منو

شنبه, 01 ارديبهشت 1403 - Sat 04 20 2024

A+ A A-

بیان تجربیات دوستان از تمریناتی که داشتند بخش پنجم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 516

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز می خواهم که بحث احمق و بیشعور را ببندم چون واقعیتش را بخواهید یک عزیزی برای من ویس گذاشت و گفتگو کرد که بچه ی من شما را خیلی دوست دارد و تمام جلسات پای گفتگوی شما می نشیند و گوش می کند بعد در طی هفته گذشته مدام به مادرش می گفته که احمق بیشعور مگر حرف بدی نیست پس چرا ایشان همه اش می گوید احمق بیشعور. دیدیم که واقعا یک جاهایی تأثیر بد می گذارد چون بچه چهارساله و نیمه وقتی می نشیند دو ساعت و خرده ای و این حرفها را گوش می کند این یعنی چی؟ یعنی سرمایه ی آینده ی ما، سرمایه آینده را باید خوب حفظش کرد. هدف من از طرح این دو لغت به این شکل این بود که یک چراغ قرمز روشن کنم یک چراغ قرمزی که همه دربیابیم که چقدر بی توجه از کلمات استفاده می کنیم خیلی ساده روی هوا می اندازیم و می رویم و بی جا بکار می بریم حتی به جا هم بکار نمی بریم بی جا! و در تعجب هم می مانیم که چرا هیچ تأثیری نمی کند؟
می خواستم امروز خودم برای شما تعریف کنم احمق یعنی چی؟ و بیشعور یعنی چی؟ ولی با پیامی که از دوستمان داشتم ترجیح دادم که کلام ایشان را برای شما بیاورم نه از خودم چون خیلی خوشم آمد و برای من ارزشمند بود.
عرض سلام و خدا قوت این هفته تلاش کردم بتوانم احمق، بی شعور، احمق بی شعور و بی شعور احمق را بفهمم تا بتوانم در رفتار و کردارم بهتر دنبال این واژگان بگردم. مقالات این یک سال گذشته را شروع کردم به دوره و خلاصه نویسی برخورد کردم مقاله ی گلهایی از کلام امیرالمؤمنین را دیدم که آنجا از کلام امیرالمؤمنین فرمودید: هر کس زشتی مردم را بنگرد و پسندیده هم نداند اما خودش جای دیگر همان کار را انجام دهد چنین کسی را امیرالمؤمنین می گوید احمق؛ چون وقتی به زشتی عملی واقف بودی و خودت انجام دادی این از مشخصه های نفهمی و کم خردی است. برای همین دنبال روایات و سخنان بزرگان همچنین از منظر قرآن به این مسئله نگاه کردم بعنوان مثال امیرالمؤمنین فرمودند بدترین حماقت غفلت است. یا احمق خشمش را بوسیله زبانش نشان می دهد نه رفتارش. مادر یا پدر از دست بچه اش عصبانی شده حق هم دارد وقتی خشمگین می شود اخمهایش به هم می رود، چهره اش دگرگون می شود بچه می فهمد خیلی وضع بد است کار بدی کرده اما پدر یا مادر هست که وقتی خشمگین شد دهانش را باز می کند مثل ریگ بیابان هر چی از دهانش در می آید به بچه اش می گوید.. البته روایات زیادی را برای خودم یادداشت کردم که کدی باشد برای پیدا کردن و جستجو در اعمال خودم. در قرآن آیاتی هست که خدا در مورد آدمهای احمق می فرماید لایشعرون مثلا در آیات 10 و 12 سوره بقره یا آیه 69 سوره آل عمران و همچنین آیات 55 و 56 مؤمنون یا حتی آیاتی در قرآن داریم که خداوند انسانها را از غیبت کردن از تجسس در زندگی دیگران از گمان بد و...و... و نهی می کند در حالیکه ما به همه ی اینها واقف هستیم یعنی می دانیم غیبت بد است می دانیم تجسس در زندگی دیگران بد است و تمام اینها را بد می دانیم ولی باز انجام می دهیم هم تجسس میکنیم راستی چی شد؟ خبر داری چه کارها کردند؟ این را چکار کرد؟ آن را از کجا خرید؟ بدی و زشتی آنها را هم می فهمیم ولی باز انجام می دهیم این طبق کلام آقا امیرالمؤمنین یعنی احمق. البته مطلب زیاد است فعلا تا همین جا خلاصه می کنم.
حالا بی شعور احمق: مثل کسی نیمه شب با موتورش با صدای وحشتناک بطور مرتب تردد می کند هر شب هم این کار را می کند هم احمق است هم بی شعور احمق.
اما بی شعور: بی شعوری از خودشیفتگی از بی وجدانی از بی فرهنگی نشأت می گیرد آدم بی شعور به دیگران اهمیت نمی دهد، مسئولیت پذیر نیست، تعصب فکری دارد، دارای وقاحت است یعنی چی؟ یعنی توی صف نمی ایستد حتی اهل عذرخواهی کردن هم نیست می دود آن جلو و حتی به اینهایی که در صف بودد نمی گوید شرمنده تان هستم مثلا من بچه ام مشکل دارد یا مثلا من این مسئله را دارم آقا دوتا نان به من بده بروم اهل عذرخواهی کردن هم نیست. دروغگو و عیب جو هست، منکر تمام مشکلاتی می شود که بوجود آورده است. خشمگین است و خیلی هم غر می زند.
اما احمق بی شعور: با یک مثال بیان می کنم مثل کسی که سیگار می کشد از عوارض بد سیگار مطلع است ولی به اینکارش ادامه می دهد. بی شعور است موقعی که اینکار را میان خانواده یا یک محل عمومی انجام می دهد می شود چی ؟ می شود احمق بی شعور. این یک خلاصه ای بود که این دوستمان برای من فرستاده بودند من خودم خیلی خوشم آمد خیلی لذت بردم و خواستم که شما کلام را به جای اینکه از من بشنوید از ایشان بشنوید.
یک مورد دیگر دارم آن هم یک جدول درست کرده این برای من خیلی جالب بود دائم به شما می گویم خودتان را بررسی کنید نه مردم!! خیلی جالب است یک جدول درست کرده برای خودش که در چه مواردی از این الفاظ استفاده می کنم؟
1درجه بی ادبی این کلمات تا کجاست؟
2مخاطبم کیست؟
3نوع ناسزا: دو بخش کرده ناسزاهای عامیانه و ناسزاهای رکیک، زشت، خیلی بد مثال: ناسزای عامیانه: نفهم، احمق، بی شعور اما ناسزای رکیک غیر قابل ذکر آخ آخ
مخاطب در جواب توهین آدمهای غریبه، در جواب خواهرم، همسرم و آخرین قسمت باز هم همسرم. من تحسینش می کنم که اینقدر با خودش رو راست است اینقدر بزرگ شده اینقدر فهیم شده که دارد می فهمد که چکار میکند و برایش دعا می کنم.
4 تن صدا: می گوید با غریبه ها بلند با بقیه گاهی توی دلم گاهی با صدای بلند داد می زنم و بد و بیراه می گویم اما با همسرم بلند اگر فحش های بد هم بخواهم بدهم توی دلم
5 تعداد استفاده: بندرت، بندرت، موقع عصبانیت، هنگام خشم، عصبانیت، ناراحتی.
6 علت استفاده: می خواهم مقابله به مثل کنم با غریبه ها، با خودیها می خواهم خشمم را فرو بنشانم. من این را که خواندم تازه بخش دومش را نرسیدم بخوانم نشد تحسینش می کنم شما اینقدر با خودتان رو راست هستید؟ اینقدر با خودتان واقعا آمدید جلو ببینید که چکار می کنید؟ این خیلی مهم است تا وقتی از این مرز عبور نکنید هرگز شفافیت را نخواهید دید. قدم اول عبور از این مرز است از این مرز عبور کنید قدم دوم ترک است ترک چی؟اعتیاد همه ما معتادیم معتاد؛ فضولی هستیم، معتاد تجسس در زندگی دیگران هستیم، معتاد غیبت کردن هستیم آقای ایکس پولهایش را برده بانک سوئیس خوابانده تو دیدی؟ !! می گوید نه من که ندیدم خب پس از کجا شنیدی؟ از رادیوهای خارجی، جوابش را چه جوری می خواهی بدهی؟ ما چیزی را که با چشممان می بینیم اجازه نداریم جایی بیانش کنیم تو چطور چیزی را که نمی بینی حرف می زنی؟ من می دانم فلانی که رفته بود خارج مشروب هم خورده، تو بودی مشروب می خورد؟ حق نداری بگویی ولی می توانی بگویی شما که رفتی خارج من با شما همنشینی ندارم دلم نمی خواهد اختیار است دیگر زورت که نکردند.
.
یکی از ابعاد مهم بیانگر فرهنگ ،گویش های ما است . بوق نزنیم . نمی دانم صف را به هم نزنیم . همه ی اینها خوب است ولی اولین حرف کلام ما است که نشان دهنده ی فرهنگ ما است . شما حتماً شنیده اید ، لااقل هم سن من شنیده است ، بعضی ها که خیلی بد و به قول خودمان لاتی حرف می زدند به آنها می گفتند چاله میدانی . حالا این چاله میدان در ابتدای امر قطعاً یک میدانی بوده که چال بوده یعنی گود بوده . حالا آنجا چه کار می کردند ، من نمی دانم به من هم ربطی ندارد . مال خیلی گذشته است . اما آنهائیکه کلام شان پست و پائین بود به آنها می گفتند چاله میدانی . مهم این است که به طور عموم افراد بافرهنگ اینجور گویش ها را نمی پسندند . و از این جور گویش ها دوری می کنند . پس آگاه باشیم که گویش ما ، نوع استفاده از کلمات در گفتگوهایمان ، بخش قابل توجهی از فرهنگ ما را جلوه می دهد . تنها رفتارها در جامعه بیانگر فرهنگ بالا نیستند . بلکه در ابتدا نوع گویش ها است که انسان ها را منضبط می کند تا به هر عملی و رفتاری دست نزنند . قدیمی ها می گفتند بفرما و بنشین و بتمرگ هرسه تایش یک معنی را دارد . درست است ؟ اما آن کسی که می گوید بفرما خودش هم با تانی حرکت می کند ، می گوید بفرمائید . آن کسیکه می گوید بنشین یک ذره خشن تر می شود . آن کسیکه می گوید بتمرگ که دیگر واویلا . می خواهد جفت پا بزند رو سر یارو و بنشیند . پس بهتر است که نوع گفتگوهایمان را درست انتخاب کنیم . باور کنید اگر قرار بود یک دستگاهی اختراع شود که به هر کلام بی قاعده و خارج از یک فرهنگ بالا یک مالیات ببندد آن وقت می دیدید که چه اتفاقی می افتاد . در ابتدا همه می خندیدند . عده ای مسخره می کردند . ولی وقتی مالیات های خیلی کلان را از حساب های بانکی کم می کردند ، حساب های بانکی که به جانشان وصل است ، آن وقت تازه جدی می شدند و تلاش می کردند که درست حرف بزنند .
صحبت از جمع : یک متنی را نوشته بودم درباره ی همین بی فرهنگی ، اگر اجازه بدهید ، بخوانم .
استاد : بفرمائید .
ادامه صحبت : در بانک نشسته بودم . قرار بود ضامن وام شخصی شوم . مثل تمام مراسم کاغذبازی اداری ، تعدادی کاغذ جلوی من گذاشتند و مشغول امضا شدم. به کاغذی رسیدم که مبلغ وام ، بازپرداخت ، سررسید پرداخت ، نرخ سود ، درصد وام ، مبلغ بازپرداخت مشخص شده بود . اما جلوی تمام موارد خالی بود . خیلی با خودم کلنجار رفتم که راجع به این برگه های سفید اعتراض کنم یا خیر . نهایتاً گفتم آنچه درست است باید فرهنگ سازی شود . امضاها که تمام شد با احترام به کارمند بانک گفتم فکر می کنم درست نباشد کاغذ سفید از من امضا گرفتید . زیر لب غر زد و گفت همین است که هست . ارقام بعد از محاسبه سیستمی معلوم می شود . شما هم اگر اعتراض دارید به معاون مربوطه بگوئید . در لحن اش کمی تهدید بود . رو کردم به معاون مربوطه و گفتم درست است که دست ما زیر سنگ شما است ولی فکر نمی کنم که کار درستی باشد که برگه های سفید امضا از مشتری می گیرید . گفت کجا را امضا کردید ؟ برگه ها را که نشان دادم با کارمندش صحبت کرد و در نهایت تعجب گفت خانم کاملاً حق با شماست . بعد به کارمندش گفت برگه ها را پر کند و به من نشان داد و گفت اگر مایل هستید می توانید عکس بگیرید . خوشحال شدم . به این فکر کردم که این حرکت زشتی است که در جامعه نهادینه شده و شما را مجبور به امضای چیزی می کنند که یا نمی دانید چی است و یا حتی خودتان هم وقت برای خواندنش نمی گذارید . همین جوری که منتظر نشسته بودم و کارهای اداری شخص وام گیرنده تمام شود خیلی خوشحال بودم که یک مورد از فرهنگ جامعه را پیدا کرده بودم و یاد حرف شما افتادم . شروع کردم به فکر کردن . من منتقد رفتار دیگران شدم پس خودم چی ؟ آیا رفتار مشابه دارم ؟ من به عنوان حسابدار از خیلی از اشخاص امضا می گیرم . گفتم آیا جایی بوده که من از کسی امضا سفید گرفته بوده باشم و کسی را مجبور به کاری کرده باشم . خوشحال بودم و سرمست از اینکه تا به حال این کار را نکرده بودم . یک دفعه یادم آمد که یک همکاری دارم که در شعبه کار می کند . وقتی آنها ترک کار می کنند برگه های تسویه حساب را باید پر کنند ، اثر انگشت بزنند تا چک تسویه حساب را به آنها بدهیم . همکارهای تهران که خب مراجعه می کنند و روال اداری کار طی می شود . اما بچه های شهرستان یک خورده مشکل است . اکثراً به خاطر مسافت راه از آمدن به تهران ممانعت می کنند . خب حق هم دارند . اکثراً درخواست شان این است که چک برای آنها پست شود به نمایندگی و از آنجا تحویل بگیرند . اما به خاطر دو دلیل من شیوه ی کارم را عوض کردم. اول اینکه ممکن بود گم شود و مخاطره اش زیاد است . چون همکارهای شعبه با تعلل برگه ها را می فرستند من زنگ می زدم به بچه ها و می گفتم بروید آنجا برگه های سفید را امضا کنید . به محض اینکه امضا کردید برای من واتس آپ می کردند و من مبلغ را برای آنها واریز می کردم . من متوجه ترسی که در دل این ها می افتاد نمی شدم و به خاطر خودخواهی خودم و اطمینان به حرفی که می زدم و چک را برای آنها واریز می کردم ، آنها را تحت فشار می گذاشتم . درصورتیکه شرایط جامعه آنقدر خراب است که فردی که با یک شرکت تسویه حساب می کند ترس این را دارد که نکند تسویه اش پرداخت نشود . خیلی وقت ها هم عنوان می کردند . اما من با نادانی هرچه تمام تر اصرار به پیشبرد حرفم داشتم . من می دانستم که اولاً می شود چک را بیمه کرد . در ثانی اگر چک با پست گم می شد با تمهیدات جدید بانک مرکزی و سامانه ی صیاد تا فردی تائید نکند که دریافت کننده ی چک هست امکان پاس کردن چک وجود ندارد . من همه ی این ها را می دانستم و تازه خانه ی پرش این بود که اگر چک گم می شد می توانستم اعلام مفقودی کنم . اگر چک هم به سلامت می رسید می توانستم یک وقت بیشتری بگذارم و یک پیگیری جدی تری برای درخواست تسویه حساب از شهرستان کنم. در این واکاوی که داشتم علاوه بر اینکه فرهنگ های بد جامعه را پیدا کردم متوجه بی فرهنگی خودم هم شدم . که در نتیجه خودخواهی خودم ایجاد شده بود و هدفم تنها بزرگ تر دیده شدنم بود . از آنجائیکه عامدانه اصرار به انجام کاری داشتم و ترسی را در دلی کاشم پس نمونه ای از بیشعوری در خودم پیدا کردم . و خیلی جالب است من معمولاً وقتی به خودم فکر می کنم خیلی کم متوجه می شوم . می دانم که مشکل دارم . امکان ندارد آدمی باشد که مشکل نداشته باشد ولی معمولاً خیلی در این کار موفق نیستم. از شوق اینکه این را پیدا کرده بودم و بالاخره توانسته بودم یک چیزی از خودم پیدا کنم اینقدر خوشحال بودم که بعضی از دوستان که می گویند ما احساس ناراحتی می کنیم ، از خودمان بدمان می آید ، من اصلاً همچین حسی نداشتم . و یک توضیح هم راجع به این بدهید ممنون می شوم.
استاد : خیلی از این بابت خوشحال هستم که تو نسبت به اینکه اشکالت را پیدا کردی حس خوبی داری . چون وقتی حس خوبی داری خودت را سرکوب نمی کنی و به دنبال بقیه اش می روی . خیلی عالی است . که اینقدر باخودت روراست بودی . امیدوارم در بقیه ی موارد هم این روراستی را ادامه دهی .
ما سه یا چهار مطلب را با هم در صفحه ی روزنامه دیواری گذاشتیم در اصل این چند جلسه ای که گذشته کوتاه بگویم وخلاصه:
1= اولی گفتن تناقض ها بود گفتیم تناقض ها را پیدا کنید که خیلی از دوستانمان الحمد الله تناقض های بیرون در جامعه را پیدا کردند به چه درد خورد ما که آنها را نمی توانیم عوض کنیم ما تناقض های خودمان را باید عوض کنیم.
2= دوم اینکه بیایید بگردید مواردی که وقتی در آن حالت قرار می گیرید آرامش در شما پیدا می شود ان موارد را برای خودتان پیدا کنید می توانید تعمیم بدهید و از بحث آرامش لذت ببرید باز در این همین بعضی ها مختصر موفق بودند و عده ای خیر.
3= سوم گفتیم مواردیکه فرهنگ یک جامعه را نشان می دهد آنها را بگویید چیست ؟
4= چهارم گفتم در مشکلاتتان دنبال راه فرار نگردید فرار هیچ وقت خوب نبوده هرجا فرار کردید یک جای دیگری گیر می افتید دنبال راه عبور باشیم در این بحث خیلی خیلی کم کار شده و خیلی کم به آن نگاه شده که امیدوارم عنایت کنید و به آن برسید در بحث تناقض ها بهتر است به خودمان بپردازیم هیچ کس از شما نخواهد پذیرفت که چه بکن و چه نکن شما یک عمری به همه گفتید من بالای 24 و 25 سال است اینجا نشستم حرف زدم خیلی هم به من محبت داشتید در طی این 24 و 25 سال از طرف اکثر دوستانی که اینجا بودند جز صداقت چیزی ندیدم انگشت شمار آدمهایی بودند به هرحال آنها رفتند و نماندند کاری با آنها نداریم ولی از سوی شما جز صداقت چیزی ندیدم اما خواهش می کنم این مطلب را برای خودتان بررسی کنید حالا می پرسید چطوری؟من عرض کنم خدمت شما مثل همیشه خودم مثال می زنم من معتقد هستم نفرین کردن خیلی کار بدی است همیشه هم گفتم برگشت هم دارد چون وقتی نفرین می کنی یک گلوله ی بیسبالی پرتاب می کنی به طرف بخورد دردش بیاید اما وقتی می خورد به او و بر می گردد به سمت شما دیگرآان گلوله ی کوچک بر نمی گردد چندین برابر گنده شده بر می گردد، چند روز پیش یک صحنه ای را دیدم در همین روزهای گذشته آنقدر من را بی اختیار و ناراحت کرد برگشتم گفتم خدا ذلیل تان کند خیلی اذیت شدم بچه هایی که مورد آسیب قرار گرفته بودند حالم را بد کرد خیلی زود به خودم برگشتم گفتم چطور شد تو مگر پایه ی این نبودی که نفرین کردن کار بدی است چرا این پایه را الان شکوندی؟ چرا نفرین کردی؟ این یک تناقض است خوب گفتم این یک تناقض را در خودم پیدا کردم حالا ادبت می کنم تو باید تنبیه بشوی تا یک هفته حق نداری به دیگران توصیه بکنی که نفرین نکنید چون من خیلی این توصیه را میکنم نفرین نکن غلط است به خودت برمیگردد یک چیزی هست که همیشه تکه کلام است حالا تا یک هفته تنبیه شدم که دیگر حق ندارم به کسی توصیه کنم چون با بروز همچین تناقضی در خودم حتی اگر توصیه بکنم اثر نمی کند بدون اینکه طرف بداند ولی دیگر به آن اثر نمی کند همان دم درخودم سایه ی سیاه این تناقض را یا این دروغ را یا این بی اعتقادی را هر چیزی می خواهیم اسم آن را بگذاریم دیدم خیلی بد بود خیلی سیاه بود، پس شروع کردم به استغفار کردن روزانه و بلافاصله از خداوند برای آنهایی که آن عمل را انجام دادند که من از شدت ناراحتی نفرین کردم برای آن عده هدایت طلبیدم والان هم در دوره ی تنبیه هستم اگر می خواهید موفق بشوید هر چیزی سر شما می آید بنویسید من هر چه دارم از سر این انگشتها و خودکارها و کاغذهایی که نوشتم دارم بنویسید نگویید وقت ندارم قلم فرسایی نکنید کوتاه در دوسه کلمه مفید بنویسید و تعهد کنید خودتان که دیگر این کار را نمی کنم وگرنه این انسان بسی فراموش کار است کلام خالق ماست من نمی گویم در قرآن گفته اگر بخواهیم فراموش نشود باید بنویسیم چرا که خداوند در قران نوشته و به آن مکرر رجوع کنیم تا ملکه ذهنمان شود راه دیگری وجود ندارد.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید