Logo

پرسش و پاسخ شماره پنجاه و هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم 

صحبت از جمع: من می خواستم دعوت کنم غیر از بحث نماز و عبادات که از خدا تشکر می کنیم ای کاش بابت چیزهای خیلی کوچک از هم تشکر کنیم، ای کاش بابت بودن هایمان از هم تشکر کنیم.
استاد: بالاترین تشکر ،تشکر از ولی نعمت است، چون ما عادت نکردیم از ولی نعمتمان تشکر کنیم خواه ناخواه تشکر از روبروئیهایمان هم کسر شأنمان می آید، پسرها و دخترهایی که در خانه سرسفره غذا می خوردند و می گفتند مامان دستت درد نکند در زندگیهای شخصیشان حتماً از همسرشان تشکر می کنند، این تشکر از ولی نعمت را بیاییم تجربه کنیم، تشکر کردن مصداق اجرت المثل دادن است امیرالمؤمنین فرمودند کارگر وقتی برای شما کار می کند عرق تنش هنوز خشک نشده دستمزدش را به او بدهید، این تشکر برای کسی که در هرجایگاهی نسبت به شما قرار دارد برای شما کاری را انجام میدهد جایگاه همان دستمزدست نگذارید خشک شود، نگوئید برایش جبران می کنم، آن جبران مادی را بعداً برایش بکنید، چه اشکال دارد؟ من هم موافقم، اما الان که این انجام شد یک تشکر لازم دارد، تا آن ارتباط صلح آمیز در جامعه ما جریان پیدا کند، ما مشکلمان اینست که ارتباط صلح آمیز و امن در جامعه مان مُرده، هیچکس فکر نمی کند همسایه کناری احتمالاً آدم خوبیست، همیشه می گوئیم مراقب این همسایه باش تا ببینی چه کاره است؟ نکند بلایی سرت بیاورد؟ آخه چه بلایی؟ تو بلا را تعیین می کنی او هم وسایلش را تدارک می بیند، بعد می گوئید دیدی گفتم؟ تقصیر خودت بود تو تدارک دیدی، بیائید تشکر از ولی نعمت را تجربه کنید.
صحبت از جمع: در ادامه فرمایش شما دو نکته در مورد تشکر که جالب توجه است یکی اینکه تشکر یک امر باطنی ست و بر خلاف اینکه ما فکر می کتیم تشکر لفظ است اتفاقاً تشکر یک امر باطنی ست اتفاقاً بر خلاف تصور عامه تشکر در مورد قدردانی از دیگران نیست تشکر اولین قدمش حسی ست که شما بعنوان قدردانی تجربه اش می کنید حسی ست که شما سرشار می شوید نکته بعدی هم اینکه قدردانی یک عمل خلاقانه ست ما عمدتاً در مواجه با یک چیز شگفت انگیز تشکر می کنیم، درحالیکه می شود بابت چیزهای پیش پا افتاده هم تشکر کرد.
استاد: آن هفته راجع به فضا صحبت کردم، فضای من و شما، فکر می کنم یکی از دوستان سؤال کرد که فضا را معنی کن، الان که دوستمان صحبت می کردند من دیدم که قدردانی یا به عبارت دیگر قدرشناسی کردن از دیگران، از خودمان، از خداوند مثل یک باغچه می ماند پر از سبزیجات مختلف، پر از گلهای قشنگ و اگر این باغچه شما همیشه سرسبز باشد هر کسی از جلوی آن رد می شود در فضای این باغچه با نگاه لااقل تفرجی می کند، کِیفی هم می کند، بعضی ها هم که آشنا هستند وارد باغچه تان می شوند، اگر به جای این باغچه یک فضای پر از آشغال باشد چه اتفاقی می افتد؟ فضا یعنی این! یعنی یک حیطه ای برای شما هست در هر امری هم وجود دارد، ما امروز راجع به قدرشناسی گفتیم، راجع به همه چیز، راجع به هرگونه نگاه شما به طبیعت، این باغچه شما اگر سرسبز باشد مردم در باغچه شما زیست می کنند، زندگی می کنند، من خیلی از مواقع در خانه خسته ام چون کارم زیاد است و استفاده از ذهن و فکرم خیلی بالاست ولی با همه اینها وقتی در خانه را می زنند هر کسی باشد هرچقدر هم که مصاحبتش را دوست نداشته باشم ولی بلافاصله چراغ باغچه ام را روشن می کنم، فضای دلتان را باز کنید.
صحبت از جمع: خانم لوئیس هِی چند سال پیش در نود سالگی فوت شدند یک بنیادی دارند به نام Hey foundation که در آمریکا هست دو تا بخش را خیلی تأکید دارند یکی جملات تأکیدی مثبت است و یکی هم عشق به خود است که شما هم فرمودند که درواقع همه ما یک آئینه داشته باشیم و در آئینه خودمان را ببینیم و حتی خیلی از اوقات فکرکنیم که چقدر خودمان را می بینیم. واقعا شماها خودتان را در روز می بینید؟ من خیلی از وقتها فکر می کنم نه! ما حتی وقتی جلوی آئینه هستیم آنقدر غرق در تفکرات و داستانهای مختلف که بازخودم را نمی بینم یعنی فقط یک کار روتین را عادتی انجام می دهیم و می رویم جلوی آئینه مثلا مسواک می زنیم، صورتمان را می شوییم ولی اصلا آدم توی آئینه را نمی بینیم و در واقع اگر تمرین کنیم قدم اول این است که خودمان را دوست داشته باشیم، به خودمان محبت کنیم. یک چیز دیگر هم که یادم افتاد دعایی که خیلی ادیان دیگر اول و آخر غذا دارند ما همه چیز برایمان بدیهی است یعنی اگر بهترین غذاهای زمین را داریم می گوییم خُب اتفاقی نیفتاده خُب باید داشته باشیم، باز کم است دنبال بقیه اش می گردیم. ولی آدمهای جاهای دیگر حداقل آن تجربه ای که من دارم حتی نسبت به چیزهای کوچکی که دارند خوشحال هستند و قدر آن را می دانند ولی در هر صورت منظورم این است که اینجا هستیم این نعمت ها را قدرش را بدانیم که خیلی با ارزش هستند و ابراز کنیم واقعاً ابراز کنیم یعنی مثلاً اگر دوستم را می بینم و خوشحال هستم به او بگویم و این پیام را دریافت کند که من خوشحال شدم و همیشه اینطوری نیست که ما فقط بدیها را واکنش نشان بدهیم لوئیس هِی یک جمله ای در یکی از کتابهایش دارد که بنظر من واقعا قابل تعمق است :"ما قربانی نسل های قدیم مان هستیم که آنها هم قربانی قبل ترها بوده اند و ما اصلاً فکر نمی کنیم یعنی همان پیام منفی که دریافت کردیم علاقمند هستیم که ادامه بدهیم." همزمان هم فکر می کردم که خدا خودش می گوید که اگر به اندازه یک ذره خوبی کنی این خوبی بر می گردد و حتی خیلی جاها بهتر آن خوبی را جواب می دهم اگر به اندازه ذره ای بدی باشد و آن فکری که ما داریم آن ناخودآگاه مان است که پیامهای منفی را دریافت می کند و در واقع ما دوباره پیام منفی به محیط پیرامونمان برمی گردانیم معتقد هستم که میادین انرژیمان از هم جدا که نیست اگر نا شاد هستیم همه با هم ناشاد هستیم و اگر خوشحالیم همه با هم خوشحال هستیم.
استاد: بله همینطور است گاهی اوقات ناشادی ما شادی یک نفر دیگر را که برای خودش فراهم کرده عین یک خاک اندازی که روی ذغال های گل انداخته طرف می کوبد و همه را تبدیل به خاکستر می کند و داغون می کند، ما برای آن شادی ، آن کار را می کنیم و این غلط است و نباید این کار را بکنیم.
خلاصه کلام من از خداشناسی از آن بالا بالاها آمدم پایین من روی این زمین دارم خدا را جستجو می کنم و هر کس دوست دارد با من بیاید در این لایه زیری زیری پایینی همین جاها همین نزدیکی ها همین کنار ما، هرکس دوست دارد با من بیاید، خدا همین جا است، همین جا و چقدر قشنگ است هم مال من است و هم مال آن که بی تربیت است، هم مال من است و هم آن کسی که فحش می دهد و چقدر قشنگ است هم من را دوست دارد هم او را. چون چیزی را از او نمی گیرد می گوید خودش بیندازد زمین و از بین ببرد. اما من را که دوست دارد و من هم که قبولش دارم چون حس ناخوشایندی که در وجودم است که نه نباید او را دوست داشته باشد این نباید باعث می شود آن دوست داشتن که به من تقدیم کرده، واقعاً خدا دوست داشتن را به شما تقدیم می کند، تقدیمم کرده می اندازم زمین عین بچه بی تربیتی که گفته بود برای من آن اسباب بازی گُنده را بخرمادرش پول نداشت یک بستنی کوچک خرید با عصبانیت بستنی را کوبید زمین و زیر پایش له کرد. شادی خوردن آن بستنی و به زبان کشیدن آنرا هم از دست داد. ما خیلی از مواقع اینطوری هستیم. خدا همین جااست، همین نزدیکی ها، جای دیگر دنبالش نگردید. امام زمان (عج) هم هرجا که خدا هست ایشان هم هست، اگر بحث خدا باشد دیگر امام زمان (عج) در آن حل است. چون از همان جنس است .
صحبت از جمع : دوتا کلمه است که بسیار قرین است با بحث دوست داشتن خودمان: انتظار و توقع ؛ انتظار خواسته های منطقی است و توقع خواسته های غیر منطقی و هرکس انتظارات و توقعاتش از خودش بالا باشد قاعدتاً نمی تواند خودش را دوست داشته باشد. اگر می خواهند راهکار عملی برای دوست داشتن خودشان و دیگران پیدا بکنند انتظارات و توقعات خودشان را مورد وارسی قرار بدهند توقعات را سعی کنند دور بریزند و انتظارات را کاهش بدهند به این ترتیب این که می گویم کاهش یعنی تا جایی بیاورند که با توانمندی هایشان همخوانی داشته باشد. راهکار عملی اش این است که به اینها توجه بکنیم و هم برای خودمان بنویسیم که من انتظاراتم چیست و توقعاتم چیست؟
استاد: به جهت وجود این دستگاهها ما عملاً با خواندن و نوشتن بیگانه شدیم یعنی هیچکداممان شب که می شود ده دقیقه وقت را نمی کنیم که بنویسیم امروز چکار کردیم. باور کنید در این نوشتن ها یک چیزهای عجیبی پیدا می کنیم اصلاً نگفتنی، ولی ما اینکار را نمی کنیم. اصلاً بنویسیم این چیزی را که امروز فهمیدم بنویسم بگذارم روی شیشه فردا صبح هم ببینمش بعد هم در یک پوشه بگذارم اینها را لایش بگذارم، ما اصلاً از این کارها نمی کنیم.
صحبت از جمع: من قبل از اینکه شما بگویید شروع کردم به دوست داشتن خودم با وجود همه خطاها و عذاب وجدانهایی که در کوله بار زندگیم دارم فکر می کنم زمانی که خودم را ببخشم و دوست داشته باشم می توانم تلاش کنم کسانی را که به من ظلم کردند و آسیب روحی زدند را ببخشم.
استاد: آفرین ، بسیار بسیار بسیار حرکت خوب، زیبا و خداپسندانه چون خدا این جوری ما را دوست دارد .
صحبت از جمع : سوال من راجع به این است که وقتی شما از سالهایی که گفتید شروع کردید به این کار ، به این فکر کردم که در این پانزده سالی که من هستم چه اتفاقی افتاده؟ اتفاقی که در همین یک هفته افتاد! شما پرسیدید که چند نفر کارشان را کردند؟ من نشستم و فکر کردم اگر واقعیت آن را بخواهم بگویم من به خاطر این کلاس این کار را نکردم چون دغدغه ی همیشگی من بوده این تمرین را انجام دادم یاد سوال یکی از دوستان افتادم که پرسیدند به خاطر اینکه هر کدام از ما حداقل یکبار بعد از نمازمان تسبیحات حضرت فاطمه ( س) را گفتیم یعنی سبحان الله را گفتیم یعنی همه ی ما می دانیم که خداوند بی عیب و نقص است ولی من فکر کردم شاید ایشان سوال را پرسیدند در این راستا که ما از اینجا بیرون می رویم چطوری پایبند به این قوانین بمانیم دنبال یک قرار ویک تعهد مثل اینکه شما فرمودید ساعت 10 شب همه بشینیم و از دنیای کن خداوند امنیت و صداقت بخواهیم الان شما چه پيشنهادی دارید که من تا هفته ی دیگر مثل این پانزده سالی که آمدم اینجا نیایم یعنی من هفته ی دیگر که می آیم این قانون ها در من اتفاق بیفتد .بعد دلم می خواهد که چون اینجا همه با هم هستیم دوستان پیشنهادی بدهند که همه ی ما با همدیگر .هفته ی دیگر شما می پرسید که چه کسی این کار را کرد؟ همه ی ما دستهایمان را بالا ببریم.
استاد: شما بگویید. چه جیزی را با همدیگر متعهد شویم نظر بدهید جواب بدهید .
صحبت از جمع : با توجه به اینکه ما هر شب داریم ساعت 10 شب به دستور شما حداقل سه دقیقه از فضای کن الهی صداقت و امنیت می خواهیم برای همه ی مردم ایران و برای همه ی ایرانی هایی که وجود دارند در این کره ی خاکی. پس اول شروع کنیم از خودمان یعنی آن صداقت و در حقیقت امنیت را در خودمان ایجاد کنیم و هم انسان های صادقی باشیم وهم انسان های امنی باشیم اگر این امنیت را در خودمان ایجاد کنیم دیگران در قبال ما احساس سلامت و امنیت کنند شاید در حقیقت داریم در آن راستا خودمان هم گام بر می داریم.صداقت وامنیت را از خودمان شروع کنیم.
صحبت از جمع : پیشنهاد من این است که اگر موافق باشید با این تجربه ی آینه شروع بکنیم واقعاً ببینیم آدم داخل آینه را می شناسیم ما هستیم یا شخص دیگری است و واقعاً ببینیم در اینه چه چیزی می بینیم در این یک هفته که آینه را داریم اصلاً چه کسی داخل آن است چه نسبتی با ما دارد واقعاً یک جسمی است که ما آن را می شناسیم یک مقدار محبت کردن به خودمان را شروع کنیم و دوست داشتن بقیه. اگر بتوانیم دوست شان داشته باشیم شاید خیلی اتفاقات مثبت بیفتد من خیلی وقت ها فکر می کنم نعمت های خدا مال همه است خط کشی نمی کند که یکی بد است و آن یکی خوب است هوا مال همه است آب مال همه است اگر بتوانیم این شکلی ببینیم و بشویم فکر می کنم یک تمرینی است.
صحبت از جمع : طب ابوعلی سینا این را می گوید برای اینکه انسان سالم باقی بماند وبیمار نشود سه مورد را باید رعایت کند یک: تغذیه ، دو: شادی ،و سه: فکر و اندیشه یعنی اگر این سه تا حیطه را ما مراقبت کنیم آنچه که می خوریم ،شکرگزاری از آنچه که داریم و در عین حال فکر و اندیشه را مثبت کنیم بدانیم که در اینصورت طبیعت و مزاج مان را داریم به سمت سلامتی و تعادل سوق می دهیم نکته ی اینکه ضمیر نا خود آگاه ما مثل یک کودک هست شما وقتی می خواهید چیزی به کودک یاد بدهید باید مدام تکرار کنید اگر بتوانیم در ابتدای روز و پایان شب جملات تاکیدی مثبت را تکرار کنیم پیامی به ضمیر ناخود آگاه میدهیم ودر آن جا می افتد .
صحبت از جمع : من تنها چیز مهم را بخشش می دانم. و آن هم به صورت عینی باشد و شعار نباشد من از خودم بپرسم کی را بخشیدم ؟ آیا در سختیهای زندگی می توانیم باز هم ببخشیم ؟
استاد :. من هم شعار زیاد شنیدم و گوشم از آن پر پر است . خیلی ها شعار دادند و در حیطه عمل اصلا سایه شان هم دیده نشده است . ولی واقعیت این است که امروز ما نمی خواهیم به فضاهایی که قبلا بودیم برگردیم . بودیم و جواب هم نگرفتیم . گفتند ببخشید و ما هم گفتیم چشم اما دروغ گفتند و هیچ کدام نبخشیدند . گفتیم حسادت نکنید گفتند چشم اما باز هم حسادت کردند . گفتم غیبت نکنید فضایتان خراب می شود و گفتند چشم ولی از جایش بلند نشده بود که اولین غیبت را کرد . پس من با این چیزها کاملا آشنا هستم و علی الرغم این آشنایی باز هم آمدم و یک باغچه و زمین بکر تازه باز کردم و شروع کردم به کاشتن تخم سبز و پر از مهر و هر که دوست داشت می توانست بیاید و به آب دادن آن بپردازد . یکی آن را آب دهد و یکی آن را وجین کند و ....بنابراین من با نگاه شما به آدمها نگاه نمی کنم . من فکر می کنم که حتما تمام این دوستان ما می توانند این مسیر را حتی لنگان لنگان بیایند . امروز اگر کم هستیم من اصلا ناراحت نیستم شما به پنج نفر هم می رسید زیاد غصه نخورید و من اصلا از این بابت ناراحت نیستم . این نشان دهنده آن است که مسیری که در آن می روم خیلی درست است این همانند حکایت سیمرغ است که قبلا به شما گفتم . در انتها فقط همان سی تا مرغ مانده بود و مابقی در میانه ی راه اطراق کردند و ماندند . هیچ اشکالی هم ندارد . باز هم تاثیری در تفکر و حرکت من در این مسیر نمی گذارد . زیرا من کار نمی کنم برای این که خیل جمعیت ببرم . من کار می کنم برای اینکه انسانهایی که خودشان یک جمع بزرگ هستند ببرم . و برای این که انسانها خود به یک جمع بزرگ تبدیل شوند به این گفتگوها که پیش نیاز است نیاز دارند . همین گفتگوهای ساده . می دانید هیچ کدام از زن و شوهرها الان خوشبخت نیستند ؟ نسل ما را رها کنید ما بارها به طوفان های سخت خورده ایم ولی در این طوفانها بیدی نبودیم که بلرزیم و بشکنیم اما جوانهایمان همه می لرزند و می شکنند و تند تند به زمین می افتند و یک عده هم که هنوز درخت بید نشدند می ترسند و دیگر هرگز درخت بید نمی شوند و دنبال زندگی نمی روند و این فقط یک دلیل دارد ما وقتی ازدواج کردیم پدرو مادرمان یا مادر هستی یادمان داد که آن دیگری بر تو مقدم است. و آن که که یاد داد فکر می کنم خدای من بود . گفت من اینجا پیش تو هستم از من آنجا هم هست اگر می خواهی به سمت خودت بکش . و ما این کار را کردیم . اما امروز نیست . جز دوست داشتن و مثبت اندیشیدن هیچ راهی ندارید .
صحبت از جمع : من در اینجا حالم با زمانی که در خانه هستم متفاوت است . درکی که از قرآن در اینجا دارم با خانه متفاوت است . این یعنی اتفاقی است که روی جمع ما می افتد و روی من اثر می کند. شما بارها و بارها فرمودیدهمه ی ما یکی هستیم و من تاثیر شگفت انگیز انجام کار را در این جمع دیده ام .حالا پیشنهاد می کنم که هر کسی تعهدی را بردارد و در جلسه آینده تعهد خود را بازگو کند تا همه بتوانند آن را ببینند . من از اوسوال کنم که تو چگونه توانستی این کار را انجام دهی و او برای من بگوید و از سختی های آن تعریف کند . من دوست دارم بعد از این همه سال تغییر چشم گیری داشته باشم به طوری که همه از این تغییر من با خبر شوند . من نیاز به حمایت جمع دارم .
استاد : این دوستمان می گوید که من پیش شما نشستم و این همنشینی یک پیوندی را ایجاد کرده است . این پیوند را خراب نکنید . می خواهید این پیوندها تمیز بماند من هم از شما می خواهم و به شما نوید دهم که اصلا روزهای ساده ای در پیش نیست . این که پر از شادی و خبرهای خوب و ... اصلا این طور نیست . تا سال دو هزار و بیست همین بدبختی و فلاکت هست . این دوستمان انتظار دارد شما که دوست او هستید همراه و همسفرش شوید . اگر از اینجا بیرون رفتید و هوا خیلی گرم بود نگویید اه چه قدر هوا گرم است . اگر این قدر گرم نبود هلو و شلیل نمی توانستیم بخوریم . این میوه ها را دوست داریم و بدنمان هم لازم دارد و اگر هوا این قدر گرم نباشد که این میوه ها بدست ما نمی رسد . پس خدا را شکر می کنیم که داغ است . شکر بزرگ تر آن در مرداد است که باز هم داغ تر میشود و بعد یواش یواش خنک می شود . اگر دوازده ماه به این گرمی بود چه می کردیم ؟ پس خوشحال می شوم . بیایید تعهد کنیم که به هر حال بدی که می رسیم ورق آن را پشت و رو کنیم . خیلی حرکت جالبی می شود که اگر هر کدام ما تصمیم بگیریم که اولین حال بد که در هر چه رخ داد آن را سوییچ کنیم و برگردانیم این تعهد من به دوستمان است . حالا می خواهد درد و غصه و نداری و اختلاف و هر چه که باشد . من تعهد می کنم از اینجا که جدا شدم و به خانه ام رفتم هر حال بدی که آمد فوری به آن نگاه می کنم و می گویم که به دوستم قول دادم . نمی تواند بد باشد پس برگرد . به جای روی بد سکه خوب آن را ببینم .

صحبت ازجمع : یک الگوی خوب می شود
استاد : یک الگو می شود ، هر چیز بد آمد عقلت را کنار بگذار با استدلال عقلت جلو نیا ، هر چیز بدیکه آمد آن را برگردان از این طرف سوییچ کن.
صحبت ازجمع: در رابطه با تعهداتی که قرار بود با قوانین تان انجام دهیم من فکر می کنم صبح که بیدار می شویم تعهد کنیم که حتما تو هر شرایطی خدارو شکر کنیم و یک تعدادی از نعمتهایش را مرور کنیم بعد شب که خواستیم بخوابیم دوباره همین. و بعد آن چیزهایی که الان مشکلمان است و ناراحتیم دعاهای مثبت فکرهای مثبت در رابطه با آنها بکنیم. بعد در رابطه با این قانونی که گفته شده آفریده ها را بخاطر آفریدگارشان دوست داشته باشیم ، آدم را یاد حرف حضرت علی (ع) می اندازد که . (من چيزي را نديدم مگر اين كه خدا را پيش از او و با او و بعد از او ديدم). برای همین هر چیزی را که در طبیعت میبینیم واقعا دوست داشته باشیم آن هم به خاطر خدا ، هر کس را هم که می بینیم شروع کنیم از اشتباهات کوچک افراد تو ذهنمان بگوییم من تو را بخشیدم و واقعا از ته قلب این را تکرار کنیم ،خدا را همیشه دوست داشته باشیم جلوی آیینه بایستیم و خطاهای خودمان را ببخشیم و خودمان را دوست داشته باشیم
استاد : من خلاصه کنم ببینید صبح تو آیینه نگاه کنید وقتی خوب نگاه کنید می گویید چه خوب چه دماغ راستی دارم نگویید خداروشکر که دماغم کج نیست ، کجی را آفرینش نکنید شما خیلی بزرگ هستید شما اشکالتان این است که این را نمی دانید چون شما خیلی بزرگ هستید و خیلی کارهای بزرگ از شما بر می آید به همین دلیل وقتی کوچک نگاه می کنید و پست نگاه می کنید آن بزرگی از دست می رود ،تو آیینه که نگاه می کنید می گویید دماغم چه راست و خوبه آنکه دماغ بزرگی دارد هر جا می رود دماغش اول می رود بعدا خودش، تو آیینه که نگاه می کند می گوید خداروشکر یک مشخصه ای دارم که هرکس دنبالم بگردد به این من را می شناسد . خوب دقت کنید ببنید صبح یک دانه نعمت، شب یک دانه نعمت ، ده پانزده تا نمی خواهد پیدا کنید لازم نیست پیدا کنید همینطوری عیان است ریخته جلوی دست شما، یکی از آنها را انتخاب کنید و به خاطرش شکرگذاری کنید امروز حتی بتوانید یک فکر بد را سوییچ کنید برگردانید شما برنده اید بازندگی وجود ندارد . شما ببینید تو این همه جمع تا این جا دوام آورده اید یعنی نشان دادی که من هستم ،پس اگر هستی که باش. من هم که هستم. وقتی ما هستیم استاد بزرگمان هم هست پس دیگر غم چی داریم؟ اگر اینها را دانه دانه برای خودتان بنویسید اصلا تعهداتتان را بنویسید برای خودتان بگذارید جلوی چشمتان .
صحبت از جمع: من هر شب کارنامه ی روزانه ی خودم را نگاه می کنم ما نباید منفی باشیم و به خودمان با دیده ای نگاه کنیم که نه من اصلا موفق نیستم از صفر شروع کردیم امیدوارم همه به صد برسیم شما به من فرمودید که هر کاری می کنی توقع نداشته باش اگر یک کاری را می کنی برای خدا می کنی و از خدا توقع داشته باش دیگران را کنار بگذار و من سعی کردم واقعا این کار را بکنم من هرشب یک ورزشی را جلوی آیینه باید انجام دهم و وقتی آن را انجام می دهم خودم را نگاه می کنم ، می گویم تویی و خودت و خدا چقدر در این کار موفق بوده ای ؟ آیا به آن حرفی که به دیگری زدی خودت پایبند هستی یا نه؟ اگر پایبند نباشم خودم را جریمه می کنم و فکر می کنم اگر یک مقدا ر موفق بودم فقط تو این بحث است ، دیگران را کنار گذاشتم بخشیدم خیلی سخته خیلی سخته مخصوصا کسی که در زندگی با هم هستیم تو محیط کار هستیم اما وقتی که خدا من را بخشیده من چه کاره ام که نبخشم؟
استاد : راستی می دانید چرا ما از دست دیگران عصبانی هستیم؟ الان که شما داشتید حرف می زدید به آن نگاه کردم ما عصبانی می شویم برای اینکه فکر می کنیم که طرف مقابل را ما باید عوض کنیم. طرف مقابل ما هر چه می خواهد باشد، باشد. اگر به من ضربه میزند جلویش را می گیرم اجازه نمی دهم، اما اگر بخواهد هرچه می خواهد باشد، باشد، من کاری با او ندارم هیچ کاری با او ندارم اما وقتی که ما می خواهیم آدم ها یا موجودات مقابلمان را تغییر بدهیم متاسفانه عصبانی می شویم چون هیچ کدامشان حاضر نیستند تغییر کنند.
صحبت ازجمع: اگر خودمان را تغییر دهیم آنها هم تغییر می کنند
استاد : صد البته چون فضای شما تغییر می کند خود به خود نمی تواند، در آن فضا بیاید یا اگر بخواهد حتما باید مجبور است رنگش را عوض کند شکلش را عوض کند
صحبت از جمع: من خودم را جای ایشان می گذارم برای بخشیدن آدمهای خطاکار رجوع می کنم به خودم ببینم آیا من آدم پر اراده ی قوی هستم یا نه ؟ آیا من آدم جدی هستم یا نه؟ این را اول در خودم پیدا می کنم مثلا می گویم چون آدم خطاکار اطراف من ممکن است سه نفرباشد ، همه را در کفه ی ترازو می گذارم می گویم یک نفرشان کم خطاست یک نفر متوسط الخطا یک نفر پرخطاست پس من چون تا به حال عادت به بخشیدن نداشتم می آیم ابتدا وجودم را اراده ام را خودم را به بخشیدن برای آدم کم خطا قرار می دهم بعد از آن مدت وقتی حس کردم که بخشیدمش می آیم روی آدم متوسط الخطا کار می کنم با آن متوسط الخطا هم وقتی دارم کار می کنم دیگه کم کم میبینم که دارم به این روش عادت می کنم آدم پر خطا راهم چون عادت کردم تا حدودی من آن آدم خطاکار را ببخشم ، دیگه آنجا می آیم پیش خودم تصمیم می گیرم با این سه نفر یا از اولش می توانستم به مذاکره بنشینم یا همین با نفر آخر ولی نفر آخر چون برای من خیلی معضل است می آیم میشینم با او صحبت می کنم انسان خطاکار وقتی صداقت من را ببیند او هم از من یاد میگیرد ودست به خطا نمی زند .
استاد : به همه دوستانمان که اینجا نشسته اند همه آنهایی که در باب بخشش و گذشتن از خطای دیگران گفتگو می کنند برای همه آنها یک خبر بد دارم آن خبر بد این است دیگران خطا می کنند من قبول دارم ولی اگر آنها در مقابل من می توانند خطاکنند فضای من هست که خراب است من برای شان فرش قرمزی پهن کردم و ازآنها دعوت کردم که بیایید خطاکنید من دعوتشان کردم بیایید تو فضای من جای خوبیست برای خطا کردن انگار که من باغ دارم دوستان را دعوت می کنم پنجشنبه جمعه این هفته همه بیایید باغ ،ما فضایی سبز داریم خوش میگذرد ما وقتی که دیگران نسبت به ما خطا می کنند اولین قدم نه اراده می خواهد نه توجه و زوم کردن رو خطای دیگران می خواهد نه کم و زیادی خطا سنجیدن می خواهد هیچ کدام از این محاسبات را نمی خواهد اینها محاسبات ذهن است و ذهن به شدت خائن است خیانتکار بزرگی است نسبت به ما. در مورد خطا کم وزیاد مطرح نیست در مورد خطای دیگران هم مطرح نیست ما اینجا پروسه ای را که شروع کردیم خودمان هستیم در به روی بقیه بسته ایم من اصلا با بقیه کاری نداریم من به هیچکس کار ندارم من دارم برای شما خدایم را تعریف می کنم قوانینم را تعریف می کنم شما می گویید یعنی چه؟ برایتان توضیح می دهم اینجا برایتان باغ سبز باز کرده ام دوست دارین توی این باغ بیایید ببینید این گل ها را می پسندید خوشتان می آید؟ من اصلا روی اینکه روی خطای دیگران زوم بشویم و بخواهیم آنها را ببینم هرگز پا توی آن نمی گذارم ما سال هاست تلاش کرده ایم بخشش بوجود بیاوریم سال هاست تلاش کرده ام به آدم ها بگویم از خطای دیگران بگذریم ببخشیم و هرگز اتفاق نیافتاده امروز فکر کردم که چرا اتفاق نمی افتد مگر من حرف زشتی می زنم یا من خواسته ی غیر قانونی دارم دیدم در فضایی که خدای ناکرده خز و خار و خاشاک روئیده است نمی توانی انتظار گل و سمبل وگل رز و گل معطر داشته باشیم فهمیدم که بخشیدن دیگران امروز یک حرف خیالی است چون اصل نبخشیدن، نبخشیدن خودمان است ما هنوز هم در این سن وسال خودمان را نمی بخشیم ولی جسارت نداریم که بگوییم اگر از تو بدم می آید برای این است که خودم را در تو می بینم، من خودم را در تو می بینم و چون خودم را آدم خوبی نمی بینم برای همین وقتی تو را نگاه میکنم در تو می بینم تو مثل من هستی، نمی توانم تو را ببخشم. همیشه فکر می کنم او اصلاح بشه آن چیزی که در درون من است و من نتوانستم اصلاحش بکنم خودش اصلاح خواهد شد. حرکت ما کاملا فردی است در عین اینکه یک جمع کثیری را در بر می گیرد ولی نگاه، نگاه فردی است. من اصلا با نگاه آدم ها نسبت به دیگران کاری ندارم من اصلا به شما نمی گویم برو کسی را ببخش چون تا وقتی که دوستمان به دلایلی که برای خودش محترم است و وجود دارد خودش را نمی بخشد، اگر بگوید فلانی را بخشیده ام دروغی بیش نیست چون من هم این پروسه را گذارنده ام و دیدم من دروغگویم و من اصلا کسی را نبخشیده ام اون پشت قایمش کرده ام برای همین امروز سرمایه گذاری ر اروی آدمها به صورت فردی آغاز کردیم اگر بتوانیم در این سرمایه گذاری خدایشان را ،هر کدام از شمایک خدا هستید میتوانید این را بفهمید؟ خیلی عظیم است من حرف و دلیل دارم چون خدا آدم را فرستاد روی زمین گفت تو خلیفه و جانشین من هستی . ما همان آدم هستیم اگر می خواهیم به آن مقامی که فرشته ها به ما به امر خدا سجده کردند برسیم باید برگردیم و تمام این پیشینه را آرام آرام آب و جارو کنیم موقع آب و جارو جارویت را به بغلی نزن چون اصلا فایده ندارد چون جارویت برای خودت هست نگو میروم او را می بخشم و اصلاح می کنم هیچ کاری نمی توانی بکنی قبل از هرکاری به خودت نگاه کن ببین از خودت چه انتظاری داشتی و چه جاهایی اشتباه کردی وبعد آرام آرام خودت را بشناس خطاهایت را بشناس و از آنها صرفنظر کن و بعد ببخش. بخشیدن اراده نمی خواهد باور کنید اراده نمی خواهد فضای صاف می خواهد. اون کسی که از همه بخشیدنش سخت تر هست خودت هستی .هیچ کسی در دنیا بخشیدنش سخت تر از خود ما نیست. این درس بزرگی است اگر بخواهید به آن نگاه کنید اگر نخواهید هیچ چیزی فایده ندارد مجوز مذاکره با هیچ کسی را به شما نمی دهم فعلا اصل مذاکره با خودتان است مذاکرات درونی تان را تمام کنید تا به یک منشا و سرانجام خوبی برسانیم بعد وارد قصه ی دوم بشویم و قصه ی دوم، من دیگه نیستم چون اصلا شما به من احتیاجی ندارید به هیچکس احتیاج ندارید . تو قصه ی دوم خودتان هستید خودتان هم راهنمای خودتان هستید چرا؟ چون اجازه دادید خدای شما حکم کند نه نفس شما .
صحبت از جمع : شما راجع به مادر هستی و خداوند، این دو تا یکی هستند یا جدا هستند؟
استاد : شما و خداوند، اینها یکی هستند یا از هم جداست؟
جواب : یکی هستند.
استاد : پس تمام شد.

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.