منو

شنبه, 14 مهر 1403 - Sat 10 05 2024

A+ A A-

چرا دانسته ها به وادی عمل منتهی نمی شود بخش هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

تقریباً از اواخر خرداد ماه به یک مبحثی ورود کردیم تحت این عنوان که چرا آنچه را که دانستیم در اعمال ما جایگاهی ندارد . ما همه چیز را می دانیم . ولی در اعمال ما جایگاهی ندارد . ما می دانیم غیبت کردن بد است ولی غیبت می کنیم . غیبت گوش کردن بد است ولی غیبت می شنویم . از این ساده تر . پس این همه که خواندیم و دیدیم و شنیدیم کجا به کار ما می آید . اگر قرار نیست نقشی در زندگی ما داشته باشد پس چرا زمان گذاشتیم و هزینه کردیم . که چی شود ؟ این پرسش برآنمان کرد که به دنبال علت و یک راه حلی برایش بگردیم . خلاصه ، کوچک بگویم . جمع آوری اطلاعات در هر لحظه ، فرستادن آنها به مغز از ما یک معتاد اطلاعاتی ساخت . یک کمپ باید بگذاریم آنجا نه اینترنت بگذاریم و نه موبایل بگذاریم . همه چیز قطع . همه را کنار بگذاریم تا از این معتادی خارج شویم . معتاد اطلاعاتی ، مغز پس می زند . چرا ؟ چون خسته شده است . مانعی برای بهره بردن از اطلاعات کسب شده ی زندگی مان به حساب می آید . دوم ، گفتیم منفی گرایی نقشی عجیبی دارد . که به راحتی حتی خود ما را فیلتر می کند . خیلی جالب است ما می گوئیم منفی گرایی ، همه فکر می کنند منفی گرایی نکنم بگویم فلانی پول هایش را از کجا می آورد ؟ شاید کارهای بد می کند ؟ شاید اینجوری است ؟ این مرحله دوم است . ما منفی گرایی های خودمان به خودمان . می گویند که صبح یک لیوان آب گرم بخور . می گوید آره ، کار خوبی است ولی نکند روده هایم را صاف کند و پرزهایش را بریزد . می گویند اینجوری می شود . نکند حنجره ی من صدمه بخورد . منفی . منفی . به کلی رفت و پرید . منفی گرایی نقش عجیبی دارد . به راحتی خود ما را هم فیلتر می کند . مانع حرکت ما می شود به سوی بهره بردن از داده های کسب کرده مان . داده هایی را جمع کردیم و می خواهیم بهره ببریم . فیلترینگ شد ، خودمان خودمان را فیلترینگ کردیم . نتیجتاً هیچ چیزی به درد نمی خورد . چرا ؟ چون نگرش های منفی قدرت عجیبی دارند در مقابل تغییر کردن آدم ها . به دکتر تغذیه ام گفتم شب ها خوابم نمی برد . به من گفت قرص می خوری ؟ گفتم نه . گفت خیلی خب حالا که قرص نمی خوری یک چیز خوب به تو بگویم . به من گل گاوزبان و سنبل‌الطیب و پره های لیمو عمانی داد . گفت این را درست می کنی و یک هفته شب ها این مقدار در استکان شکم خالی می خوری تا خوب بخوابی . بعد یک سه یا چهار روزی قطع می کنی و دوباره شروع می کنی . من می خوردم . خیلی هم عالی بود . در بحبوحه و بحرانی که داشتم می گذراندم . بعد یواش یواش فیلترینگ منفی خودم شروع شد . خب این چه فرقی می کند . این هم مثل همان قرص ها است . من را معتاد می کند . اعتیاد چیز خوبی نیست . برای چی می خوری ؟ قطع اش کردم. بعد تا صبح جانم بالا می آمد . اجازه نمی دهد تغییر کنم. آن را شکستم . آن را شکستم و دوباره شروع کردم . قشنگ می خوابم . حالا می گوید که من هم بخورم برای خوابم خوب است . من نمی دانم . به من چه . من که دکتر نیستم . به حال خودت نگاه کن . سوم ، پس فیلتر منفی یا منفی گرایی شما را در مقابل تغییر کردن مقاوم می کند . اجازه نمی دهد تغییر کنید . واژه عدم پیگیری در این مرحله خیلی برازنده است . چرا ؟ چون آدمی سخت عادت دارد در تاروپودهای فکری که در زندگی اش ریشه دوانده است باقی بماند . آن را ترک نکند . از نگرش های خوب برای شکست عادت ها ، تغییر نمودن رفتارهایش استفاده نکند . پس آنچه را که دانسته است پیگیری نمی کند . خیلی ساده . پیگیری نمی کند . گفتیم بیائیم با تکرار آنچه که جمع آوری کرده ایم در فواصل کوتاه دانسته هایمان را مدام زنده کنیم . زنده نگه داریم تا در این تکرارهای دمادم آنها در ذهنمان جاگیر و پایدار شوند . باور کنید هیچ راهی جز این ندارید . با تکرار کردن یک اتفاق خوب می افتد ، عادت فراموشی ضربه فنی می شود . دیدید همه ی ما می گوئیم ، آخ آخ آخ . یادم رفت . آخ آخ آخ . فراموش کردم . وقتی مطالب برای شما با فاصله مدام تکرار می شود دیگر فراموش نمی شود . مغز حالت اش این است که یا دائماً در حال آموختن است . یا دائماً در حال فراموش کردن است . مغز همین است . اگر از نکته ای غافل شویم فوری آن چیزی را که تو غافل شدی او فراموش می کند . اما وقتی در فاصله ها تکرار شد دیگر یادت می ماند . پس کم بیاموزیم ولی دائمی بیاموزیم . بارها تکرارش کنیم . وقتی بارها تکرار کردیم در هر چیزی می رسیم به مرحله ی استادی . وقتی به مرحله ی استادی رسیدی آن موقع زمان خلق کردن است . در آن چیزیکه ما استاد شدیم خلق می کنیم . طبیعت خداوند آموزگار خیلی خوبی است . من یک نهال موز دارم روی میز آشپزخانه ام است .. اوایلش که خیلی خوشگل بود و سبز ولی باریک و کوتاه . گذاشتیمش جلوی آفتاب تا بالا آمد . الان قشنگ یک تنه دارد به این کلفتی . الان از پائین تنه اش چهار تا پاجوش داده است . چهارتا پاجوش از خودش به ما هدیه کرده است . کنارش که می ایستم انگار صدایش را می شنوم. می گوید من به مراحل آخرم رسیدم . ولی حالا برای تو خلق کردم . چهارتا پاجوش خلق کردم اگر نبودم تو از آن استفاده کن . گفتیم پیش داوری ، پیش ذهنی ، تعصب ، افکار منفی ، همه تعطیل . وقتی از در حسینیه می آیی داخل همه را در یک کیسه نایلون می کنی و پشت در می گذاری . با خودتان داخل نمی آورید . یا هرجای دیگری . یا هر مطلبی که ورود می کنید . تا بتوانید با یک ذهن باز و بدون تعصب گوش هایتان بشنود . امروز می خواهم راز موفقیت آدم های موفق را بگویم . دوست دارید ؟ راستی با خودتان هیچ فکر کردید چرا این همه در فضای مجازی کلیپ های کاشت گیاهان ، گیاهان مختلف را هست. پسر من چون عاشق گل و گیاه و درخت است همه را نگاه می کند . همه ی این کلیپ ها را هم ذخیره می کند . کلیپ های مربوط به روانشناسی خیلی جالب است . این 4 خصیصه را هر کسی داشته باشد آدم اینچنین . آنچنان است . کلیپ ها راجع به تعمیر و نگهداری ماشین لباسشویی و ماشین رختشویی است . خیلی هم گران است . دلمان می سوزد . فوری می زنیم ببینم چی می گوید چه کار کنیم . همه اش را هم ذخیره می کنیم . اما تا امروز چند دفعه به ذخیره شده هایتان سرکشی کردید ؟ رفتید متن هایی را که ذخیره کردید ببینید دوباره؟ درصد خیلی کمی . بین شما کسی هست واقعاً رفته باشد و به ذخیره هایش سرکشی کرده باشد . خلاصه . راستی چرا ما این کار را می کنیم ؟ من یک پاسخی برایش پیدا کردم . گفتم که آدم ها جهت سرگرمی یا پر کردن وقت بیکاری شان این ها را می بینند . فی الواقع اکثر آنها آرزوی آموختن آن چیزی که ذخیره کردن را ندارند . خوشمان می آید ولی آرزوی اینکه واقعاً این را داشته باشیم نداریم . به همین دلیل هم می بینند ، هیجان زده می شوند و ذخیره می کنند . اما انگیزه ی واقعاً آموختن را ندارند . در نتیجه به دنبال قسمت های دیگر این صفحات نمی روند . اگر هم بروند فقط ذوق ذخیره کردن دارند . درحالیکه آدم های موفق کسانی هستند که همیشه در تب و تاب آموختن به سر می برند . به عبارت بهتر آرزوی آموختن دارند . پس ابتدا باید آرزویش را داشته باشید . و بخش دوم ماجرا . آنهائیکه آروزی آموختن را دارند برای رسیدن به این آموختن برنامه ی مرتب و کاملی هم آماده می کنند . در خانواده هایی که بچه کوچک دارند را دقت کنید . آنها انواع وسایل بازی را برای بچه هایشان تهیه می کنند . علی الخصوص وسایلی که باید ساخته شود . درست شود .مثل انواع لگوها من که دیگر الان از این ها دور شدم . ولی دیدم . وسایل بازی که بچه باید آن را بسازد . عکس آن را جلویش بگذار و تلاش کند آن را بسازد . خیلی هم چیز خوبی است . خیلی هم با آن وافقم . حتماً برای بچه هایتان تهیه کنید . اما اکثراً پدر و مادرها می دانید چه کار می کنند ؟ یا دارند با همدیگر حرف می زنند . یا مهمان دارند و برای اینکه بچه را ساکت کنند و سرجایش بنشانند با هم حرف می زنند این قطعه ها را هم دانه دانه می آورند . بچه هی می گذارد روی دست پدرش یا دست مادرش و او می گذارد سرجایش . چون برایش نگاه کردن و تفکر کردن ندارد . می سازد و تحویلش می دهد . بعد هم بچه اش می گوید دیدی چقدر راحت بود . مامان جان . برو و یاد بگیر . بابا من چند دفعه برای تو درست کنم . برو و یاد بگیر . هیچ تلاشی نیست . این هیچ تلاشی نیست که انگیزه ی درست کردن را در بچه به وجود بیاورد . و سیری که بچه درست کردن یا ساختن را با یک برنامه ی درست انجام دهد . این بدترین کار است . تو را به خدا نخرید . مگر مجبور هستید . بچه ها را حمایت کنید . حتی میان کار ، بگذارید درست کند و میان کار ایرادش را و اشکالش را بگیرید . ولی حمایت گرانه . اه . چند دفعه این را به تو یاد دهم . چرا یاد نمی گیری ؟ غلط است . نوازشی. روی سرش یک دستی می کشی بابا جان ، مامان جان ، نگاه کن . این را اینجا می گذاری می تواند بیافتد . خانم ، آقا ، هزینه دارد . بچه ای را تربیت کنی و تحویل جامعه دهی که به درد خودش و جامعه اش بخورد هزینه دارد . برایش خرج کن . ولی نه فقط پول ات را . وجودت را . وقت ات را . فهم ات را . بچه ها واقعاً باید بیاموزند و یاد بگیرند برای آموختن باید یک سلسله کارهایی را انجام دهند . این قصه حتی برای بزرگسالان هم صدق می کند . در کارگاه های تولیدی . آقا کارگاه تولیدی داری ؟ حواست را جمع کن . سرکارگرها داد نزن . در اداره هستی . کارمندها با هم . اگر رئیسی که بدتر . تو مدارس . یا زنگ تفریح مدیر خدمت معلم ها می رسد . همه پکر زنگ که خورد پا می شوند و می روند سرکلاس . یا سر صف بچه ها را به صلابه می کشند . چنین می کنم. چنان می کنم. به بچه ها یاد دهید که باید با چنین و چنان چطوری شوند . ما همیشه صبر می کنیم کسی کاری را درست به اتمام برساند بعد بگوئیم به به به . تشویق . تشویق کردن خوب است ولی به درد نمی خورد کافی نیست . بهتر است که در میانه ی راه هرچقدر هم کم اگر پیشرفت کردند آن ها را مورد تشویق و تمجید قرار دهیم . تا انگیزه ی ادامه کار آن هم به درستی بالا رود . تا یک اتمام موفقیت آمیز دست دهد . باور کنید گاهی یک دست نوازش کشیدن به سر یک کودکی ، ضربه محبت آمیز ملایمی به شانه دوستی، همکاری، همسرتان، اینقدر دستهای آرام محبت آمیز و اشاره کننده مثمر ثمر می شود در جامعه خانواده که اکثرا از آن غافلند دلیل هم دارد خانم از صبح می رود سرکار شب می آید خسته، آقا از صبح می رود سرکار شب می آید خسته، کدامیک خستگی دیگری را بکشد؟ به آن فکر کنید، بهر حال گاهی اوقات محبت کردن ،حمایت کردن چیزی از ابهت و جذبه و قدر و قیمت شما کم نمی کند، درحالیکه یکی از کارهای بد ما اینست همیشه نگاه میکنیم چه کسی اشتباه کرد اشتباهش را بگیریم، به اصطلاح مچش را بگیریم چرا اینجوری می کند؟ استدلالش چیست؟ می گوید میخواستم جلوی خطایش را در ادامه کارش بگیرم، این درست نیست، این غلط است اگر مردم در هر سنی و مرتبه ای از تشویق محروم باشند هیچ وقت در کارشان خیلی موفق نمی شوند یا اینکه اصلا دلزده می شوند رها می کنند، می روند،
مرور می کنم،‌انسانهای موفق همیشه مشتاق فرا گرفتن مطالبند علی الخصوص برای این فراگیری یک برنامه پیگیری خوب هم تهیه دیدند یادمان باشد آنچه را که آموختیم نمیتوانیم به شانس و اقبال و امکانات حواله کنیم، من آموختم که چطور قهوه درست کنم ولی یکبار ولی چون تکرار نکردم دفعه بعد می گویم اقبال من اینست هروقت می خواهم یک قهوه دم بکنم برای یک نفر دیگر آبرویم می رود ربطی ندارد، حواله نکنید اینقدر تکرار کنید تا به یک عمل خوب تبدیل بشود، برنامه ریزی کنید برنامه ریزی تان را حمایت کنید مسئولیت پذیری تان را بالا ببرید تا بتوانید در مسیر به مقصدتان دست پیدا کنید،‌ شب گذشته فکر می کردم یک نمونه عملی برای این گفتار خودم پیدا کنم خیلی گشتم، دنبال یک نمونه می گشتم رسیدم به مغازه پسرهایم در لاله زار،‌ محل کارشان، می دانید که مغازه شان سیم فروشی ست، ما هر وقت که دور هم جمع می شویم یک ساعت یک ساعت و نیمی فقط می گذرد به این اشکالاتی که در محیط کار بوجود آمده و باید رفع بشود و کاملا هم درست است هر کدام هر اشکالی را می گیرند اشکال درستی ست و باید رفع بشود بعد خلاصه می گوییم ان شاءالله که درست می شود، بعد تمام می شود دوباره هفته بعد که جمع شدیم دوباره همین اتفاق می افتد، گشتم ببینم دلیلش چیست،‌ یک دلیل خوب دارد شاید به درد شما هم بخورد کارمندان مغازه در گفتگوهای ما که در خانه هستیم هیچ وقت حضور ندارند، بخشی از اشکالات هم مربوط می شود به آنها که ‌آنها هیچ وقت نمی شنوند یا اگر هم بشنوند، در محیط کار به صورت یک تذکر می شنوند هیچ کس هم از تذکر خوشش نمی آید، فکر می کند کوچک می شود، ولی در همفکری و همدلی همان تذکر جای خیلی خوبی دارد، تازه اصلا ممکن است که نمی دانند که اشکالات از آنها ناشی می شود، وقتی هم اعتراض می شنوند می گویند ببین چه چیزهایی می گویند باز ما را گیر آوردند، حق دارند، القصه من فکر کردم به پسرم پیشنهاد کنم هفته ای یکبار مغازه تان را یک یا دو ساعت زودتر تعطیل کنید در را ببندید مشتری نپذیرید،‌ خودتان جمع بشوید دور هم همه تان حضور داشته باشید گفتگوها اشکالات و و و همه را باهم مطرح کنید همه در یک سهم نه رئیسی نه مرئوسی همه باهم در یک سطح چه اتفاقی می افتد؟ در انتهای این گردهمایی چه اتفاقی می افتد؟ هر کسی در جمع می فهمد وای من چه مطالبی را درک نکردم،کجاها غفلت کردم می فهمد دیگر یک کاغذ هم می گذارند جلوی آنها می گویند هرچه که مربوط به شماست را یادداشت کنید، سهم هرکسی در ایجاد خطاها و پیش نرفتن کارها و ضرر و زیان وارده به مجموعه معین می شود، شما اینجا یادتان رفت این فاکتور را بزنید، اینقدر میلیون رفت هوا دیگر نتوانستیم بدست بیاوریم، از چه کسی بگیریم؟ تمام شد، سوم هر کسی مجبور میشود برای جلوگیری از اشکالات خودش و وارد نکردن ضرر به مجموعه بر اساس روحیه اش و توانایی هایش یک برنامه بنویسد برای خودش،‌ بعد خودش را در این برنامه کادر کند، در این برنامه کار کند خارج از این نزند، اینکار چه بهره ای دارد؟ سبب می شود که ندانستنها، ضعف در تخصص ها آشکار می شود از همدیگر کمک می گیرند،‌ ما شبها که جمع می شویم من خیلی قشنگ با موبایل کار می کنم، با اینترنت کار می کنم ولی یک جاهایی گیر می کنم از دامادم، پسرهایم، دخترم می پرسم اینو نمی فهمم چکار باید بکنم، من می فهمم کجاها ضعف دارم دارم تلاش می کنم ضعفهایم را در آن منطقه ها درستش کنم این کار سبب می شود که اینهایی که در آن جمع دارند گفتگو می کنند پیدا کنند ضعفهایشان را در تخصصشان، از همدیگر کمک بگیرند، تا عیوبشان رفع بشود این همان حمایت کردن یکدیگر است هیچ مجموعه ای بدون برنامه ریزی بدون حمایت و بدون مسئولیت پذیری به هیچ جا نمی رسد، این حمایت کردن همدلی و صمیمیت همراه خودش می آورد در انتها افراد نسبت به هم مهربان تر با احترام تر و مسئول تر خواهند شد صد البته اگر این کار هر هفته یا هر بازه زمانی که فکر می کنند نیاز هست تکرار نشود مطالب جلسه قبل پیگیری نمی شود،‌ که چه شد؟ شما آنجا این مشکل را داشتید چطور حل و فصل کردید؟ انجام شد؟ چطور انجام شد بقیه بفهمند، ‌نشد چرا انجام نشد چه علتی داشت چه ضعفی بود؟ کاملا مصرانه اگر هرکسی پیگیری نکند بطور حتم این جلسه هم بدرد بخور و ناکارآمد می شود اما اگر منظم اجرا بشود پیگیری بشود آنوقت بعد از مدتی مجموعه ای موفق پیش رونده و به سوددهی رسیده خواهند داشت، این یک مثال خیلی واضح بود همه خانواده ها به چنین چیزی نیاز دارند زن و شوهرها بچه هایشان گاها خواهر برادرهای اینطرف گاها خواهر برادرهای آنطرف، خانواده های اینطرف، خانواده های آنطرف، خیلی از مواقع نیاز دارند اگر اینکار را بکنیم همه جا کارایی دارد و اگر درست عمل بشود، بسیار شیرین و پر ثمر خواهد بود.
پرواز آفتاب و نسیم و پرنده را می دانم
صفای دلاویز دشت را می دانم اما
من این میان پرواز لحظه ها را افسوس می خورم
پرواز این پرنده بی بازگشت را
برگ سبزی بود تحفه درویش .حرفی دارید برای گفتن بفرمایید
صحبت دوستان: من سوال داشتم درخصوص این تمرین و تکراری که فرمودید، من در مورد خودم می گویم زمانیکه آدم درگیر این می شودکه دائم اهمال کار هست در زندگیش در زمینه های مختلف، مثلا من می دانم در انجام شیرینی پزی بطور مثال باید اینقدر تکرار داشته باشم که به آن مرحله استادی برسم تا حرفی برای گفتن داشته باشم ولی آن پشتکار را ندارم در زندگی من اهمال کاری زیاد است ،‌ شما چه راهکاری پیشنهاد می دهید؟
استاد: در مورد شخص شما من اینرا می گویم شما سه تا بچه کوچک و شیرین و پر دردسر دارد که بهتر است دور شیرینی پزی را قلم بگیرد،‌ شما اهمال کاری نمی کنید توانش را ندارید، دقت کردید؟ اهم و فی الاهم کنید نمی توانید،‌ من عاشق کتاب خواندن بودم شبها بدون کتاب خواندن خوابم نمی برد دو تا پسرهایم را داشتم، تا اخرین لحظه ای که چشمانم بیفتد روی هم این دو بچه اذیتم می کردند، مدرسه مان یک مشاور داشت می دانست که حالم خیلی بد بود دیگر گریه افتادم، گفت چه شده؟ گفتم اینطور است من هر شب کتابم را نگاه می کنم با افسوس می خوابم، گفت بفهم تا امروز کتاب خواندی نوشته های دیگران را خواندی، امروز خدا دوتا کتاب گذاشته در دامانت امروز وقت خواندن اینهاست
ادامه صحبت دوستان: درست است ولی به هر حال آدم با آن بچه دار بودنش هم خودش را از فعالیت کردن نیندازد، این توجیه نیست؟ خودم را توجیه می کنم که این کار را نمی کنم چون بچه دارم؟
استاد: نه توجیه نیست من تجربه کردم، چه اشکال دارد ولی واقعا به بچه هایت برسید
ادامه صحبت دوستان: یکسری کارها هم هست که علاقمندی های خودم است
استاد: گاهی اوقات، هفته ای یک روز از همسرتان مرخصی بگیرید هرچقدر که توان او هست آن یک روز را بروید برای خودتان،‌البته اگر توانستید بروید چون بازی با بچه ها اینقدر شیرین خواهد شد برایتان به شرط اینکه شما انگیزه بازی داشته باشید در زمان حال باشید اگر انگیزه بازی داشته باشید برنامه ریزی می کنید با‌ آن،‌ به هرکدام یک جور بازی می دهید و در انتهای کار از خودتان راضی هستید امروز مسئولیت شما این است.
ادامه صحبت دوستان: ولی علاقمندیم این نیست که بنشینم به آنها بازی بدهم
استاد: باید علاقمندیتان را مسئولیت تان را در یک لفاف کنید تا بهره ببرید وگرنه در هیچ کدام موفق نمی شوید نه به علاقمندیهایتان می رسید و نه بچه هایتان را می توانید خوب بزرگ کنید
صحبت دوستان: می خواستم یک موردی را اشاره کنم در این خصوص به آن ذخیره هایی که گفتید رجوع کنیم که فرموده بودید در هر برهه از زمان و زندگیمان نقشهایمان را شفاف کنیم.
استاد: آفرین مرحبا به شما، امروز نقش دوستمان باید پیدایش کند اگر نقش مادری نیست بیاید بیرون بچه هایتان را بدهید یک خانم دیگر بزرگ کند، ولی نمی توانید من هم میدانم خوشحالم از اینکه نمی توانید.
صحبت دوستان: من سوال داشتم بحثی که بود در مورد اینکه عقل ما پرسه می زند در منفی گرایی که برای خودش ساخته یا خیال پردازی هایی که میکند برای من بعضی جاها هست وقتی من برمی گردم نگاه می کنم می بینم من چکار کردم؟ من گند زدم به معنای واقعی و اصلا نمی توانم از آن بیایم بیرون، در هر مورد دیگری که بخواهم موفق باشم مثلا جایی کم کاری کردم از لحاظ درسی یک جا کم کاری کردم از لحاظ مسائل مختلف ولی یک موضوعی هست که اصلا نمی توانم از آن بیرون بیایم.
استاد: می توانی، به ما وقتی بچه بودیم می دانید چه می گفتند؟ خواستن توانستن است، این جمله را اینقدر برای خودت تکرار کن و بنویس با قلم درشت جای جای اتاقت بزن چون دائم باید چشمت ببیند وقتی شما بخواهید از تار عنکبوت منفی گرایی خروج کنید حتما می توانید.
ادامه صحبت از جمع: حرف شما کاملا درست بحث من اینست که بعضی اوقات نمی اید در ذهنم ولی اینقدر این موضوع برای من بحرانی و جدی است یعنی پیش فرض برای خودم،‌مغز من اینرا مقرر کرده که اینجا خیلی افتضاح کار کردی شاید من بتوانم در بعضی مسائل خودم را قانع کنم که حالا شده و من نمی توانم کاری بکنم و از آن بیایم بیرون الان به آینده می چسبم ولی یک موضوعی هست که نمیتوانم هیچ کاری بکنم و از ذهن من خارج است ولی یک زمانهایی هست که نمیتوانم خودم را سرگرم بکنم و بسیار در آن موارد درگیرم.
استاد: پس افکار منفی شما وسیله سرگرمی شماست، بگردید سرگرمی های نو پیدا کنید مطمئن باشید جایگزین می شود شک نکنید،‌ ولی یادتان باشد هر روز که از خواب بیدار می شوید و هر شب که میخواهید بخوابید از خدای بالای سر کمک بخواهید که شما را کمک کند در رسیدن به این نقطه متعالی، ‌این نقطه تعالی است، الان اگر همه این دوستان سوال کنند همه شان درگیر این ماجراها هستند، همه هستند از شما بزرگتر هستند،‌من خیلی جاها هستم ، ولی واقفم که کجا دارم غوطه می خورم وقتی آمدم بیرون دیدم بوی تعفن می دهم شکایت نمی کنم خود کرده را تدبیر نیست، اینجور مواقع بروید دوش با آب خنک بگیرید خیلی کمک تان می کند.

نوشتن دیدگاه