منو

جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri 03 29 2024

A+ A A-

نگاهی نو به یاران امام حسین(ع) در دشت خون و بلا بخش سوم

 بسم الله الرحمن الرحیم

می دانید این زیارت عاشورا چه بلایی طی سالیان بر سر من آورده است. با چقدر آدم تا به امروز جنگ کردم. چقدر آدم های تحصیل کرده که آدم انتظار خیلی بالایی از ایشان دارد که زودتر مسائل را برای خودشان حل و فصل کنند چندین سال جلوی من ایستادند که تو چرا زیارت عاشورا می خوانی؟ لعن کار بدی است. راست می گوید کار بدی است. من هم اعتقادم بر این است که اصلا شما حق ندارید کسی را لعن کنید. اگر یک وقت قرار شد لعن کنید می گوییم لعنت خدا بر فلانی نه لعنت بر فلانی. آن هم به دلیل اینکه در قرآن آمده است آیاتی داریم که خداوند فرموده است بر این دسته افراد لعنت خدا و ملائک و پیامبران و اولیا وارد می شود. به آن جهت می گوییم عیب ندارد ولی زیارت عاشورا یک متنی است که از امام معصوم به دست ما رسیده است. در زیارت عاشورا ما پنج تا لعن داریم . می گوید اولی و دومی و سومی خلاصه آخریش می شود یزید.پنج تا لعن داریم که یزید پنجمی اش است.
شیخ طوسی می گوید نفر اول مورد لعن در زیارت عاشورا قابیل است. خوب دقت کنید. قابیل کیست؟ فرزند حضرت آدم(ع). قابیل و هابیل وقتی بحث جانشینی حضرت آدم(ع) مطرح شد قابیل گفت من سرم و هابیل گفت من تابع خدا هستم. اینان گله دار و چوپان بودند. از جانب حضرت حق دستور آمد که بهترین گوسفند شان (یا حیوانی که به چرا می بردند) را برای قربانی بیاورند. هابیل(ع) بهترین و خوبترین گوسفند را برای قربانی آورد در حالیکه قابیل آن گوسفندی که از همه نحیف تر و رو به موت تر بود را آورد. خداوند قربانی هابیل(ع) را قبول کرد و قابیل سرش بی کلاه ماند. قابیل بهش گران آمد گفت من نمی پذیرم که تو از من سر باشی. هابیل(ع) گفت برادر ما هر کدام آنچه که داشتیم آوردیم و خداوند است که تعیین می کند. قابیل،هابیل(ع) را برد و برای اولین بار در تاریخ هابیل(ع) را کشت. پس قابیل اولین لعن را به خودش اختصاص داده است چراکه عامل برادر کشی شد و بنیان قتل را در دنیا نهاد. قتل کردن از آنجا شروع شد.
نفر دوم عاقر شتر صالح (ع) بود. نبی خدا صالح(ع) برای مردم که نشانه حق می خواستند تقاضا کرد، شتری از دل کوه بیرون آمد. خداوند فرمود این یک معجزه الهی است. به اینها عرضه کن و بگو آبشخورتان (جایی که آب شان را تهیه می کردند.) یک روز شتر از آن آب بنوشد و استفاده کند و یک روز شما. این قانون خداست باید رعایت شود. باز منافق و مشرک و کافر شروع کردند به ساز عوضی زدن تا به جایی که عده ای شدند و شتر را پی کردند و کشتند. آن کس که اولین نیت را کرد و اولین حرکت را کرد مورد لعن واقع شد چون اولین کسی بود که آیت بزرگ الهی را ندیده گرفت و کشت. آن شتر از آیات بزرگ خداوند بود. آن را ندیده گرفت و کشت.
نفر سوم قاتل حضرت یحیی(ع) بود یعنی کسی که جسارت کرد پیغمبر خداوند را به قتل رساند. نفر چهارم ابن ملجم بود که جرأت کرد ولی خدا را شهید کند. یعنی اولین کسی که در اسلام دست به ترور زد. آن هم ترور ولی خدا.
پنجمی هم یزید بود. کسی که ولی خدا را در کربلا شهید کرد. این ملجم فقط امیرالمؤمنین را بر فرق مبارکش شمشیر زد. یزید دستور داد گفت نسل شان را بردارید. هر که بود و نبود با همدیگر بکشید.هیچی باقی نگذارید. پس از این به بعد ان شاءا... این پنج لعن را شناختیم. گرچه که بنده یک جور دیگر هم فکر می کنم .
اما این صحنه کربلا که بخاطرش زیارت عاشورا وارد شده است یک زیر ساخت اولیه داشت. یک شبه یزید نخوابید فردا صبح خواب نما شود بگوید بدوید سپاه جمع کنید حسین و یارانش را بکشید. یک زیر ساخت اولیه داشت که آن زیر ساخت اولیه باعث بوجود آمدن صحنه کربلا شد. عناصر مزوری مثل معاویه و عمروعاص در آن شروع کردند به تاخت و تاز کردن ولی زیر ساختش قبل ازآن مثل یک فرش قرمز پهن شده بود. اگر نشده بود معاویه نمی توانست در آن جولان دهد. این فرش قرمز در سقیفه پهن شد. در سقیفه پا بر روی کلام پیامبر خدا (ص)گذاشتند. آن هم کلامی که آخرین پیغمبر و آخرین کلام بود و از جانب حضرت حق آورده بود و نه از جانب خودش. یک وصیت معمولی نبود. ولیِ خدا را ترک کردند نتیجه اش پنجاه سال بعد یزیدی را به جامعه تحویل دادند که سر بریده امام معصوم و یارانش وسائلی برای تفریح در مجلس عیش و عشرتش بود. بطور مسلم خلیفه اول و خلیفه دوم هرگز چنین قصدی نداشتند و هرگز در مخیله شان حتی عبور نمی کرد که ممکن است روزی چنین شود. دلیل وجود دارد . می گویند وقتی که عمر بن خطاب به شام وارد شد، شام مقر معاویه بود. معاویه و جاه و جلال و تشکیلاتش را که دید گفت این پادشاه عرب است. یعنی خلیفه دوم از همان موقع خطر سلطنتی شدن حکومت توسط معاویه را درک کرد ولی آیا توانست کاری کند که به آنجا کشیده نشود ؟ خیر! چون جاده دیگر منحرف شده بود. وقتی قداست امام و کلام رسول خدا(ص) زیر پا گذاشته شود همه روسای قبایل خودشان را با امام مساوی بدانند و گاهی اوقات حتی به واسطه داشتن زر و زیور مال و حشم و خدم خودشان را بالاتر از امام بدانند می شود یزید . یزید بوجود می آید.
در تمامی آنچه که از شیخ طوسی در جملات قبل عرض کردم هدف این بود که به شما نشان بدهم همه و همه این جریانات یک وجه مشترک دارند.آن هم نفی قداست انسان های مقدس و معصوم است. قابیل قداست هابیل(ع) که پیغمبر بود را در نظر نگرفت نتیجه اش قتل و خونریزی بود. آنکس که شتر صالح (ع) را ، معجره الهی را کوچک شمرد و ارج بهش نگذاشت و کشت نفی قداست معجزه کرد. آنکس که یحیی(ع) را کشت قداست پیغمبری را زیر پا گذاشت . ابن ملجم که امیرالمؤمنین(ع) را فرق شکافت علیرغم نماز شب خواندن و نمازهای طولانی خواندن و روزه دار بودن همیشگی و اهل ذکر بودن خارج از دین شد چرا که اصلا درک نکرد قداست ولی خدا چیست. به پاس عباداتی که انجام داده بود خودش را برتر دانست امام را نفی کرد و به کشتنش اقدام کرد. همه اینهایک وجه مشترک دارند، قداست انسانهای مقدس را نفی کردند و نسبت به آنها کینه ورزی بوجود آوردند .
آقا سید الشهدا با عملکردشان در صحرای کربلا مردم را به سمت و سوی تأمل و تفکر کشاندند که با خودشان فکر کنند چرا چنین شد؟ در ساده زیستی خلیفه اول و دوم حکایتها بسیار است، آنها اسلام را به عنوان بهترین نظام برای اداره جامعه و سرزمینشان پذیرفته بودند، تلاش هم می کردند، اما ...
می گویند خلیفه اول به لحاظ مالی وضع بسیار خوبی داشته اکثر مالش را در مدینه و مکه و در جنگ احزاب خرج می کند، وقتی خلیفه شد یک بز داشت، یک شتر، یک قطعه زمین که در آن جو و گندم می کاشت و بهره برداری می کرد، شب وقتی که می خواست به منزلش برود (منزلش خارج از مدینه بود) همراهش گفت شب است و تاریک اجازه بدهید یک شمع از بیت المال بیاورم و روشن کنم تا شما را به منزل برسانم، خلیفه اول شروع کرد به گریه کردن، گفت من امیرالمومنین شدم که با شمع بیت المال به منزل بروم، هرگز، هرگز .....
می گویند خلیفه دوم با غلامش جهت بازدید راهی فلسطین شدند برای بازدید به آنجا می رفت، یک الاغ داشتند قرار گذاشتند یک منزل خلیفه سوار الاغ شود و منزل دیگر غلام سوار الاغ شود یکی یک کیسه هم خرما به کمرشان بستند از همین خرما بخورند تا به آنجا برسند، وقتی به فلسطین رسیدند، نوبت غلام بود که سوار الاغ باشد، وارد فلسطین که شدند مردم فکر کردند که این غلام خلیفه مسلمین است، آمدند تا تعظیم کنند تشخیص ندادند، ساده زیستی به حدی بود که تشخیص ندادند که او خلیفه نیست، پس در ساده زیستی این خلفا جای بحث و صحبتی نیست که بگوئیم اگر اینها ساده زندگی کرده بودند عاشورا اینچنین نمی شد، نه اینطور نیست، تنها می توانیم بگوئیم افقی را که اسلام دنبال می کرد نشناختند نتوانستند آن افق را دنبال کنند، با خودشان اندیشیدند اسلام آمده امور دنیایی ما را سامان بدهد، اگر به مرور که زمانه پیشرفت می کند جایی نظر اسلام کافی نبود کارشناسان ورزیده نظر بالاتر می دهند، همان حرفی را که امروز خیلی از این روشنفکران بیان می کنند و در جوامع بشری به سختی تلاش می کنند این تفکر را جا بیندازند، من و شما نباید بگذاریم، من و شما اگر امروز کربلا را بفهمیم اجازه ورود چنین تفکری را به جامعه مسلمین نمی دهیم، حرف اینست، چقدرمی خواهی قربان صدقه ی قد و بالای حضرت ابوالفضل بروی؟ ولی اول یک قدم هم شکل آقا ابوالفضل بشوید اگر شُدید صد بار قربان و صدقه بروید ولی وقتی شکلش نشدید به چه دردی می خورد، من باید کربلا را بفهمم که امروز جلوی افکار بد و شبهه دار را بگیرم.
شما کربلا را اینطوری می فهمید؟ باید کربلا و یاران امام را اینطور فهمید، اگر فهمیدید بردید، اگر نفهمیدید .......
امروزه جنبه قداست و الهی بودن کلام خدا و سنت رسول خدا و اهل بیتش را به گونه ای کمرنگ می کنند که عن قریب چیزی از آن باقی نماند، البته آنها تلاششان را می کنند، اما همیشه دین از جانب خداوند یارانی دارد که اجازه نمیدهند چرا آن یار من و شما نباشیم؟ مگر ما انتخاب نشدیم اینجا باشیم، مگر من انتخاب نشدم این مطالب را برای شما بیاورم؟ چرا ما نباشیم؟ بر افراد با ایمان وظیفه است هم هوشیاری خودشان را حفظ کنند هم در روشن نمودن اذهان مردم در این زمینه کوشا باشند چراغ دین را هر روز برافروخته تر نمایان کنند، چطور؟ با عمل کردن به دین و محترم شمردن احکام دین.
جوانان با هر سینه ای که می زنند در راه آقا ابا عبدالله، می بایستی به خون شهدا کربلا متعهد شوند، همان دم با دست کوبیدن به سینه و برداشتن آن ، یک رذیله از وجودشان برود، هر شب اینجا چند بار سینه می زنید، با هر کدام از اینها یک رذیله از وجودتان برود، یک شبه شما از شدت پاکی و تمیزی مَلَک می شوید، یک رذیله بیرون کنید و یک تفکر و عمل نیک در آن جایگزین کنید تا زمینه ظهور برای امام زمانشان ساخته شود، ان شاءالله.
در بخش دوم به سراغ یارام امام درصحرای کربلا می رویم، جوین ابن مالک تمیمی، حارث ابن امر القیس کندی از جمله کسانی بودند که با سپاه عمر سعد آمده بودند کربلا جلوی حسین بایستند و با او بجنگند و کلام امام در آن صحرای برهوت چنان تکانی به آنها داد که در روز عاشورا جهتشان را تغییر دادند و در رکاب آقا سید الشهدا جنگیدند و به شهادت رسیدند، ما چند مورد از اینها را داشتیم؟ آنوقت هر سال سینه می زنیم برای حُر، خدایا من هم حُر بشوم باز هم داریم خیلی داریم، حُر نیامده بود با امام حسین (ع) بجنگد بر حسب وظیفه ی لشکریش آمده بود جلوی امام را بگیرد، اما آنها با عمرسعد آمده بودند تا با امام بجنگند و کلام امام تکانشان داد پس چرا ما را تکان نمیدهد؟ چرا ماه محرم که تمام می شود برای ما هم همه چیز تمام می شود ؟ یک علت دارد، ما کلام امام را در طی این چند روز نمی خوانیم ما سخنرانیهای امام را در این دهه که عزاداری می کنیم، نمی خوانیم، فکر کنیم چرا عزاداری را از ابتدای محرم می گذارند؟ امام و یارانش در روز عاشورا شهید شدند شما از ابتدای محرم شروع می کنید به سینه و طبل زدن، چرا این کار را می کنیم؟ مگر ما دیوانه ایم، هنوز طرف نمرده عزایش را می گیرم؟ نه، این را تا جائیکه که من یادم است از زمان امام جعفر صادق (ع) جا انداختند تا در این دهه آرام آرام سیاه پوشیدن نشستن و گاها گریه کردن و حرفهایی که در صحرای کربلا گفته شده بود برای مردم بیان کردن، که مردم برای روز عاشورا انقلاب عاشورا را بفهمند ولی اگر ما اینها را نشنویم که نمی فهمیم، عزاداری خوبست، سینه زنی خوبست، طبل زنی خوبست، زنجیر زنی خوبست به شرط اینکه این جوانهای ما قبل از اینکه زنجیر به دست بگیرند یا دستاشان را بالا ببرند و به سینه بکوبند کلام امام را شنیده باشند، بفهمند برای کسی دارند سینه می زنند که از دهان مبارکشان چنین حقایقی بیرون آمده، که در روز عاشورا سپاه دشمن سرمست...، پنج هزار ده هزار، جنگجو برای شصت، هفتاد نفر ایستاده، خوب اینها را که در لحظه شکست می دهند، بعد هم غارتشان می کنند، بعد ببینید کلام امام چکار کرد چند نفر از آنها را از سپاهشان جدا کرد؟ جدا کرد و به دل مرگ فرستاد مرگی که شهادت می نامند، این دو نفر جدا شدند از سپاه عمر سعد و به سپاه امام پیوستند و هر دو شهید شدند .
حنظله بن اسعد شَبامی از یاران با وفای امام بود از قبیله همدان بود . از چهره های سرشناس و شجاع شیعه در کوفه ، یک سخنور فصیح و معلم قرآن بود . می دانید در صحنه کربلا چند معلم قرآن شهید شده است ؟ آمارش زیاد است . شهدای دشت کربلا قاری قرآن ، حافظ قرآن ، معلم قرآن در کوفه بودند و مردم آنها را می شناختند ؛ چرا رفتند شهید شدند ؟ اینها قرآن را فهمیدند ، رفتند شهید شدند . شهادت را انتخاب کردند چون قرآن را می فهمند ؛ تو که می خواهی قرآن را حفظ کنی ، تو که می خواهی حافظ باشی ، قاری باشی ، تو که می خواهی قرآن درس بدهی در نظر داشته باش. اینها باید قرآن را اول بفهمند بعد حفظ کنند ، بعد قرائتش کنند ، بعد درسش بدهند . من که قرآن را نمی فهمم فقط مثل آن مکتبی های قدیم باید بگویم : زیر ، زِبَر ..... اَ ، اِ ، اُ من فقط باید اینها را درس بدهم ؟ این که نشد قرآن . در روزهای قبل از عاشورا این شخصیت پیک امام بود ، می رفت سپاه عمر سعد برایش پیغام می برد ، برمی گشت . روز عاشورا آمد از امام اِذن میدان خواست وقتی مقابل سپاه کوفه قرار گرفت اولین قدم از سوره غافر آیات 30 تا 33 را تلاوت کرد . ( وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الأحْزَابِ ﴿٣٠﴾ مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ ﴿٣١﴾ وَیَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ ﴿٣٢﴾ یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿٣٣﴾ ، و كسى كه ایمان آورده بود گفت : اى قوم من ، من از [روزى] مثل روز دسته‏ها[ى مخالف خدا] بر شما مى‏ترسم (30) [از سرنوشتى] نظیر سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها [آمدند] و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمى‏خواهد (31) و اى قوم من ، من بر شما از روزى كه مردم یكدیگر را [به یارى هم] ندا در مى‏دهند بیم دارم (32) روزى كه پشت‏كنان [به عنف] باز مى‏گردید براى شما در برابر خدا هیچ حمایتگرى نیست و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نیست (33) . قرآن شناس این است ، قرآن شناس سند حرفش را از خودش که نمی آورد از قرآن می گوید . سوره غافر آیات 30 تا 33 را تلاوت کرد و تاخت به این آدم ها . بعد از سوره طه آیه 61 را تلاوت کرد . قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى – موسى به [ساحران] گفت: واى بر شما به خدا دروغ مَبندید كه شما را به عذابى [سخت] هلاك مى‏كند و هر كه دروغ بَندد نومید مى‏گردد ؛ نقش هدایتی اش را با کلام قرآن آغاز کرد و به آنها اثبات کرد که از کلام خدا شما هیچی نمی دانید ، شما هیچی نمی فهمید . شما مقابل کلام پروردگار شمشیر کشیدید ، آیا می فهمید ؟ به آنها حالی کرد اینها کلام خدا بود به شما گفتم . شما مقابل کلام خدا ،به امامتان شمشیر کشیدید ، آیا می فهمید ، آیا باز هم می خواهید ادامه بدهید ؟ حجت را به آنها تمام کرد . امام به او فرمودند : ای پسر سعد ! خدا تو را رحمت کند ، هنگامی که تو این مردم را دعوت به حق کردی و آنان نپذیرفتند و تصمیم به کُشتن تو و یارانت را گرفتند . دست خود را به خون برادران صالح تو آلوده کردند ، اینها مستحق عذاب شدند .هنوز که کسی نمرده بود ، چرا امام این را می گوید ؟ می فرماید آن موقع که تو داشتی تلاوت آیات قرآن می کردی اینها در ذهنشان می پروراندند از کدام ناحیه ، از کدام جناح حمله کنند که آدم های بیشتری بکُشند . می گوید این ها دستشان به خون آلوده شد ، تمام شد . اینها مستحق عذاب هستند ، اینها را رها کن ؛ او را به میدان هدایت فرمودند و در حقش دعا کردند .
اینجا یک چیزی مهم است ، از هر کدام این گفتگوها باید برگ برنده ای برداشت . از این گفتگوی امام و گفتگوی این شخصیت با سپاه دشمن یک نکته ای خیلی جالب است . نگذارید به ورطه گناه و آلودگی پرت شوید ، اگر پرت شوید دیگر با سرعت می روید . یک عده ای آمده بودند با امام بجنگند ، کلام امام را در آن صحرا شنیدند ، به سوی امام برگشتند ، اینها به ورطه گناه پرتاب نشده بودند . ولی یک عده ای کلام امام را شنیدند ، قاری قرآنی که وقتی حرف می زد در سپاه عمر سعد همه به هم نشانش می دادند ، گفتند این همانی است که در مسجد کوفه بچه های ما را قرآن درس می داد . ببینید چه خوب او را می شناختند ، شخصیتش را باور داشتند ولی چون در سرازیری قرار گرفته بودند کلام این هم نجاتشان نداد . مواظب باشید پرت نشوید به ورطه گناه ؛
یک وقتهایی در کلاس می گفتم چهارچوب داشته باشید ، اتاق خواب شما چهار تا دیوار دارد با یک در ، که وقتی می خواهی بخوابی آن را می بندی ، برای چه ؟ برای این که کسی به آن وارد نشود . وجودت چرا چهارچوب ندارد ؟ به وجودت چهارچوب بده ؛ اگر شطینت هم کردی ، شلوغ بازی هم در آوردی ، آخر جوان است دیگر ، نمی تواند که خودش را جمع کند . جلو رفتی سرت بخورد به حفاظ چهارچوبت . برگردی . ولی اگر بی در و پیکر باشی ، رفتی ؛ خب کجا را گرفتی ؟ عاقبتت به کجا رسید ؟
پند و نصیحت برای بیداری آنهایی است که در جهل به سر می برند ، به آنها موثر واقع می شود . بنده این را خیلی تجربه کردم ؛ بعضی ها را صدا کردم گفتم دین شما ، به شما می گوید ، آخر این چه ظاهری است که تو می گردی ؟ می گوید : چطوری است ؟ یک دامن تنگ پوشیده ، بالای زانویش است . می گوید : ولی جایی از من پیدا نیست ، چرا ؟ چون یک جوراب ساپورت تنگ پوشیده ، مشکی و کلفت . پوستش پیدا نیست ، راست می گوید . رنگ پوستش پیدا نیست اما خط خط روی ماهیچه هایش از زیر این تنگی پیداست . به او توضیح می دهم ، می گوید : این قدرها هم نیست ببین ، یک کمی دامنش را می کشد پایین . این جهل نیست ، این عناد است ، این نمی فهمد ، دارد عناد می کند . اما آدم هست ، جوان هست به او می گویم برازنده تو نیست این لباسها ، پشت تو این طوری دیده می شود ؛ قرمز می شود و به هر شکلی است یا لباس را تغییر می دهد یا چیزی به آن اضافه می کند . این جهل است نمی دانست ، خبر نداشت که لباسش چقدر خلاف کلام خداست . اما آن یکی عناد دارد . آن که جهل دارد پندش بدهی موثر است اما آن که به عناد و لجاجت رسیده ، سفتش بگیری جنایت هم می کند . حالا بعضی ها واقعاً جنایت می کنند ، آدم می کُشند . بعضی ها جنایت آدم کشی ندارند ، جامعه کشی می کنند اینها دیگر از دایره پند و نصیحت خارج هستند . فرموده پروردگار در منطق قرآن در سوره بقره آیه 193 اینها فتنه گر نامیده می شوند تا جایی که می فرمایند : آنها را بکُشید تا فتنه ای باقی نماند.
یک تعدادی در لشگر عمر سعد جزو همین دسته هستند ؛ یک تعدادی هم امروز در جامعه مسلمین همین جایگاه را دارند ، هر چه به آنها می گویی فایده ای ندارد ، هیچ تأثیری نمی کند .
آنچه را که بر عهده ام بود بیان کردم ؛ خوب یا بد ، شما را آزردم ، ناراحت کردم در جای خودم و به اندازه خودم عذرخواهی می کنم . اما واقعیتش این است که بنده قبل از محرّم عرض کردم امسال محرّممان باید متفاوت باشد ، کوبنده باشد . یا کوبنده است یا صلاح است . صلاح است که صلاحه دارد می رود اما اگر که صلاح نیست می کوبیم . یادمان باشد در میهمانی هایمان هم تشریف می بریم حرمت صاحبخانه را داشته باشیم . اگر صاحبخانه دارد حرف می زند ، حتی چرند هم گفت سکوت کنیم ، حرف نزنیم برای چه تو آنجا مهمانی رفتی ؛ به حرمت صاحبخانه مگر نرفتی ؟ صاحبخانه شما اینجا چه کسی است ؟ اصلاً صاحبخانه تان را می شناسید ؟ خیلی از شما می شناسید ، اما آنهایی که نمی شناسند یک بار دیگر عرض کنم : صاحبخانه شما آقا امام زمان(عج) هستند ، تابلویشان سر در است ، اسمشان آن بالاست . می آیی داخل یادت باشد صاحبخانه چه کسی است ؟ اگر نمی توانی حرمتشان را نگه داری نیا داخل.

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید