منو

پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu 04 25 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ تو دو تن هستی یکی بیدار در ظلمت دیگری خفته در نور بخش دوم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 793

بسم الله الرحمن الرحیم

صحبت از جمع: در هفته گذشته، آن جمله ای که گفتید از خودتان بپرسید از کجا برخاستید؟ و آن تمثیل موج برایم خیلی جالب بود نماز که می خواندم حس موج را داشتم بلند شدن، رکوع، سجود، بلند می شویم و می نشینیم، و این موضوع در ذهنم گره می خورد با داستان معراج، که معراج هر مؤمنی در نمازش است، اینبار به این فکر می کردم که اگر اذان و اقامه نباشد انگار معرفت نماز هم نیست، انگار اول باید به معرفتی برسی که اقرار می کنی به چیزی که فهمیدی، وقتی فهمیدی بلند می شوی برای نمازی که نهایتش می رود به یک سلامی به پیامبری که احتمالآً به نزدیکتر از دو کمان رسیدی، فکر می کردم درون من اتفاقی نیفتاده در حد یک دانش است، ، اما با توجه به مدل نگاهی که درباره اذان داشتم، این هفته دیدم می خواهم اذان را گوش کنم حتی اگر نخواهم نمازم را اول وقت بخوانم، قبلاً به من استرس می داد، اذان را گوش می دادم و خیلی هم جالب بود که می رفتم دنبال نمازم، یک روز از خواب بیدار شدم دیدم چقدر حالم خوب است و آن ترسهایی که جزو دغدغه هایم بود هنوز به آنها اجتناب داشتم ولی اضطرابم نسبت به آنها خیلی کم شده بود و برایم هیجان انگیز بود و از شما خواستم تشکر کنم بخاطر این فرصت خوب که به ما دادید.
استاد: خواهش می کنم . این حس جدید و کشفی که در خودت و نمازی که سالها خواندی و به آن اشراف نداشتی اما من به شما بگویم که اولین نمازی که با یک حس قلبی خوب و کامل می خوانیم شاید خداوند عنایت می کند به پاس آن نماز اولمان همه نمازهایمان هم تحت پوشش آن قرار می دهد، من شک ندارم بدلیل اینکه خداوند را بسیار مهربان و بسیار پر عشق می بینم، تبریک می گویم سعی کنید از دست ندهید، اختیارش با شماست مزه اش را چشیده اید بطور دائم باید بگردید و مزه را تکرار کنید تا بطور کامل در ذائقه شما تا پایان عمرتان بنشیند، ان شاءالله.
صحبت از جمع: در رابطه با صحبت دوستمان، یاد خاطره ای از خواهرم افتادم، یادم است که روزهای پایانی عمرشان بود همیشه نمازش را در روزهای سخت هم می خواند، یک روز دیدم آمد نماز بخواند، گفت نه ولش کن، پیش خودم گفتم چرا نمیخواهد نماز بخواند؟ دیدم حدود چند دقیقه بعد نمازش را خواند، وقتی تمام شد، از او سؤال کردم که چرا همان موقع نخواندی؟ گفت آنموقع از سر وظیفه بود ولی اینبار از سر عشق بود که نمازم را خواندم، حس کردم چقدر زیباست، سالیان است که نمازمان را سر وقت می خوانیم، ولی از سر عادت است و از سر عشق نیست، وقتی یاد خواهرم افتادم دعا کردم برای همه ما این اتفاق بیفتد که وقتی اذان گفته می شود با عشق به سمت نماز برویم و جاری شویم و به قول دوستمان به معراج بتوانیم دست پیدا کنیم، مورد بعدی در خصوص صحبتهای امروز شماست، حس کردم آن کسی را که بت کرده بودم برای خودم، خودم بودم، امروز متوجه شدم که بتی را ساخته بودم از خودم ،مادر هستی شروع کرد به جرقه زدن در وجودم تا متوجه این موضوع بشوم، وقتی شکستم و خرده های خودم را روی زمین می دیدم بالای خرده ریزه های شکسته خودم گریه می کردم ولی آنجا بود که دیدم شکسته های خودم را نمی خواهم جمع کنم، می خواستم آن کسی که این خرده ریزه ها را می بیند باشم ، نکته دیگر اشاره به صحبت دوستمان در جلسه قبل می کنم در مورد مواجهه با ترس ، می گفتند که نمی توانم و نمی شود خودم آنچه که متوجه شدم اولاً که با خیلی از ترسهایم مواجه شدم که به من کمک کرد، هنوز هم با ترسهایم مواجه می شوم وقتی به آن آگاه می شوم یعنی نصف راه را رفته ام، مادر هستی به انسان کمک می کند تا همه اینهارا رفع و رجوع کنیم، یک تجربه دارم، اینست که متوجه شدم در تمام این سالیان من در ذهن خودم زندگی می کردم، با تمام خوبیهایی که در محضر شما یاد گرفته بودم و اجرا می کردم ولی واقعیت این بود که همه اینها در ذهن من بود، در دو سال گذشته این ذهن شکست و وقتی منِ بیرونی شکست و متوجه منِ درونی همه ما که می خواهیم به سوی معرفت و بیداری برویم در ذهنمان اسیریم و آن ذهن نمی گذارد حقیقت را ببینیم، همین است که ترسها مانع ما می شود، در واقع همان لحظه اول آنچه که روح انسان و منِ درونی انسان به ما الهام می کند، و ما چون در ذهنمان اسیر هستیم به آن "من" هیچ وقت توجه نمی کنیم، به آن چه که همان لحظه می آید، اهمیت نمی دهیم آنوقت است که ذهن می آید در مسیر و شروع می کند با چراها و اما ها ما را از مسیر اصلی دور می کند. بیاییم به آنچه که از قلب و روح ما همان لحظه اول بلند می شود همان را بچسبیم و اجرا کنیم .
استاد: اول در مورد اذان هم یک نکته ای را اعلام بکنم ، ببینید اذان صدا میکند .برای مثال من داخل آشپزخانه هستم صدا میکنم مثلا : آقای فلانی . وقتی صدا میکنم انتظارم این نیست که هر کدام را صدا کردم پا به دو بگذارد تا توی آشپزخانه . انتظارم چیست ؟ بله ، یعنی تو را شنیدم وصدای تو برای من مهم بود . گویش تو یا فراخوان تو برای من مهم بود . ما اذان را میشنویم خیلی زیباست که برخیزیم برای نماز . اما در جایگاههایی قرار میگیریم که اصلا امکانش نیست که همین الان بایستیم برای نماز . اما میتوانیم اعلام کنیم که خدایا شنیدم . من ندایت را شنیدم . من محبتت را حس کردم و باهمه وجودم به سمت تو پر میکشم . نماز یعنی چه ؟ یعنی همین . مگر غیر از این است ؟ منتها ترتیبی گذاشته شده که همه یکسان باشند تا وحدتی بین عامه مسلمانان بوجود بیاید که که همه باهم و در کنار هم این انرژی را یکجا بالا ببرند وگرنه نماز در اصل همین است . پس هر کجا نماز مقدور نبود بلافاصله نماز را ادا کنید حداقل پاسخ بدهید ، بله چشم . شنیدم ، چشم . ممنونم از اینهمه محبت و فراخوانی که من را صدا کردی و قلب من با این فراخوان و این اعلام محبت یا به اصطلاح ناز کشی که خیلی خوشگل است این اصطلاح، با این ناز کشی ، قلبم روشن شد . این حتما دیگر حداقل کاریست که هر آدمی میتواند بکند و در مورد روبرو شدن با ترسهایتان دوست عزیز ، بسیار عالی گفتی . ترسها همیشه بستری متوهم در ذهن دارند . اینها بستری مقاوم و دائمی ندارند چون ذهن خودش یک بستر دائمی نیست یک ابزار کار است که ما متاسفانه به دلیل عدم حضورمان در هر لحظه ی زمان اجازه میدهیم که ذهن تبدیل به یک دژ بشود ، به یک قلعه که ما به داخلش برویم که احساس بکنیم در امانیم . در حالیکه بدترین جای ممکن است که ما میتوانیم داخلش قرار بگیریم و بیشترین صدمه را بخوریم همان قلعه ذهن است . من یک تعریف برای خودم دارم . البته این را که میگویم مفهومش این نیست که من هم بطور صد در صد پیروز هستم ، ولی برای خودم یک تعریف دارم و هر جا گیر می افتم این گیر افتادن را اینجوری حل میکنم . همانطوری که تو گفتی آدم وقتی یک چیزی مطرح میشود در لحظه یک چیزی وارد میشود که آنچه که وارد میشود اصولا پاسخ و مسیر راه است . منتها یک شرط دارد ، یک چیزی که لازمه اش است باید قبلش تدارک ببینیم تا آن پاسخ تمامی جواب روشن تو باشد و آن این است که ما هر لحظه بین شکاف دو دیوار هستیم . این شکاف دالانی است . این دالان لحظه حال است .از این دو دیوار یک دیوار گذشته است و یکی دیگرآینده است . گذشته واقعی نیست . گذشته خواب و خیال است . نمیدانم چه تعریفی کنم ؟ گذشته عین تصویری است . الان نمیدانم عدسی دوربین ها چطور کارمیکنند ولی قدیم من که با دوربین کار میکردم اینطوری بود ، یک فیلم عکاسی را داخلش می انداختم . یک نوار باریک چهارخانه چهارخانه بود و تند تند عکس میگرفت و بعد میدادم این را چاپ میکرد . گذشته آن نوار فیلم عکاسی است . در همه آنها من هستم اوهست او هست همه آنهایی که در خاطرات من هستند در آن صفحه هست . در آن نوار فیلم عکاسی وجود دارند اما فی الواقع هیچکدام واقعی نیستند چون دیگر نیستند . یک زمانی آنجا بودند که این فیلم (عکس ) گرفته شد اما دیگر نیستند . آینده هم همین حکم را دارد ، آینده نیامده . برای چیزی که نیامده وقتی برایش پایه می چینم از الان تعیین میکنم چه باشد . برهمین اساس الان جدیدی با یک عزیزی که بطور دائم و روزانه تمام کارها و قرار دادهایش را با من چک میکند . گفتگوهایش را چک میکند . همین که شروع میکند به صحبت کردن میگوید : این کار را بکنیم بعد ... میگویم : تمام شد . ما اصلا بعد معلوم نیست باشیم . کدام بعد ؟ تو برای کدام بعد داری طرح میریزی ؟ امروز می بایستی این دفتر را بخری ، بخر . شاید بعدا گرانتربشود ، شاید ارزانتر بشود . اما این شاید نیاز امروز تو را جواب نمیدهد . تو در آن لحظه ، آن چیزی را که نیاز داری انجام بده یا آن چیزی را که باید انجام بدهی انجام بده . اگر توانستی در لحظه در شکاف بین این دو دیوار همیشه حرکت کنی ، نه به گذشته کار داشته باشی و نه به آینده ، دیگر هیچ آزاری از هیچ سو نمی بینی . ترسهای ما بخاطر آزارهایی است که ممکن است ببینیم . چه از برملا شدن گذشته چه از آمدن آینده هایی که ما ازاول پایه ترسناکش را می چینیم . یک خواهش دارم در روزهای پیش رو ، لطف بفرمایید ، به مردم این سرزمین شما تعیین تکلیف دلار نکنید . میشود ؟ انقدر گفتید دیدید چه بلایی سرتان آمد! حالا نشسته می گوید: بگذار بایدن بیاید . بگذار فلانی بیاید . شما چه کار دارید به این کارها ؟ چرا اینقدر دعوتنامه میفرستید برای آینده ؟ شما مگر خدا هستید ؟ شاید خدا خواست برای شما یک رقم دیگری بزند ، کوتاه بیایید . در لحظه حال زندگی کنید . هر آنچه که میشنوید پاسخ شما خواهد بود ، اما در حال نه در گذشته نه در آینده .
صحبت از جمع: من با خودم فکر کردم تنها نوایی که در این عالم ، یعنی حداقل در این کره خاکی ما همیشه ،دائم و هر لحظه ای اگر تمام این کره مزین به دین اسلام بشود پخش میشود نوای اذان است یعنی در هر ثانیه اذان و افق یک جایی هست . ثانیه به ثانیه هم اذان صبح ، هم اذان ظهر هم اذان عصری که شیعیان در آن تایم خودش پخش نمیکنند هم اذان مغرب و هم اذان عشا دارد در این عالم پخش میشود ، همه ی آنها همزمان . چون این زمین که میچرخد یک جا صبح است یکجا ظهر است و یک جا شب . یک زمانی هست که آن مخصوص ما است ، مخصوص تهران است . مخصوص من و شما و آنهای دیگر است . یک زمانی هست که مخصوص دوستمان است که در انگلیس است . خداوند عالم همیشه بارعامش برای همه وجود دارد و برای همه هست ولی در آن لحظه انگار یک بار خاصی برای ما دارد که این بار خاص هم برای همه درکره زمین اگر در نظر بگیرید وجود دارد ،صدایمان هم میکنند میگویند : بفرمایید ، شما الان نامه تان را بیاورید شما اگر مشکلی دارید الان وقتش است و یک بار خاص دیگری وجود دارد که آن قبل از اذان صبح است که خدابه پیامبرش فرموده که مثلا اگر میخواهی به مقام محمودی برسی شب زنده داری بکن . به گوینده نگاه نکنید ، به حرفی که زده میشود نگاه کنید که آن مقام محمود ،با خودم فکر میکنم اصلا به آخرت نیست یعنی کسی که قبل از اذان صبح بلند بشود و به راز و نیاز با پروردگار خودش در دل شب بپردازد همانموقع مقامی هست که ستایش شده و آن موقع شاید فرشته های پروردگار دارند در مدح آن بنده که دارد برای پروردگارش چیزی می گوید با هم صحبت می کنند و یک لحظه با خودتان فرض می کنید یک کره ی زمین که هر لحظه دارد اذان های مختلف به افق های مختلف پخش می شود و هر لحظه فرشته هایی می خواهند این نمازهایی را که از این کره به بالا می رود به عرش ببرند که من نمی دانم به چه شکلی هست شاید این وهم و خیال من است ولی من این را در عالم خیال خودم برای خودم تصویر دیدم چقدر بنده میتوانم غافل باشم که این سیستم در یک زمانی منتظر این هست که فرض کنید من یک سبحان ا... بگویم و آن لحظه آن گفته نشود مثل این می ماند که یک چرخدنده ی کوچکی که در یک سیستم بزرگی بخواهد ریپ بزند یا دندانه اش کج باشد ببینید آن عالم آن سیستم با چه نگاهی به آن نگاه می کند بگوید تو در اینجا هیچ کاره ای بعد بخواهی ریپ هم بزنی یک چیز بی ارزشی هستی، این در ذهن من شکل گرفت واقعا یک شکوهی دارد حالا این تسبیح آدمیزاد است با تسبیح حیوانات با تسبیح نبات با تسبیح جماد یک لحظه در عالم توهم و خیال بتواند این را تصویر بکند می بیند که اگر کاری بغیر از تسبیح پروردگار در این دنیا انجام بدهد انگار همه دارند چپ چپ نگاهش می کنند چون ما فقط چهار تا فامیل خودمان و آدم های دیگر که نیستند در و دیوار و این چیزهایی که ما می بینیم باید تسبیح گو باشند حیوان و درخت و ... هم که باید تسبیح گو باشند فرض کنید یک آدم این وسط روی این کره ی زمین راه برود بخورد و بخوابد خدای ناکرده گناه بکند دنیا و تمام ذرات که تسبیح گو هستند به این چه جوری می نگرند چپ چپ نگاه می کنند یعنی این برای اینجا نیست خدا به ما رحم بکند یک موقع بنده با خودم فکر می کنم خدا به من رحم بکند چقدر آدم می تواند کوتاهی بکند فکر کن تمام عمرت را کوتاهی کردی تمام عمرت همه ی چیزهایی که در اختیار تو بوده تسبیح گو بوده و از تو این انتظار می رفته که نیت تو الهی باشد کاری که می کنی تسبیح باشد و تو همه ی اینها را انجام ندادی بعد 5 دفعه هم به ما گفتند پاشو نمازت را بخوان که این دیگر حداقل وظیفه است که پیامبر این حداقل وظیفه را می گوید معراج است، چندین جا من دیدم ؛ یعنی اگر کسی واجبتش را چهل روز به درستی انجام بدهد دریچه ای از حکمت در قلبش باز می شود قاعدتا بنده وقتی که دریچه ای از حکمت در قلبم باز نشده این چهل و اندی سال که گذشته درست انجام ندادم در حدیث داریم که خانه ای که در آن قرآن خوانده می شود مثل ستاره های این آسمان که ما می بینیم برای اهل آسمان ها در زمین می درخشد حالا ببینیم چقدر خواندیم چقدر درخشیده چقدر تاریک بوده اینها چیزهایی هست که می تونیم برای خودمان توی کفه ی ترازو بگذاریم ببینیم این منزل ما چقدر برای ملائکه ستاره بوده چشمک زده چقدر سیاه چاله بوده این چیزی بوده که به ما رسیده و در احادیث هست. خدا را به حق آبروی حضرت زهرا (س) قسم میدهم اگر چیزی در عالم وهم و خیال به ذهن ما می آید فکر می کنیم فهمیدیم خدا کمک کند بتوانیم ذره ای در آن مسیر قدم بگذاریم و عمل کنیم که از این چیزی که در حال حاضر در نزد پروردگارم شرمنده هستم دیگر در آینده شرمنده نباشم
استاد:ممنونم بگذارید من یک دانه روی آن بگذارم ببینید چقدر سنگین شد می دانید آن یک دانه چی می تواند باشد؟ گفتگوی تو می گوید که عالم زمین در تمامی دقایق و ساعات شبانه روز در آن عالم به طور دائم دارد روی زمین اذان پخش می شود یا به عبارت دیگر شهادتین گفته می شود یا به عبارت دیگر دعوت حضرت حق به طور دائم ناز کشیدنش از بنده هایش به طور دائم دارد تکرار می شود حالا یک بخش این است که من بنده غافل باشم و اهمیت ندهم حسش نکنم اما یک بدتر از این هم دارد درست همان دقیقه ای که خداوند دارد فراخوان می دهد و همان دقیقه ای که می گوید بیا بنده خیلی دوستت دارم من ناز تو را می کشم من به تو یاد می دهم چطوری حرف بزنی و چطوری حرکت کنی، همان دقیقه دارم غیبت می کنم همان دقیقه دارم نفرین می کنم یک ذره به آن فکر کنید، همان دقیقه دارم یک تهمتی می زنم یک ریایی می کنم یک ظاهر سازی می کنم حالا ایکاش فقط دعوت حضرت حق را نشنیده بودم این گند کاری ام را دیگر کجا بگذارم؟ آن را پیش کی ببرم؟ آن را چه جوری قایمش کنم؟ به این نگاه کنید حالا که ما می گوییم که وقت اذان سکوت کنید دوستمان برای من عیان کرد پیش چشم من روشن کرد .گفت می دانی فقط وقت اذان نیست که اذان می شنوی همینطوری دائما دارد اذان می گوید همین الان دارد اذان پخش می شود تو الان موقع این پخش اذان داری چکار می کنی؟ فحش می دهی ناسزا می گویی بد و بیراه می گویی غیبت می کنی دروغ می گویی تهمت می زنی نفرین می کنی ربا خواری می کنی رشوه خواری می کنی داری چکار می کنی؟ ببین یعنی 24 ساعت شبانه روز ما ،عملا ما در محضر اذان هستیم برای اینکه حیا بکنیم بهتر نیست که از افعال نامناسب دوری کنیم؟ خود دوری از افعال نامناسب نزدیکی به پیام پروردگار را به وجود می آورد کاملا شما را به آن مسیر توجه می دهد ،بیدار در ظلمت، من هستم او هست همه ی شماها ،حالا شنیدیم پس بیداریم دیگر؟ اما بیداری داریم می رویم یعنی چی؟ یعنی دوستمان گفت می دانی الان تو کل کره ی زمین بطور دائم انگار یک نوار گذاشتند و پخش می شود و اذان گفته می شود؟ این یعنی بیداری ؟ این یعنی بیداری، این بیداری باید پیامد داشته باشد .می گوید وای عجب وضعی هست عجب حکایتی هست الان اگر خواستم عصبانی بشوم یک بد و بیراهی به یک بنده خدایی بگویم میخورم الان دارند اذان می گویند من نمی دانم کجای کره ی خاکی دارند اذان می گویند ولی دارند اذان می گویند .نمی شود در لحظه ی اذان کار بد کرد. نمی شود دست به دزدی زد . نمیشود گفت می دانی صبر کن ببین اگر فلانی روی کار آمد ببین چه ها و چه ها خواهد شد تو کی هستی که تعیین می کنی؟ تو فقط یک چیز می توانی بگویی ، می توانی بگویی صبر کن ان شاءا... امام زمان ظاهر بشود الان که هست ولی ظهور کند که من و تو با چشم مان ببینیم آنوقت ببین چه خواهد شد؟ این یکی را تو حق داری بگویی به بقیه اش چکار داری؟ چرا دخالت می کنی؟ اگر مسند قدرتی برو از کانال قدرتت استفاده کن تعیین مسیر کن اگر نیستی لااقل زبان را ببند اینقدر برای ما نخرید پیش پیش بزارید. یک بنده ی خدایی یکسال پیش قبل از عید به من گفت بعد از عید کارخانجات شوینده ها مدتی معطل خواهد شد تو هم خیلی اهمیت به بحث شستشو می دهی پس برای خودت تهیه کن، من مُردم، هنوز از آن شوینده ها که خریدم دارم استفاده می کنم معطل شد یک روزگاری چوبک می ریختیم ظرف می شستیم بروید از مادربزرگ هایتان بپرسید از مادرهایتان بپرسید تازه خیلی شیک شده بودیم آقای نون خشکی می آمد نان خشک های مان را می گرفت چوبک میداد بعد تازه تاید و این حرف ها به بازار آمده بود یک ذره قاشق تاید را میریختند داخل چوبک بعد ظرفهای روحی می سابیدند که تو حض بکنی اشکال ندارد برمیگردیم برمیگردیم همان کار را میکنیم. نطلبید کارخانه هایمان بخوابد خط و نشان نکشید.
صحبت از جمع: سلام در مورد این اذان و بخصوص صحبت های هفته ی پیش دوستان خیلی فکر کردم و به یک نکته ای رسیدم که تکراری هست ولی دوباره بگویم اگر کسی می خواهد این موضوع را بیشتر بفهمد و لمس کند یک مادر ارتباطش با فرزندش به چه صورت هست این اشل خیلی کوچک و خیلی حقیر است نسبت به ارتباط خداوند با یک انسان و اینکه دوستمان هفته ی پیش می گفت که وقتی اذان می شود و خداوند لحظه ی اذان می گوید که پاشو پاشو وقت اذان است نماز اول وقتت را بخوان کجای آن عشق و محبت است؟ در حقیقت من خودم را با دخترم در نظر میگیرم مثلا فرض کنید زمانی که نماز صبح است من می روم توی اتاق دخترم میبینم رفته زیر لحاف گرم و به خواب عمیقی رفته ولی من صدایش می کنم برای چی این کار را می کنم؟ یعنی در واقع آن احساس مهر و محبت و عشق اینکه این بچه خواب است و من چه جوری می توانم خواب نازش را بهم بزنم صدایش می کنم برای اینکه حس می کنم ثواب این نماز به قدری بالاست که ترجیح می دهم از این خواب ناز و این گرم و نرم بودن رختخواب جدا بشود و برود نمازش را بخواند و حالا خداوند هم زمانی که برای نماز و در هنگام اذان انسان را صدا می کند در حقیقت همان احساس و خیلی بالاتر نسبت به ما دارد
استاد: بسیار عالی خوش به حال دخترتان که مادرش با این عشق صدایش می کند آفرین به همه مادرهایی که اینطوری به بچه هایشان توجه می کند و با محبت آنها را برای انجام فرائض صدا میکنند.
صحبت از جمع : در رابطه با مسئله اذان پیرو صحبت شما و دوستمان اگر همه ما یک سحر را بیدار بوده باشیم و تلویزیون را مشاهده کنیم تمام شهرهای کشور را با تفاوت 30 ثانیه ۴۰ ثانیه یک دقیقه این نوار مدام پایین صفحه تلویزیون حرکت می کند و این خودش یک شاهد بسیار عادل در رابطه با این کلام است که سالها است که می شنویم در خیابان ها و دیوارها نوشته اند که عالم محضر خدا است در محضر خدا گناه نکنید کاملا این کلام صدق می کند به این نواری که هنگام اذان صبح ما مشاهده می کنیم آن هم فقط در ماه مبارک رمضان هیچ وقت دیگر در اوقات مختلف روز نمازهای چهارگانه دیگر آن نوار را مشاهده نمی‌کنیم ولی اگر طوری بود که امکانی داشت که ما مدام در لحظه این نوار را مشاهده می‌کردیم شاید کمک کننده بود به ما که این جمله مدام در ذهن ما بچرخد که عالم محضر خدا است و در محضر خدا گناه نکنید در آن لحظه ای که دارند شما را صدا می زنند که عزیز من بیا در آغوش من بیا نزدیک من بیا صدایت را میشنوم الان نوبت تو است حالا چرا من نوعی این دعوت به این زیبایی را حس نمیکنم شاید ظرف وجودم را بزرگ نکردم یا شاید آن جایگاهی را که این دعوت برای من دارد هنوز در ذهن خودم مشخص نکردم چطور به محض این که موبایل ما زنگ میخورد داریم رانندگی میکنیم دست هایمان کفی است یا کسانی که بچه دارند و بچه دارد شدیداً گریه می کند همه را رها میکنیم ببینیم چه کسی است که اگر جواب ندهم نگران می شوند یا رئیس من زنگ زده است حتماً کار واجبی دارند ولی چطور می‌شود که خالقم من را صدا میزند و الان دارم این دعوت را میشنوم متاسفانه فرد نامنظمی هستم و تقریباً کارهایم آن طور که باید برنامه نداشته شاید این امر به این مهمی را هم هیچ وقت در آن جای خودش در طبقه بالا قرار ندادم ولی اگر یک مقدار بیایم این را ببرم بالای تمام برنامه هایم و گوشم را کمی شستشو دهم ذهنم را کمی آزاد کنم مسلماً کمک کننده خواهد بود و حتما این صدا را سریع خواهم شنید و آن لذت و گرمی آن آغوش را حس خواهم کرد و حتما این دعوت را لبیک می گویم .
به دنبال سوال شما که هفته پیش در رابطه با کلام شمس پرسیده بودید همان لحظه چیزی که به ذهنم رسید در رابطه با آن خفته در نور من به این جواب رسیدم کسی که به یکی از بالاترین نعمت های الهی ،ما نعمت های ناشمرده زیاد داریم که خود من خیلی از آنها را نمی شناسم ولی خیلی سال است به این رسیدم که شاید برای امثال من بالاترین نعمت آرامش درونی است یعنی شاید از بزرگترین ثروت های الهی است که انسان بتواند به آرامش درون برسد که سریع عکس العمل نشان ندهد سریع مقابله به مثل نکند تلافی نکند و... وقتی رسید به این آرامش درون و خودش را در آغوش خالقش حس کرد به راحتی در آن نور می‌خوابد چون توکلش بالا است چون اطمینان قلبی دارد و نگران هیچ چیز نیست طوفان زلزله سیل بیاید دزد قاتل و هر چیز چون اطمینان دارد که یک قدرتی فوق تمام این‌ها از او مراقبت می کند البته این برداشت من حقیر بوده است هر کجایش اشتباه است لطفاً اصلاح بفرمایید .
استاد : الان که شما صحبت کردید برای من هم یک دریچه جدیدی باز شد حالا این دریاچه جدید از کجا باز شد این خیلی جالب است من سحر دیشب قبل از اذان صبح در عالم رویا دیدم که خیلی با عجله می رفتیم بعد مثل همیشه یک کاروان بزرگ را هم به دنبال خودم می بردم می گفتم که چاره ای نیست بعد از این همه دوری، طبیعی است که این همه آدم دنبال من بیایند اما مامورانی آمدند و من را از بقیه جدا کردند من وقتی اعتراض کردم که اینها به این امید می آیند که باهم باشیم و حالا شما من را از اینها جدا می کنید آن وقت این ها غمگین و دلشکسته میشوند از من ناراحت می شوند آنها به من گفتند که شما بیایید آنچه را که باید ببینید ، برگشتید برای آنها شرح دهید من را بردند از یک دری شبیه به در خانه خدا دری که وارد شدم در ورودی که معمولاً حاجی ها اولین بار که می رود کاروان ها از آن در وارد می شوند ازآن در وارد شدم یک پلی بود که واقعا یه همچنین پلی هم در آنجا وجود دارد که انگار روی یک رودخانه ی باریکی باشد از روی آن عبور کردم و وارد آن قسمت شدیم من را بردند حرم امام رضا در یک محوطه بسیار وسیع قرار داشت همچون حرم خانه خدا عین خانه خدا در یک همچنین محوطه بسیار بزرگی و وسیعی واقع بود من که وارد شدم نگاه کردم دیدم که یک دریا آدم بیرون بود غیر از گروه خودمان آنقدر آدم بیرون بود که من فکر می‌کردم که از روی این پل های باریک تا بخواهم رد شوم شاید ساعت ها طول بکشد و یا اصلاً من از آن بالا بیفتم پایین با این وضعیت پایی که دارم ولی وقتی وارد آن قسمت شدم دیدم که هیچ خبری نیست چقدر خلوت است تک و توک آدم آن جا میچرخد من با علاقه زیاد می خواستم بدوم به سمت حرم آقا علی بن موسی الرضا اجازه ندادند من را از یک پلکانی پایین بردند چون حرم پایین بود داخل حیاط، روبروی حرم آقا در یک جایگاهی ان شاالله قسمت آنهایی که رفتند می‌دانند کجا را می گویم چون یه همچنین حکایتی دور خانه خدا وجود دارد ولی برای حرم امام رضا نیست در قسمت بالایی که مشرف به حیاط بود در یک نقطه ای در کنار یک ستونی مرا نشاندند سه نفر بودند یکی سمت راست یکی سمت چپ و دیگری پشت سر من ایستادند صورت هایشان را ندیدم اما به من این را گفتند به مردم بگویید تا یاد نگیرید آداب زیارت را و رعایت نکنید حرمت زیارت را تا همانند غسل بدن، دلها را غسل ندهید دیگر به زیارت ها نائل نخواهید شد زیارت فقط از برای کسانی است که از این پل های باریک بتوانند عبور کنند بعد من گفتم که آیا من نمی توانم وارد حرم شوم ؟ سه نفری به من گفتند که اینجا محل تطهیر است هر کسی وارد این اماکن متبرک شود (این نکته معلوم بود که برای تمام اماکن متبرکه در ماه ها و سال‌های بعد )اگر که بخواهند وارد شوند اینجا می‌نشینند همه آدابشان را به جا می آورند ادای احترام می‌کنند و سپس یک در دیگر را نشان دادند گفتند از آن در خارج می‌شوند. رفتن و چسبیدن به حرم نیست، رفتن و چسبیدن به این ضریح نبود چون آنچه که آن وسط بود ضریح نبود فقط نور بود و بعد من بیدار شدم. این هم پیغامی که باید به شما میرساندم و شما هم از این به بعد آماده می شوید الان می‌گوید: که حالا که نمیتوانیم حرم برویم الان چیکار کنیم ؟ در خانه های خود همه آنها را رعایت کنید در سر سجاده های خود سلام های تشریفاتی ندهید سلام های حضوری و قلبی اهدا کنید.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید