منو

پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu 04 25 2024

A+ A A-

هفت شهر عشق را در گذر از کربلا ببینیم بخش ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

شب گذشته عشق را در خدمت آقا امام حسین (ع)دیدیم من امشب قبل از اینکه به آنجا برسیم به عشق گفتم که تو قبل از اینکه خدمت حسین بن علی برسی کجا رفته بودی ؟گفت :پیش امام حسن (ع). گفتم قبل امام حسن (ع)کجا بودی ؟ گفت بیا با هم برویم تا ببینی چه خبر است.حالا می خواهم شما هم بیایید با هم دیگر برویم.
عشق سراسیمه خود را به حضور حضرت زهرا می رساند پس از سلام عرضه می دارد:
ای نیر برج حیا ( نیر یعنی روشن کننده)، ای عصمت حق را قبا، چشمه ی آب وحیات ،و ای کشتی بحرنجات، تو حافظ غیب نبی ،حامل عرش سر مدی هستی فیض حق در تو جاری ست ،نسل پیامبر در وجود تو استقرار یافته چشمه ای و کوثر در بحر تو جوشان است، نام من عشق است.
ببینید ادب تا کجا. اول که رفت و گفت سلام ! نگقت من عشق هستم اول خدمت خانم عرض کرد که من شما را این طوری تا اینجا شناخته ام گفت نام من عشق است از حب خدا در عالم تجلی کردم جنس خود را معرفی کرد.ما چقدر به نسب های خود می نازیم همش هم خاک می شود چون هیچکدام نمی مانند .حالا عشق می گوید نام من عشق است از حب خدا در عالم تجلی کردم ساکنان ملک و ملکوت طالب تجلی و ظهور من شدند. جامه ی تجلی را برایم نبی خدا دوخت و حضرت ولایت مدار آن را بر قامت من پوشاند. ازسبوی ولایت باده های نابم نوشاند. و جانم را با حقیقت زهد و عدالت آشنا کرد.با این دو عنصر یعنی زهد و عدالت معتدل شدم عشق به تنهایی متعادل نیست هم زهد می خواهد پارسایی می خواهد هم عدالت می خواهد.ببینید کدام ها را دارید؟
آنگاه با حماسه قامتی موزون به من بخشید . اینک مرابسوی تو فرستاد تا ازکوثرت شراب مستی بنوشم . کام تشنگان دوعالم را ازآب حیات کوثر سیراب کنم . آیا خواسته ام را اجابت میفرمایی ؟ آب حیاتم میدهی تا ساکنان ملک و ملکوت را حیات ببخشم ؟ اگر به آب مهر و محبتت مرا بنوازی من هم مهریه ات شوم . چون تو زهرایی ،گلستان تو میگردم . حضرت زهرا سلام الله علیها عشق را مرحبا گفت ، نوازش کرد . فرمود : تو جلوه ای از آب حیاتی و از سبوی حکمت الهی تراوش کرده ای . (عاشق بی حکمت نمیشود . کسی که عاشق است و فقط دیوانه است عاشق نیست. خانم فرموده تو جلوه ای از آب حیاتی پس فقط میتوانی با عشق زنده باشی . کسی که عشق ندارد زنده نیست .) از سبوی حکمت الهی تراوش کرده ای اما اگر در همین آغاز تو را آب کوثر دهم در مستی ابدی فرو میروی . میدانید این یعنی چه ؟ یعنی تو که داری باسر میدوی من میخواهم ، من میخواهم اگر آن چیزی را که میخواهی همان دم به تو بدهند در رخوت و سستی همان مستی میمانی دیگر ما بقی حقایق را حس نمیکنی . در مستی ابدی فرو میروی تا ابد از روزگار باز میمانی ، در حالیکه تو ماموریت داری جهانداری کنی . شرط جهانداری بیداری و هوشیاری است . خانم حضرت زهرا با من و شما دارند صحبت میکند . مگر شما نمیخواهید بیداری را کسب کنید ؟ اگر بخواهی بیداری را کسب کنی باید دچار درد فراق شوی . این درد فراق است که ضمن بیداری شور و حال اشتیاق می آورد . آنهایی که در ماموریتهای سخت هستند برای اینکه خوابشان نبرد کبریت میکشند انگشتشان را میسوزانند ؟ چرا میسوزانند ؟ برای اینکه این سوختن نگذارد فرد به خواب برود و هوشیاریش را از دست بدهد . کمی که گذشت و انگشتش سِر شد انگشت دیگرش را میسوزاند . شرط بیداری فراق است . چقدر فغان میکنی ؟ درد فراق را هیچگاه از ناله های نی مجوی . آنکه از گلوی نی بیرون می آید درد فراق نیست او فقط هیاهو دارد . عاشق ساکت است طالب دارو و درمان هم هست ولی دنبال دارو و درمان نمیگردد.
آری بیا درد فراق را از بازوهای کبود ورم کرده من بچش . از آتش فتنه ای که حریم کبریا را در خود گرفت و گنجینه اسرار را شکست حقیقت درد فراق و هجران را بیاموز.
ما هنوز هیچکدام نمی فهمیم سقیفه یعنی چه ؟ ما غدیر را هم نمی فهمیم . چون اگردرکش میکردیم غیر از این زندگی و رفتارمیکردیم . غیر از این با مردم برخورد میکردیم .
حقیقت درد و فراق و هجران را بیاموز ، آتش کینه ای در بیت وحی شعله ورشد خانه دین و قرآن را برای ابد سوزاند . درد و داغ را از جسارت آن دشمنی بیاموز که میخ در را بر سینه زهرا نشاند . سینه ای که حصار کوثر و برج هستی را همایون اختر است . چون شکاف در سینه زهرا ایجاد شد ، روی لیلی عیان گشت . لیلی کیست ؟ محبوب . از آن سینه خونین محبوب عیان شد . خون سرخی که از او جاری شد در جهان عنوان مجنون به خود گرفت درد جانسوز عشق نیز فرزند آه و ناله زهراست . درد زهرا غربت و تنهایی در میان آشنایان است . درد زهرا از نفاق خفته در ایمان است . امروز ما نداریم ؟ به حد وفور داریم . درد زهرا دشمنان دین نمای جهل فروش است . درد زهرا زندانی شدن عدالت و مردانگی است . درد زهرا آقا و سرور شدن فاسقان و فتنه انگیزان است . درد زهرا دین فروشانی است که جهل مردم را بازار خود ساختند .
گفت زهرا عشق را صد آفرین حق نهاده نام تو ماء معین
یعنی اصل آب از کوثر بود یک قدح از حکمت دلبر بود
گر بنوشی قطره ای گردی خمار بازمانی تا ابد از روزگار
چون تو ماموری جهانداری کنی لازم است تمرین بیداری کنی
شرط بیداری بود درد فراق درد آرد شور و حال اشتیاق
درد را از ناله های نی مجوی آن ندارد درد الا های و هوی
نی اگر دردش دهی افغان کند یا هوای درد و درمان کند
نشنو از نی ، ناله بازو شنو از ورم های کبود او شنو
فتنه زد آتش حریم یار را درشکست گنجینه اسرار را
آتشی در بیت وحی افروخته تا قیامت خانه دین سوخته
کعبه را از آن شرارت خانه سوخت خرمن قرآن و دین را دانه سوخت
بین جسارت تا کجا دشمن کشاند میخ در برسینه زهرا نشاند
سینه زهرا حصار کوثر است برج هستی را همایون اختر است
چون شکاف افتاد اندر سینه اش روی لیلی شد عیان از آیینه اش
می از آن در جام ساقی خون شده نام این خون در جهان مجنون شده
آه زهرا کوه آتشبار شد اشک چشمش زینت اسحار شد
درد زهرا غربت و دلواپسی است در میان آشنایان بی کسی ست
درد او از فتنه ی خیزان بود از نفاق خفته در ایمان بود
درد زهرا دشمنان دین نماست مردمان جاهل بی اعتناست
(ما اینجا کجائیم؟ در کدام رده هستیم؟)
جهل باشد ریشه ی فسق و فجور جهل باشد مادر تزویر و زور
جهل، شیر را بنده روبَه کند عدل و مردی را درونِ کَه کند
فاسقان را جهل ،مولا می کند فتنه و آشوب برپا می کند
هرزه گردی و فساد بی حساب نزد جاهل می شود اسلام ناب
چه خبر است در این اینترنت، پیراهنهای مخصوص محرم به بازار آمد با نماد شیطان پرستی....
دشمنان از جهل سازند حربه ها می زنند بر پیکر دین ضربه ها
می کشند بر چهره ها از دین نقاب از درون سازند بنایِ دین خراب
پیش مردم دیده گریان می کنند گاهی هم تفسیر قرآن می کنند
جهل مردم مَرکب رهوارشان دین فروشی هرکجا بازارشان
بعد از وصف درد و رابطه اش با عشق، حضرت زهرا فرمودند: چاره اندیشی و ره گشایی در چنین شرایطی با ولایت است، هر کَس ولی ندارد دین ندارد، ولی کسی جز علی نیست، دین در اطاعت او پایدار است، پدرم نبی اکرم در روز غیر خم بین قرآن و علی پیوند ایجادکرد، فرمود: هر که من مولای اویم این علی مولای اوست و این فرمان خداست که دین بدون علی کامل نمی گردد، می گویدکتاب داریم، پیغمبر هم مانند ادیان دیگر داشتیم، همه چیز هم در کتاب آمده دیگر چه می خواهیم که حتماً یکی دیگر هم باشد؟ مواظب این حرفها و گفتگوها باشید، همه حضار در روز غدیر خم این واقعه را شاهد بودند همه نزد علی آمدند تبریک گفتند اما بعد از پیغمبر به سفارش پیغمبر اعتنایی نکردند، آتش فتنه را روشن کردند به جنگ علی آمدند روزگار را در چشم او تیره و تار کردند با اینکه قصه غدیر خم را به یاد داشتند علی را تنها گذاشتند، بازوی خیبر گشای او را به زنجیر کشیدند، از او بیعت خواستند برای بد اندیشانی که دین و دنیایشان را به وعده های دروغین آنها باختند، با طناب کینه دست مولا را بستند، سینه عرشیان را شکستند، حضرت زهرا عشق را خطاب کرد و فرمود: عشق کارش آنست، که درد ولی را جانانه بنوشد، جامه غربت و بی کسی را به تن کند زیرا این غربتِ قرآن و ولایت است که درد فراوان می آورد، بقیه دردها هیچ است غریبی قرآن، غریبی ولی در دنیا درد است، بقیه اش هیچ است، زن عمویم چی گفت، دختر عمویم چی گفت، او تو عروسی چی گفت، این من را دعوت کرد، اون من را دعوت نکرد، این به من کم محلی کرد، اون به من بد حرف زد، اون به من سلام نکرد،... نشسته برای خودش کوره آتیش درست کرده، اینها که درد نیست. امروز درد، غربت قرآن است، غربت ولی امر است، امروز درد، تکه تکه کردن جوامع مسلمان است، اصلا نگاه می کنید؟ می بینید؟ درد فقط این است که دریاچه ارومیه خشک شد؟ مگر از بدو خلقت هستی خیلی از رودها و رودخانه ها و دریاچه ها نبوده که امروز همه خشک شده اند ؟ شما چه می دانید چه خبر است؟ نامردی آدمها جای خودش، سود جویی ها جای خودش، ولی درد شما ارومیه خشک شدن است؟ زاینده رود کم آب شده است؟ اینها درد نیست اگر بر این سرزمین ولی بر حق حکومت کنند، اگر بر این دنیا انسان کامل حکومت کند اینها در سایه ایشان یکی یکی حل می شود، درد امروز درد غربت است.
خانم می فرمایند همه دل نگرانی های من این است بی ولایت بمانم ولایتی که آشیان عشق است، اکنون به من نزدیک شو تا سبوی دردم را به تو بنوشانم هنگامیکه درد مرا به بنوشی آه جانسوزی از تو پدید می آید که با آن عالم افروزی می کنی، سپس غربت مولا بر تو عیان می شود و شعله آهت تا آسمان بالا میرود، عشق کارش هم آسمان سوزی است هم دل افروزی.
عشق هرگز درد خود را در نی نمی دمد، (های و هوی نکنید، عمل کنید، معنیش این است، عشق سکوت می کند، از سکوتش شرر آتش بیرون میزند،) بلکه عشق همواره بنیاد خود را به آتش می کشد و بالاخره عشق همان قضیه "قالوا بلی "است که با درد مولا عالم آرام میشود.
راه چاره در ولایت خفته است این حقیقت را محمد گفته است
دین ندارد هر که باشد بی ولی دین بماند در اطاعت از ولی
بین قرآن و علی پیوند داد در غدیر خم به ما این پند داد
هر که من مولای اویم این علی باشد او را مقتدای اولی
این بود دستور رب العالمین بی علی کامل نگردد کار دین
در غدیر خم شنیدند از رسول حکم حق را جملگی کردند قبول
آمدند تبریک گویان بر علی گفته اند به به چه نیکو سروری
بعد پیغمبر نماندند استوار تیره در چشم علی شد روزگار
فتنه آمد با علی در جنگ شد چشم مردم از خیانت رنگ شد
شد به زنجیر بازوی خیبر شکن در میان خاص و عام از مرد و زن
طرف سر مردم کلاه گذاشته پول مردم را خورده است در خانه قایم شده ، پلیس که آمده او را ببرد زن و بچه اش و خودش التماس میکنند ما آبرو داریم دستبند نزنید ببرید از این جا که دور شدید دستبند بزنید. امیر مومنان را کتف بستند در کوچه بین خاص و عام و زن و مرد به سوی مسجد بردند.
یاد دارند جمله گفتار نبی گفت مرا تنها علی باشد ولی
یاد دارند قصه عید غدیر کین علی شد بعد پیغمبر امیر
لیک دین خود به دنیا باختند با بد اندیشان مولا ساختند
با طناب کینه بستند دست او جان عرشیان همه پا بست او
چون ببستند دست او دستی نماند در میان عارفان مستی نماند
زان جنایت سینه حیدر شکست حرمت قرآن و پیغمبر شکست
عشق کارش درد را نوشیدن است جامه غربت به تن پوشیدن است
غربت قرآن و دین درد آور است آه را شمشیر نامرد آورد
خیمه ی دین است ولایت در جهان عشق با نام علی دارد نشان
درد زهرا بی ولایت ماندن است آشیان عشق را سوزاندن است
گر بنوشی درد من با آه و سوز آن زمان گردی در عالم دل فروز
غربت مولا شود بر تو عیان شعله ی آهت می کشد تا آسمان
عشق باید آسمان سوزی کند هم بسوزد هم دل افروزی کند
کی دمد در نی دمی فریاد خویش عشق آتش میکشد بنیاد خویش
عشق یعنی قصه قالوا بلی تک نوردی در بیایان بلا
عشق یعنی درد مولا خواستن سینه را با مهر او آراستن
همه گفتم تا به این برسم.
تا نگردی با اطاعت رام او کی بنوشی قطره ای از جام او
جون بنوشی جام او پرواز کن عاشقی را در جهان آغاز کن

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید