت را دیگر باید کنار بگذارید . حالا آیا در زندگی فرصتی دوباره خواهد بود که یک روز دیگر در یک جای دیگر باز آغاز کنی اما از صِفر ؟ حتی این مسیری را هم که تا اینجا آمدی دیگر حساب نیست تازه درصورتی که فرصت داشته باشی . هیچ کسی نمی داند اگر فرصتی و توفیق بود از جلسات بعد پشت سر هم رفتارهای متفاوت با افراد مختلف را در جامعه با هم بررسی می کنیم و یک الگوی متین رفتاری را پیدا می کنیم تا شاید از طریق آن ، الگوی خاشعین درگاه حق را بیابیم . شما هم به رفتارها توجه بیشتری کنید ، الگویابی کنید تا با هم بررسی کنیم ان شاءالله .
بگذارید این ابیات را هم برایتان بخوانم دلتان صفا پیدا کند .
باز شورم در محبت شد زیاد رفت غیر از نام محبوبم زِ یاد
چون کنم بیرون زسر سودای عشق ؟ سر به سر سود است در سودای عشق
من نخواهم در دو عالم غیر دوست اصل بینم ، مغز را دانم ز پوست
آنکه داند معنی لولاک را چون نپیچد دفتر افلاک را ؟
ای معلّم علم عقلانی مگوی جز محبت هر چه می دانی مگوی
ور بگویی من به دل نسپارمش ورسپارم عشق می پندارمش
گر تو از دانش همی گویی سخن یا کنی واللیل را القای من
من روم اندر خیال روی دوست می کُشم دل را ، بفکر موی دوست
گر تو گویی علم ادیان را بخوان یا بیا تعریف ابَدان را بدان
من روم اندر پی جانان خود در سرم افتد هوای جان خود
وَر کنی اندر ریاضی گفتگو من شوم زار و ضعیف از عشق او
گرتو گویی من نخفتم دوش را یا به زیر بار دارم دوش را
یا غمی دارم که پایانیش نیست یا سری دارم که سامانیش نیست
یا دل و جانم بدست ساقی است ساغر و می هر دو مست ساقی است
یا که مَه را چارده باشد کمال نگذرد بی مه مدار هیچ سال
یا که بهر لؤلؤ جان خوشست گوشوار عالم جانان خوشست
یا که در گرداب تن افتاده رو چون نباشد عاشق کشتی نوح ؟
گر توداری سرزبان در گفتگو من نیابم جز رموز عشق او
ور همه عالم ملامت گو شود گوش من جز عشق حرفی نشنود
زانکه عالم جز طفیل دوست نیست در دل من هر چه غیر از اوست ، نیست
نغمه های خوش همه از نای اوست های و هوی من هم از هَیهای اوست
من که باشم ؟ راز قرآنی از اوست منطق الطیر سلیمانی از اوست

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید