وقت انتخاب است
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 185
-
بسم الله الرحمن الرحیم
سوال اول:آیا طالب شهرت هستی ؟ همه تو را بشناسند؟ برای شناخته شدن به هر دری می زنی ؟ این کار را انجام بدهی؟ گاهی
اوقات حتماً لازم نیست که آدم کارهای بد انجام بدهد، آن که دیگر جای خود دارد ولی گاهی اوقات برای این که شناخته شود تحت عنوان هدیه به دیگران باج و سور می دهد .آیا به این کارها دست می زنی ؟ باختی . آن کسی که طالب شهرت و مقام و موقعیت است و برای این که به این جا برسد هر دری را می زند بین شما هم کم نیست، در هر جمعی و در هر مجلسی دلشان می خواهد شاخص باشند، همه این ها را بشناسند .
راه نشان می دهم، در قرآن آیه ای داریم که در این آیه اعلام می کند نام خداوند رفعت و بزرگی می آورد . 27 یا 26 سال پیش این آیه 40 روز ذکر من بود . وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا (آیه 35 سوره مومنون). نام خداوند رفعت می آورد، نام پروردگار درجه و بزرگی می آورد، ببینید به خانه ی شما اسم خدا آمده است ؟ اگر اسم خدا در خانه تان دائم می چرخد به طور حتم شهرت هم برای تو می آورد لازم نیست تو تلاشی بکنی . می گوید آخر از کجا بفهمم ؟ من از کجا بدانم اسم خدا در خانه ام آمده است یا نه ؟ خیلی ساده . سر میز غذا ، سر سفره ی ناهار و شام که می نشینید ، بسم ا... الرحمن الرحیم می گویید؟ آیا بچه های شما یاد گرفته اند ؟ بچه های امروزه اصلاً و ابداً نمی دانند هر لقمه ای که به دهانشان می گذارند اگر خداوند برایشان نفرستاده بود گرسنه می ماندند تا بمیرند . این را باید بفهمند، اگر این را بفهمند قدر چیزهایی را که دارند می دانند .آیا در خانه ، خودتان ، بچه هایتان ، بزرگترهایتان وقتی بلند می شوید بسم ا... می گویید ؟ آیا شما خودتان که حرکت می کنید بسم ا... می گویید ؟ در خانه تان که راه می روید ، از خواب بلند می شوید هم بسم ا... بگویید . خانم ها عزم آشپزخانه می کنند ، بسم ا... بگویند . خانم ها وآقایان وقتی می خواهند داخل حمام پا بگذارند ، بسم ا... می گویند ؟ نام خدا رفعت می آورد . ما بچه که بودیم مادرم پارچه می خرید و برای ما لباس می دوخت خیاطی می کرد وقتی می خواست پارچه را ببرد می گفت همه بنشینند . می گفتیم چرا بنشینیم ؟ می گفت برای این که پای بعضی ها سنگین است . می گفتیم چه کسانی پاهایشان سنگین است ؟ می گفت کسانی که شب به دنیا آمده اند در همه ی خانواده من تنها کسی بودم که شب به دنیا آمده بودم مادرم می گفت بنشین می گفت همه ی شما بنشینید مادربزرگم، ننه جون، راه برود پایش سبک است . بعد ننه ام که راه می رفت دست می زد و می گفت به به مبارک است . این بسم ا... می خواهد . بله، مادرم اول که قیچی را به پارچه می گذاشت، بسم ا... می گفت . ولی این پایش سبک است یا سنگین، این ها را نداریم . نام خدا رفعت می آورد . اگر می خواهید شما را همه به نیکی بشناسند باید ببینید در خانه تان نام خدا یا به عبارت بهتر خدا به خانه هایتان آمده است؟ خدا به خانه هایی می آید که مالشان حلال،اخلاق شان نیکو و نیت شان درست است احکام خدا زیر پایشان نمی رود . ببینید شما بچه هایتان را اینطور بزرگ کرده اید یا نه ؟ یا فقط لباس های خوشگل تنشان کرده اید، سعی کردید گران ترین لباس ها را برایشان بخرید ، شیک و قشنگ باشند، آرزوی هر پدر و مادری است من هم دوست می داشتم، اما در کنار این کار، آیا به بچه هایتان آموزش هم دادید که وقتی می خواهی بلوز نو بپوشی، مامان جان، پدر جان ، بسم ا... بگو و تنت کن ؟ بگذار این لباس تا وقتی تو آن را می پوشی همیشه بدرخشد گفتید ؟ نه .
کسانی که می خواهند محبوب خلق شوند، اول باید محبوب خدا شوند . اگر شما می خواهید آدم ها شما را دوست بدارند، شما اول باید کاری کنید که خدا شما را دوست بدارد . شما در این هفته چه کار کردید که خدا شما را دوست بدارد ؟ ساده نیست . فکر نکنید . خیلی وقت است که به خاطر شرایط جسمی سختی که داشتم، از قبل ماه رمضان تا حالا حتی در آشپزخانه پایم را نمی گذاشتم چون اذیت می شوم همه چیز را برای من می آوردند . امروز حالم خوب بود، رفتم که یک کمی به قول خودمان عرض اندام کنم روی غذا و بگویم اندازه ی این را اینجوری بده و اندازه ی آن را آنجوری بده . رفتم آشپزخانه ، ایستاده بودم پرده ی آشپزخانه بالا بود دیدم این درخت های جلوی خانه با باد چه رقصی می کنند هیچ کس و هیچ موجودی به این زیبایی نمی تواند برقصد . به خدا گفتم تو چقدر قشنگی که این قدر قشنگی درست کردی . خیلی زیبا بودند شما با دیدن این زیبایی ها یاد خدا می کنید ؟ اگر بکنید، او هم یاد شما می کند .
سوال دوم:
همه ی عبادات و تلاش های آدم در دنیا برای چه چیزی است ؟
صحبت از جمع : نزدیک شدن به خدا .
استاد : این نزدیک شدن به خدا چگونه است و چطور امکان پذیر می شود ؟ من نشسته ام و دائم صلوات می فرستم و می گویم اللهم صلی علی محمد و آل محمد . می گویم بسم ا... الرحمن الرحیم . ا... اکبر . ا... اکبر . با این ها به خدا نزدیک می شوم ؟
صحبت از جمع: از نظر من یکی از کارهایی که می تواند باعث نزدیکی به خدا باشد خدمت به خلق خداست،
استاد: شکی در آن نیست.
صحبت از جمع: شما همیشه فرمودید هرکاری که خدا گفته انجام بده انجام دهید هر کاری که گفته انجام نده، انجام ندهید، وقتی دستور خدا را عمل کنیم به خدا نزدیک می شویم.
استاد: خوب است ولی من یک چیزی فراتر از این می خواهم.
صحبت از جمع: بزرگی می فرمودند برای نزدیک شدن به خداوند نزدیک ترین راه، عبور از دل بندگانش است، وقتی با تمام وجود و اخلاص برای حل مشکل بنده ی خدا قدم بر می داریم ناخودآگاه برکتی به زندگی خودمان هم جاری می شود که خود بخود خودش باعث حلال مشکلات می شود . عزیزی می گفتند صبح به صبح که چشم باز می کنی بگو خدایا چه کاری را دوست داری من امروز انجام بدهم؟ خودت توفیقش را بده که من آن کار را انجام بدهم و مورد رضای تو باشد.
استاد: بسیار عالی.
صحبت از جمع: من بعضی مواقع سوال ها را برعکس می کنم می گویم خدا به ما نزدیک هست و همیشه ما را می بیند،توجه دارد، آن کسی که به خدا نزدیک نیست ماییم، برای این که خدا بخواهد ما را ببیند و به ما توجه داشته باشد ما باید یاد بگیریم که خدا را ببینیم اگر امروز فرصتی داده که من کار خیری انچام بدهم، و من آن فرصت را نمی بینم ، در همه لحظه ها و جزئیات زندگی هست، مثلا این بسم ا… الرحمن الرحیم که شما می گفتید من تا به حال در زندگی ام نه شنیده بودم نه به آن فکر کرده بودم ولی می بینم این یک چیزی بوده که جلوی چشم من بوده برای این که من به خدا نزدیکتر بشوم اصلا از آن استفاده نمی کردم، این من هستم که خدا را نمی بینم، هرچقدر من بیشتر ببینم من بزرگتر می شوم به همان نسبت خدا هم بیشتر مرا می بیند و توجه می کند.
استاد: خیلی خوب است خوشم می آید از این نوع برخوردت با مسائلی که به آن می رسی برای خودت یک جور دیگری نگاه می کنی که بتوانی برای خودت حل و فصلش کنی .
صحبت از جمع: برای نزدیک شدن به خدا باید انسان دنبال داشتن قلب سلیم باشد، منظور این است که صفات الهی یا همان ذکرها را طوری بگوییم که سنخیت با روح و روانمان داشته باشد آن صفات الهی را در خودمان پیدا کنیم، وقتی در خودمان جاری شد آن وقت به خدا نزدیک می شویم.
استاد: بسیار عالی.
صحبت از جمع: ما تمام عبادات را انجام می دهیم که خدا را بشناسیم، اگر خدا را بشناسیم خودمان را شناختیم.
استاد: با من همراه بشوید چون چیزی که می خواهم بگویم خیلی ظریف استپرسیدم همه عبادات و تلاش های آدمی برای چه چیزی است؟ هر کدام شما یک چیزی گفتید همه اش هم درست است هیچ کدامشان غلط نیست، من یک پشته ای ، یک تپه ای را پیدا کردم که تاحالا، این تپه را به آن نوکش نرسیده بودم، یک دفعه چشمم را باز کردم دیدم تا نوک آن تپه کمی باقی مانده خوب چرا آن مقدار کم را من هیچ وقت بالا نرفتم؟ این کمال نادانی است این مقدار را هم بالا برو ببین آن بالا چه خبر است؟ گفتم می روم آن بالا ببینم چه خبر است؟ نیمه شبی تلاش کردم که آن مقدار را هم بالابروم، رفتم بالا، دیدم آن بالا از این گفتگوها خبری نیست آن بالا فقط یک چیزی می دهند، می گوید تو عبادت کردی؟ تو تلاش کردی؟ کار نیک وخوب کردی؟ دل هایی را به دست آوردی؟ خدماتی کردی؟ هرچه گفته بودم انجام بده، انجام دادی؟ هرچه گفتم انجام نده، کردی؟ آفرین، باید این کارها را انجام می دادی همه این ها را که انجام دادی اگر به طمع مال انجام ندادی، آخر ما با خدا معامله می کنیم، من این ذکر را می کنم تو در ازای این خانه مرا پول بده بخرم، ماشاءالله دیدید فضاهای مجازی را دم به ساعت ذکر می دهند معلوم هم نیست واقعا این اذکار و ختم هایی را که می دهند حقیقتا از آن بزرگواران هست یا نیست؟ ما با خدا معامله نمی کنیم ما ذکر نمی کنیم که خدا یک چیزی بدهد، ما ذکر نمی کنیم برای این که اولاد دار نمی شویم خدا بچه بدهد، ما ذکر نمی کنیم اگر مریض داریم خدا این ذکر را از ما قبول کند مریض مان را شفا بدهد، ما به خدا می گوییم بیمار داریم اما اوست که تقدیر بیمار ما را تعیین می کند، خوب پس چه چیزی می خواهیم بگیریم؟ دیدم در آن تپه آن قله یک چیزی می فروشند به اسم جذبه، می دانید کلمه جذبه یعنی چه؟ کشش.آن بالا برای کسانی که از این پایین رفتند توانستند آن بالا برسند یعنی این قدر خواستند که بروند و بروند دنبال این نبودند خانه شان را بزرگتر بکنند پس بزرگتر شد تمام شد، دیگر ذکر لازم نداریم، دنبال این نبودند که رئیسشان پست بهتر بدهد، پست بهتر داد پس تمام شد دیگر ذکر لازم نداریم، دنبال این نبودند که بچه دار بشوند خدا به آن ها بچه هم داد دیگر پس ذکر می خواهند چه کار؟ دنبال این نبودند که کار نیک بکنند خدا فقط خوشش بیاید، گفتند کار نیک کردن وظیفه ام است چشمم کور دنده ام نرم باید بکنم، آن هایی که اینجور رفتند بالا و بالای آن قله رسیدند تازه به اصل ماجرا رسیدند اصل ماجرا چه بود؟ از جانب خداوند جذبه هایی می آمد این هایی که آن بالا رسیدند دل های این ها را به خودش جذب می کرد، همه این کوشش ها و عبادت ها همه این کارها برای یک دانه کشش و یک جذبه است که ما را جوری جذب کند تا دیگرنتوانیم از آن جدا بشویم. حکایت ما، حکایت برو و بیا … دائم توبه می کنیم دوباره از اول، مثل این معتادها کمپ می خوابند بعد از 20 روز می آیند بیرون که ما دیگر توبه کردیم دیگر انجام نمی دهیم 2 روز نکشیده می روند مواد می خرند.ما هم همانیم.
عبادات و تلاش های نیکویتان در دنیا برای آن باشد که از جانب خدا جذبه ایی بیاید که دل من و شما را به خودش جذب کند همه این تلاش ها برای آن یک دانه کشش باشد آن وقت در زمین باشی با خدایی، می روی آن طرف خط با خدایی ، طبقه اول، دوم،سوم، طبقه هفتم جهان برزخی، با خدایی، از خدا جدا نمی شوی.
صحبت از جمع: این همان سنخیت است؟
استاد: سنخیت با چه چیزی؟ اسماء الهی یعنی چی؟
ادامه صحبت از جمع:یعنی همان صفاتی که ما باید در درون خودمان پیاده کنیم که از ما کار نیک سر بزند.
استاد: کار نیک انجام دادیم که چه بشود؟
ادامه صحبت از جمع: که این جذبه ایی که شما می فرمایید برای ما ایجاد بشود.
استاد: ولی شما این را نمی دانستید الان می گویید همه این هایی که شما به من گفتید قبلش برای این که رتبه بندی بشود شما بیائید بالا، مردود است، رتبه ایی نیست.
سوال سوم:
هیچ می دانید که امروزه مردم همیشه حیران هستند، حیرانی یعنی چه؟ یا فقط یک کلمه است؟ هیچ وقت در زندگی تان حیران نشده اید؟
صحبت از جمع: من از کلام شما سریع این دریافت را کردم که در حال نیست، یعنی در زمان و مکان حضور ندارد و آن لحظه را درک نمی کند .
استاد:خیر، شاید.
صحبت از جمع: یعنی سردرگمی، واقعا نمی دانی چه کار باید بکنی؟
استاد: سردرگمی یعنی چه؟
ادامه صحبت از جمع: یعنی می خواهی یک کاری را انجام بدهی در آن کار حیرانی، سردرگمی نمی دانی انجام بدهی یا خیر.
استاد: خیلی مهم است،چرا می گویی سردرگمم نمی دانم انجام بدهم یا خیر؟
ادامه صحبت از جمع : همیشه مرددی، هنوزبه یقین و باور کامل نرسیدی .
استاد: یک مثال بزن ببینم یقین و باور کامل را در چه چیزی می خواستی که سردرگم ماندی؟
ادامه صحبت جمع: اگر در آن کاری که می خواهیم انجام بدهیم حضور خداوند، شاد کردن خداوند، رضایت خداوند را در نظر گرفتیم به آن باور و یقین رسیدیم، در غیر این صورت به دلمان اگر بخواهیم مراجعه بکنیم و در تفکرات خودمان غوطه بخوریم دیگر نمی توانیم به آن یقین و باور برسیم باید بگوییم خداوند چه چیزی دوست دارد ؟ آیا اگر دوست دارد من انجام بدهم؟ اگر دیدیم دوست دارد به دلمان هم می افتد که دوست دارد بله، گرچه مخالف ایکس باشد.
استاد: خوب است.
صحبت از جمع: من فکر می کنم حیرانی در مورد مسائل دنیوی است کسی که حضور قلب معنوی دارد اصلا حیرانی برایش وجود ندارد ولی کسی که درگیر مسائل دنیایی است حیران است چون گاهی به این سمت و گاهی به آن سمت می رود و چون نمی تواند در مورد مسائل دنیایی تصمیم بگیرد عملا حیران و سردرگم است.
استاد: ما چگونه کمکش کنیم؟
ادامه صحبت از جمع: یک کمی خواسته های دنیای مان را کم کنیم وقتی خواسته های دنیایی زیاد است خود بخود آرامش نیست همان حیرانی باعث می شود که آرامش کم شود.
استاد: چگونه خواسته های دنیایی مان را کم کنیم؟
ادامه صحبت از جمع: رضایم به رضای خدا .یاد مبحث شاگرد اولی می افتم قبل ازعید فرمودید دائم ننشینیم دعا کنیم برای مسائل دنیایی برویم به سمتی که هر آن چه او می خواهد.
صحبت از جمع : از نظر من حیرانی مثل این می ماند که آدم ها اصلا نمی دانند کدام سمت بروند و چه کار کنند هر چیزی نهایتش چون به خدا می رسد وقتی خدا را ازش کم می کنی حتی آدم هایی که می آیند با روانشناسی 1000 تا چیز دیگر موفق که می شوند دوباره طرف فکر می کند هیچ چیزی نیست. یک بار در جمعی صحبت کردیم که ملاک برتری چیست؟ آن ملاک ها وقتی مشکل دارد آن خدا سرجایش نیست از هر دری که می رسد شاید یک پروسه کوتاهی حالش خوب است ولی فردای همان روز حالش بد می شود چون دوباره نمی داند کجا باید برود از هر سمتی که می رود به چیزی نمی رسد.
استاد:خیلی خوب است.
صحبت از جمع: مسلط بر ذهن و نفس مان بشویم این حالت اتفاق می افتد.
استاد:حیران می شویم؟
ادامه صحبت ازجمع: نه شما فرمودید چه کار برایش بکنیم؟مسلط بر نفس و ذهنمان بشویم.
صحبت از جمع: بنده یک مثال به ذهنم رسید، حضرت هاجر همسر حضرت ابراهیم (ع) که بین صفا و مروه حیران بود. من حیران بودن را در وجود آن ها که تصور می کنم احساس می کنم،ایشان 7 مرتبه بین صفا و مروه را دویدند،حیران بود، ولی وقتی توکل داشت چشمه ی زمزم جوشید حیرانی و سرگردانی را با توکل به حضرت حق حل کرد، خداوند او را سیراب کرد.
صحبت از جمع : ما در دوره ی حیرت هستیم، اهل بیت(ع)، دوره ی غیبت حضرت صاحب الزمان (عج) را برای شیعیانشان دوره ی حیرت گفته اند، مضمون روایت است که شخصی میرود میبیند که امیر المومنین (ع) با انگشتش روی زمین نقشی می کشد و در فکرهست می پرسند که به خاطر خلافت است ؟ می فرمایند : خیر. یازدهمین فرزندم یک غیبتی دارد کلام حضرت امیرالمومنین(ع) هم در خصوص حضرت حجت (عج) است که برای ایشان حیرتی هست بعد مفسرها می گویند منظور ایشان شیعیان است چون ایشان حیرت ندارد. اصلا مربوط به دلبستگی دنیا وامثال این ها نیست شما بگو دنیایی هم نمی خواهی، حق، وقتی که از باطل به درستی تشخیص داده نشود حالا چه شما یک قِران بخواهی در این دنیا که یک نان بربری بخری بخوری که الان شده 10هزار تومان ، چه میلیارد بخواهی . این اصلا به خواستن و نخواستن نیست شما در این دنیا که زندگی می کنی یک کارهایی باید انجام بدهی و وقتی که فرقان در دست شما نیست یعنی حق را از باطل تشخیص نمی دهی در امور ساده با پسرت یا با همسرت یا با شاگردت برخورد میکنی اصلا به دنیا خواهی ارتباط پیدا نمی کند این که شما فرقان نداری و حق را از باطل تشخیص نمی دهی، فکر می کنی حق است ما یک جاهایی فکر میکنیم این مورد رضای اهل بیت(ع) است می گویم دلم گواه داد، دل شما بر چه اساسی گواه داد ؟ فکر میکنیم آن نفس ماست. هوای نفس آن قدر قوی است ما که کاره ای نیستیم افراد خیلی بزرگی بودند که در چه مراتبی با یک لغزش کوچک گرفتار شدند، حقیقت امر یک زمان هایی خیلی به حال خودم افسوس خوردم در کنار آن خیلی هم خدا را شاکر بودم. افسوس خوردم که ما را مثلا به آن حضرت راهی نیست یک جاهایی واقعا در زندگی یک دوراهی بوده که واقعا نمی فهمیدم و اصلا دوست نداشتم که مشورت بکنم فقط میخواستم آن موضوع حل بشود از یک طرف هم خدا را شاکر بودم که بالاخره این اهل بیت(ع) هستند و به ما گفتند که لب را تکان بدهید ما میشنویم و بالاخره هدایت می کنیم اما حیرت ما تمام هم نمی شود، هر کسی یک وضعیتی دارد، اگر هر چه ما به ظهور حضرت حجت(عج) نزدیک تر بشویم آن حیرانی و سرگشتگی شدیدترمی شود این چیزی هست که به ما وعده داده اند یعنی آن قدر حیرانی شدید می شود که همه ی مایی که الان اللهم عجل لولیک الفرج می گوییم که همچنان می گوییم اما حتی کسانی که اصلا اسم ایشان را نشنیدند آن قدر حیران می شوند می گویند خدایا یکی را برسان ما را از حیرت در این دنیا نجات بدهد نه فقط این جا در آفریقا در اروپا در همه جای این جهان . ما از یک نظر انسانهایی هستیم که خیلی باید شکر بکنیم چون هر کدام ازما که وضعیت فقیری هم داریم از پادشاهان 200 سال پیش مرفه تر زندگی می کنیم 200 سال پیش طرف خیلی پولداربود ولی باید یکی با پر طاووس بادش می زد ولی الان ما با ساده ترین زندگی ای که داریم بالاخره یک کولر داریم، می خواهم بگویم که ما پیچیده شدیم در نعمات دنیوی خیلی بیشتر از شاهان و کسری هایی که شما فکرش را بکنید، و حیران تریم از فقیرترین آدمهایی که در زمان رسول الله (ص) زندگی میکردند یعنی در یک حیرت بزرگ و در یک نعمت بزرگ پیچیده شده ایم هم باید فوق العاده شکرگزار باشیم هم از آن طرف این افسوس که حیرت برای ما هست وجود خواهد داشت ممکن است سنگین ترهم بشود. ان شاءالله که خداوند به حق محمّد و آل محمّد همه ما را نجات بدهد.
صحبت از جمع : حیران بودن و سرگردان بودن ربطی به ندیدن خدا در زندگی یا حتی در آن لحظه ندارد همهی ما سعی میکنیم وظایفمان را انجام بدهیم و قدم برداریم حالا قدم اول یا چندم هستیم دیگر آن بستگی به هر فرد دارد اما حیران بودن و سرگردان بودن یک دوراهی هایی است که در زندگی خودمان لحظه به لحظه می بینیم، برای این که از این حیرانی و سرگردانی وآن ندانم هایی که واقعا لحظه به لحظه در زندگی هایمان وجود دارد ربطی به مسائل مالی هم ندارد که مثلا حالا فقط مسائل مالی از خدا بخواهیم یا معنوی بخواهیم به این نتیجه رسیدم که این دو راهی های زندگی مان و سرگردانی هایمان را تدبیر نکنم و یک کمی بنشینم و بسپارم به خدا که برایم او تدبیر کند چون ما انسان ها خیلی تدبیرمیکنیم خیلی نقشه میکشیم و این نقشه ها قسمت اعظمش به ضرر خودمان است فکر میکنیم که همه چیز درست است چون اصلا می دانیم که شیطان هر عملی را برای ما زینت می دهد حالا ما سعی میکنیم کار خطایی نکنیم اما من به این نتیجه رسیدم که تدبیرم را کم کنم نقشه نکشم و به او بسپارم .
استاد : عالی ، خدا را شکر می کنم .
حیرانی در زندگی در چه زمانی به وجود می آید ؟ این همان دو راهی است که صحبت می کردیم. ما در روی کره زمین یکی زمین را داریم، یکی بالای سرمان آسمان را داریم . ما می توانیم در روی کره زمین یا با مرجعیّت آسمان زندگی کنیم یا با مرجعیّت زمین. مرجعیّت آسمان تغییرات سخت و سنگین ندارد. تا حالا دیدید آسمان شکاف بردارد ؟ نه . یا مثل کوه ریزش کند ؟ نه. یا تا به حال دیدید از آسمان آدم پایین بیاید ؟ نه . یک مرجعیت ثابت دارد، اما زمین لحظه به لحظه تغییرات دارد. مرجعیّت یعنی چه ؟ یعنی عین مراجع تقلید ، مرجعی است که برای ما دستورات زندگی را صادر میکند اگر قرار باشد ما با مرجعیّت زمین زندگی بکنیم کار برایمان خیلی مشکل است چون هیچ چیزی ثابت نیست همیشه همه چیز روی زمین در حال تغییر است . مرجعیت آسمان همان مرجعیّت یا نشانی از پروردگار است . همه چیز ثابت است، رحمانیّت و رحیمیّت، قهار بودن ثابت است، قهار بودن خدا نوسانی نیست. همه چیز از سوی پروردگار یک میزان نمیدانم از چه کلمه مناسبی استفاده کنم، در مورد خداوند همه چیز ثابت است، مگر من در خودم از خدا ندارم ؟ دارم ، پس باید من هم مثل خدا ثابت باشم .یا خشم نکنم یا خشم را در جایگاه های درست بکنم و طرف تنبیه شود در قرآن آمده هر کسی را بعد از این گرفتید بکشید کفار را نگه ندارید تمام شد. اگر با مرجعیّت زمین زندگی کنیم همیشه حیرانیم، انجام بدهم ؟ انجام ندهم؟ ببخشم ؟ نبخشم ؟بخرم، نخرم ؟ هر روز صبح که از خواب بلند می شود حتی صورتش را آب هم نمی زند اول موبایل را برمی دارد ببیند دلار چه خبر است، چون دلار و طلا دائم در حال تغییر است و این چون با مرجعیت زمین زندگی می کند با این تغییرات و نوسانات باید زندگی کند آن وقت حیران می ماند .بنده نه با طلا نه با دلار کاری ندارم نه می دانم چه قدر است نه اهمیت می دهم که چه قدر است . چون من یک مرجعی دارم و آن مرجع قول داده است که روزی مرا می دهد خودش گفته مگر می شود دروغ بگوید، نمی گوید، پس من روزی ام را دارم ممکن است امروز روزی من مختصر تر شود، فردا جبران می شود بزرگ تر می شود نتیجتا من با مرجعیت آسمان دیگر مشکلی ندارم حیرانی هم ندارم .
به گفتگوی آخرم دقت کنید از شما درخواست می کنم در هفته پیش رو به این مطلب خیلی اندیشه کنید نگو من بچه دارم و نمی توانم، همان آن که با بچه ات حرف می زنی همان آن هم می توانی انجام دهی . هر کدام از شما سال های زیادی است که در کنار هم مسیر اخلاق و قرآن و عرفان را با هم طی می کنیم . بیندیشید همین قدر شما را بس است، چه بس است ؟ تا این جا آمدی برای شما بس است ؟ در مباحث شرکت نکن به عنوان مهمان بیا من خوشحال می شوم شما را ببینم ولی سرمایه کاری ام را برای آن هایی می گذارم که می خواهند تا قله بیایند . یا برای شما تا همین جا بس است که هیچ، گفتگویی نداریم، یا این که به درجاتی شفاف تر و بالاتر نیاز دارید خودتان را می شناسید می گویید نه من می خواهم بالاتر و شفاف تر از این باشم . خیلی مهم است که درجات بالاتر را برای این که دیگران شما را انسان بزرگی بدانند می خواهید ؟ اگر این طوراست نیایید نه به خودتان کلک بزنید نه سر ما را کلاه بگذارید . یا این که به یک جایی رسیدید که قبل از مرگ می خواهید از درون شفاف شوید بعد که درونتان شفاف شد جسمتان را به آسانی به جای اولش یعنی خاک بدون نگرانی و تشویش برمی گردانید . دیدید بعضی ها از مرگ خیلی می ترسند نباید این اتفاق بیفتد اصلا دلیل بر ترس نیست . بروید فکرها یتان را بکنید ببینید چه کار می خواهید بکنید اگر قرار باشد با هم همسفر بشویم خیلی جدی باید همسفر باشیم .
صحبت از جمع : شما راهکاری برای حیرانی و حیرت فرمودید که مرجعیت آسمان . من نمی دانم در درون خودتان به چه صورت مرجعیت آسمان را استفاده می کنید؟ مثالی را که زدید گفتید من برای روزی خودم خداوند آن را تامین کرده است حالا کمی کمتر یا کمی بیشتر . ولی یک سری از اعمالی هست که ما باید تصمیم بگیریم که شاید خیلی به آن مبتلا نباشیم ولی یک جاهایی هست که حداقل باید آدم به صورت درونی نسبت به آن موضعی داشته باشد . در این جاها این که مرجعیت آسمان را آدم به چه صورت می تواند استفاده کند من در این سردرگم هستم . یعنی واضح بگویم اتفاقی که خیلی مرا اذیت می کند . زمانی که در سوریه برای حرم حضرت زینب(س) مشکل پیش آمده بود، کشورمان مشکلات زیادی داشت خیلی از جوان ها رفتند و از جان گذشتگی کردند در آن زمان ممکن بود یک نفر به راحتی تصمیم بگیرد و برود و یکی مثل من دو دوتا چهار تا بکند و بگوید باید بروم نباید بروم. من مرجعیت آسمان را در اینجا متوجه نشدم و حالا هم که فکر می کنم می گویم شاید آن موقع من اشتباه کردم شاید من در آن زمان باید نقش بهتری را ایفا می کردم . و حالا یک بدی که دارد مثلا من اشخاص زیادی را نمی شناسم مثلا من شما را می شناسم یا افراد دیگری که متدین هستند افراد مرجع تقلید را می شناسم یا پای درس کسی می روم . در زمان ظهور حضرت حجت(عج) هم همین است در زمان هایی که بزنگاه است شما ممکن است یک نظری داشته باشید آیت الله فلان یک نظر داشته باشد و آن یکی یک نظر دیگری داشته باشد . مردم عادی مثل من فکر می کنیم مرجعیت آسمانی مان این افراد هستند بعد که اختلاف آرا بین این افراد دیده می شود آن طرف در مرجعیت آسمان این ها شک می کند . مثلا درآن زمان آقای مکارم یک حکم جهادی را به یک شکلی داده بودند کس دیگری حرف دیگری می زد یعنی چند گانگی در بین بزرگان دین دیده می شد . حالا ما فکر می کنیم این افراد از ما بزرگ تر هستند و به خواست خدا نزدیک ترند . حیرت من از این جنس است .
استاد : وقتی که شما در چنین حیرانی می افتید افرادی که اطرافت هستند به عنوان انسان های معصوم اطلاق نمی شوند ولی نوعی اطلاعات فقهی و دینی و مذهبی شان بالاست و مورد اعتماد مردم هستند . حالا آمدیم 3یا4 نفر هستند و همه شان یکی را گفتند تمام شد . ولی می بینید که این یک چیزی می گوید آن یکی چیز دیگری می گوید برای من هم موارد این چنینی زیاد پیش آمده است . آمدم نگاه کردم قرآن چه می گوید قرآن یک راه نشان می دهد . مثلا قرآن دستور می دهد با کفار مقابله کنید ولی همان کفار اگر تسلیم شما شد با آن ها صلح کنید آرام باشید و به آن ها ببخشید ولی در جایی هم می گوید هر جا که آنها را پیدا کردید آنها را بکشید اصلا اسیر با خودتان نبرید . باید ببینی که آن ماجرایی که تو را حیران می کند کدام یکی از این ها است.
در جریان این که آیا من بروم سوریه بجنگم یا نه من نگاه می کنم می بینم که بعد از عاشورا از امام سجاد(ع) پرسیدند که ما حاضریم به خون خواهی حسین (ع) و یارانش باشیم. امام سجاد(ع) نرفت. از محمد حنفیه پرسیدند ایشان هم عملا پا نداد. خب الان یک جایی قرار گرفتیم که آیا من یک نفر بروم می توانم آن جا این جوری کارساز باشم؟ نه از جنگ خبر دارم نه جنگ را بلدم . اهل بیت پیغمبر(ص)، می گویند وقتی تعداد کم است و احتمال از بین رفتن یاران است حواستان را جمع کنید، نروید. قبل از همه این گفتارها وقتی نمازم را خواندم سر سجاده نماز، خدایا من نمی دانم، این مرجعیت آسمان ماست، من می توانم به قرآنت نگاه کنم، می کنم، من می توانم به انسان های برگزیده معصومت نگاه کنم، می کنم، بقیه اش با تو. بقیه را تو تعیین کن من هم آن کار را انجام می دهم بعد به طرز شگفت انگیزی همان مرجع آسمان تو را از حیرانی مرجع زمین خلاص می کند. مرجع زمین چه می گوید بیکاری؟پدرت تازه فوت کرده است، یا پدرت مریض است مادرو خواهرت به تو احتیاج دارد زن و بچه داری اگر بروی یک بلایی به سر تو بیاید به این ها چه می شود؟ این مرجع زمین است، مرجع آسمان می گوید همه چیز را بسنج نگاه کن اگر با قرآن درست بود، با راه دید ها و راهبردهای اهل بیت (ع)انتخابت را بکن، مرجع آسمان . قلبت چه می گوید قلبت تو را تند و تند می اندازد در آن مجرا بابا کوتاه بیا. آدم ها در این مواقع به تو که می رسند این طور می گویند بی خیال. بیکاری ها. این کارها چیست که شما می خواهید انجام بدهید یک کمی هم فکر خانواده هایتان باشید تو هم در قلبت می گویی راست می گوید ببین اینطوراست؟اگر هست از این مرجع زمین فاصله بگیر برو روی قرآن ، برو سجاده نمازت سوال بکن.اگر دو یا سه تا تله شیطان را این طور عبور کنید در چهار و پنجمی استاد می شوید اصلا چیز سختی نیست .
یک مثال دیگر بزنم. من در طی تمام این سال هایی که صندوق داشتم، کارم زیاد است بدو بدو هم زیاد بوده است همیشه اینطور بودم کار بیرون داشتم بچه هایم کوچک تر بودند در خانه کار داشتم خیلی واقعا آشفته نتیجتا خیلی از مواقع صندوقم را که می بستم پول کم می آوردم هر وقت در خودم بودم حاج آقا صدایم می کرد سرم که بالا می کردم می گفت بگو چقدر می خواهی چقدر کم آوردی الان بچه هایم این کار را انجام می دهند . گاهی اوقات دوستی برای من یک پولی را فرستاده است من نگاه می کنم می بینم برای یک ماه و نیم پیش است ای بابا. من چه کار کنم الان تمام دفتر را با این چشم های خسته و جراحی شده باید عقب برگردم خیلی کار سختی است باید جای من بنشینی که متوجه بشوی گاهی اوقات با خودم می گویم که برنگرد تو این همه خرج این صندوق کردی بی خیال . این مرجعیت زمین است، دوباره به خودم می گویم دیوانه شده ای بگذار این چندرغاز حقوق بازنشستگی که می گیری و می خوری حلال باشد . وقتی خیلی خسته ام چه کار می کنم از حقوق خودم می دهم بی خیال. من ضرر می کنم دیگر، ضرر را به جونم می خرم . این ها تماما چیزهایی است که آدم را حیران می کند. می خواهم عروسی کسی بروم که خیلی من را دوست دارد خیلی التماسم کرده است قصه شاید برای 25 یا 26 سال پیش است آمد گفت که ما یک باغ در کرج گرفتیم گفتم زن و مرد قاطی، گفت بله و نمی شود شما نیایید باید بیایید گفتم ما اصلا باید نداریم، رفت یک هفته بعد آمد گفتم دیگر چرا آمدی گفت آن جا را پس دادم یک سالن گرفتم طبقه بالا مردانه طبقه پایین زنانه من نمی خواستم بروم عملا هم می دانستم که نباید بروم چون در یک جمعی قرار می گرفتم که همه دنبال من می گردند من چه شکلی هستم ، اگر خیلی شیک بپوشم می گویند نگاه کن اگر ساده بپوشم هیچی دیگر بازهم می گویند نگاه کن. خلاصه یک کاری کردم گفتم به این قول دادم به خاطر من هم جایش را عوض کرد آبرویش می رود گفتم باشد می روم من که اهل سلمانی رفتن نیستم ساده و با روسری. جلوی درب سالن مثل توپ خوردم زمین مثل این که یکی از پشت آمد با دوتا دستش به پشتم کوبید دوتا دندان جلویم شکست، اگر حواسم را جمع کرده بودم و از اول گفته بودم من اصلا نباید بیایم این بلایا را تحمل نمی کردم دیگر بعد از آن آدم شدم حسابم را همان اول وا می بندم ولی باز هم گیر می افتم ولی شما از دست ندهید. شما از من جوانترید شما این ها را از دست ندهید، اگر دوست ما به سن من برسد عالم دهر می شود چرا نشود. تو از دست نده به خاطر هیچ کس، در دنیا هیچ کس نمی ارزد پدرو مادر را محبت و احترام کن رسیدگی کن هرجا خلاف دینت گفتند بگو خیلی شرمنده تان هستم ما را خداحافظ دنبال کارت برو.
خانم ها برای اینکه شوهرتان را از دست ندهید از دین خارج نشوید مردی که بخواهد زنش نمایشگر خیابان باشد مرد نیست . به خاطر آن دینت و خودت را از دست نده.