منو

جمعه, 10 فروردين 1403 - Fri 03 29 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره صد و هجدهم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 334

بسم الله الرحمن الرحیم

صحبت از جمع: چند شب پیش جایی ماشینم را پارک کرده بودم و منتظر بودم، یک درخت خیلی قشنگی روبرویم بود که برگهای زرد خوشگلی داشت، همینطور که محو این درخت بودم دیدم که برگهایش می ریزد برگها خیلی ساده می رقصیدند و می آمدند پایین، در همان مدتی که منتظر بودم باد شدیدی آمد دیدم یک عالمه از این برگها شروع کرد به ریختن با خودم فکر می کردم الان این درخت چه احساسی دارد نسبت به این برگها که اینقدر زحمتشان را کشیده الان با وزیدن یک باد همه می ریزد که جوابی برایش پیدا نکردم،‌امروز که راجع به تناقضها داشتم می نوشتم به این رسیدم که گفتم درخت هم مثل ماست ما هم برای عزیزانمان برای حفظشان برای موفقیتشان برای سبز بودنشان خیلی زحمت می کشیم و یک وقتهایی پیش می آید به هر دلیلی آن آدم دیگر نباید در زندگی ما باشد و بایداز این دنیا برود داشتم فکر می کردم که حالا چقدر تسلیمم در مقابل این اتفاق دیدم من پدرم را از دست دادم آن موقع واقعا ناراحت بودم ولی چرا؟ نمی گفتم شاید خیلی هم نمی فهمیدم ولی نمی گفتم، ولی با خودم فکر کردم بعضی وقتها هست که بگویم اگر الان بود چه حسی داشت یا مطمئن نیستم راجع به بقیه عزیزانم هم همین شکلی فکر کنم ولی به این رسیدم که آن درخت ممکن است حتی بعنوان یک موجود حسی از غم داشته باشد وقتیکه برگهایش می ریزد ولی در نهایت تسلیم است شاید فصل دیگری وقتیکه باد بیاید برگهایش را به این راحتی اجازه ندهد که بریزند ولی در پاییز و زمستان می داند که آن دور طی شده به هر حال الان آن لحظه ایست که آن برگ باید بیفتد.
استاد: بسیار عالی ست همینطور است بگذارید من بگویم یک درخت چه حسی می کند وقتیکه برگهایش زرد می شود و بعد برگها به قول شما اینجوری می ریزد آن درخت بر خلاف ما نظم طبیعت را پذیرفته،‌ طبیعتی که زایش می کند رویش می کند می آید بالا زیبایی می آفریند طبیعتی که می آید و به بار می رساند تمام می کند درخت می داند که این بار در یک جایی باید بیاید پایین و برای اینکه برگردد پایین یک راهی باید وجود داشته باشد که آن راه می شود فصل پاییز و آن برگها کجا می ریزد؟ روی ریشه خودش، جایی نمی رود، انا لله و انا الیه راجعون، وقتیکه می ریزد پایین برمیگردد به همان اصل به همان ریشه ای که در زمین هست که عامل حیات بوده، برای همین افسوس نمی خورد چون از دست نمی رود دوباره انا لله می شود دوباره از خدای خودش از موجودیت خودش بیرون می آید رویش می کند، سبز می شود بار می دهد وظیفه اش را انجام می دهد و باز دوباره بر می گردد، حالا آن ریشه چقدر تا حالا این کار را کرده ما نمی دانیم پس افسوسی نیست،‌ بله همان درخت را وسط تابستان بیایند و با یک تیغه بزنند قطعا برای آن درخت یک جور مصیبت است .
صحبت از جمع: من امروز رفته بودم مدرسه دخترم کارنامه بگیرم مدرسه روالش اینطور بود که همه اولیا باید می نشستیم یکی یکی می رفتیم پیش معاون مدرسه کارنامه را تحویل می داد و صحبت می کردیم اگر مشکلی بود که در جمع نباشد همینطور که نشسته بودم یکی از مادرها که کارنامه را گرفت آمد بیرون خیلی عصبانی بود برگشت گفت معلم دینی فلان فلان شده بچه ام همه نمراتش 19 و 20 شده دینی داده 13، هرچه فکر کردم دیدم او که اجازه ندارد توهین کند بالاخره او هم معلمی ست که جایگاه خودش را دارد درس دینی هم در مدارس ایران هست ما نمی توانیم حذف کنیم یا منکرش بشویم طاقت نیاوردم گفتم ببخشید معذرت می خواهم ولی معلم نداده دختر خودتان این نمره را گرفته معلم که دشمنی نداشته و اطلاع هم نداشته نمره ریاضی اش 20 بوده درس دینی اش ضعف دارد او هم دلایل خودش را آورد، گفتم من با شما بحثی ندارم فقط می خواستم بگویم به معلم توهین نکنید بالاخره او هم شخصیتی دارد،‌
استاد: من بودم که می گفتم خانم این نمره دینی شماست که به اندازه کفایت بچه تان را فهیم نکردید که از کلاس به اندازه درس ریاضی بهره ببرد، اگر فهیمش کرده بودید که دروس برای یادگیری ست و هیچ فرقی باهم ندارد بچه ای که می تواند راحت ریاضی و زیست 20 بگیرد پس قطعا می تواند درس دینی اش را 20 بگیرد این نمره دینی شماست، متاسفم
ادامه صحبت دوستان: چون ترجیح دادم که از زیبایی برف لذت ببرم پیاده رفتم و برگشتم داشتم با خودم فکر می کردم که تو چقدر دنبال بهانه بودی که یکی دیگر را مقصر کنی که کارت را توجیه کنی؟ او که هرچقدر هم با او بحث می کردم قبول نمی کرد، اینقدر عصبانی بود که نپذیرفت آخر هم گفت ولش کن معلم اینطور است، دنبال جواب سوال در خودم می گشتم امروز که شما راجع به موسی عقل و هوای نفس صحبت می کردید به خودم گفتم تو 5 سال پیش موفق شدی یک تصمیمی را بگیری و پای آن ماندی، خیلی عالی، پس الان چند ماه است داری بهانه می گیری که دوباره آن کار را شروع کردی، با بهانه های مختلف الان اعصابم خراب است الان نیاز دارد بدنم چرا اینقدر بهانه می گیری؟ شما گفتید هوای نفس من از صبح دنبال بهانه ام برای کاری که دارم انجام می دهم، و واقعا خوشحالم از اینکه صحبت شما تلنگر شد که بفهمم یکی از بهانه هایی که دنبال آن هستم درصورتیکه موفق عمل کردم اینست که بنویسم هر وقت که احساس کنم که این ماده را نیاز دارم بنویسم نه دور از جان مثل یک آدم معتاد برخورد کنم و عمل کنم این تعمیم داده میشود به اینکه وقتی که دروغ می گویم خشمگین می شوم چون وقتی آمدم منزل داشتم با دخترم یک بحثی در مورد یک معلم دیگر همان مدرسه می کردیم به دخترم گفتم شما الان عصبانی هستید راجع به این نمره داری قضاوت اشتباه می کنی بگذار 2 ساعت بگذرد من بروم حسینیه و برگردم باهم صحبت می کنیم بهانه نگیر گفت باشه شما بروید و برگردید باهم حرف می زنیم.
استاد: ‌من یک توصیه می کنم شما هم به بچه هایتان این توصیه را می توانید بکنید وقتیکه مواجه می شوید با یک چیز سخت و تند و بد، قبل از اینکه گارد بگیرید آنرا بکوبید به طرف مقابلتان اول آنرا به خودتان بکوبید وقتی تکان خوردید شروع کنید نوشتن، اول ستون خودتان را بنویسید تو چکاره ای؟ چکار کردی؟ کجا اشتباه کردی؟ چی درست بود؟ چی غلط بود؟ الی آخر بعد بروید مشت را آماده کنید برای روبرویتان ببینید اصلا می توانید مشت را بزنید اگر می خورد به او بزنید هیچ اشکالی ندارد، چطور؟ بنویسید که من اینکارها را کردم غلط بود، ولی واقعیتش اینست که کار تو هم غلط بود ایراد داشت و نباید اتفاق می افتاد، آنوقت شما را هرچه بیشتر به قضاوت صحیح در مورد خودتان نزدیک می کند.
صحبت از جمع : پیرامون بحث بی شعوری، به شخصی که دوستم از او خیلی ناراحت بود، گفتم چه قدر بی شعور است، زمانی که صحبت تمام شد به خودم آمدم و گفتم پس تو هم بی شعور هستی و در وجود خودت هم هست وگرنه این حرف را نمی زدی، اول خودت را پاک کن بعد حرف بزن. از آن روز به بعد نگفتم و دیگر هم نمی گویم.
استاد: بسیار عالی است، هر چه شما می گویید من بیشتر خوشم می آید از این که این دو کلمه را انتخاب کردم زیرا حس می کنم دو کلمه بسیار کاربردی روی زبان همه است و بسیار هم نتیجه بدی دارد.
صحبت از جمع: احمق آن کسی است که چیزی را ندارد ولی بی شعور دارد ولی به عمد از آن استفاده نمی کند حالا آن عمدش دلیلی دارد که تنها خودش قبول دارد.
استاد: احمق ندارد ولی باور ندارد که ندارد، بعد خیلی هم مدعی است. مثلا من یک توانایی هایی را ندارم، لازم هم نیست که اعتراف کنم ندارم، خیلی ساده؛ خانم ها به آشپزی هایشان خیلی می نازند، یک خانمی آشپزی مزخرفی دارد، هر که بخورد دق می کند، حالا جالب است که آشپزی افتضاحی دارد ولی به این مسئله اصلا اشراف ندارد، عیبی هم ندارد کسی به شما نگفته که بروید کلاس آشپزی، عجیب تر آن است که فکر می کند همه عاشق آشپزی اش هستند، همه داوطلب غذاهایش هستند. این را احمق می گویند. بی شعور هم که کاملا مشخص است. احمق کسی نیست که مشکل جسمی داشته باشد، یکی پایش علیل است نمی تواند راه رود، یکی دستش علیل است، یکی چشمش نمی بیند، این ها اصلا مسئله ای نیست، این ها هیچ کدام گزینه هایی نیستند که ما به او بگوییم که طرف به خاطر آن که فرضاً دستش معلول است یا انگشتانش مشکل دارد پس یک احمق است، نه این نیست. حماقت در نوع نگاه آدم ها و بازتاب نگاهشان است وخیلی جالب که خودشان، خودشان را خیلی هم قبول و باوردارند.
از بزرگی سوال می کنند زندگی به جبر است یا به اختیار، ایشان می فرماید: امروزت به اختیار است، چون می توانی هر چه را بکاری ولی فردایت به جبر است چون مجبوری کشته خودت را درو کنی. اگر عشق کاشتی، عشق درو می کنی تنفر کاشتی، تنفردرو می کنی.
صحبت از جمع: حد و حدود امر به معروف و نهی از منکر چیست و چه شرایطی دارد؟
استاد: در بحث معلم دینی، من در مدارس سال ها کار کردم و می دانم یعنی چه، با این که معلم ریاضی بودم ولی دیدم که برخوردهای خیلی نامناسبی با معلم های دینی از سوی اولیا بوده، چون من هم در دوره شاه و هم بعد از شاه کار کردم، در هر دو دوره دیدم اگر بفهمد پیش مدیر می رود و می پرسد چرا بچه من دینی را سیزده گرفته، همه دروسش بیست است تا به او جواب دهند، اگر مدیر عاقلی باشد او هم همین را خواهد گفت که خانم بچه ای که از درس دینی سیزده می گیرد و از ریاضی بیست یک دلیل بیشتر ندارد، گوش نکرده، دوست نداشته است، شما ببینید در خانه چه می کنید که دوست ندارد. به طور حتم، ما همین را به ایشان می گوییم. منتها اول کلام که نمی گوییم، این کلام بعد از کلی جملات و گفتگو با آدم ها، تازه به وجود می آید. یک جاهایی هست که آدم ها باید بنشینند، ما هیچ وقت به آدم ها بی احترامی نمی کنیم، هیچ وقت حرف بد نمی زنیم، ما به آن سمت و سو حرکت می کنیم که از همه کلمات نامربوط جلوگیری کنیم، اما واقعیت این است؛ آیا آدم های دیگر هم می توانند هر چه دوست دارند بگویند؟
ادامه صحبت: من فکر کنم آدم ها آزاد هستند. این موضوع جزء فروع دین ماست و مهم است، امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد که آیا صحبت من در این فرد موثر است یا نه؟ اگر حرفی داریم قبل از آن که آن را بگوییم باید ببینیم آیا در جایگاه آن هستیم؟ ظاهرا نظر شما این است که ما هم در مقابل آن حرف ها باید حرف بزنیم یعنی آدم ها باید یک جایی بشنوند.
استاد: شما باید جای دوست ما می بودید و ببینید که آن خانم در قبال گفتگوهایش با دوست ما چه گفته است؟
صحبت از جمع: در جمعی که بودیم، بچه ها هم حضور نداشتند، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که این خانم به خانه می رود و به معلم توهین می کند که این نمره را به تو داده و بچه هم نمی گوید کم کاری از من بوده. من با بچه خودم صحبت کردم و گفتم اگر فکر می کنی در این نمره ات اعتراض داری اول ببین چه قدر برایش وقت گذاشتی و بعد اعتراض کن. این که از در بیرون می آیی و جلو بقیه شروع به توهین می کنی کار درستی نیست زیرا معلم برای خودش شخصیت دارد و ما هم در کلاس نیستیم که نحوه تدریسش را ببینیم، پس چرا بچه من نمره اش خوب شده! معلم دینی باید بچه را جذب کند که آن پنجاه درصد است، پنجاه درصد بقیه مربوط به خانه می شود.
استاد: معلم دینی وقتی بچه را جذب می کند که محیط مناسبی در خانه داشته باشد بچه ها در محیط خانه ها محیط پرورشی درستی ندارند، برای همین آن خانم باید یک تکانی می خورد که خانم شمایی که اعتراض می کنی، این نمره بچه شما نیست، نمره دینی شماست، ببین راجع به دین چه به او گفتی که جذبش به کلاس دینی این قدر پایین بوده است. ما با آن ها بد حرف نمی زنیم، من به دوستمان گفتم که اگر جای شما بودم این را می گفتم ولی نه با کلام بد. من می گفتم: خانم قربانت بروم، کمی توجه کن اگر بچه شما این قدر با استعداد است و این نمرات عالی را گرفته، بدون شک از کلاس دینی بهره بالایی را می برد، این اشکالش به شما بر می گردد، شما در زمینه دین چه به او گفتید که این همه نسبت به کلاس دینی وازده است که حالا شما اعتراضت نسبت به معلم بیچاره است.
صحبت از جمع: لحن شما خیلی آرام تر شد کلام من این بود که امر به معروف و نهی از منکر را یادآوری کنم و نکته دیگر این که اگر حرفی اشتباه باشد، توهینی نباید باشد و نباید طوری حرف بزنیم تا تقابل و تدافعی ایجاد کنیم، کلام قرآن هم هست که باید ملایم صحبت کنیم. شرط اول در امر به معروف و نهی از منکر این است که آیا احتمال می دهیم که سخن ما اثر می گذارد یا خیر؟
استاد: این اصلا امر به معروف و نهی از منکر نیست، تاکید نمی کردم که در کار دین، این کار شما درست و این یکی غلط است، می گفتم نگاه کن این کارنامه به شما نشان می دهد. شما در چنین شرایطی چه می کردید؟
ادامه صحبت: اول یک فضای همدلی را ایجاد می کردم که فضا چه قدر برای موضوع باز است اگر می دیدم فضا مثبت و است و حرف من می تواند اثر گذار باشد این حرف را می زدم.
صحبت از جمع: به نظر من این که کلام من اثر دارد یا نه شرط اصلی نیست، چون احتمال این که اثر نگذارد هست. شرط اصلی امر به معروف و نهی از منکر این است که من خودم عمل کننده به آن باشم یعنی اگر من به دبیر دیگری با الفاظ و رفتار زشت اعتراض کردم اجازه ندارم به آن خانم بگویم چرا شما به دبیر دینی اعتراض می کنی.
استاد: مطمئن باش مادری که بچه هایش همه نمره هایش 20 است وقتی تو این را به او می گویی شاید در ابتدا به تو اخم کند ولی مطمئن باش تاثیرش را می گذارد این حاصل 30 سال معلمی من در مدارس است چون این چیزها را داریم او تکان می خورد. به هر حال ما خیلی هم نمی توانیم سکوت کنیم همین اندازه که اجتناب کنیم از اینکه برخوردهای نامناسب با افراد داشته باشیم به همان اندازه هم نمی شود سکوت کرد به هر حال یک جایی باید گفتگو کرد یک جاهایی باید حرف زد یک جاهایی باید اعلام کرد که هر چیزی یک حد و اندازه ای دارد من تمام سال هایی که تدریس کردم همیشه با معلم های دینی مشکل داشتم.
صحبت از جمع: من در مدرسه اولیای متفاوت را می بینم، اولیایی را می بینم که در درونش به حرفی که می زند اعتقادی ندارد ولی چون می خواهد از خودش یک وجه ای در آن محیط نشان بدهد و منم بگوید، شرایط را به هم می زند و با این عناد و لجبازی هیچ کلامی در او موثر نیست، و بحث و جدل جز این که شرایط را متشنج تر می کند هیچ سودی ندارد. مطمئنا آن خانم خودش می داند که بچه خودش مقصر است که نمره کم گرفته است و دبیر هیچ تقصیری ندارد.
استاد: به هر حال شرایط شرایط خوبی نیست و سکوت هم همیشه جایز نیست
صحبت از جمع: من فکر می کنم این مورد، احقاق حق بوده و امر به معروف و نهی از منکر نبوده است، بالاخره این معلم یک زحمتی کشیده انتظار هست این خانم اگر اعتراضی دارد به خود معلم بگوید.
استاد: اگر جایی خواستید حرف بزنید ،اول ببینید چقدر کلامتان نفوذ دارد، اگر نفوذ دارد محکم تر جلو بیایید وگرنه فایده ندارد.
صحبت از جمع: گاهی انسان در لحظه ای که به او توصیه می شود، از روی غرور نخواسته بپذیرد ولی وقتی به خانه می رود، در خلوت به آن حرف فکر می کند و می فهمد درست بوده است.
استاد: خدا کند ملت ایرانی در خلوت هایشان کمی فکر کنند، فقط در محل های عمومی آن هم بلند بلند فکر نکنند، چون آدم ها همان که فکر می کنند به زبان می آورند.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید