منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره سی و چهارم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 404

بسم الله الرحمن الرحیم

سوال: این نکته ای که الان فرمودید در مورد بعد از جهنم ، دو معنی میتواند داشته باشد یکی اینکه باطن جهنم چه میتواند باشد ؟ ودیگری اینکه ما در حال حاضر در بُعد زمان هستیم پس از جهنم چه میشود ؟ چون واقعیت اینکه من همانطور که شما میفرمایید تا به حال ندیده ام که گفته باشند بعد از بهشت و جهنم چه میشود ؟ آنچه هم تا کنون در قرآن و روایات برای ما تصویر کرده اند به اندازه عقل دنیاییمان بوده که در بهشت میخوریم و می نوشیم و میگردیم و هر کاری که خواستیم انجام میدهیم . این بی انتهایی خوراک و نوشیدن وخوابیدن و لذت چه مفهومی دارد ؟ در دنیا چون بُعد و لذت داریم خودش یک بستر امتحان و رشد است اینجا معنی میدهد ولی اگر قرار باشد از این کالبد و ابعاد خارج شویم وکارهای اینچنینی بکنیم دوره امتحان و رشد هم تمام شده ، حساب و کتابها هم انجام شده همه چیز هم مشخص شده ما اعتقاد داریم خداوند هیچ چیز را بدون هدف و غایت کمالی ایجاد نمیکند ، اینجا اگر لذت و غریزه ای هست یک بخش آن هدایت است و یک بخش هم امتحان ، توامان است در عین اینکه همه موجودات و انسان با غریزه شان دارند رشد میکنند و کمال پیدا میکنند اگر توجه نداشته باشند خود این برایشان مایه امتحان و مشکلات میشود ، همه اینها در بسترشب امتحان و قبل از روز کارنامه معنی میدهد وقتی من کلاس سوم را گذراندم رسیدم به مهرماه و کلاس چهارم اگر دوباره سر کلاس سوم بنشینم بی معنی است . اما ظاهر قضیه اینطور است که گفته میشود شما ازواجتان اینطور است اینطوری میخورید می نوشید پرواز میکنید خب ؟ با چه هدف و باطن و کمالی ؟
استاد : من به شما گفتم حتی جهنم را هم نتیجه رحمانیت خداوند میدانم به این دلیل که در پس بهشت و جهنمِ ترسیم شده برای ما با زبان دنیایی ، حقیقت بسیار عظیم تری وجود دارد . مثل این می ماند که ما یک روزی فکر میکردیم که کل عالم همین کهکشان ماست . امروز میگوییم همین نیست ، ما کهکشانهای بَعدی را پیدا کردیم تازه داریم خودمان آماده می کنیم که به آنهای دیگر هم برویم در پس آن حکایت بسیار عظیم تری است دانستن آن الان به چه درد من میخورد ؟
سوال: چرا ما می آییم اینجا ؟ دقیقا به همین دلیل است ، یعنی هرچقدر معرفت آدمی بالاتر میرود ، عملش هم متناسب با معرفتش با لاتر میرود و باز همینطور این معرفت بالاتر میرود و عمل هم بالاترمیرود و این همان کمال ترسیم شده است .
استاد : برای همین هم ما نمیتوانیم به شما بگوییم آیا بهشت وجهنم میشود یک جهان تکراری خوشگذرانی و یا یک جهان تکراری عذاب ؟ برای ما تا اینجا اینطور ترسیم شده است . بعد از این در ادامه خیلی بزرگتر و عظیم تر است . برای همین هم آمدیم در اسفل السافلین یعنی در پایین ترین دنیا قرار گرفتیم که تجربیاتی عظیم کسب کنیم ، ما هر چه را که در اینجا میتوانیم بفهمیم و برویم بعدا میتوانیم به رشد برسانیم اما چیزی را که اینجا نمیتوانیم بفهمیم ، تازه در جهان برزخ میخواهیم برویم جزو حیوانات بودن را تجربه کنیم چون چیزی نمی فهمیم و با خودمان چیزی نبردیم . شما از اینجا میخواهید بروید فرانسه درس بخوانید اگر یک کلمه فرانسه ندانید تکلیفتان چیست ؟ اما چقدر فرق میکنید با کسی که زبان فرانسه را اینجا تکمیل کرده و دارد میرود ، آنجا باید دوره تکمیلی دانشگاهی بگذراند ، چرا ؟ چون اصطلاحات دانشگاهی است که وارد گود میشود که در محاورات کشورها بروزی ندارد ، تازه باید برود فرانسه و آنها را بشناسد . وگرنه با خود زبان فرانسه مشکلی ندارد . شما باید در دنیا این حقایق را بیاموزید و بروید ، ولی واقعا با این نگرشهای ما امکان پذیر است ؟ ما گلایه هایمان را هم فراموش نمی کنیم . امروز ظهر نشستم سر نماز، یک موردی هست که بدجوری دل من را رنجانده خیلی بد ، بخشیدم البته. همیشه با خودم میگویم توچه کار کردی که توانست تورا برنجاند ؟ من اول این تقصیر را پیدا نکردم برای همین ناراحتم ، بطور معمول وقتی میخواهم نمازم را شروع کنم برای خودم ذکر کنم و حال و هوایی و صلواتی بفرستم می آید ، امروز دوباره آمد بهش گفتم : برو من گلایه هایم را ترک کردم از توهم نمیخواهم گلایه کنم ، برو نمیخواهم حتی هیچوقت به یادت بیفتم . شما هم گلایه هایتان را ترک کردید ؟ نکردید ، ترکش کنید .
شما باید برگردید . بخدا من یک سرنخی دادم به شما که اگر آن را گرفته بودید و پابه پای من آمده بودید امروزدیگراینجا نبودید ، خیلی بالاتر از این مرحله بودید . به شما گفتم من عنصر عنصر میخورم ، هیچکس نخواست توجه کند خودم هم دیگر هروقت سالاد میخورم خنده ام میگیرد چون یادم می افتد که بقیه فکر میکنند من کاهو را جدا میکنم ، خیار و گوجه را جدا میخورم . اما چرا نخواستند ببیند چرا ؟ شما باید عنصر عنصر فکرکنید ولباس بپوشید . اگر دانستید عنصر عنصر لباس پوشیدن یعنی چه ؟ آدمها باید به این موضوع فکر کنند آنقدر گفتم که فرصت ندادم آدمها فکر کنند ، من درسته تحویلشان دادم و آنها هم درسته گذاشتند داخل سطل آشغال دم منزل ما و رفتند دیگر خسته شدم .
سوال: من یک سر نخ میتوانم بگیرم ؟ این چیزی که من در فضایش احساس کردم این است که در نهایت چون فرمودید جهنم و بهشت از رحمانیت است . انگار که فرقی نمیکند بستگی به جایگاه ما دارد ، به یک نقطه ای میرسد که از آنجا به بعد انسان کمال یافته خودش منشا کمال میشود .
استاد : پایت را جلوتر نگذار ، چون نمیخواهم و نمیتوانم توضیح بدهم .
ادامه صحبت از جمع : آخه اگربا این نگاه به عقب برگردم خیلی چیزها معنایش متفاوت میشود . اله و رب و اینها همه متفاوت میشود .
سخن استاد : بله من هم میدانم ، اما من که نمیخواهم منصور حلاج درست کنم ،
ادامه صحبت از جمع : پس سر نخش اینطور است ؟
سخن استاد : بله همینطور است .
سوال: یک مدت این عنصر عنصر خوردن را تجربه کردم به همان تفکیک فکری هم رسیدم ولی بعد از مدتی همه چیز خیلی بی مزه میشود ، نمیدانم شما با این بیمزه شدن عنصرها چطور کنار می آیید ؟ و اینکه متوجه شدم ترکیب هم به نوبه خودش مفهوم دیگری دارد . هر عنصربه ذات خودش یک معنایی دارد ولی ترکیب هم مفهوم دیگری پیدا میکند که چه در بخش غذا و چه فکر یا هر چیز دیگری میتواند تعمیم پیدا کند .
استاد : بله ، من هم قبول دارم ، فقط تو یک چیزی را نمیدانی وقتی عنصر عنصر خوردی نخواستی درک کنی عنصری که میخوری علی الظاهر یک مزه واحد است ، چون وقتی کاهو میخوری فقط مزه کاهو است ولی اگر با دقت بخوری فقط کاهو نیست آب هست ، قسمت سبزینه آن هست مواد معدنی داخلش هست وقتی آرام آرام این را میجوی و میخوری دانه دانه اینها را حس میکنی ، میشود یک مزه مرکب دیگر بی مزه نمیشود چون در آن واحد چند مزه را باهمدیگر چشیدی . وقتی خیار یا گوجه را میخوری همینطور . شما عادت نکردید من تلاش کردم شما را عادت بدهم که واحد واحد بررسی کنید ، آنوقت تمام زوایا را می بینید و می چشید ، بعد ازاین تجربه نباید توبرسی به پوچی و بیمزگی . پس درست تجربه نکردی چون بعد از این تجربه تازه درمی یابی که یک دنیا مواد جلوی توست که هر کدام خودش یک دنیاست . حالا این دنیاها را با هم ترکیب میکنی بعد تازه یک دنیای جدید کشف میکنی چون این ماده را که با این یکی ترکیب کردی مواد یا مزه هایشان که به هم داخل میشوند یک چیز متفاوت می آفرینند و شما تجربه میکنی . میگویی این کار را که قبلا هم انجام میدادم ؟
ولی تو پیش از این بررسی نکرده بودی این مزه ها را اصلا نفهمیده بودی برای همین هرگز تا آن کار را انجام ندهی به این مزه جدید دست پیدا نمیکنی ، محال است . حالا این را تعمیم بده در سخن گفتنت ، فکر کردن و دوست داشتنت . چرا من این را دوست دارم ؟ چه در قاموس زن و مرد چه در قاموس هم جنسها . اگر شما دوستت را خیلی دوست داری باید بفهمی چرا ؟ یک دلیلی اینجا وجود دارد . اگر این را نفهمی یک طرفی میروی در حالیکه نباید اینطور باشد . چیزی را که ما از دست دادیم تفکر است . آن هم تفکر در همه چیز . میخوریم بدون تفکر ، در حال تلویزیون تماشا کردن بودیم اصلا نفهمیدیم چه خوردیم ؟ بداست ، غلط است . ساعتی برای خوردن .
من گاهی اوقات دراز میکشم موسیقی های بدون کلام مثل باران عشق آقای چشم آذر یا مشابه این را که دوست دارم میگذارم و آرام گوش میکنم . وقتی صدایم میکنند با من حرف میزنند عصبانی میشوم میگویم که من دارم این را تجربه میکنم . میگویند : تو چند دفعه این را گوش کردی ؟ میگویم : هزار بار . هزار تا دریافت متفاوت داشتم حالا داشتم هزار و یکمی را می چشیدم . تو چرا نگذاشتی ؟
گوش کردن را در گفتگوی با آن شخص داخل نمیکنم نه حرف این را خوب بفهمم ونه آواز و موسیقی را خوب گوش کرده باشم . شما باید جدابشوید از اینهمه هردم بیل زندگی کردن . در هم و برهم بودنِ همه چیزتان ، باید خارج بشوید . آنوقت می بینید دیگر بیمزه نیست کاهو یک کیفی دارد خیار یک کیفی دارد گوجه یک کیف دیگر دارد . بعد اینها را که قاطی میکنی یک خورده هم روغن زیتون و نمک ولیموترش هم به آن اضافه میکنید می بینید وای یک دریای دیگر است این یک واقعیت است من به خدا دروغ نمی گویم چیزی را که تجربه نکرده باشم نمی گویم . شما هم تجربه کنید ببینید چطور است . ولی این بار حواست را جمع کن و بخور .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید