پایان این اربعین نقطه ی آغاز اربعین دیگریست
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 79
-
بسم الله الرحمن الرحیم
یادمان باشد، هدایایی که ما برای همدیگر می خریم و می بریم و یا می آورند و ما دریافت میکنیم مثل خودِ دنیا تمام شدنی است، مثل عمر دنیا تمام می شود و کهنه می شود و
از بین می رود اما آنچه که ما به دیگران از تلاوت قرآن، اذکار الهی و صلوات هدیه میکنیم، این ها چون سرشار از نور و از جنس نور هستند تمام شدنی نیستند، نتیجتاً هم این دنیای افراد را روشن می کنند و هم در جهان آخرت برای آنها نور می آورند. من توصیه میکنم شما از این به بعد به هر کسی به هر دلیلی خواستید هدیه بدهید و وسیله ای برای آنها تهیه کردید، کادوی تولد، عروسی، بچه دار شدن، کادوی خانه دار شدن، و… هیچ اشکالی ندارد دست شما درد نکند، ولی لااقل خودتان بدانید برای آن فرد حتماً لوحی از تلاوت آیات قرآن و صلوات یا اذکار الهی در نظر بگیرید، حالا مهم نیست چقدر باشد یک صفحه قرآن، نیازی هم نیست که شما بگویید، می گویید ای بابا، این مردم اعتقاد ندارند شما با اعتقاد آنها کار نداشته باشید شما با اعتقاد خودتان کار داشته باشید بخوانید و هدیه کنید بعد کادوی خود را هم به آنها بدهید هیچ ایرادی ندارد.
ان شاء ا … خدا به همه ی ما واقعا رحم کند، چون که می گویند نگو روزهای سختی است، نمی گویم، ولی واقعیت این است همان طور که گفتم سختی های تند مثل باران های تند است باران های تند می زند و به یکباره قطع می شود اما باران ریز ساعت ها و روزها ادامه پیدا می کند پس بنابراین این سختی های تند هم ان شاء ا…همین گونه عمل می کند و به زودی پایانی برایش خواهد رسید .
به لطف پروردگار و توجهات مولا 3 سال است که ایام اربعین در کربلا به زیارت مشغول بودم سال اول هیجانی عظیم قبل از سفر داشتم خیلی دارای هیجان بودم گرچه که من آدمی هستم که همه ی احوالاتم در درونم می ماند هیچ وقت بروز بیرونی ندارد وقتی به کربلا رسیدم با خیل جمعیت، سال اول خیلی جمعیت زیاد بود، با نواهای نوحه های بلند روبه رو شدم که خب برای من جالب بود چون قدم به قدم نوحه های بلند بود آدم هایی را می دیدم که ظاهرشان نشان میداد ثروت و پول زیادی ندارند اما با کمال محبت از دیگران با هرچیزی که داشتند پذیرایی می کردند و این واقعاً برای من شگفت انگیز بود، حیران شدم. سال اول فقط نگاه می کردم من که خودم از بچگی ام وقتی به تنهایی خیابان می رفتم به طور دائم زمین را نگاه می کردم، هنوز هم در این سن و سال اگر بخواهم در کوچه راه بروم زمین را نگاه می کنم ولی آنجا به طور دائم آدم ها ، موکب ها و نواهای بلند و ... را نگاه می کردم . خیلی برای من بزرگ بود، سال اول آنقدر من را مشغول کرد که از مسائل دیگر قدری غافل شدم، یعنی چه؟ می بایستی دنبال می کردم چرا اینجور و چرا این شکلی است ؟ هر مطلبی و اتفاقی را تا هسته ی درونی اش را کشف و درک نکنی، همه ی عمرت حیران می مانی و من در کل عمرم نگذاشتم هیچ چیزی همینطوری بماند حتماً پِی کردم تا کشف کردم ولی آن سال نتوانستم، سرگردان در میان ماجراها و صحنه ها چرخ خوردم همین و بس . و قشنگ ترش این بود که آن سال چرخ خوردم تا سال بعد، یعنی از اربعین که برگشتیم تا اربعین سال بعد جدا نشدم همچنان در حال حیرانی و سرگردانی بودم، از اربعین اول تا سال بعد بارها فکر کردم سعی کردم این پرسش بی جوابم را حل کنم، نشد، سال بعد باز راهی این سفر شدم . البته هربار پسرم تقبل زحمت و مسئولیت سفر من را کرد سال دوم از آنچه که در ظاهر می توانستم مشاهده کنم کم کم فاصله گرفتم. بعداً نپرسید که چه کار کنید، من یکی یکی درسش را می دهم . وقتی از هیاهوی بیرون جدا می شوی فضای مصفا و آرام درونت هویدا می شود البته این فضا را در طی یک سال گذشته به طور مرتب تطهیر کرده بودم وگرنه یک روزه این اتفاق نمی افتد در طی یک سال به اربعین فکر کردم و بعد با خودم گفتم اگر حضرت زینب (س) کینه و سیاهی در دلش بود در مجلس یزید ملعون نمی گفت آنچه که در عاشورا بود تماماً زیبایی بود چرا این جمله را گفت ؟ چون در درونش جز زیبایی هیچ چیزی وجود نداشت. به هر مکان زیارتی که وارد شدیم خیلی عجیب آدم هایی را که طی سالیان دراز به آن مکان آمده بودند و ضجه می زدند را به صورت سایه هایی در کنار هم می چرخند، دیده و شنیده می شوند . سال دوم که رفته بودم، مثلاً رفتم حرم آقا اباالفضل (ع)، حرم آقا امام حسین (ع)، حرم آقا امیرالمومنین (ع)، آدم هایی که در طی سالیان دراز از قوم و گروه های مختلف آمده بودند، فقط فریاد هایشان، ضجه هایشان را می شنیدم و خودشان را مثل سایه هایی که چرخ می خوردند و در حال حرکت بودند، چقدر سخت است که بسیار کم آدم هایی اشک می ریختند برای مصیبت هایی که امام و یارانشان تحمل کردند همه ی آدم ها فقط می خواستند همین و بس . یکی بچه، یکی خانه، یکی جفت، یکی پول میخواست، یکی می خواست شر فلانی از سرش کم شود و ...
در سال دوم مقابل حرم آقا امام حسین (ع) در ویلچر نشسته بودم . خیلی شلوغ بود، همه ی دوستان برای زیارت رفتند فقط پسرم نرفت و کنار من ماند و هرچه به او گفتم مرا یک گوشه ی امنی قرار بده تو هم برو، قبول نکرد مرا گذاشت خودش هم ایستاد مدتی گذشت که به من گفت برایت بستنی بخرم ؟ گفتم برو بخر. رفت برای من بستنی بخرد، تنهای تنها بودم در میان آن ازدحام سرسام آور چشمام هایم را بستم در لحظه خودم را درون حرم آقا دیدم در حالی که دور تا دور روی زمین مردهایی در سنین مختلف با محاسن مرتب کوتاه و بلند، بعضی ها محاسن بلند بعضیها محاسن کوتاه تر، سیّد بودند و عام و چقدر جالب من تشخیص میدادم که این سیّد است و او عام، درحالی که اینها نشسته بودند و تشکیل یک دایره ی بزرگ داده بودند در صدر همه ی این دایره یک موجودیتی بود که در نور فراوان قرار داشت به طوری که شما نمیتوانستی تشخیص بدهی امّا صدایشان را میشنیدم. از مردمی که آنجا نشسته بودند پرسش می کردند و از آنها پاسخ می گرفتند چقدر آرزو کردم کاش من هم در این حلقه بودم گفتم و گفتم تا بالاخره ندائی در گوشم گفت صبر کن، کار کن،اصلا توقف نکن، این مسیر توقف ندارد، توقف سبب سرگشتگی خواهد شد. یعنی چه ؟ یعنی اگر شما در مسیر الهی، در مسیر نیکی و نیکوکاری قدم برمیداری نمی توانی حتی لحظه ای از آن خارج بشوی ایستش سبب سرگشتگی خواهد شد. پسرم آمد و مرا از این حالتم جدا کرد. فهمیدم در حرمین جلسات بحث و گفتگوی عالمان و عارفان با امام زمان (عج ) تشکیل می شود و چه قدر خوب است با حضور در این مکان ها از این مجالس بتوانیم بهره ببریم .من سربسته عرض کردم.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان زِ تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفا تو بنگر
کز آتش درونم دود از کفن در آید
این ابیات وصف حال انسان هایی است که هر دم و هر لحظه از مسیر طلب خارج نمیشوند اما در کمال تأسف اکثر انسانها سست و تنبل هستند 2 رکعت نماز میخوانند، 1 صفحه قرآن میخوانند، یا چند بار که زیارت می روند می گویند دیگر بس است کمی هم باید تفریح کرد. این جمله را نشنیده اید ؟ من خیلی از آدمها شنیده ام . 2 مرتبه حرم امام رضا(ع) رفته و برگشته یا در حرم امام رضا(ع) 2 تا 2 رکعتی نماز برای حاجات خودش خوانده است بعد آمده بیرون 2 تا زیارت نامه خوانده میگوید بس است چقدر زیارت، بابا شاندیز، موج های آبی هم برویم. نشنیدید ؟ با خودشان یا دیگران می گویند می بینی چند سال است زیارت اربعین رفتیم همین صحنه ها، همین احوالات تکراری را مشاهده کردیم بس است دیگر.
مراقب تنبلی هایتان باشید چون تنبلی ها مدام سراغتان می آید اما اگر هوشیار باشید پروردگار یکتا به شاگردهای خصوصی و سخت کوشش در گوششان می فرماید : دقت کن پایان هر کاری آغاز کار تو باشد. هیچ چیز تمام نمی شود، اربعین تمام شد ؟ نه . پایان این اربعین آغاز اربعین دیگری است. از وقتی از کاری فارغ شدی همان موقع نقطه آغاز سعی و کوشش است تلاش کنید مبادا در جایی توقف کنید و بگویید بس است. توقف کردن و بس گفتن در سیر الی ا… زشت است. نقطه ایستا نداریم می خواهی بروی بیرون برو بیرون. نه اینکه مُدعی باشی من در مسیر الهی هستم امّا متوقف میشوم نقطه ایستا نداریم نقطه ای به نام توقف وجود ندارد .
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قَدر ای دل که توانی بکوش
امسال اربعین برایم متفاوت بود. از قبل تر از جنگ 12 روزه، آنچنان شرایطی جسمی من خوب و بهتر شده بود که با خودم میگفتم امسال می روم در بین الحرمین همه را سورپرایز میکنم به پسرم می گویم این ویلچر مرا بگذار تا مثل واکر بگیرمش تا خودم با آن پیاده بروم شما دنبال من بدوید یعنی اینقدر حالم خوب بود ولی صدایش را در نمیآوردم خودم را خیلی سرحال می دیدم به خصوص که کربلا هم میرفتم. از 2 ،3 روز قبل از سفر ورق سلامتی من برگشت ولی برای اینکه بقیه را نگران نکنم به هیچ کس چیزی نگفتم و راهی شدم. از داخل هواپیما که سوار شدیم دوستانی که کنار من و در یک ردیف با من بودند شاهدهای عینی من هستند من مثل مار به خودم می پیچیدم باز هم آه و ناله نمی کردم ولی خیلی درد داشتم، این دردهای شدید مرا تا جایی کشاند که حتی دیگر با عصا هم 2 قدم نمی توانستم به تنهایی راه بروم میترسیدم زمین بخورم. دوستانی که همراه من بودند فهمیده بودند اما هیچکدام چیزی نمی گفتیم آنها فهمیده بودند که من چقدر در سختی هستم من هیچ نمی گفتم آنها هم به من نمی گفتند ما میفهمیم. امّا روزها و ساعتها و لحظه های سختی را با من تجربه کردند من را رها نکردند من اصلا ندانستم چرا اینطور شد درد نمی گذاشت که بفهمم. فقط در کربلا صحنه هایی را از سال 1200 و اندی سال پیش و خیمه های کاروان کربلا و آنچه که در آنجا گذشته بود و هنوز هم زنده در منظر نگاه کسانی که طالب آن هستند همچنان زنده است دیدم خیلی سخت و خیلی دردآور، واقعا شکنجه می کرد هر چه بیشتر درد کشیدم جسمم ضعیف تر و فرتوت تر شد روحم جلای بالاتری گرفت بسیاری از این صحنه ها را کاملا واضح، با چهره می دیدم بگذریم، بدانید، شنیدن کی بُوَد مانند دیدن.
از کربلا خارج شدیم رفتیم به سمت نجف در اولین زیارت چون از دوستانمان من را می بردند در قسمت آقایان و چون من ویلچر داشتم من را حتی در بازدید های بدنی من را متوقف نمی کردند آقایی هم که دنبال من بود می آمد اما حتی از ورودی آقایان راه ندادند من روبروی در و صحن مولا امیرالمومنین(ع) از بیرون قرار گرفتم اینجا بود که به مولا شرح حالم را ارائه کردم شکایت نکردم و این که به من چه گذشته و به ایشان برای اولین بار اعلام و اقرار کردم آقا جان من احساس می کنم عن قریب اینجا خواهم مُرد. با مُردن مشکل ندارم ولی آقا جان بفرمایید چرا ؟ چون بچه هایم را سرگشته می کند، آیا من خطا کردم که این طور شد ؟ بالاخره در این گفتگو با آقا بودم یک خادمی که اجازه نداده بود ما به داخل برویم خودش جلوی من آمد و به داخل دعوت کرد یعنی ما را از این سوی نرده به آن سوی نرده فرستاد و جلوی صحن ایستادیم . آنجا به من فرمودند بهای آگاهی را با جسمت دادی شکایت نکن وقتی به دیار خودت برگردی بسیار استراحت کن تا دوباره خوب و قوی شوی اما این بار با چشمانی همیشه بیدار . دستورات دیگری هم فرمودند که مختص خودم است هنوز هم روزها ساعات زیادی را می خوابم . ما را بالاخره راه دادند و داخل حرم امیرالمومنین(ع) رفتیم و دور زدیم و ایستادیم ، چرخی خوردیم یک ضریح کوچکی با یک پنجره درست کردند، آنهایی که مثل من مشکل دارند و داخل ضریح نمی توانند بروند می برند جلوی این من را در قسمت آقایان جلو بردند و زیارت کردم و برگشتیم . موقع برگشتن به آن خادم که من را راه داده بود یک کلمه گفتم کلمه ای که به همه خادمین می گویم گفتم شکرا"، ممنون، من را که نگاه کرد شروع کرد به گریه کردن اشک از چشمانش غلطید و پایین آمد و گفت من ممنون . چه دیده بود که گفت ممنون من که چیزی به او نداده بودم که او بگوید ممنون .
توصیه:
هرگاه عزم زیارت دارید از درون اول افکارتان را مرتب کنید زباله های افکارتان را به سطل زباله بریزید . در زیارتگاه ها به قاعده نماز و زیارت نامه بخوانید مردم را خسته نکنید بخوانید و بنشینید و از فضای آنجا دریافت کنید . برای رسیدن به ضریح هیچ فشاری به خودتان و دیگران وارد نکنید شما وقتی از منزل به قصد زیارت خارج می شوید، بزرگی که به پابوسش می روید از همان لحظه به دیدار شما می شتابد پس هر کجا که باشید در محضر ایشان هستید پس بهتر است که درک کنید .
صحبت از جمع : شما فرمودید در سیری که می خواهید طی کنید توقف نداشته باشید . مثل نماز خواندن یا کار عبادی که ان شاء ا… هیچ وقت توقف نداشته باشد، بنده فکر کنم که منظور چیز دیگری بوده است چون شما فرمودید این اربعین که تمام می شود اربعین بعدی شما شروع می شود ما معمولا دستورات 40 روزه داریم که باید در این 40 روز پاکسازی کنیم، روز اربعین فرمودید شروع کنید و مانند کدوی کرم خورده نباشید و اگر می خواهیم که همیشه آبیاری شویم باید دائم در حرکت باشیم و این حرکت توقف در نماز و روزه و عبادت نیست توقف در پاکسازی درون است درست است ؟
استاد : در پاکسازی درون و در ملاحظه به بعضی از مسائل است . که بعضی مسائل این است که مثلا شما به سفری می روید برای آن که کمی خوش بگذرانید خوش گذرانی برای انسان اصلا ایرادی ندارد منتها در خوشگذرانی شما هیچ گونه رگه ی خطا و تاریکی نباید وجود داشته باشد اگر وجود داشته باشد به طور حتم شما متوقف شدید . شما مثلا می خواهید بروید شمال خوش بگذرانید خوب است جایی را بگیر روزها به کنار ساحل برو بنشین دریا را نگاه کن اما در این نگاه کردن در کنار ساحل نشستن ایجاب کرد که خدای ناکرده چشمتان به نامحرم بیفتد یا فعل خطا انجام دهید یا مانورهای آنچنانی خانم ها و مانورهای آنچنانی آقایان، اگر قرار شد اینها را انجام دهید شما در مسیری که به عنوان سیر الی ا… حرکت می کردید متوقف شدید، اگر در این خوشگذرانی اذکار روزانه ات از دستت رفت متوقف شدی، اگر عهد کردی روزی 1 صفحه قرآن می خوانم و نخواندی و گفتی طوری نمی شود برگردم همه اینها را یک جا می خوانم به درد نمی خورد یعنی متوقف شدی . حالا اینهایی که خیلی پولدار هستند از این جا هالیوود و آنتالیا می روند و… آنجاها جاذبه دارد این جاذبه ها وقتی شما را گرفت و در این جاذبه ها باقی ماندید سیر الی ا…متوقف می شود حالا که متوقف شدم چه کنم هیچ برگرد از اول، مانند نیش مار در بازی مار و پله می ماند وقتی مار نیش زد تمام را باید به اول برگردی این هم همان است . شما الان در یک جایی قرار گرفتید که بسیاری از مسائل معنوی را می دانید من قول به شما می دهم که به سایتتان بر گردید و از اول مقالات تان را بخوانید خدا می داند که چه چیزهایی دستتان می آید .
ادامه صحبت از جمع : پس من اینطور فهمیدم که ما همیشه باید در خودمان باشیم، مثلا در فضای مجازی که جاذبه آن بسیار زیاد است جاذبه آن خیلی بیشتر از هالیوود و آنتالیا است من بدتر از این ها را به خودم هشدار دادم حتی اینجاها ممکن است جاذبه هایی داشته باشد که اینقدر ما را اذیت نکند که این فضاها آدم را اذیت می کند پس وقتی به خودم مشغول باشم توقف نخواهم داشت ولی وقتی به غیر مشغول باشم توقف خواهم داشت .
استاد : شما هر کجا که باشید باید خودتان باشید. اینها مراقبت های ویژه است برای خودتان مقرر کنید که در غیر این صورت عمر را باخته اید . چرا این قدر هزینه می کنید این همه راه را تا اینجا می آیید ماشینتان استهلاک پیدا می کند وقتت را می گذاری خسته می شوی خب این را در خانه ات بخواب بعد هم بیدار شو و با خانواده خوش باشی پس اگر می آیی بهره اش را ببر نگذارید از دستتان برود . خوب زندگی کنید، درست زندگی کنید نه این که غلط زندگی می کنید نه، دیگر الان این سطح در خور و شایسته شما نیست اگر در همین سطح می ایستید بهتر است کلاس هم دیگر نیایید برای چه می آیید ؟ اگر5 نفر هم اینجا نشسته باشند ما با همین 5نفر کارمان را انجام می دهیم اما اگر می خواهید بیایید خدا در انتها ان شاءا… کمک کند بالاترین حد و بالاترین سطح انسان های درستکار و بندگان خالص خدا تحویل شوند.