منو

پنج شنبه, 30 فروردين 1403 - Thu 04 18 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره هشتاد و ششم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 252

بسم الله الرحمن الرحیم

استاد : با تصورات و توهماتتان بعد از شنیدن مطلب هفته ی قبل چه کار کردید ؟ آیا فکر کردید که گفتگویی بود و تمام شد . چه خوب است که ما این را هم شنیدیم. اینقدر ؟ یا نه اگر بیشتر از این بوده می خواهیم ببینیم که تا چه اندازه پیش رفتید . آیا کنجکاو شدید که به خودتان بپردازید ؟ آیا اینقدر کنجکاو شدید که تصورات و توهماتتان را بررسی کنید ، از همدیگر تفکیک کنید . یا اینقدر مشغولیت های روزمرگی تان بالا است که اصلاً وقت فکر کردن به آن پیدا نکردید . اگر این باشد خیلی متاسفم . چون شما بهایی برای خودتان قائل نیستید . می خواهیم هرکسی یک همت چشمگیر داشته برای ما تعریف کند . چه کسی می تواند به ما بگوید ویژگی های یک تصور خوب و شفاف چی است ؟ یا چه کسی می تواند توهم را معنی کند ؟ یا تجربه تان را در طول یک هفته بگوئید . گفتگوی هفته ی قبل شما را چه تکانی داد ؟ شما تا کجا رفتید ؟ چی حس کردید و چه تجربیاتی داشتید ؟

صحبت از جمع : در مورد تصور و توهم ، خب شما گفتید چه ویژگی هایی دارد ، به عقیده من یک ویژگی خیلی مهمی که تصور دارد این است که خب باید واقعی باشد . در دنیای واقعی امکان داشته باشد و اینکه اگر شما امکان برایش بگذارید حتماً به مرحله ی ظهور می رسد و من اعتقاد صددرصد به این دارم . چه بسا که من یک کتاب در مورد این هم خواندم که کتاب خیلی معروفی هم هست که شما وقتی که به یک چیزی فکر می کنید و آن را تصور می کنید ، امکان حتی به وجود آمدن در ذهنتان را برایش ایجاد می کنید حتماً برای شما اتفاق می افتد . یعنی حتی در این کتاب یک چیزهای خنده داری هم می گفت . مثلاً می گفت شما تصور کنید که می خواهید به یک ماشین مدل بالا برسید . شما حتی بروید و مقدمات حاشیه ی این ماشین را ، حتی شده جاسوئیچی اش را بخرید و در ذهنتان این معجزه و آن امکان را برایش فراهم کنید . یا مثلاً فرض کنید که می خواهید یک میزی برای فضایی که داخل خانه تان هست یک میزی بخرید ، بروید و اول رومیزی اش را بخرید بعد مطمئن باشید که آنقدر کائنات می چرخد و می چرخد که آن انرژی شما را دریافت می کند و آن میز به طور معجزه آسایی حتی ممکن است که به سمت خانه ی شما بیاید و شما آن را داخل خانه تان داشته باشید . یعنی به نظر من تصور یک همچین چیزی است و آن بحث امکانی که شما هفته ی پیش در موردش صحبت کردید ، یعنی امکانش را در ذهنتان و برای خودتان متصور شوید و مطمئن باشید وقتی در ذهنتان امکانش را می گذارید آن امکان در دنیای واقعی و در دنیای مادی ما هم ایجاد می شود . ولی خب توهم نه دیگر . اسمش رویش هست . توهم آن چیزی است که فقط یک وهم و خیالی است که می آید و می رود . انگار فقط ذهن ما را به یک رویائی می برد و برمی گرداند وامکان دستیابی به آن نیست . ولی خب به هرحال مرز بین این تصور و توهم بعضی اوقات با هم قاطی می شود و آدم فکر می کند که مثلاً این چیزی که دارد به آن فکر می کند واقعاً تصور است و می تواند به آن برسد یا واقعاً توهم است . ولی به هرحال به نظر من اگر روی آن یک فکوس خوبی داشته باشیم متوجه می شویم که این تصور امکانش هست که به وجود بیاید ، یعنی می توانیم برایش امکان بگذاریم و امکان به ظهور رسیدنش برای شما هست یا نه .
نفر اول: من معمولاً صحبت های شما را به تفکر که می نشینم تبدیل به شعر می شود .. من بعد از صحبت شما هفته ی گذشته فکر می کنم که فردا صبحش بود که به قلمم یک شعری نشسته است اجازه می فرمائید که شعر را بخوانم اگر که حتی لازم است شما راهنمایی بفرمائید که تصحیح شود .
ما هر دو جهانیم و به پندار نهانی در محور واحد به شعاع دورانیم
از صبح ازل تا به ابد حلقه به حلقه پیوسته و وابسته در آغوش زمانیم
هم دوش خیالیم توهم تبر ماست بر بال تصور کم و کیف جریانیم
تاثیرپذیریم و موثر به زبانیم در واکنش و در کنش خویش عیانیم
پرورده ی آب و دل و خورشید و هوائیم افزوده بر آن در نفس خویش نشانیم
در قدرت و در ضعف جوانیم و کهنسال این دوره به آن دوره غروب گذرانیم
تا بافت شود بافته ای در قدح ما دندانه به دندانه به تصویر کشانیم
خدمت جنابعالی هستم .
استاد : بسیار عالی . می دانید دوست عزیز ، این برای شما یک امتیاز است که آنچه را که می اندیشید یا آنچه را که می شنوید و بعد روی آن فکر می کنید و تفکر می کنید ، وقتیکه به صورت یک وزنی درمی آید و در اختیار شما قرار می گیرد ، این یک امتیاز بزرگ است برای شما . چون دیگر ماندگار می شود. شما در طول روز به خیلی چیزها فکر می کنید ، می آید و می رود . می آید و می رود . اما وقتی به این صورت تبدیل به یک چیزی می شود این یعنی اینکه دیگر ماندگار می شود . شکر خدا . الحمدالله که برای شما چنین امکانی وجود دارد . بسیار عالی .
نفر دوم:جلسه ی پیش فرمودید توهم آن چیزی است که زائیده ی ذهن ماست و تصور آن چیزی است که از عالم کن است و متعلق به پروردگار است که حالا فرمودید که توهم خودش می تواند دو جنس باشد ، بحث غرور و شادی باشد که کاذب است یا افسردگی و ناراحتی که آن هم کاذب است و همه ی این ها زائیده ی ذهن ما است و هیچ کدام هم راه به جایی نمی برد و انتها ندارد . و اینکه در تشخیص این توهم و تصور فرمودید که اگر فکری به ذهنتان رسید آن لحظه آن فکر را قطع کنید و بروید و یک کار دیگر کنید و دوباره برگردید . اگر توانستید همه ی آنها را مو به مو بازسازی کنید ، این فقط توهم است و واقعیت نیست . و تصور هم آن چیزی است که در واقع حقیقت است و آن لحظه و همان آن ، کسی که به این مرتبه دسترسی پیدا می کند دریچه ی قلبش باز می شود و می تواند به آن واقعیت ها دسترسی پیدا کند. این برداشت کلی من از فرمایش شما بود. ولی آن قسمت عالم کن شاید تا کسی تجربه اش نکند صحبت کردن فقط گفتن آن چیزهایی است که فهمیدیم وگرنه خود من خیلی درکی از آن ندارم . ولی حالا یک سوالی که خیلی ذهن من را درگیر کرده است در عالم کن چون حالا قبلاً هم بحثش را فرموده بودید اینکه من حس می کنم هرکسی واقعاً نمی تواند ، یعنی این در حیطه ی هر کسی شاید نباشد . چون بالاخره عالم کن عالمی است که باید از همان جنس پروردگار یا کسی از جنس همان عالم شده باشد . یعنی کسی به حد آن تسلیم محض رسیده باشد که در آن عالم قرار بگیرد و بعد اگر امکان چیزی را قرار دهد به خواست پروردگار این اتفاق بیافتد . و یک سوال دیگر هم که باز برای من پیش آمده بود اینکه حالا نمی دانم مثلاً موردی که دوستمان فرمودند اینکه مثلاً ما بیائیم و تصور کنیم ، یعنی همین صحبت هایی که راجع به قانون جذب می شود و حالا تصور کنیم ، اتفاق می افتد ، من نمی دانم ، برای خودم این است که شاید برعکس این است . یعنی من می گویم که چون مثلاً برای شخص من چیزی مقدر هست در تصور من آن می آید . نه اینکه تصور من آن را ایجاد می کند . یعنی آن لحظه مقدر شده را شاید من می بینم . نمی دانم حالا این اصلاً درست است یا نه ؟ حالا ممنون می شوم راجع به این موضوع هم توضیح بفرمائید .
استاد : بسیار عالی . اتفاقاً امروز من به دنباله ی آن گفتگوی هفته ی پیش ، گفتگو خواهم کرد. یک مقدار زیادی گفتگویم را شروع کنم می بینید که برای شما راحت تر و ساده تر مسیر باز می شود . ببینید الان دو گونه تفکر وجود دارد. یک گونه تفکر این است که تو زاینده هستی و تو می زایی . چی را ؟ عالم خیال را . این یک نوع تفکر است همان طور که دوست عزیزمان گفتند که مثلاً اگر شما یک ماشین آنچنانی می خواهی پس باید یک جاسوئیچی آنچنانی هم داشته باشی . علی رغم اینکه الان تو امکان اینکه بتوانی همچین ماشینی را بخری نداری ولی برو و این جاسوئیچی را بخر . این یک جور تفکر است . من نمی گویم که غلط هم هست . من می گویم خوب . عالی . اما یک تفکر عالی مقام تر داریم . یک تفکر به اصطلاح در شان بالاتر داریم که شما به آن اشاره کردید . اگر چیزی تقدیر من نباشد ، یا بهتر بگویم، اگر چیزی در عالم الهی وجود نداشته باشد یعنی خلق نشده باشد ، من هرچقدر بخواهم جذبش کنم نخواهد آمد . اگر در عالم الهی خلق شده باشد که من می توانم صاحب چنین ماشینی باشم ، بله چنین کارهایی را که ایشان گفتند بکنید به مرور این قدرت جذب ما و تقاضا و خواهش ما از عالم کن الهی ، این اسباب را به مرور فراهم می کند . اما اگر وجود چنین ماشینی در عالم نباشد چه جوری می خواهی جذبش کنی ؟ اصلاً نمی شود . دیروز صبح یک رویایی را داشتم در مورد یک عزیزی که بعداً هم زنگ زدم و بهش گفتم . که در رویای من یک سفره ای پهن بود. من بودم ، دوستم بود و یک دو سه تا از خواهران دوستم بودند . یک عده ای نشسته بودند . مثل این سفره هایی که خانم ها خودشان پهن می کنند . بعد ، یک چیزهایی هم در آن سفره بود . من دیدم که ایشان گفتگو می کند راجع به یک دارویی که متاسفانه اینجا نیست و فقط خارج از کشور است و باید از آنجا بگیرد . و این کار ، کار مشکلی است . من همین طور که گوش می کردم به حرف های ایشان ،در حالی که نه می دانستم که آن دارو چی است و نه می شناختم و نه می دانستم که اصلاً برای چه بیماری می خواهد مصرف شود . اما به ناگاه انگار صدایی در گوش من شروع کرد صحبت کردن . گفت به این خانم بفرمائید داروی شما در سفره تان است . من در سفره را که نگاه کردم یک پیش دستی یا یک نعلبکی بود از یک دانه های سیاه رنگی که نمی شناختم. اما در عالم رویا اسمشان را می دانستم . به من سه بار تذکر دادند که به ایشان بفرمائید داروی شما در سفره تان است .همان طور که آقا رسول الله فرمودند:آن که دردها را آفریده، برای آنها درمان نیز آفریده . این چیزی بود که در آن عالم رویای صادقه ی من است و خیلی هم کوتاه بود چون خواب خیلی خوب و بلندمدت ندارم . سه بار به من تذکر دادند . به ایشان بفرمائید . خیلی از مواقع هرچیزی یا همه ی چیزهایی که در عالم خداوند برای ما قرار داده وجود دارد . یا آنها را نمی بینیم یا به آن آگاهی نداریم . ایشان برگشت گفت اتفاقا من دنبال دارویی می گردم که بتواند دوتای این ها را با همدیگر جوابگو باشد . گفتم شکل ظاهری گیاه این چنین بود . گفت هم عطاری های بزرگ داریم و هم دکترهایی که در این زمینه خیلی حاذق هستند از آن ها می پرسم .در اینترنت هم سرچ می کنم. ما در زندگی دنیایی مان همه چیز را داریم . آن چیزهایی که لازمه بشر است . چون بشر خیلی چیزها لازم دارد . یک چیزهایی لازم دارد که خودخواهی هایش را بالا ببرد و ارضا کند . یک چیزهایی لازم دارد برای اینکه غرور بی جایش را بالا ببرد . یک چیزهایی لازم دارد و ... . این ها چیزهایی نیست که آفرینش آن با خدا باشد . آفرینش آن با انسان است . و انسان چطور این ها را می آفریند ؟ با توهماتش . اما همانطور که شما گفتید خیلی از مواقع در عالم کن الهی آن حقایق ، آگاهی ها ، یا این چیزهایی که ما می خواهیم موجودیت فیزیکی ندارد ، اما دانشش و علمش در آنجا وجود دارد . و وقتی یک کسی طلب می کند و دست می اندازد ، امکان رسیدن به این علم را به او می دهند . و ما می بینیم که در دنیا چقدر اتفاقات جالب می افتد . چه چیزهایی کشف می شود .
نفر سوم: استاد می خواستم تجربه ام را راجع به همین صحبت شما و سوال دوست عزیزمان بگویم . چند سال پیش بود که شما راجع به همین عالم کن صحبت کردید و فرمودید مثل یک کارخانه ای است که از آن هر لحظه چیز های مختلفی می آید ، روی یک ریل است و شما در آن لحظه درخواست می کنید و همان را بر می دارید . وقتی که شما صحبت می کردید من با خودم فکر می کردم که این برای هر کسی که اتفاق بیفتد ، برای من یکی که اتفاق نمی افتد من آن موقع دانشجو بودم. یک امتحانی قرار بود برای ما برگزار کنند . با بچه ها صحبت کردیم و قرار شد که به استاد بگوییم که تاریخ امتحان را عوض کند . رفتیم سر کلاس و به استاد گفتم . هر چه قدر که اصرار کردم ، اصلا قبول نکرد . آن موقع یاد حرف شما افتادم . گفتم بگذار من این را امتحان کنم ببینم این که گفته اند عالم کن ، بخواه و دریافت می کنی ، واقعا جواب می دهد یا نه . گفتم که خدایا من دیگر می سپارم به خودت و از عالم کن درخواست می کنم هر جوری که می دانی و صلاح می دانی ، این قضیه را درست کن . تمام آن مدت یک ساعت و نیمی هم که توی کلاس بودیم ، خیلی در خوف و رجا بودم که واقعا این قضیه به من جواب می دهد ؟ اولین بار بود که داشتم این را تجربه می کردم . که آخر کلاس شد . یکی از بچه ها از استاد دوباره خواهش کرد و استاد یکدفعه انگار حالاتش عوض شد . گفت می خواهید تاریخ را عوض کنید ؟ باشد اشکالی ندارد ، تاریخ را عوض می کنیم . من واقعا آنجا احساس کردم این موفقیت خیلی بزرگی بود . موضوع اش شاید خیلی موضوع مهمی نبود ولی موضوع این بود که آن اتفاقی که باید می افتاد ، افتاد . بعد یک حدیثی هم خواندم امام رضا عليه السلام فرمودند : به خداوند گمان نيك ببر ؛ زيرا خداى عزّ و جلّ مى فرمايد : من نزد گمان بنده مؤمن خويشم ؛ اگر گمانِ او به من نيك باشد ، مطابق آن گمان با او رفتار كنم و اگر بد باشد نيز مطابق همان گمانِ بد با او عمل كنم. به نظرم این گمان ما هم در آن خواسته مان که اصلا من این همچنین امکانی را واقعا تصور می کنم که یک همچنین چیزی امکان دارد بشود خیلی مهم است. اصلا در تصورات من هست یا نه ؟که این بالاخره اتفاق افتاد ؛ ان شالله که برای همه اتفاق بیفتد .
استاد : بسیار عالی . بله می شود . منتها یادمان باشد دو تا کار را نکنیم . یکی اینکه با شک و تردید نگاه نکنیم و نخواهیم که امتحان کنیم راست است یا دروغ است . من از این کار ها آن اوایل راه که شروع کردم انجام دادم . بعد بدجوری هم تنبیه شدم . شما نکنید . دوم اینکه هر چیزی را نخواهیم . هرچیزی منظورم بزرگ بودن یا کوچک بودن نیست . کم ارزش بودن یا با ارزش بودن نیست ؛ بلکه چیز هایی را تقاضا کنیم که نیازشان داریم . چیزهایی را درخواست کنیم که واقعا بودن آنها زندگی ما را بهتر می کند . ببینید داشتن یک وسیله ی نقلیه ، قطعا زندگی ما را بهتر می کند . اما اینکه حتما مثلا یک ماشین آنچنانی داشته باشیم یا یک ماشینی که صحیح و سالم باشد و ما را این طرف آن طرف ببرد و امکان آسایش ما را فراهم کند ، هیچ فرقی نمی کند . من ماشین می خواهم . خانه لازم دارم چون از اجاره نشینی خسته شده ام . خانه حالا می خواهد هزار متر باشد ، خانه می خواهد صد متر باشد . آن خدایی که مرا آفریده و درخواست مرا اجابت می کند ، می داند که به چقدر نیاز دارم . من نیاز به سرپناه دارم . چقدر آن مهم نیست . و هزاران مورد این چنینی.
نفر چهارم: استاد من در مورد همان کار های روزمره که انجام می دهیم به یک چیزی فکر می کردم نمی دانم درست است یا نه؟ مصداق آن همین تصوراست؟ اینکه مثلا من وقتی می خواهم ماشینم را پارک کنم ، می خواهم دنبال جای پارک بگردم ، حالا یک آیه ی مخصوصی هم دارد . همیشه خیلی با یقین کامل آن را می خوانم و اینکه یک جا پارک خیلی خوب برای من پیدا می شود . یا اینکه مثلا یک شخصی است ، مثلا همسایه ای یا کس دیگری ، از او یک ذره هراس دارم ، از رفتارش و اینها ، مثلا یک آیه ای در سوره ی یس است ، و جَعَلنا مِن بَین أَیدیهِم ، با یقین کامل می خوانم و اینکه حتی از بغل او رد می شوم ولی احساس می کنم که من را نمی بیند . این تجربه ای بود که من داشتم .
استاد : خیلی عالی است . باز هم عرض می کنم . ببینید سعی کنید درخواست هایتان یا پی ریزی تصورات و خیال تان ، این را لحاظ کنید که حق کسی را ضایع نکنید . چیزی که مال شما نیست ، درخواست نکنید . یا چیزی که ممکن است آسیب به یکی دیگر بزند تا شما به یک جایی برسید ، درخواست نکنید . چون به طور حتم از بغل آن حاشیه باز می شود و شما را به بیراهه می برد . این بسیار مهم است . من سال های زیادی بعد از ظهر ها که بچه ها را از مدرسه بر می داشتم و حرکت می کردم ، هنوز طرح باز نشده بود و من مجبور بودم بروم لاله زار دنبال همسرم . اگر از اتوبان ها دور می زدم ، ده شب هم به ایشان نمی رسیدم . باید می آمدم از میدان انقلاب رد می شدم و همیشه و همیشه و همیشه همین آیه را می خواندم و عبور می کردم . من هم اینها را قبول دارم . باز هم می گویم . چون از عبور من از طرح ، به کسی آسیب نمی رسید . حق کسی را هم ضایع نمی کرد .
نفر پنجم : چیزی که می خواهم عرض کنم اینست، من فعلاً در جایگاهی نیستم که بین توهم و تصورم را بفهمم که کدام توهم است و کدام تصور، بجز چیزهایی که جزء بدیهایت محسوب می شود، و آن کلیدهایی که شما دادید که ته ندارد و واقعی هست به من خیلی کمک می کند که این دو را از هم تمییز بدهم، واقعیت اینست که این هفته این حوزه را نگاه نکردم نتیجه این توهم و تصور را در خودم نگاه کردم، نتیجه اولی که داشت این بود که من چقدر درگیر خواسته هایم هستم، چقدر من می خواهم!! آنوقت از کنار این خواسته ها چقدر مشغولیت برای خودم ایجاد کردم، آنوقت می گویم که چقدر گرفتارم چقدر خسته ام، این حوزه را دیدم و دیدم که یک جاهایی توهم آمیز خودم را مشغول کردم و چقدر بیخودی هست، دیدم که یک جاهایی اتفاقاً بیکارم، ذهنم مدام یک چیزی را می جورد یا در توهم است یا در تصور، آنرا هنوز برای خودم تشخیص ندادم، ولی آمدم اینرا دیدم که چقدر یک جاهایی می توانیم خلوت باشیم و از خودمان و از چیزهایی که می خواهیم به دور باشیم و احساس خستگی مان انگار کمتر می شود، این حوزه را نگاه کردم و برایم جالب بود که چقدر خواسته دارم، چه برای خودم چه برای دیگران، خدا را شکر برای دیگران چیزهای بد نمی خواهم، مثلآً می گویمخدا یا شفا بده، حالش را خوب کن، شاید هم یک جاهایی زیر زیرکی بد هم بخواهم، یک وقتهایی هم یک ناروراستی هایی هم هست، من در خودم یک چیزهایی را پیدا میکنم، چون دیدم اعلام می کنم، قبلاً نمی دیدم که من خواستم فرد مقابلم اینجوری بشود، خودم هم از آن شرمسارم، قبلآً زیر فرش می زدم و می گفتم من اصلاً اینرا ندارم، از شما ممنونم که این باب را باز کردید و حتماً خیلی چیزها را به ما می گویید ولی همین کلیدها که هفته پیش به ما دادید کمک کرد، خیلی جاها نمی دانم آن توهم است یا تصور، وقتی نگاهش کردم به خودم این فراغت را دادم که امروز ببین تا شب می توانی چیزی نخواهی؟ خیلی برایم جالب بود و از شما ممنوم و دعاکنید که ما بیشتر بتوانیم ببینیم و با آگاهی عمل بکنیم ان شاء الله....
استاد: موفق باشید شرط اول در مسیری که پایمان را گذاشتیم روراستی با خودمان است، ما چه کاره ایم؟ آدم بداخلاقی هستیم، خوش اخلاقی هستیم، بد می خواهیم برای بقیه، خوب می خواهیم برای بقیه، گاهی بد می خواهیم گاهی خوب می خواهیم، ما یا سیاهیم یا سفید، وقتی می افتیم به گفتگو افراد روبرویمان سیاه هستند یعنی بد می خواهند، آدمهای بدی هستند، بد جنسند برعکس شان ما آدمهای خوبی هستیم، همیشه برای همه خوب می خواهیم، غافل از اینکه هم در آنها سیاهی و سفیدی وجود دارد و هم در ما، فرقی هم باهم نداریم، اولین قدم اینست که ما با خودمان روراست باشیم، چیزی که اصلاً نداریم، این گفتگوی شما خیلی قشنگ است، خیلی ساده گفتید توهم و تصور را در یک ریل گرفتید جلو آمدید ، حتی جایی هم که قاطی شده نتوانستید تشخیص دهید توهم کدام است تصور کدام؟ نتیجه عملتان را نگاه کردید و دیدید که هر دو شما را سرکار گذاشته، یعنی به طور دائم می خواهید چه بصورت معقول و درست و آگاهی، و چه بصورت توهم و تاریکی و ظلمت و آزار، ولی همیشه می خواهید، و این خواستن دائمی شما را خسته می کند، توهم حالش اینست غیر از این نمی تواند باشد، اما در مورد تصور بحثی نیست که همیشه بخواهیم، تماشاگر این گلزار بودن هم خودش می تواند از حیطه خیال بیاید و بسیار زیباست، شما باید به این نکته حتماً توجه کنید، ولی خیلی عالی ست همین قدر که می فهمید اینها ما را سرکار می گذارند ، خودش خیلی قدم مؤثری هست، پس توانستید آنها را بشناسید ،

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید