منو

یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403 - Sun 05 19 2024

A+ A A-

جلسه سی و نهم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم


جلسه پیش به لطف پروردگار توفیق داشتیم که بخشی از عوالم قبل از خلوص را بیان کنیم گفتیم دوازده عالم باید طی بشه، اسلام، ایمان، هجرت و جهاد که هرکدوم از این مراحل یا هرکدوم از این عالمها دارای سه مرحله اصغر، اکبر و اعظم بود یعنی دارای درجه ضعیف خوب و عالی.

خدواند را شکر کردیم که ما در مرحله اصغر هر یک از این عوالم قرار داریم، تازه لازم نیست که تلاش کنیم به اولین مرحله وارد بشیم و گفتیم که لازمه که جهشی کنیم به مرحله اکبر وارد بشیم. تو سه شنبه پیش اسلام اکبر و ایمان اکبر را تعریف کردم کی دوست داره برای من که مبادا یادم رفته باشه اسلام اکبر را یادآوری کنه؟ کی حاضره این کار را بکنه؟

(پاسخ از جمع: تسلیم صرف بودن و گردن نهادن به فرامین الهی بدون چون و چرا)

اسلام اکبر را تعریف کردیم بر اساس آیه 65 سوره نسا، تعریف اسلام اکبر را از اونجا گفتیم،گفتیم تسلیم بدون قید و شرط در تمامی وجوهی که به سوی پروردگار توجه میشه و ترک هرگونه اعتراضی نسبت به آنچه از سوی خداوند بر ما جاری میشه و پذیرش اونکه هر چه اتفاق افتاده صلاح ماست و هرچه که خواستیم و اتفاق نیافتاده صلاح ما در او نبوده هر کس که پا در این جایگاه گذاشت اسلام اکبر را وارد شده ،خب حالا چه کسی می خواهد ایمان اکبر را تعریف کند برای من؟

(پاسخ از جمع: اسلام اکبر میگه نه تنها نباید اعتراضی کرد بلکه به اون باید خوشنود هم باشیم)

وقتی اشاره کردم به آیه 65 سوره نسا جهت همین مطلب بود، نه تنها معترض نیستیم بلکه خوشنود هستیم از آنچه خداوند بر ما قضا و قدر تعیین کرده یا مقدر فرموده که باشد، خب ایمان اکبر را که می خواهد تعریف کند؟

(پاسخ از جمع: اسلام اکبر وقتی به ایمان اکبر میرسه که همه چیز را با عشق و علاقه انجام بدهیم، وقتی که وقت نماز میرسه بدویم، وقت وضو میرسه بدویم، تا جایی که این به روح ما وارد بشه )

از مرحله تن و دل به روح وارد بشه، خوبه وقتی که دل به نور اسلام اکبر روشن شد گاه و بیگاه احوالاتی به آدم دست میده، من خیلی دیدم تو اطرافیان میگه که:" همیشه نماز میخونم ها ولی دیشب یک نمازی خوندم یک نمازی خوندم انگار توعرش الهی بودم، چه کیفی کردم"، یعنی یک احوالاتی بهش دست داد، ولی موقتی چرا، چون دل مشغولی به تدابیر این بدن برای پوشاندنش،خوراندنش،تفریح کردنش و...،خیلی از مواقع به من خیلی ایراد میگیرند میگویند همش که نمیشه کار، یک ذره هم تفریح، یک ذره هم به خودت برس، من چطوری بگم تفریح من اینه دوست دارم نمی گویم دوست ندارم خیلی چیزها را دوست دارم ولی این را بیشتر دوست می دارم اونها را هم دوست دارم بد نیست کار خلاف که نمی خواهم بکنم ولی اگر پاش بیفته این را بیشتر دوست میدارم تا اون را،چون می خواهم هر چه بیشتر تدبیر کردن و سیاست کردن این بدن را حذف کنم تا روحم آزادی بیشتری داشته باشه وقتی روح آزادی بیشتری داشت این احوالات گاه به گاه میشه دائمی،اذان که میدهند اصلا چشمهات برق میزنه گوشهات زنگ میزنه، تو دلت انگار ، به به چه جشن و سروریست چه کیفیه چه ساز وآوازیه می خواهی رقص کنی میخواهی بپری میخواهی بدوی خب این خوبه که همیشه اینجوری باشم یا هر ازگاهی ترنمی بر روحم بدمد وکیفی بکنم؟

موقع درمان گاهی اوقات بیمار اولین بارش است می آید احوالات خاصی بهش دست میده یا در تمرکزات شبانه به همچنین برمیگرده میگه "هفته اول دو سه روز اول خیلی خوب بود ولی بعد از اون خبری نیست "، بعد از اون هم خبر هست تو نیستی، اون دو سه روز اول کنجکاو بودی تو بودی، اما بعدا تو رفتی خبر بود مگه میشه نباشه، خبر همیشه هست، اسلام اکبر وقتی به دل سالکی وارد شد دلش روشن شد این احوالات گاه و بیگاه بهش دست میده،که اینها فقط گاه و بیگاه میشه ولی باید خیلی زود تقویتش کنه و بالا ببره تا وقتی که ملکه ذهنش برسه از حال بودن به ملکه بودن برسه گفتیم عرفا این حالهای گاه و بیگاه را اسمش را گذاشتند" احسان "، وقتی سالک به درجه ایمان اکبر میرسه اون احوالات خوش و دلچسب گاه و بیگاه که موقع عبادات بهش دست میداد دیگه همیشگی میشه در این موقع اون حال احسان به ملکه محسنین تبدیل میشه، سند آیه 69 سوره عنکبوت، دفعه قبل اینها را عرض کردم فقط خواستم دوباره یادآوری کنم که بدانید اینها چه قدر به هم پیوسته است از هم جدایی ناپذیره این عالمها.

وقتی سالک به مرتبه ایمان اکبر میرسه باید مهیای هجرت بشه ،هجرت کبری، شما الان هجرت صغری را انجام دادید چطوری؟ الان بیایم تو خونه هاتون درکمدهاتون را باز کنم دیگه لباس اضافه پیدا نمیشه، وسایل اضافه پیدا نمیشه، به هجرت صغری وارد شدیم تو خیلی از چیزها تعدیل کردیم ، به خیلی از چیزها دیگه وا نمی ایستید، پا به جفت نمی مونید، زجر و عذاب برای خودتون و دیگران ایجاد نمی کنید، دفترهاتون نشون میده اینقدر امروز من کیف کردم علی رغم اینکه موارد حسد بیداد میکنه ،خشم و حسد بیداد میکنه، ولی قشنگه این خرابی ها از اون پنهانی زیر اومده بالا، دیگه مدعی نیستی که من خشم نمی کنم دیگه مدعی نیستی که من حسد ندارم فهمیدی که داری ،خیلی زیادش هم داری،از نوع درجه یکش هم داری حالا وقتشه که حذفش کنی، این خیلی قشنگه،خیلی خوبه،خیلی عالیه،حالا وقت هجرت کبری است، هجرت کبری را تعریف می کنیم، منتها قبلش این را بگویم اگر بخواهید مرحله های قبلی،عالمهای قبلی را نصفه نیمه بگذرونید کلک بزنید وارد مرحله بعدی بشوید نمیشه ها چون حتما درجا میزنید و می مانید نمی تونید پیش بروید،سلسله ای را که براتون تهیه شده، کار من هم نیست من هیچ چی ندارم، من هیچ چی ندارم، نه کلام دارم، نه علم دارم، نه دست نوشته دارم، من هیچ چی ندارم ولی سلسله مراتبی که براتون در نظر گرفتند قدرش را بدونید و خودتون را مهیا کنید که باهاش بروید.تو این مرحله این بنده کمترین خدا فقط وظیفه ام گفتن است دادن علائم و اشارات است تو هر مرحله ای، هیچ وظیفه ای برای گذراندن شماها از این مرحله ها به من داده نشده، به گردنم نیست چون اصول اخلاقی، اصول مذهبی همه این اصول را توی سالهای گذشته تو جمعی که با ما همراه بودند بارها و بارها بیان کردیم به قدر کافی هم صبر کردیم که دوستانمون تلاش کنند خودشون را هم پای هم طریقهاشون بکنند به هر حال خودتون می دونید دیگه جای هیچ گله ای نباشه، دانش آموز تا قبل از امتحانش هر گونه شکوائیه ای داشته باشه از معلمش از فضای کلاسش از کتابش از نوشته ها و و و جا داره ،می توننه شکوائیه اش را بیان کنه، اما وقتی مرحله امتحان رسید دیگه تنهاست، باید به تنهایی از گود امتحانش با دانسته هاش، آگاهی هاش بیرون بیاد دقت کردید، یا علی مدد.

هجرت کبری دو بخشه، هجرت به تن و هجرت به دل، چه قدر خوش می دارم این بخش را، تو اونهای دیگه ادعا میکنی کسی که هم نمی تونه بگه که حالا دروغ میگی، ولی تو این بخش اگه ادعا بکنیم دروغمون خیلی زود معلوم میشه حالا چرا خوب ببینیم معنیش را، هجرت به تن یعنی دورکردن بدن از آمیزش اهل عصیان، اهل سرکشی و مجالست و هم نشینی با افراد اهل ستم و هرزه گردی، تنت را بردار برو، در جای که اهل ستم توش هست، اهل گناه توش هست ،اهل عصیان و شرک کفر توش هست دور شو کی به شما گفت وایستا اونها را ادب کن؟ دور شو این میشه هجرت به تن، پا ورمیکشی دِ برو که رفتیم، دوری میکنی نمی روی،کنارشون نزدیک نمی شی.

هجرت به دل یعنی دل کندن از میل و رغبت به این امور، حالا دیگه چون بهش گفتیم بد است، مجالس درهم عروسیها را نرو خوب نیست اسباب گناهه، نمیره ولی امشب عروسشی دوستشه توی باغ هی با خودش میگه:" آخی خوش به حالشون خوش به حالشون حیف که اسلام پای ما را بسته"، من آخه از این جمله ها خیلی می شنوم ما شا الله گوشهای من خیلی زیاد از اینها می شنوه این هجرت نکرده، خوب توجه کنید دوری کردن از مجالس فسق و فجورو گناه به تنهایی شرط نیست، بلکه حسرتش هم از دل باید کنده بشه.

بهش گفتم که تصاویر زشت را نگاه نکن، آخه من با این مورد خیلی دست به گریبانم کسانی که می آیند اینجا یکسری از مشکلاتشون برمیگرده به تصاویری که مشاهده میکنند، پای اینترنت می نشینند، اینترنت که ما شا الله میزنی صفحه باز میکنی یک دفعه مور و ملخ میریزه بیرون، خب هیچ ایرادی نداره تقصیر تو نیست تو می خواستی تحقیق کنی، رد میکنی بلافاصله،اما یک عده ای نه، پای ماهواره می نشینند به یک شکل دیگه، سی دی تهیه میکنند به یک شکل دیگه خب، ما ملزمشون میکنیم اگه میخواهید اینجا تشریف بیاوردی اگر میخواهید مشکلاتتون حل شه باید دوری کنید از این جور چیزها،دوری میکنه ولی حسرتش به دلش می مونه،حسرتش تو دلش می مونه اینها با هم دیگه جور در نمی آید، باید ریشه این حسرت هم از دل خالی بشه، چون حتما شیطان برای شما وسایلی فراهم خواهد کرد که به راحتی و به آسانی بدون اینکه کسی شما را مشاهده کنه حسرت دل را برآرده کنی، اون وقته که قدیمی ها میگفتند که خدا حسرت شکم را زود میده ،کاری با خدا نیست، شیطون حسرتها را زمینه اش را زود فراهم میکنه، پس حسرت باید کنده بشه.

هجرت به تن و دل توام با هم است، جدا از هم نیست. هجرت کبری کلا به تن و به دل دوری جستن از همه عادات، آداب و رسوماتی است که سالک را از راه خدا باز میداره.

سالهای قبل تو مجالس امام زمان و آقا امیرالمومنین بعضی از دوستانمون بودند که مجالس خانمها را داشتند اصرار هم میکردند محبت هم داشتند به من که تو هم بیا ،من هم به دلیل اینکه فضا خراب نشه ،این خانمها نرنجند، همیشه به جلسات ما حضور داشته باشند میرفتم یکدفعه نگاه کردم گفتم خوب نیایند، زشته آخه اونها می آیند خب زشت باشه من نمی روم مگه زوره من نمی روم، دیگه نرفتم تموم شد اونها هم یاد گرفتند دیگه دعوتم نمی کنند،چون می دونند که نمی روم، مجلس مجلس خانمها بود خب چه اشکالی داشت مجلس خانمها بود ولی هر چیزی نمیتونه مورد پذیرش باشه بین خانمها ،هر چیزی حلال نیست، هر شکل و شمایلی حلال نیست، حالا بین آقایون نرفتم هیچ وقت آقایون تنها که هستند ببینم چی کار میکنند چه قدر تو این زمینه ها ایراد دارند خدشه دارند اون را ندیدم چون هیج وقت نبودم ، ولی اون را میتونم دوری کنم.

در مسیر یک سالک عادات و رسومات از بلاد کفر از وسایل ومهمات بلاد کفره،چون بر اساس اینکه حالا رسمه چه اشکالی داره، رسم را که نمی شه زیر پا گذاشت ،چه اشکالی داره،خیلی از فعلهای ناجور اتفاق میافته یک پرانتز کوچیک وسط باز میکنم چون بریم بالا پسرم خواهد گفت رسومات را از هم جدا کن این مردم دیگه فردا هر رسم و رسوماتی دارند پا میزنند داغون میکنند، من نگفتم همه را ها، روز مادر دیدن مادر رفتن خوبه ثواب داره من نگفتم این را هم پایمال کن، اما اگر شوهرت را یا همسرت را در سختی قرار دادی برای اینکه یک هدیه گرون قیمت بخری اون خرابه اون مال بلاد کفره اما دیدن رفتن، دست بوسی کردن ،تشکر کردن، اینها خیلی خوبه باز برمیگردیم به اون خط نرماله یادتونه گفتم باید یک تعادلی پیدا کنید،ببینید این تعادلها کجاست.

در اجتماع مادی وروزانه انسان آدمیزاد مقیده به عادات و رسوم ،که خیلی از این عادات ریشه در وهم و خیال داره، اهل دنیا هم بهش عادت دارند، سود و زیانشون، محاوره هاشون، معاشرتهاشون، هرگونه رد و بدلی را بر اساس این عادات و رسوم استوار میکنند، مثلا عادت شده هر کس تو یک مجلس مباحثه علمی ساکت بشیته و اطلاعاتی از خودش بروز نده میگویند این حتما نادونه یا سواد نداره یا هر کی وارد مجلسی شد اون صدر مجلس نشست ،حالا من نمیدونم این صدر مجلس را بنا این جا را می ساخت تعیین کرد ضربدر زده بود کجاش بالاست کجاش پائینه من نمیدونم، اما اگر کسی اون صدر نشینه پس جزو اون بزرگون نیست، خیلی از مواقع چرب زبونی ها و تملق گویی ها را ما می گذاریم به پای خوش زبانی، مردم داری ،حسن خلق، اینها باید الک بشه،کارمون شروع شد،اینها الک کردن میخواد، ساده ازش نگذرید ها، چون بعدا میروید میروید یک جایی که فکر میکنید خیلی کار کردید می افتید تو یک میدونی که از اون زیر میرها جک و جونورهاش در میآید .

سالک راه حق همه این عادات یا به قولی آداب و رسوم را که او را از راه خدا باز میداره دور میریزه ، چشم پوشی میکنه، فقط چشمش به توفیق الهی است، از عالم خیال و وهم هجرت میکنه، این عجوزه همه ادوار را سه طلاقه میکنه که دیگه نتونه برگرده، در این متارکه کردن از هیچ چیزی هراس نمیکنه،گفتم متارکه تا اینجاش را چرت زده حالا بیدار شده میگه اِ گفتند طلاق بدهید، من نگفتم ها همسرهاتون را طلاق بدهید گفتم متارکه کنید با عجوزه آداب و روسوم ناحق و نادرست. از نکوهش مردم، از سرزنششون از ملامت افرادی که خودشون را خیلی صاحب فضل و دانش می دونند نهراسید، جوانی را سراغ دارم که خیلی دوست می داشت مراسم عروسیش ،دختر و پسر هر دو انتخاب کرده بودند که عروسیشون را به اینچنین برگزار کنند بروند سفر حج عمره برگردند ولیمه بدهند ،کشتند این خانواده، کشتند ،"مگه میشه مردم چی میگویند تو لباس سفید عروس نمی خواهی، تو لباس دامادی نمی خواهی، حالا پس فردا می گویند خانواده عروس پول نداشته که خلعتی بخره برای خانواده داماد تو می خواهی آبروی ما را ببری"، ای داد بیدا دست از سرشون بردارید چی کردید نذاشتید حج شون را بروند عروسی گرفتند چه قدر جار وجنجال آثار سوش هنوز هست سیاهیها و دلتنگیهاش هنوز هست، چرا چیش بد بود؟

در روایت سکونی آمده که حضرت صادق (ع) از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت فرمودند:" ارکان الکفر اربعه الرغبه و والرهبه و السخطه و الغضب"، پایه های کفر چهار تاست رغبت یعنی میل و گرایش ،رهبت یعنی ترس و بیم، سخط یعنی نارضایتی و بیزاری، غضب هم که معلومه معرف حضور همه است یعنی خشم، همین چهارتا پایه را بفهمیم از اونها دوری کنیم عملا طریق را جستیم و احتیاج به چیز دیگری نداریم.

میل و گرایش به مسائل دنیوی باتلاقی را جلوی ما باز میکنه که لایه روئیش خیلی معطره و خیلی قشنگه امان از لایه های زیریش که وقتی انسان به اونها وارد میشه خارج شدنش مشکله، ترس و وحشت از ملامت دیگران، اون دیگرانی که خودشون سرگردان و آواره دنیا هستند، سرگردان و آواره دیار خویشتن خویش هستند انسان را وادار به اعمالی میکنه که در درون اون را قبول نداره،مخالفشه در بیرون هم که خودش را ملزم میدونه که اجرا کنه ،بنابراین همین تضاد اون را متلاشی میکنه.

بیزاری و نارضا بودن نسبت به آنچه که ما را خوش نمی آید و به صلاح ما هست اون هم پایی دیگراست که انسان را در باتلاق سیاهی و ناآگاهی فرو می بره، خانواده ای را میشناسم که نه اهل خدا و پیغمبر بودند، نه اهل نماز و طاعت یکی از دخترهای این خانواده به همسری مردی درآمد که بسیار معتقد بود،خیلی معتقد بود و ایشون مجبور شد تو اون دوره ای که همه بدون حجاب و خلاصه بدون حفاظ هم میگشتند حجاب بکنه، اینقدر این خانواده بیزاری جستند نسبت به این دین و ایمان و اعتقاد از یک سو از سویی مشکلات اونوریشون ،بالاخره دختر را که نه تنها دختر را، پسر را هم از سایه ایمان جدا کردند ،حالا شکل و شمایلی دارند خارج ازآنچه که بودند، بیزاری جستن نسبت به آن چیزی که به صلاح ماست و ما را خوش نمی آید مالمون را گرفته کسی خورده در جایی نگه داشته خب ناراحتیم اما به صلاح ماست شاید امروز اون باید اونجا میخوابید اما آنفدر نک ونال میکنیم تا بالاخره بلا را بر سر خودمون وارد میکنیم، مال را می گیریم باهاش کار حروم می کنیم، مال را می گیریم خلاف میکنیم، مال از کفمون میره که هیچ چی، همون قدر هم بدهکار میشویم، گرفتار میشویم .

غضبم هم که الحمدالله همه دراین دوره اخیر خیلی خوب شناختنش و جدا هم خوب شناختید البته اونهای که برای من مینویسید اونهایی که نمی نویسید کاریتون ندارم ولی اونهایی که می نویسند من می بینم،می بینم که غضب را خوب شناختند و چه قدرخوب تشخیص میدهتد که اصلا اینجا غضب کردند و حق نداشتند غضب کنند، تشخیص میدهند غضب کردندحق هم با اینها بود و درست هم میگه ولی به هر حال مجاز نبود که غضب کنه، چه قدر قشنگه چه قدر عالیه، غضب هم که شناختیم.

خلاصه کلام اینکه باید سالک از جمیع آداب و عادات و رسوماتی که اعتبارات اجتماعی میآره و سد راه خدا هستتند دست برداره. چه قدر جالبه چه قدر قشنگ چه قدر تماشائیه وقتی آدم دیگه از این به بعد میزنه تو سر خودش چون دیگه تکلیف شد دیگه نمی تونه بگه نمی دونم که، اگه بگه نمی خواهم زود پاش سر میخوره می افته پائین آبروش میره اگه بگه می خواهم چطوری دل بکنه، ای داد بیداد چه قدر احوالات تماشایی است .

عرفا از این مرحله تعبیر به جنون میکنند، میگویند مجنون فقط میتونه به رسوم و عادات مردم آشنایی نداشته باشه بهش اهمیتی نده، مدح و نکوهش مردم براش بی اهمیت و بی اعتبار باشه، ازحرکت و مخالفت دیگرون وحشتی به دلش راه نمی آید روشش هم تغییر نمی ده، میگه باید مجنون بشی اما اینچنین مجنون ، القصه

"کاروان رفت وتو در خواب و بیابان در پیش....بترسید ها شعر نمی گویم که خوش زبانی کرده باشم،

کاروان رفت وتو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره، زکه پرسی، چه کنی، چون باشی

پا سست کرد ه ها می مونند

نقطه عشق نمودند به تو هان سهو مکن ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی

تحملش را داری از دایره بیرون باشی؟ اما جهاد اکبر ولی فکر کنم اگر جهاد اکبر را نگویم بهتر است بمانید در همین هجرت، بمانید باهاش دست و پنجه نرم کنید تا جلسه بعد یا علی مدد دست حق به همراه تک تک تون امیدوارم که عالم ملکوت الهی، فرشتگان باعظمت و مقربش شما را یاری کنند من را پیش تر از شما یاری کنند چون مرا که می گویم و عمل نکنم توبیخی است دو چندان من را اول کمک کنند و بعد شما را کمک کنند به خدا می سپارمتون تا هفته بعد، بخوانید، بی اندیشید و عمل کنید فراموش نکنید .

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید