Logo

وقت انتخاب است بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلامی و درودی مجدد بر شما که از صفوف نماز جماعت برگشتید و دارای نور عظیم که از صفوف ارواح انبیاء و اولیاء و صالحین گرفتید و با آن ها برگشتید، مبارک شما باشد، هربار که نماز می خوانیم این اتفاق می افتد در جماعت که اصولاً خیلی ارجح تر است در دین ما سفارش بسیار شده است . ولی در مجموع هربار که نماز می خوانیم موقعی که نماز به اتمام می رسد و سلام می دهیم از صفوف انبیاء و اولیاء، صالحین و مردم عادی مثل خودمان که به نماز نشسته اند . هرکدام نوری دارند، ما از نورآن ها بهره مند می شویم .
از هفته ی پیش تا امروز به گفتگوها فکر کردید ؟
صحبت از جمع : فرموده بودید که بروید و فکرهایتان را بکنید و ببینید که آیا می خواهید در این مسیر با ما همراه باشید یا نه . خیلی نگران هستم که آیا در این مسیر هستم یا خیر؟
استاد: خیلی جالب است . می دانی من نگرانی تو را به چه شکلی می دیدم ؟ هیچ وقت در صحرا و کویر و جاهای خشک، دیدید که یک گل های بیابانی مثل قلب که سبز ولی پر از تیغ است، دقیقاً نگرانی شما را مثل آن گل بیابانی خاردار می دیدم . یعنی اینقدر نگرانی بالا بوده که به آن شکل دیده می شود . ان شاءالله می توانیم با هم یک مسیری را برویم که این نگرانی ها برای شما به وجود نیاید.
صحبت از جمع : نسبت به تمام کارهایی که در روز، یعنی از صبح که بلند می شوی هر فردی نسبت به یک موضوعی حساس است و شما در رابطه با آن مرجعیت آسمانی که صحبت می کردید یک جورایی خداوند امتحاناتش را پیش پای کسی می گذارد که نسبت به یک چیزهایی حساس است و یا یک چیزهایی را رعایت نمی کند و یا حالا اگر حضور داشته باشد به آن اعمال و رفتار، با خودش می گوید که باید اینطور خودت را محک بزنی که آیا من واقعاً توانسته ام از این ابتلا و آزمایش به درستی بیرون بیایم یا نه . من در رانندگی به این موضوع خیلی حضور داشتم و سعی کردم طرف مقابلم را در خیابان خیلی درک کنم . یا در رابطه با تعاملاتی که در اجتماع با آدم ها دارم. چون آدم تا زمانی که با کسی تعاملی و برنامه ای نداشته باشد که خب همه آدم های خیلی خوبی هستند ولی زمانی که طرف مقابلت بخواهد حرف بدی بزند و یک بی قانونی نسبت به شما کند، آن وقت اگر بتوانیم خودمان و زبانمان را کنترل کنیم، ادب جسم و ادب عقل داشته باشیم ، آنجاست که من فکر می کنم بتوانیم از آن ابتلا و آزمایش به قشنگی بیرون بیاییم .
استاد : خیلی عالی .
صحبت از جمع : هفته ی گذشته در مورد دو مبحث جذبه و حیرانی برای ما صحبت کردید . جذبه را من برای خودم این طور تعریف کردم که اگر می خواهی به آن مرحله برسی باید در تک تک لحظاتت حضور خدا را ببینی . برای شروع هر کاری بسم ا… می گوییم ؟ در هر کاری، من در کنارش کمک هم می خواستم . می گفتم خدایا خودت امروز برای من از غیبت ات نیرو بفرست و کار را برای من سهل کن . یا یک جایی اگر با یک تنگنایی برخورد کردم، گفتم خدایا کمکم کن از این تنگنا به بهترین نحو و همان طوری که خودت می پسندی خارج شوم . نه آن طوری که خشم و اضطراب داشته باشم، تجربه ی خیلی خوبی بود و خیلی شکرگزار خداوند بودم.
استاد : بسیار عالی .
ادامه صحبت از جمع : بنده به یک فردی یک کمکی را با عشق انجام می دادم متوجه شدم اطرافیان نسبت به آن موضوع غر می زنند . گفتم خدایا نمی خواهم دل کسی را بشکنم، چون من این کار را با عشق انجام می دهم ولی نمی دانم چرا برای بقیه اذیت کننده شده است، شاید آن ها یک چیزهایی می بینند که من نمی بینم و نسبت به آن نادان هستم تو یک راهی را باز کن که هم این طرفی ها ناراحت نباشند و هم آن طرفی که دارم کمک می کنم نرنجد . دلم نمی خواهم نه ای بگویم که خودم دوست ندارم، اینقدر قشنگ مشکل را حل کرد بدون این که حتی من کلمه ای را به زبان بیاورم. واقعاً من حیران مانده بودم که تا الان عمرم را سوخت داده ام .
استاد . بسیار عالی. ما خیلی سوختیم، بدون شک ما سرمایه مان را خیلی سوزاندیم و از بین بردیم .
صحبت از جمع : بنده در این هفته خیلی به موضوع مرجعیت فکر می کردم کدامش آسمانی و کدامش زمینی است؟ اتفاقاتی که افتاد کلاً انگار موضوع عوض شد. در این اتفاق ها یک سری استرس و نگرانی ناخواسته به آدم وارد می شود آیا سوره ناس و فلق یا ذکر های دیگر در این مواقع کمک می کند تا از موضوع جدا بشویم؟ هر چی هست ما دورادور حرص می خوریم.
استاد : اشکال کار همان حرص خوردن است چون فکر می کنیم این ما هستیم که باید یک کاری کنیم یا می توانستیم جلویش را بگیریم یا یک آدم هایی بودند که باید جلویش را می گرفتند کم کاری کردند . هیچ وقت به این فکر نکردیم که دایره تقدیر انسان ها می چرخد و ما نمی توانیم کاری کنیم . اما، اگر هرکس در حیطه ی خودش، رفتگر محله در مقام رفت و روب محله، آبدارچی اداره در حد خودش، شما برو بالا تا رئیس اداره، تا وزارتخانه … هرکدامشان در جایگاه خودشان آن چه را که نوشته شده ی تکالیف این ها است که باید انجام بدهند، اگرانجام دادند بقیه اش هیچی . اما اگر انجام ندادند در همه ی بلایا شریک هستند . آن اوایل جنگ که موشک باران بود ، خدا رحمت کند مادربزرگ من را . خانه ما دو واحد 90 متری چسبیده به هم بود که یک راهرو باریک این طرف و یک راهرو باریک در آن طرف داشت وقتی موشک باران می شد، دخترم نبود، دو پسر داشتم من و حاج آقا یکی این را بغل می زد یکی آن را، پدر و مادرم همه می رفتیم انتهای این راهرو، بعد مادربزرگم همیشه کنار دیوار می خوابید می گفت ننه می ترسم بلند می شوید راه بروید مرا له کنید، هرچه صدایش می کردیم ننه جان بلند شو، موشک می زنند می گفت مادر جان این موشک ها من را پیدا نمی کند من خیلی کوچک هستم، تکان نمی خورد، من یکی دو بار از او پرسیدم تو نمی ترسی؟ گفت نه، گفتم چرا؟ گفت آخر خدا سختی هایی که باید می داده به من داده و گرفته، دیگر چیزی نمانده، اعتقادی که به خدا داشت اجازه نمی داد دیگر بترسد، ما یک بار ندیدیم ننه مثل ما در راهرو بدود. ما باید یاد بگیریم آنچه که بر عهده ماست به نحو احسن انجام بدهیم مابقی اش به من ربطی ندارد، خدا به پیامبرش می گوید تو بگو بقیه اش به تو ربطی ندارد به عهده ماست، آن وقت من و شما دیگر چه کسی هستیم؟
صحبت از جمع: من این هفته چیزی که خیلی با آن درگیر بودم این بود که یک حجم عظیمی در روزمرگی گم هستم، ذکر بسم ا… اول صبح انجام می شد، قطع می شد تا خوردن غذا متوجه می شدم 1000 کار انجام دادم و فاصله نگفتن ذکر چقدر زیاد است این برای من اذیت کننده است، واقعیت این است که من دوست دارم برای خدا یک کاری انجام بدهم قدم بردارم، خدا من را یک روزی ببیند ولی در عملکرد بین کارهایی که در روز انجام می دهم گم می شوم، چه راهکاری دارم؟
استاد: اگر شما امروز اراده کنی که به یک موسسه ای بروی و یکی از این سازها را یاد بگیری در حدی که بخواهی در کنسرت های جهانی شرکت کنی چقدر طول می کشد؟
ادامه صحبت از جمع: برای این موضوعی که می گویید یک نظریه هست که می گوید هرکاری 10 هزار ساعت.
استاد: تازه اگر 10هزار ساعت را شما بتوانی وقفه ای داخلش نداشته باشی، یادت نرود، دستگاهت نشکند، استادت نباشد و … ، شما سال ها زندگی کردی تا این سن و در روزمرگی ها همیشه دست و پا زدید ولی هیچ وقت نفهمیدید ، الان تازه می فهمید، خیلی عجیب نیست شما همیشه اینطور زندگی کردید و امروز که ما به این نقطه رسیدیم، به این دلیل است می خواهند شما را از این حالت جدا کنند، شما جسمتان باید با مردم باشد روی موتور است مراقبت کند، سرکار است کار کند، اما قلبتان مال مردم نیست که فقط متعلق به آن ها باشد، این جا عصبانی بشود، آن جا خوشحال بشود، آن جا بگوید آخ آخ چرا این چنین شد، نداریم، قلب با خداست، آرام آرام در این وادی که قدم گذاشتی راه می افتی. من در خانه که می نشینم گاهاً با تلفن های پشت همی که دارم، مسائل مختلفی که رجوع می کنند مشکلاتی که برای من پیش می آید خانمی که نزد من است می گوید حاج خانم فکر نکنم تا روزی که من زنده ام بتوانم حتی یک روز مثل شما زندگی کنم، می گویم چرا؟ می گوید همین طور که حتی نشستید تکان نمی خورید، آدم ناراحت می شود بالاخره یک واکنشی دارد، ای بابا، این چه وضعی!! می گوید شما هیچ تکانی نمی خورید، گفتم من خیلی سال ها تکان هایم را خوردم الان دیگر وقتش نیست الان دیگر یاد گرفتم، شما هم یاد می گیرید نگران نباشید با من بیایید شما تازه جوان هستید زودتر هم راه می افتید ان شاءالله.
صحبت از جمع : من برای رسیدن به آن جذبه فکر می کردم خیلی فاصله دارم ولی گفتم کم کم بخواهم شروع کنم، اول از این که برای داشتن آن جذبه باید طلب داشته باشم و آن عشق در وجودم باشد، آن عشق را چطور برای خودم باز کردم؟ مثلاً از همان اسماء الهی سلامش را برداشتم و آن سلام را واقعاً از ته دل و با عشق انجام می دادم، وقتی به کسی سلام می کردم انگار حس می کردم خداوند به او سلام می کند، این برای من حال خوبی داشت، یا کمک به دیگران، اطرافیان همیشه جلوی من ایستادند که شما خیلی از خودت برای دیگران می گذری، ولی این دفعه وقتی واقعا برای رضای خدا بود دیدم که اطرافیانم دیگر به من کاری ندارند.
استاد: واکنش شما در مقابل کاری که انجام می دهید باعث می شود بقیه بیفتند دنبال شما، می دانید چه می گویم؟ مثال می زنم من مواقعی هست که چون دارو می خورم و دارو بسیار مرا می خواباند، امروز مهمان داشتم، امروز جلسه داشتم، فردایش واقعا می خوابم اگر نخوابم برنمی گردد تجدید قوا نمی شود خانواده به من می گویند این قدر خودت را برای دیگران خسته نکن .چرا این را به من می گویند؟واکنش خوابیدن من آن طور جوابش می آید، اگر نخوابم کسی این را نمی گوید . شما یک کاری انجام می دهی که بقیه می گویند خب این کار را انجام نده خودت را آزار نده، فقط آن ها مقصر نیستند این جا یک کمی هم خودت مقصر هستی. ما خیلی از مواقع به فرزندانمان می گوییم جوش نخور مادر، عزیزم. بخور تا خسته بشوی . جوش خوردن کار بدی است . این دوره بچه های مقاومی مثل نسل ما وجود خارجی ندارد .مقدار زیادی هم تقصیر پدر و مادرها است.
ما می خواهیم نردبان بگذاریم آیا آماده هستید از آن نردبان بالا بروید؟
این دنیا این قدر نادیدنی و نیاموختنی دارد که حتی ممکن است حتی طول عمر ما اجازه ی آموختن و دیدن به ما ندهد.
صحبت از جمع : شما اول پرسیدید همه مرجعیّت آسمان و زمین را می دانند ؟ مثل شاگرد تنبل ها موقعی که استاد سوالی می پرسد فکر می کنند ببینند آیا شنیدند یا خیر ؟ منم مشغول فکر بودم.
استاد : یکی از اصل هایی که در مسیری که می خواهیم برویم مهم است، هیچ وقت در چیزی که عقب سرتان بوده نمانید وقتی به کلاس می آیید همه را بدانید همه را با اطلاع باشید.
در تلاوت آیات الهی به دفعات برخورد کردیم که خداوند به زمین و آسمان ها اشاره می‌کند، ما که از روی زمین نمی توانیم طبقات آسمان ها را ببینیم، می‌توانیم ببینیم؟! ما فقط جلوی چشممان یک لایه می بینیم اما کلام الهی ما را هوشیار می کند، که تو فقط این بدن نیستی. همانطورکه زمین هم فقط همین زمین نیست. زمین، زمین است ولی بالای زمین به آن چیزی که تا به امروز شنیدیم که از کلام قرآن است ، هفت آسمان است. این بدن همان یک بدن است یعنی شما دارای دو تا دست و ده تا پا نیستید ولی دارای هفت لایه ی هاله دور بدنتان است و چقدر زیباست، وقتی آسیب می بینید اصلا متوجه نیستید یکی یکی هاله هایتان پاره می‌شود پایین و پایین تر می رود یعنی مثل یک محافظ با شما همراه است. پس اگر بتوانیم از زمین فاصله بگیریم ، می توانیم بالاتر برویم شاید طبقات آسمان را هم ببینیم. آن وقت می‌توانیم ببینیم سطوح دیگری هم هست یانه. حالا بدن چنین است، اگر ازمرجعیّت این بدن خارج بشویم آن وقت عوالم دیگر را هم خواهیم دید. یکی از دوستانمان حدود 28 سال پیش، به من گفتند یک موسسه ای هست که از هاله های آدم ها عکس می گیرند، بروم ؟ گفتم برو. اگر وسایلم را نگاه بکنم ممکن است هنوز آن عکس ها را داشته باشم و آن زمان عکس هاله ها را به دوستان نشان دادیم که بدانند دور بدنشان چنین چیزهایی وجود دارد. حالا زیباتر از این، این است که انسان از بَدو خلقت تا روز پایانی ، ما روز پایانی به مبدا اولیه بر می گردیم . یک دایره در نظر بگیریم ما از بالا به سمت پایین آمدیم الان پایین هستیم، حالا از پایین باید به سمت بالا برویم با این تفاوت ، یک دلنوشته راجع به این موضوع دارم محض رضای خدا بخوانید . از پایین که شروع می کنیم هر عالمی را که می‌میریم و می رویم عالم بعدی دیگر چیزی یادمان نمی آید ، شما الان به یاد دارید قبلا کجا بودید ؟ چه کاره بودید ؟ مرد بودید یا زن ؟ نمی دانید که ! نباید هم بدانید . اصلا در آن دنیا چه کار کردید که امروز آن قدر گرفتارید؟ نباید بدانید. اگر بدانید اوضاع بی ریخت می شود تحمّلتان می بُرد ، درست است ؟ اما ازاین جا که رد شدیم ما را در خاک گذاشتند، خاک ریختند رویمان و در آن را بستند از آن به بعد وارد یک عالم دیگر می شویم به آن برزخ می گویند. اشکال این طرف این است که همه آن هایی که آنجا گذراندیم این جا به یاد می آوریم آن وقت ببین چه می شود ؟ آن وقت ببین چه اتفاقی می افتد؟ خیلی جالب است ما در این سیری که تا اینجا آمدیم اگرخیلی موجود خوب و حرف گوش کنی بودیم تمام تجربه هایمان را کرده بودیم دیگر چیزی نمانده بود اما چون نکردیم در این قصّه یک اتفاق خیلی بد دارد در برزخ آن آزاری را که تحمل می‌کنیم این است : می گوید اگر در این جهان آن جا، یا در زمین اگر این جوری رفتار کرده بودی می دانی تو چه کاره می‌شدی؟ می دانی تو چه کسی می‌شدی؟ می دانی دارای چه فرزندانی می‌شدی؟ آن جاست که آدم می زند بر سرش وااای … من با خودم چه کار کردم .به نظر شما این جهنم نیست ؟ خیلی جهنّم بدی است البته این جهنّم اصلی نیست ، این فعلا یک چیزی از جهنّم است.
پس انسان از بدو خلقت تا روز پایانی که برگشت به مبدا اولیه است می‌بایستی همه را تجربه کند بدن و عوالمش را ، نفس و عوارضش را در انتها روح و حکومتش را بر همه این ها باید تجربه کند تا بتواند به مبدا اولیه برگردد. هرچه در این پروسه بیشتر بمانیم بیشتر باید درد و رنج و حسرت و چه کنم ها را تحمّل کنیم اختیار خودتان می خواهید بمانید،بمانید .
پس علیرغم زیبایی های فریبنده ی نفس و بدن، مهم است آگاه بشویم چندان این ها به تحمّل سختی ها و دردها و آه و حسرت ها و غیره نمی ارزند. الان زمانی است که به گونه‌ای حرکت کنیم که بتوانیم آسمان های بالای بدنمان را ببینیم.هر اتفاقی را دریابیم چرا؟ با چه هدفی ؟ چرا اتفاق می افتد ؟ من کجا آن چیزی را که باید درست بر می‌داشتم بر نداشتم که امروز باید پای این اتفاق بنشینم؟
فکر کنید کدام مسیر برایتان خوب تر می باشد من اجباری ندارم ، به هیچ وجه از هیچ کدام شما تا خود شما نخواهید از شما جدا نمی‌شوم. حالا چند نفر مسیر سر بالایی پیش رو انتخاب کردید اختیار خودتان است. ما فعلا قدم اول را امروز بگوییم.
قدم اول :
هر کس در حیطه خودش به اموال و وسایل شخصی‌اش نگاه کند از وسایلی که زمان طولانی استفاده نکردید صرف نظر کنید بدهید برود هر چیزی پیش شما حبس است یک جای دیگر برود آزاد است واستفاده می شود.همه جارا دستمال بکشید ، گرد و غبار بگیرید. هر چیزی که خوب نیست داخل سطل مکانیزه بریزید ، هر چیزی قابل استفاده است ببخشید. فضای دورتان را خلوت کنید، اگر دست شما پُر از وسیله باشد و من بخواهم دو تا شیرینی خوشمزه خامه ای بگذارم کف دستت ، کجا بگذارم ؟ دستت خالی نیست، باید خالی باشد که خدا در آن برکت بگذارد .
دورتان، فضایتان را خلوت کنید تا هم آسایش خاطر پیدا کنید هم جای خالی برای نزول برکات الهی. با حذف هر وسیله ای که به دردت نمی خورد می خواهی بدهی برود، همراه بخشیدن یا به سطل زباله انداختن وسیله ای ، یک خُلق نامناسبتان را هم حذف کنید. شما عادت کردید جوک های بد می گویید همه هم می خندند اما شما غافل هستید که آن ها به شخصیت پایین شما می خندند نه فقط به جوک شما ! دریابیم بد است. هر وسیله ای که حذف می کنید بگویید این را قربانی خلق بد و زشتم می کنم. صد البته یکباره خُلق غلط از بین نمی رود ولی با استمرار حتما می شود که می شود .
یک مثال بزنم، در وسائلم یک آسیاب دارم و آن را نیاز ندارم وقتی می خواهم آسیاب را ببخشم نگاه می‌کنم، دقیقا چیزی است که خودم تجربه کردم وقتی خواستم این را بدهم برود به خودم گفتم خُب تو چیزی نداری با این بیندازی برود؟ باید یک چیزی داشته باشی، نگاه کردم دیدم گاهی اوقات بی دلیل خیلی اندوهگینم، آن قدر اندوهگینم که دلم می خواهد بمیرم زنده نباشم. یک کمی نشستم با خودم فکر کردم چرا تو این قدر اندوهگینی ؟ خوب که پیش رفتم دیدم من با خدای خودم، دوست هستم، ما با هم در دنیا عهدی پایدار داریم، خدای من اندوهگین نیست، من چرا اندوهگینم ؟ خلاف دوستی من با خداست. پس باید این اندوه را هم ترک کنم. رفت دنبال کارش.
وارد مرحله پاک سازی می شویم. تا پاک سازی نکنیم به هیچ عنوان هیچ کاری نمی توانیم انجام بدهیم با خودتان فکر نکنید که من کاملا پاک سازی هایم را کردم همین دم عیدی هر چیزی نمی خواستم دادم رفته است آن زیرها، آن لباس ها و وسایلت را هم نگاه کن. تا آخرین لحظه عمر دنیایی ما نیاز به پاک سازی داریم، چون نفس که از سوی شیطان حمایت می شود همراه ما است، تنها زمانی این حمایت کمرنگ و بی اثر می شود که روح بر جسم و نفس حکومت کند. آن وقت حتی نفس را هم به یک طریقی، صلاح، هدایت می کند. فقط زمانی این همراهی شیطان با نفس مان کمرنگ می شود از بین نمی رود خیال آسوده داشته باشید شما همیشه طناب این باید دستتان باشد وقتی روح به شما، به من و ایگوی شما، ایگو منیت است، منیت همان نفستان است وقتی که روح شما بر آن حکومت می کند. آن وقت دیگر نفستان را هم به یک طریقی هدایت می کند.
حرکت دوستان را در زمینه جوشن کبیر می بینم از همه شما قدردانی می کنم این ماجرا را تداوم بدهید . هر کدام از اسما را ذکر می کنید بگردید و ببینید در کجای زندگی تان تاثیرش را دیدید. مثلا یا رزاق. آیا یا رزاق می گویید؟ فکر کنید در کدام لحظات زندگی تان در سختی معیشتی بودید که آبرویتان داشت می رفت، بعد یک دفعه از یک نقطه ای راهی باز می شود ولی شما از کنارش همین طور رد شدی اما الان وقتش است آن را به یاد بیاوری بگویی یا رزاق من فهمیدم تو بودی که آن جا آبروی من را خریدی. خب حالا تکلیف تو چیست؟ شکرانه اش را به جا بیاور، شکرش کن. خلاصه اینگونه در طی یک دوره بسیاری از نقطه های کور زندگی تان که سرشار از برکت و نعمت بوده است و شما اصلا ندیدید پیدا می شود. پیدایش کنید. با شکرانه به جا آوردن برکت و نعمت بر شما جاری می شود.
صحبت از جمع: فرمودید که در وسایل زندگی آن چیزی که اصلا نیاز ندارید بدهید تا رستگار شوید آیه ای به خاطرم آمد، چیزی که نمی خواهید به دردمان نمی خورد ببخشیم کار بزرگی نکرده ایم چیزهایی که دوست داریم را ببخشیم، آن در واقع درجه بالاتر است.
استاد: قطعا همینطور است ولی یک اشکال بزرگ وجود دارد مثلا می گویم یک خانمی مثل من لباس تهیه می کردم برای خودم و می پوشیدم لباس ها هم بسیار خوب پاکیزه و نو، ولی الان نمی توانم بپوشم اینها را برای چه نگه می داری بده برود دیگر. باورتان نمی شود گاها لباس هایی را مردم آوردند که برای 20 سال پیش بوده من این لباس را به چه کسی بدهم خجالت می کشم. وقتی شما از اینجا شروع می کنید مثلا من سررسید دارم . در این سررسید ها مطالب را می نویسم رفتم در کمدم را باز کردم چون در این 4 یا 5 سال من اصلا نتوانستم زمین بنشینم نتیجتا نمی توانم داخل کمد را ببینم ای بابا این که شد مثلا 20 تا دفتر. این چیزی نیست که من بگویم بی ارزش است من این ها را لازم دارم اما چه قدر لازم دارم ؟ 5 یا 6 تا . این اضافاتی که می ماند مانع از این می شود که برکت های بعدی بیاید این ها را بدهید برود . به این دانشجو یا به آن دانشجو می دهم می روند جزوه هایشان را در آن می نویسند . مثلا طرف در روی میز کارش نگاه می کنید از لحاظ خودکار و وسایل، چه قدر مگر نیاز داری ؟ تعدادی را برای خودت نگه دار تعدادی هم رد کن برود .
همه شاکی هستند که چرا ما رزق و روزی مان بسته است . یکی از دلایل بسته بودن رزق و روزی همین است و یکی دیگر چشم و نظر است . چه کار دارید جلوی مردم شعار می دهید من رزقم این طور است این قدر درآمد دارم، این جا می روم، آن جا می روم خانم، آقا زندگیت را بکن. می دانید چندتا چشم و نظری دارم که در زندگی شان ناراحت هستند؟. نکنید، من مرتب با دخترم دعوا می کنم که این بچه را لباسی ساده و معمولی یپوشان. بچه نباید جلوی چشم قرار بگیرد . می دانید چند تا در همین مجلس جلو چشم دارم من نمی توانم چشم ها را باطل کنم دیگر جانم کشش ندارد یک وقتی انجام می دادم و شما نمی فهمیدید . یک دوستی گفت این سه شنبه را برایمان مجلس ذکر بگذارید می دانید چند وقت است که نگذاشتم جانم اجازه نمی دهد کار کنید محکم شوید تا باهم از این برنامه ها داشته باشیم .
من از زمانی که ازدواج کردم تا به امروز به همه هم گفتم که شما هم مثل من باشید سفره ام را تقدیم کردم به آقا امیرالمومنین(ع) . شما آمدید سر آن بنشین… هیچ وقت سر این سفره را نمی بندم مگر مال من است که آن را ببندم خدا را شکر که همیشه هم چیزی برای خوردن داخل آن هست . مگر می شود سفره آقا خالی بماند ؟ تمام . زندگی را باید این طوری بگیرید تا هم لذت ببرید هم لذت را به مردم بچشانید و هم در روز آخرت شرمنده و خجل نباشیم .
صحبت از جمع : با یکی از دوستان راجع به حسد و حرص و.. صحبت می کردیم با خودم فکر کردم نکند ناخودآگاه به کسی حرص یا حسدی داشته باشم و باعث چشم زخم شوم . من حس می کنم چشم زدن غیر ارادی هم داریم . یعنی از این سوی که سعی می کنیم از چشم بقیه دور باشیم از آن سوی هم مراقب باشیم به کسی چشم نزنیم .
استاد : آدم های خوب و مهربان هر چیز و هر خبری را که خوششان آمد لاحول و لا قوه الا بالله… می گویند، هرچیزی که ارتعاشی مثل رعد و برق داشته باشد می برد.

تمام حقوق این سایت ، برای گروه تحقیقاتی مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.