منو

پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403 - Thu 04 25 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره هفدهم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 655

بسم الله الرحمن الرحیم

سوال: هر سال در ابتدای سال می فرمودید که سال پیش رو چگونه است؟ امسال با توجه به شرایط موجود جامعه بسیار آشفته بنظر می رسد، امسال را چگونه می بینید؟
استاد: استاد: روزگار عجیب و غریبی ست، شاید هم از ابتدا همینطور بوده ما خیلی خوش خیال و فارغ البال بودیم الان متوجه شدیم، به همین سادگیها هم نیست باید خیلی هوشیار بود، وگرنه خیلی سخت گرفتار می شویم، یک اتفاقی در حال رخ دادن است، لشکر شیطان هم روز به روز بیشتر می شوند.
اما راجع به سوال ، شما یک بعد قضیه را می بینید، اطلاعات شما در مسائل دنیا بسیار زیاد است، ولی ابعاد نگاه شما با ابعاد نگاه من متفاوت است و این کاملاً منطقی ست که تفاوت داشته باشد، چون شما از جایی نگاه می کنید که کاملاً مقابلتان است، ولی گاهی اوقات من مقابلم را که نگاه می کنم خیلی زیبا نمی بینم، کمی از بالا به قضیه نگاه می کنم، همه چیز در کل دنیا آشفته است هیچ چیزی سر و سامان ندارد، تمامی کشورهای متمدن در کل دنیا به نوعی درگیریهای عجیب دارند، واقعیت این است که چون آدمها در خودِ ماجرا هستند این را درک نمی کنند، همه در پی این هستند که یک جوری یک دستاویز محکم پیدا کنند، خواه نا خواه یک آشفتگی بسیار وسیع در کل دنیا وجود دارد که نگران کننده است، حقیقت اینست که هیچ گریزی نیست، وقتی برخی از دوستان از شرایط موجود گله مندند، به آنها می گویم صبورانه نگاه کنید، تماشاگر باشید، شما متوجه نیستید که این روند باید بیاید و برود، یک حقیقت وجود دارد، همه ارواح باید بیایند و از دنیا عبور کنند، حتی ما روحهایی داریم که دوره رحم را تحمل می کنند و به محض اینکه می خواهند وارد این دنیا بشوند می میرند، یعنی گذرشان از دنیا اینقدر کوتاه است، اما حقیقت اینست که باید گذر کنند، یا موقع قیامت که می رسد همه روحها و مردمانی که زنده اند باید مرگ را بچشند، صور اول همه می میرند، صور دوم همه بیدار می شوند، چون عدل خدا حکم کرده و یک واقعیت است که تا همه ذائقه مرگ را نچشند نمی توانند به دیار قیامت وارد شوند، یا به عبارتی نمی توانند زنده شوند، چون قرار است در قیامت زنده شویم تا همه چیز را ببینیم، زنده بودن هم این زنده بودن نیست مفهوم زنده بودن حقیقی است، چون در زنده بودن حقیقی نمی توانیم اعتراضی داشته باشیم، نمی توانید دروغ بگوئید، همه چیز را همه کَس می داند، چون میداند یعنی آگاه شد. این روال و وجود این آدمها در هر دوره ای اجباریست، وجود این آدمها مانند عروسکهایی ست جهت امتحان ارواح برگزیده، اما تنها چیزی که میتواند کمکتان کند دائم الصلوات بودن است آن هم بصورت آگاهانه، دائم می گوئیم خداوندا بر محمد و آل او درود فرست، خدایا به حرمت این دعایی که مستجاب است به من صبر بده تا بتوانم سکوت کنم، بتوانم صبور باشم، بتوانم فقط شاهد باشم، تأثیرگذار نباشم، شما سختیها را درک می کنید تا تأثیر گذار باشید، درحالیکه اصلاً وظیفه شما نبوده تأثیرگذار باشید، شما وظایفی در دنیا دارید که آنها را باید انجام دهید، بقیه موارد به ما ارتباطی ندارد، آیا در طول تاریخ به هیچکس دیگری جز امام حسین (ع) چنین وظیفه ای محول شد؟ آیا چون امام حسین چنین کاری انجام داد بر عهده من هم همان است؟ اصلاً چنین چیزی نیست، مگر خداوند در قرآن فقط به افراد خاصی توصیه کرده اند که صلوات بفرستند؟ صلوات دعای مستجاب شده ایست برای همگان، آن آگاهی در روز قیامت برای همگان اتفاق می افتد، امروز وظیفه ما چیست؟ امروز وظیفه ندارید به کل دنیا آگاه شوید شما وظیفه دارید به خودتان آگاه شوید، اگر نمیدانید از کسی که آگاه است بپرسید و انجام دهید، اما به گردن شما نیست که دوستتان چطور زندگی می کند؟ به شما ارتباطی ندارد اگر او مسئله ای داشت و از شما سؤال کرد پاسخ بدهید، آن هم با آگاهی و اگر از مسئله آگاهی ندارید پاسخ ندهید و او را به یک فرد آگاه ارجاع دهید، آیا حقوق زمین، طبیعت، حیوانات، آدمها را رعایت می کنید؟ اگر رعایت می کنید سخن بگوئید اگر نمی کند چه چیزی برای آموزش دارید؟ سالی که در پیش روست، سال سختی ست، چون هرچه بیشتر سخت می شود نشان می دهد که به پایان کار نزدیکتریم، جای نگرانی نیست، تکلیف ما معین است آدم باشیم آنچه که خداوند دستور داده انجام بدهیم و آنچه را که نباید انجام بدهیم، انجام ندهیم، به همان نسبت که رفاه و تکنولوژی برتر و صنعت در اختیار انسان قرار می گیرد به همان اندازه سختیهای انسان هم بیشتر می شود، این دنیا عالمی نخواهد داشت که همه چیز در حد ایده آل باشد، قرار است روزی بیاید که همه چیز معکوس شده باشد، من مثل صحابه پیغمبر نگاه می کنم، آنها سخنان پیامبر را شنیدند و در سن 80 سالگی خودشان را به کربلا رساندند و کنار امامشان شهید شدند.
سوال: در قرآن می فرمایند آنها مانند عروسکهایی برای امتحان ارواح برگزیده می آیند، این ارواح برگزیده شامل ما هم می شود؟
استاد: بله، وقتی که در برهه ای از زمان همه به هم تهمت می زنند و هیچکدام برای حرفشان سند هم ندارند، شاید هم درست می گویند، اما من سندشان را نمی بینم پس در آن مورد حرفی نمی زنم، اینگونه امتحانم را پس می دهم، شما چکار می کنید؟ ما عادت کردیم بشنویم و بگوئیم بعداً جواب گوشهایتان را چطور خواهید داد؟ می توانید با بدکردارها همسو شوید، یا می توانید با افرادی که بدون سند صحبت می کنند در جنگ باشید، در طول تاریخ همیشه اینها وجود داشتند، اما ببینید که درست و غلط کدام است ،اگر در جایی شما صاحب قدرت بودید حتی اگر به ضرر شما بود بگوئید چه چیزی درست بوده. در معاملاتمان کم می خوریم اما توجه می کنیم که حق دیگری در آن نباشد.
صحبت از جمع: اگر شیء گم شده را در خواب نشان دادند که چه کسی برده دستور چیست؟
استاد: برای خوابتان سند دارید؟ هرچیزی را که نمیتوانید عیناً نشان دهید حق ابرازش را ندارید، قبل از ماه رمضان خطبه شعبانیه را بحث می کردیم، گفتم به ما دستور داده اند تقوی پیشه کنیم، امروز می گویم تنها تقوی به درد نمی خورد از این به بعد ورع کنید، تقوی یعنی از حرام دوری کنید و با حلال درست کنار بیائید، ورع می گوید در حلالها هم حواستان را جمع کنید، یک روزی معده ی شما اجازه می داد که سر میز شام در عروسی اگر ده جور غذا بود ، ده جورش را هم باهم می خوردید . ورع می گوید ده مدل غذا برای شما حلال است ولی یکی از آنها را انتخاب کنید و بخورید . نه سه تایش را دوست دارید ، از هر کدام یک مقدار کم بخورید . نه اینکه از هر کدام مقدار زیادی بردارید و بعد نصفش هم بماند و به آشغال بریزند. حالا امروز آن کسانی که حرف آن روز را گوش کردند و تقوا را گذر کرده اند و به ورع رسیده اند و ورع را پیشه کرده اند ، امروز در آسایش و امنیت بیشتری هستند . آنهایی که نیستند حالا هی دست و پا بزنند . هیچ راه دیگری وجود ندارد .
سوال: در دوره های مختلف تاریخ ، همیشه دوره ای بوده است که برای انسان سخت شده و به یک نقطه ای رسیده است و دوباره یک گشایش برایش حاصل شده است . مثلاً پیامبر نوح (ع) نزدیک به 950 سال پیامبری کرد و بعد طوفان نوح پیش آمد . بعد از فرو نشستن کشتی یک دوره ی جدید روی زمین شروع شد . استنباط من از صحبت های امروز شما این است که این سختی ها جلو می روند ، خیلی سخت می شوند و آیا گشایش آنها گشایش نهایی است ؟
استاد : گشایششان ، گشایش خواهد بود. چطور که در طول ادوار گذشته وجود داشته است . اصلاً در عصر پیغمبر ما ، زمانی که تمام آن مراحل انجام شد ، پیغمبر ظهور کردند و در طی سال هایی که پیغمبر رسالتش را به انجام می رساند متحمل چه چیزهایی شدند ؟ آیا معاویه ها در عصر پیغمبر قلع و قمع شدند ؟ آیا کسانی که طمع خلافت داشتند ریشه کن شدند ؟ همه ی آنها باقی ماندند . من می خواهم بگویم که خاصیت دنیا این است . پیغمبر از دنیا رفتند و امیرالمومنین با پنج نفر باقی ماندند. می خواهم این را بگویم که شما فکر نکنید که یک دوره هایی را اگر بشکنیم و جلو برویم دیگر تمام شد . این سختی ، من نمی گویم پیشرفت ، من به شما می گویم سختی ، این سختی سربالایی است . و همیشه دمادم خواهد بود . خب پس به شکل از آن در بیایم ؟ من که یاد دادم . رند شوید . بارفیکس را که گرفتید ، زیر آن نمان . بابا یه مقدار هم بالای بارفیکس بروید . اگر یاد بگیرید با تقوا و ورع ، بارفیکس را که گرفتید خودت را بالا بکشی ، یک دمی آن بالا می مانید و نفسی تازه می کنید . بعد تازه حقیقت را می بینید . چون حقیقت را می بینید ، به پایین که بر می گردید این پایین قابل تحمل است . چون می بینید که این هم خواهد گذشت . این هم نیز بگذرد . آن وقت می توانید شاهد باشید و شاهد بودن یک عالم عجیبی دارد . خیلی عجیب است . من نمی گویم غصه نمی خورید . شاهد بودن معنی اش این نیست که شما غصه نمی خورید . شاهد بودن معنی اش این نیست که شما سختی تحمل نمی کنید . اصلاً و ابداً . در شاهد بودن همه ی این ها را می بینید . ولی چون حقیقتش را می دانید ، عذاب نمی کشید . می فهمید چرا .
سوال: در رابطه با این بحثی که مطرح است برداشت من است که گرفتاری و سختی یک بعد درونی و یک بعد بیرونی دارد . که احاطه سختی ها بر بشر در زمان فعلی بیشتر به حالات درونی شان بر می گردد. اگر که حالات درونی شان را بتوانند اصلاح کنند به سادگی از سختی ها عبور می کنند می خواهم شما راهنمایی بفرمائید
استاد : بگذارید من شما را به این نقطه برسانم . به امیرالمومنین گفتند که شما که خدا را پرستش می کنید آیا خدا را می بینید ؟ حضرت فرمودند : من خدایی را که نمی بینم پرستش نمی کنم . آن فرد فوری زرنگ شد و گفت: خب می شود بگویید چه شکلی است ؟ می شود بگویید چقدر است و چه اندازه ای و چه جنسی دارد ؟ خدایی که بر همه ی ما احاطه دارد به همان اندازه که بر کل هستی محیط است بر تک تک ما هم محیط است . ما حالا می گوییم خدای درون ما . چون بیرون ما اصطحکاک دارد با فضای بیرونی ولی واقعیت آن این است که مارا احاطه کرده است . حالا می گوییم خدایی که در قلب من است . این خدایی که در قلب من است یا حرف می زند یا سکوت اختیار کرده است . اگر حرف بزند این همان خدایی است که امیرالمومنین دید و او را پرستید . و اگر سکوت کند این همان خدایی است که هنوز شما محل حرف زدن برای او باز نکرده اید . چون اینجا نشسته است و منتظر آن دهانی است که شما برای او باز کنید . چون به شما اختیار داده است . گفته که صاحب اختیار هستید . یا تو حرف بزن یا من . شما وقتی این دهان را در اختیار خودت دارید و دائم می خواهید با آن صحبت کنید دیگر دهانی نیست که خدا با آن حرف بزند . شما محل حرف زدن برایش باز نکرده اید . چون خدا اینجا نشسته است و منتظر آن دهانی است که شما برایش باز کنید . چون به شما اختیار داده است . گفته که صاحب اختیار هستید . یا تو حرف بزن یا من . شما وقتی این دهان را در اختیار خودت د ارید و می خواهید دائم با آن حرف بزنید دیگر دهانی نیست که خدا با آن حرف بزند . نتیجتاً سکوت اختیار می کند . این که خدمت شما عرض کردم اگر همه ی ما یک سر و گردن بالا بکشیم شاهد می شویم . دقیقاً می خواهم همین را ببینید . سختی در بیرون است و در درون . سختی که در بیرون است اگر در درون ریشه نداشته باشد قابل تحمل است . خداوند ان شاالله برای هیچ پدر و مادری نخواهد اما بعضی از پدرها و مادرهایی هستند که عزیزی را از دست می دهند . بعضی ها با از دست دادن اولاد یک جنون درونی پیدا می کنند و دیگر آدم نیستند . از آن حیض انتفاع می افتند . برادرم به شمال رفته بودند و درباره ی پیرمردی صحبت می کردند که نزدیک 80 سالش است . عکسش را آورده بود و به من نشان داد . می گفت او را چطور می بینی ؟ گفتم : خیلی خوب است . گفت : خواهر پدر سه شهید است . سه یا چهار بچه داشته که هر سه با هم شهید شدند. گویا الان اگر یک بچه مانده است . بعد مثل بز کوهی از کوه بالا می رود . در جنگل کار می کند . چشمه ای را اداره می کند . به تمام اراضی اش خودش رسیدگی می کند . چرا ؟ چون او یک سر و گردن بیرون آمده است . واقعیت مرگ را شناخته است . چون شناخته است با آن روبه رو شده است . سختی بیرونی اش برای او مانده است . چون بالاخره سه تا پسر بوده اند . می توانستند زیر بالش را بگیرند . می توانستند کنارش باشند و نیستند . اما سختی درونی را حل وتمام کرده است . نتیجتاً در کمال عقل و شعور و آگاهی باقی مانده است . چون از ابتدا بحث ما روی امور دنیا بود من این را عرض کردم . گفتم شما سعی کنید شاهد باشید . شاهدین هم در بعضی از نقاط وظیفه دار می شوند . چه موقع ؟ به شرط آنکه زبان و دهانشان مال خودشان نباشد . دهان آنها مال خدایشان است . خدایشان در آنجا خواهد گفت . که بگو . یا فلان کار را انجام بده . یا فلان تاثیر را بگذار که اگر اینطور باشد بالاترین حد تاثیر خواهد بود . چون تاثیر این پوست و گوشت و خون نیست تاثیر آن خدایی است که این را آفریده است . و امروز همچون ابزاری در اختیار خدا است . اشکال ما این است که چون به ما نفس داده است . در واقع نفس را داده است که امورات دنیایی مان را نفس برای ما اداره کند . به وقتش بگوید بخور یا نخور یا آمیزش کن یا تولید مثل کن و ... . فکر کردیم که ما خدا هستیم . ما تعیین می کنیم . اما اینطور نیست . ما ابزاری هستیم دست خداوند که اگر اجازه دهیم ( چون اختیار داده است وگرنه ما را چه به این حرف ها ) خداوند ما را اداره کند آن نفس را در جهت خودش اداره می کند و نفس وجود دنیایی ما را در جهت خدایی و ارائه ی الهی یا تجلی الهی پیش می برد . اما ما آمدیم و این خدا را وادار به سکوت کردیم و گفته ایم حرف نزن . حرف نزن . اینجا دنیا است . نفس خودش می داند چه غلطی کند . همه چیز را به دست نفس داده ایم . حالا ا بیا و درستش کن . ببین چه خبر است . ببین آدم ها چگونه به جان هم می افتند . اکثر آدم هایی که می گویند فلانی که فلان جا کار می کند دزد است . می خورد و می برد و فلان می کند به محض اینکه راس یک کاری او را می گذارند همان رویه را در پیش می گیرد . به قول یکی از دوستان بدتر . چرا ؟ چون آن یکی این روند را ندیده بود . تازه ابداع کرد . این یکی از پایین این روند را دیده است . یک ابداع هم خودش رویش می گذارد و پیش می رود . پس تکلیف ما در این بازار مکاره چه چیز است ؟ ملکه ی صبا دامنش را بالا گرفت خب دامنت را در دنیا بالا بگیر . چرا می گذاری که لبه اش آلوده شود ؟ نگذار آلوده شود . صاف و ساده پیش برو . ساده زندگی کنید . چقدر من داد زدم ساده بخورید . حتی به شما گفتم عنصر ، عنصر بخورید . من هم لازانیا می خورم ( یک مجموعه ی درهم برهم و قاطی پاطی ) . آدم بالاخره متوجه نمی شود که چه چیز خورده است . ولی هرازگاهی که با بچه هایم هستم می خورم . اجتناب نمی کنم . اما مفهومش این نیست که همیشه اینطور می خورم . گفتم خوردنتان را ساده کنید . پوشیدنتان را ساده کنید . مرغ و خروس برای اینکه شپیش هایشان بریزد هر از گاهی یک بال می زنند . ما هم برای اینکه شپیش هایمان بریزد بال می زنیم و سر سجاده نماز می رویم .آخر این چه ریخت هایی است که برای خودمان در می آوریم . بعد تازه عالم دهر هم هستیم .مملکت را هم اداره می کنیم . خرید و فروش هم می کنیم . ارز هم می شناسیم . تمام تکنولوژی پیشرفته دنیا را هم می شناسیم . تو اصلاً حق نداری حرف بزنی . چون تو اصلاً در جایگاه یک آدم ، نه پوشیدی ، نه می خوری . من نمی دانم . مگر شما نمی خواهید که سر و گردنتان را بیرون بیاورید . هیچ چیزی بهتر از سادگی نیست . شیک بپوشید . ست بپوشید . یعنی چی ؟ یعنی یک مقنعه قرمز و روپوش زرد نپوشید . ست بپوشید . روپوشتان آبی است مقنعه تان را یا سرمه ای یا آبی انتخاب کنید .یک مقدار پررنگ تر ، یک مقدار کم رنگ تر . باهاش ست کنید . هیچ ایرادی ندارد . ولی ساده . این چه شرایطی است. من نمی دانم . شاید هم من اشتباه می کنم . شما مجبور نیستید به آنچه که می گویم حتماً گوش بدهید و اجرا کنید . ولی اگر از من می پرسید من می گویم این . هر چیزی که من را وادار کند از نقش آدمی ام خارج شوم ، من می گویم به من حرام است . شما می گوئید به شما حلال است ، بروید و انجام دهید . من به خودم حرام می دانم . یکبار بعد از تولد دخترم یک النگو خریدم و به اجبار خواهرم که تنگ است قشنگ تر است و به اصرار آن آقای طلافروش بدجنس هم با جوراب به زور دستم کردم و اذیت شدم ، از طلافروش که به خانه برگشتم یک روز دستم نگه داشتم و به هر بدبختی بود از دستم درآوردم . سال ها گذشته است و هنوز هم در کمدم است . می خواهم چه کار کنم . دستم له شد . چیه ؟ تنگ است قشنگ تر است ؟ می خواهم نباشد . مگر من قشنگی اش را نگاه می کنم . شما نگاه می کنید ، خب شما هم نگاه نکنید . شما قشنگی می خواهید بروید و برای خودتان درست کنید و نگاه کنید . چرا من اسبابش را به شما بدهم . خیلی بد است . دوستان بدتر از این هم می شود . مگر اینکه یاد بگیریم چطور پوستین های اضافه را که شیطان دائماً و تا روزی که بمیریم روی کولمان سوار می کند ، چون تا روزی که بمیریم از این پوستین ها رهایی نداریم . او هی می اندازد و من پائین می اندازم . او دائم می اندازد و من پائین می اندازم . اما اگر چهارتا انداخت و تو پائین نیانداختی ، اگر پنجمی را بیاندازددیگرزورت نمی رسد که پائین بیاندازی . حالا هوشیار باش ، اولی را که انداخت تو بیانداز پائین ، حواست جمع باشد . صحابه پیغمبر هر یک دانه ای که شیطان انداخت آنها پائین انداختند . برای همین از دیارهای خیلی دورتر ندای امام حسین را شنیدند ، خودشان را با اولین حرکت ها به امامشان رساندند . چرا ؟ چون روی گرده شان چیزی نداشتند . این ها دمادم پاکسازی کردند . دمادم . شما دیوارتان کثیف می شود ، چه می دانم زمینتان کثیف می شود اگر همان لحظه دستمال کشیدید پاک می شود . ولی اگه گفتی ولش کن بعداً بعد از یک مدتی کیلو کیلو وایتکس می خواهد که به آن بزنی . تازه آدم خفه هم می شود . آخر سر هم اثر زردی و کثیفی روی آن باقی می ماند . اجازه ندهید که شیطان روی گرده ی شما پوستین بیاندازد . هر روز هم می اندازد . همین الان که من دارم صحبت می کنم یک نفر دارد می گوید چه دل خوشی دارد . آخه من را چه به شیطان . من گوشه ی خانه ام نشسته ام و با هیچ کسی هم کاری ندارم . غیبت هم نمی کنم . مال مردم را هم نمی خورم . فقط بدبختی هایم را می کشم . تو بیشتر از همه غیبت می کنی . چون دائم غیبت خدا را می کنی.

ادامه دارد...

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید