منو

جمعه, 31 فروردين 1403 - Fri 04 19 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره سی و پنجم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 419

بسم الله الرحمن الرحیم

سوال استاد از جمع : ما راجع به خدا صحبت کردیم . جلسه پیش و جلسه ی قبلی اش . از آن مبحث هیچ چیزی بار ندارید برای ما بگوئید . هیچ کسی با خودش فکر نکرد که اگر مثل دوستمان بگوید و اعتراف کند که ارتباط عمیقی احساس نمی کنم با مثلاً خداوند یا ائمه . چه کار باید بکنم . یک راهکار برایش پیدا کند . کسی پیدا نکرد؟
صحبت از جمع : در این هفته ، من یک عدم ایمان خیلی شدیدی را در خودم دیدم و اینکه چقدر من خدا را اصلاً نشناختم . شرایط سخت حال آدم را بد می کند . در حال بد آدم به دنبال یک تکیه گاه می رود و خب هیچ تکیه گاهی به اندازه خدا محکم نیست . یعنی من واقعاً پیش خودم گفتم که من هزار بار یا شافی گفتم . و چطور است دنیایی که خداوندش شافی است ، ارحم الراحمین است ،و من دارم سختی می کشم . خداوند من را در سختی آفریده ولی مجبور نکرده که این سختی ها را به دوش بکشم . بعد احساس کردم آنجایی که می گوید مسلمانان ، مسلمانان ، مسلمانی زسر گیرید ، فکر کردم که سعی کنم این کار را انجام دهم و برایم خیلی اتفاق جالبی که افتاد این بود که آدم ها برای من عزیز شدند . یعنی من هفته ی پیش یادم هست که خیلی از آدم ها رنجیده خاطر حرف زدم ولی من کاملاً یک دفعه برگشتم . یعنی احساس کردم این رنجیده خاطری اصلاً از آنها نبود . مال من بود و همین اتفاق به من نشان داد خدایی که من می پرستم با خدایی که وجود دارد چقدر تفاوت دارد . و انشااله اگر توفیقی باشد برسیم به فجر و وارد لیال العشر شویم و ببینیم چه پیش می آید .
استاد : خیلی عالی است . خیلی عالی . مبارکت باشد.
صحبت از جمع : می خواهم در مورد یک تجربه که بدست آوردم بگویم من تقریبا سه ساله حرف نمیزنم مگر موارد ضروری ، به من اینجا یاد دادند لال شو.حتما چیزی در آن بود و من لال شدم با
نگاه به قیافه شخص می فهمیدم چه کار می کند و چه کار نمی کند حتی برهه ای از زمان از ضمیرهایشان آگاه بودم و البته چوب آن را خوردم می دانستم چه کار کرده است کار خوبی کرده یا بدی کرده خودم را خیلی زرنگ می دانستم اما از آن موقع که اینجا به من یاد دادند من عرف نفسه فقط عرف ربه به خودم آمدم دیگر کاری به دیگران نداشتم غیبت نکردم سعی کردم کر باشم غیبت نشنیدم عملاً هم سعی کردم این کار را انجام دهم خیلی چیزها شنیدم همیشه خدا یک چیزی در دل من انداخت که انشاءالله خیر است داشت غیبت می کرد گفتم انشاءالله خیر است هر کاری را که می شنیدم و من نباید وارد می شدم برای اینکه قطع کنم توهین به طرف مقابل نشود می گفتم انشاءالله خیر است با این سکوت خودم خدای خود را تا حدودی شناختم آقا امام زمان ( عج ) خود را شناختم یک لحظه یک اتفاقاتی برای من می افتد می بینم چقدر قشنگ است .من بیرون که می آیم هیچ کسی را بد نمی بینم بد حجاب را می بینم دعا می کنم به من یاد دادند اگر درختی را آبی بدهی آن اثرش ادامه دارد تا بی نهایت همان دایره ای که شما فرمودید وسط قرار دارند من سعی می کنم که اثر گذار باشم. من اگر با کلام امر به معروف و نهی از منکر انجام دهم دوتا روی آن می گذارد و به من برمی گرداند لال شدم و در دل خود دعا کردم آن چیزی را که برای خودم می خواهم برای دیگران هم می خواهم. من امروز که می آمدم اینجا تقریبا بیست زن بدحجاب را دعا کردم اثر آن در وجود من متجلی می شود نمی توانم بیان کنم چه جوری. بعضی از زمانها شده است دلم می خواهد دیگراینجا نیایم چرا که آن چیزهایی که من در همین جا یاد گرفتم عمل می کنم می بینم که آن چیزی است که خدا می خواهد به اصطلاح عین لانه کبوتر است تا کی مادر باید دانه به جوجه بدهد یک روزی هست که دیگر دانه نمی دهد بلکه توک می زند و آن را بیرون می اندازد چرا؟ می خواهد پرواز کردن را یاد بگیرد من به این نتیجه رسیدم که خدا در خود من است در وجود من است منتها از خودم غافل می شوم از خدا دور می شوم خلاصه کلام این طوری بگویم اگر لال شوم اگر کر شوم اگر کور شوم به نتیجه می رسم سکوت خود را شکستم بگویم که خدا دور از ما نیست که ما بخواهیم او را بشناسیم خدا همه جا هست در وجود ما هست از رگ گردن به ما نزدیک تر است منتها بعضی مواقع انسانها از خود غافل می شوند یک کارهایی انجام می دهند که اسم آن را می گذاریم گناه. من می خواهم به همه ی دوستان بگویم زیاد حرف زدن فایده ندارد.دور شدن از خدا است سکوت کنید و خودتان توجه کنید که چطور عمل می کنید چه طور نگاه می کنید چه می شنوید وقتی یکی غیبت می کند گوش خود را کر کنید .آقا رسول الله فرمود که هرکس گوش خود را کر کند برای نغمه های دنیوی ، خدا گوش او را شنوا می کند برای نغمه های بهشتی .من از 15 سالگی چون این حدیث را خواندم دیگرموسیقی گوش نکردم اما اثر مثبت دارد من بعضی وقت ها در ماشین می نشینم و کسی نوار می گذارد من نمی شنوم باور کنید نمی شنوم حواسم جای دیگر است ذکر می گویم نه اینکه گوشم آن صوت را نمی شنود اصلاً توجه ندارد تمام اینها علتش این است که به خودم دقت می کنم به خودم توجه می کنم کاری به دیگران ندارم که چه کار می کنند و چه کار نمی کنند خوب یا بد هستند به خودشان مربوط است فقط این را بگویم در هیچ زمینه ای فضولی نکنید در هیچ زمینه ای کنجکاوی نکنید به شما مربوط نیست همین که فرمودید کانال ها را قطع کنید من خودم چند کانال را چندین بار کنجکاو می شدم ولی دست آخر می گفتم فایده ی آن چیست.همه را حذف میکردم من به اخبار علاقه مند هستم کانال های اخبار را هم قطع کردم الان یک مقدار آرامش دارم ختم کلام این است که دنبال خدا نگردید خدا پیش شما است فقط چشم های دل خود را بازکنید و ببینید همین و بس .
استاد: دقیقاً همین طور است شما ببیند که من حرف می زنم درحال گفت و گو هستم شما هم حرف بزنید من می فهمم که شما حرف زدی ولی نمی فهمم چه گفتی .برای اینکه بفهمم شما چه گفتی مجبور هستم ساکت شوم . ساکت که شدم شما که صحبت کنی من صحبت شما را می شنوم نه تنها می شنوم می فهمم که چه گفتی.حالا شما تصور کنید خدایی که در درون شما است و هم ساز و هم دم و همراه شما است به طور دائم در همه ی چیزهای کوچک و بزرگ شما را راهنمایی می کند و یادآوری می کند از خواب بیدار می کند ،شما زمانی می توانید بشنوید وبفهمید که ساکت هستید.و حرف نمی زنید ما زیاد حرف می زنیم چه در کلام زیاد حرف می زنیم چه در ذهن زیاد حرف می زنیم گاهی اوقات زبان ما بسته است ولی داخل ذهن مان هزاران خبر است.آن هزاران خبر داخل آن مانع از فهمیدن آن چیزی می شود که به ما گفته شد به این نکته ها ان شاءالله توجه کنید.
صحبت از جمع: شنیدم یک گروه تحقیقاتی یک عده بچه را جایی می برند به عنوان کمپ، بچه های کوچک را می گویند هر چیزی می خواهید بخورید بعد از اینکه دوره آنها تمام می شود می بینند بچه ها دقیقاً چیزهایی را خوردند که برای رشد آنها لازم بوده است نگفتند این شیرین است آن شور است آن ترش است برحسب آن چیز درونیشان آن چیزی که آنها را هدایت می کند انتخاب کردند چیزهایی که بدن لازم دارد این هدایت گر در من هم هست فقط بچه چون دغدغه های من را ندارد درگیری های ذهنی من را نداردگوش می دهد و استفاده می کند من دیدم که من همش نگران هستم ایمان ندارم اعتقاداتم کم است که همیشه نگران هستم همیشه اضطراب دارم این باعث دور شدن می شود و آن لحظه که باید عاشق شوم نمی شود چون اگر به قول شما ساکت شوم خاموش شوم خود آن من را راهنمایی می کند از درون که این کار را انجام دهید بعد یواش یواش آدم را بالا می برد به آن سمتی که عاشقش شوی واو را بشناسی.
استاد: دقیقاً همین طور است کاملاً درست است.
صحبت از جمع : دوست دارم در مورد نفاق حرف بزنم بزرگترین نفاق و منافقی که وجود دارد آن منافق و نفاقی که درون خود ما وجود دارد ما الان در زمانه ای قرار داریم که همه چیز را می دانیم کدام خوب است کدام خیر است کدام شر است و کدام بد است بدی تمام آن چیزهایی که الان در جامعه داریم می بینیم می گوییم بد است و فلان است سر منشاء آن نفاقی هست که در درون ما است آن نفاق باید بسته شود .
استاد: منافق اصلی خودمان هستیم من هم قبول دارم با خود رو راست باشید حالا که با بقیه رو راست نیستید با خودتان رو راست باشید این یکی را می شود انجام داد با خودمان رو راست باشیم.این کارهایی که انجام دادیم اتفاقاتی که افتاده بعد آن وقت به رحمت و برکت خداوند دل می بندیم امید می بندیم به اینکه ما حرکت می کنیم ابراز می کنیم که اشتباه کردیم توبه می کنیم و دیگر انجام نمی دهیم و سعی می کنیم بعد از این درست زندگی کنیم ما بقی آن را هم خودش می بخشد آن می خواهد ببخشد من که نمی بخشم که خساست کنم . ؟ یک راهکار دیگر هم می توانم به شما بگویم بیایید همه چیز را از پایین ترین لول شروع کنید هزینه کردن خوراک خوردن تفریحاتتان را از پایین ترین لول امتحان کنید می خواهید سفر بروید حتماً مجبور نیستید با هواپیما سفر کنید امتحان کنید ببینید با قطار چطوری است مجبور نیستید هتل درجه یک بگیرید درجه پایین تر بگیرید خیلی پایین تر بگیرید چند روز است بیشتر نیست خیلی کارها می شود کرد.هر چه از نفس خود بگیرید که روی آن زیاد نشود روحتان بزرگ می شود چون می شود خوراک روح. روحتان بزرگ می شود ولی می خواهید این کار را بکنید؟

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید