منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

تعقمی در سوره حجر بخش سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

آیه ده را خواندیم ولی من دوست می دارم تا آیه نه را یک بار دیگر تکرار کنم که تذکری موکّد بر گوش ها باشد زیرا که این روزها حرف های متعدد ، شیک و بیهوده زیاد می شنویم ، مراقب گوشهایمان باشیم . خداوند در آیه نه می فرمایند :
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿٩﴾
بی ترید ما خود این قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما خود نگه دار آن هستیم ، این جمله تمام شد ، نه یک واو پس دارد و نه یک واو پیش . هیچ چیزی بر این می شود نه اضافه کرد و نه کم کرد . قرآن را خداوند نازل فرموده و خودش هم قول داده که مراقبش باشد و این قول در مورد هیچ کدام از کتب پیشین نیامده است یعنی ادیان دیگر نمی توانند مدّعی باشند مگر آن که خود در کتابشان دست برده باشند و خداوند به ما چنین آیه ای را عطا کرده است ، نداریم . در مورد قرآن خیلی صریح و محکم ، نیاز به هیچ تفسیری نیست که ما چنین چیزی را داریم .
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ ﴿١٠﴾
و البته پیش از تو نیز در میان گروه های پیشینیان فرستادیم . به پیامبر می فرماید که قبل از تو گروه های انسان های دیگر که در روی زمین بودند ما برای آنها هم فرستادیم که می بینیم که ادیان دیگری و پیامبران دیگری آن هم پیامبرانی که اولوالعزم بودند ، بسیاری هم آمدند در ادوار مختلف برای سرزمین های مختلف ولی اولوالعزم نبودند ولی هیچ قومی را در آن گمراهی و نادانی خداوند رها نکرده است به همه آنها کسی را فرستاده تا آنها را هدایت کنند . پس هیچ وقت کسی نمی تواند بگوید من نمی دانستم ، مواظب جمله من نمی دانستم تان باشید زیرا خیلی زیبا نامه های عمل را می نویسند و بعد هم تسویه حساب می کنند ، خیلی هم سریع . نگاهی به اطرافتان بکنید . مرگ و میرهای عجیبی اطرافمان اتفاق افتاده است که باورمان نمی شد اتفاق بیفتد ولی اتفاق افتاد ، حسابهایشان بسته شد ، تمام ، مراقب گفتگوهایمان باشیم . خداوند می فرماید پیش از تو هم در میان گروه های مختلف مردم ما پیامبر فرستادیم ، هدایت گر و دلیل راه فرستادیم ، اما آن ها چه کردند ؟
وَ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿١١﴾
هیچ پیامبری برایشان نمی آمد جز آن که او را مسخره می کردند . نگاهی به خودمان همین امروز در همین دوره بکنیم ببینید درباره مسائل اعتقادی چطور یکدیگر را دست می اندازند . گاهی آن قدر نادان هستند که متاعی گران قدر را به بهای ناچیز چند دقیقه خندیدن خیلی راحت می فروشند . ای بابا جوک است ! مردم همه اش در عزا زندگی کنند ؟ که گفت مردم در عزا زندگی کنند مردم در شادی زندگی کنند ولی شادی با چه قیمتی ، شادی را با چه بهایی می خرند ؟ هیچ پیامبری برایشان نمی آمد جز آن که او را مسخره می کردند . ما هم همین کار را داریم می کنیم . فریاد می زنیم یا امام زمان کی می آیی ما خسته شدیم اما در واقع دروغ می گوییم چون هنوز خسته نیستیم ، زیرا هنوز هم آماده ایم که اگر یک جوک اعتقادی بگویند و خیلی خنده دار باشد می خندیم . اول می خندیم و بعد می گوییم این حرف ها را نزنید زشت است ، در نامه مان می نویسند . ما دروغ می گوییم ، ما هم مانند پیشینیان مسخره می کنیم .
كَذَلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ﴿١٢﴾
بدین سان آن را در دل های مجرمان راه می دهیم . آنهایی که مجرم هستند ، خطا می کنند خداوند به زیباترین وجه شرح می دهد . می گوید : ما این آیات را به دل اینها راه می دهیم اما نگفته آنها می پذیرند . به دل آنها راه می دهیم تا بشنوند اما مسخره کنند تا بعداً نگویند ما نمی دانستیم ، ما اصلاً نشنیده بودیم . چرا شما شنیدید ، کامل هم شنیدید ولی متاعی بزرگ را به لحظاتی خنده فروختید . همه را خدا می گوید ما این چنین به دل مجرمان راه می دهیم ، کلام قرآن را این چنین به دلهای شان می فرستیم که همه بدانند اما عمل هم نمی کنند .
لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ ﴿١٣﴾
به آن ایمان نمی آورند ، می گوید می فرستیم توی دلشان اما آن ها به این کلام ایمان نمی آورند ؛
و روش پیشینیان هم به همین حالت بوده است که پیامبران را تکذیب و مسخره می کردند . ما امروز می گوییم پیامبران و امامان را قبول داریم اما به بدترین وجه ممکن مسخره می کنیم ، باز آنها خوب بودند و نسبت به ما شرف داشتند ، چرا ؟ زیرا می گفتند ما اصلاً خودشان را قبول نداریم . چیزی که قبول ندارم چه چیزی را اطاعت کنم ؟ ما می گوییم قبول داریم ، حرف هایشان را هم قبول داریم اما اطاعت نمی کنیم ، دوست ندارم . به جایش دروغ مصلحت آمیز هم می گویم . پایش که بیفتد می گوید جوان است می خواست کمی درد دل کند من درد دلش را گوش کردم ، من غیبت گوش نکردم ، تو به بدترین شکل ممکن سیلی به روی پیامبر می زنی ای کاش تو به پیامبر اعتقاد نداشتی خیلی شرف داشت ، آبروی آن خیلی بیشتر بود ، داری غیبت را گوش می کنی، داری و بعد می گویی غیبتش نباشد صفتش باشد و بعد شروع می کنی برای بقیه توضیح دادن . چند روزی است با همسرم بحث می کنم چون در منزل هستند گفتگوی من با آدم ها را می شنود اگر صدای آدم های روبروی مرا نمی شنود صدای مرا که می شنود . اصولاً پرس و جو هم نمی کند که چه کسی بود زنگ زد ، خیلی ساده و راحت به من می گوید خیلی خطت باریک شده است ، می گویم چطور ؟ می گوید اگر کمی حواست را جمع نکنی و کم بگذاری به جای آن که راهبرد بدهی به مرز غیبت می افتی و من یک هفته است که به آن فکر می کنم . این مرزی که او می گوید کجاست ؟ من کجا دهان آدم ها را باید ببندم ؟ زیرا چیزی که تعریف می کند می خواهد از من بپرسد من باید در مقابل این رفتار چه کنم ؟ پس من قاضی و راهنما هستم . اگر راهنما موضوع را نداند چطور هدایت کند ؟ خودش مسئله است ، پس لازم است بدانم . این مرز دانستن من با مرز غیبت کجا به هم تلاقی می کند ؟ آن وقت شما را کسی جای من گذاشته است که مجبور باشید حرف های مردم را بشنوید ؟ چرا وقتی طرف زنگ می زند تا حرف هایش را به تو بزند چرا گوش می کنی ؟ به شما چه ؟ چرا به او نمی گویید اگر از فلانی دلخوری یا مشکل داری ایرادی ندارد برای من نگو بیا پیش فلانی برویم و رو در رو مشکلات خود را با او در میان بگذار . مگر تو نمی خواهی که مشکلش را حل کنی ؟ ولی با چه قیمتی ؟ حرف هایش را گوش کنی و آخر سر بگویی ای بابا ، اشکالی ندارد ، سخت نگیر ، شاید تو عوضی فهمیدی . فکر کردی که این جملات غیبت گوش کردن تو را پاک می کند ؟ تو به روی همان حضرت زهرایی که به عزایش می نشینی سیلی می زنی . آن کسی که به خانم ما سیلی زد روبروی خانم بود . پشت سر خانم و تابع خانم نبود ، باز او شرف دارد نسبت به من ، به تو ، به او . ما پشت سر این خانم ایستاده ایم ، ما زیر دامنش نشستیم ، زیر چادرش قرار گرفته ایم . اما آن چه را که ایشان فرموده زیر پا له می کنیم ، سیلی از این بالاتر هم می شود ؟ اگر او یک گونه را سیاه کرد این تمام هیکل را سیاه می کند . ایّام بسیار حساسی است . امروز نفهمیم به شما قول می دهم ، می رود پنجاه سال دیگر هنوز هم نفهمیدیم . آیا ما پنجاه سال دیگر زنده هستیم ؟ چه کسی سند دارد که زنده است و می تواند جبران کند ؟
با این حال به او ایمان نمی آورند. روش پیشینیان هم چنین رفته است ، که چه ؟ که پیامبران را تکذیب کردند . پیامبر تکذیب کردن فقط اسم و رسم او را تکذیب کردن است ؟ نه فلانی را من می دانم پیغمبر نیست ، این که خیلی خوب است. تو می گویی فلانی پیغمبر هست ، حرف هایی هم که آورده همه از طرف خدا آورده ، ولی من زیر پا می گذارم و له می کنم چون خوشم می آید . ما جوابش را چه می خواهیم بدهیم ؟ آمادگی جواب دادن داریم ؟ واقعاً آمادگی پاسخ دادنش را ما داریم ؟ می نشنیم و با هم شور می کنیم . بابا یک خانواده یک مشکلی برایش پیش می آید ، سر جدتان همه بنشینید ، همه آنهایی که درآن ذینفع هستند و می توانند ذی ضرر هم باشند ، بنشینید و در حضور گفتگو کنید ، آخرش به توافق نمی رسید . باشد خیلی خوب است این کار خیلی عالی است . عوضش می فهمید که به یک فردی بالاتر از جمع شما نیاز دارید ، بگردید و یک فرد را پیدا کنید ، در فامیلتان ندارید پیش نماز محلتان را خبر کنید ، ندارید ؟ بابا ما این همه آیت الله داریم بلند شوید یک زحمت بکشید ، قم بروید و در خانه یکی از آنها را بزنید اگر با نیّت درست بروید برای شما در باز می شود . برو اما لزومی ندارد تو برای او می گویی ، او برای آن یکی می گوید ، آن می رود برای یکی دیگر می گوید ؛ هیچی یک شهر را شما پر می کنید بدون این که ثمری داشته باشد ، بدون این که دردی از شما دوا شود بدون این که مشکلی از شما حل شود اصلاً و ابداً . خب حالا چه کسی به صورت حضرت زهرا سیلی می زند ؟ آن نابکار ؟ یا من و شما ؟ ببینید پای چه سفره ای نشسته اید ؟ من و شما پای این سفره نشسته ایم و بهره اش را نمی بریم .
وَ لَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ ﴿١٤﴾
اگر دری از آسمان بر آنان می گشودیم که در آن پیوسته بالا می رفتند . ببین چه عظمتی را خدا می گوید . می گوید در آسمان برای آنها در باز می کردیم که این ها بروند و از آن در بروند به سمت بالا .
لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ ﴿١٥﴾
قطعاً می گفتند جز این نیست که ما چشم بندی شده ایم ، بلکه ما گروهی جادو زده هستیم . این یعنی کسانی که بهانه جو هستند . بهانه جوها به هیچ صراطی مستقیم نیستند . بهانه جوها دنبال راه حل نمی گردد . بهانه جو به دنبال چماق برای زدن و کشتن می گردد . تو چرا چماقش هستی ؟ تو چرا چماق دستش شدی ؟ فکر کردی هنر می کنی ؟ نه والا به خدا . قطعاً می گفتند جز این نیست که ما چشم بندی شده ایم .
بلکه ما گروهی جادو زده هستیم . انسان ها دارای توهّمات عجیب و غریبی هستند . من به شما می گویم منی که انواع توهّمات را قبلاً دیده بودم . جدیداً به یک موردی از توهّم برخورد کردم که مو به تنم راست می شود. من چطور نفهمیدم که این توهّم است . چطور توانست من را هم با خودش ببرد ، به این سادگی . مواظب نگاه هایتان باشید ، مواظب گوش هایتان باشید ، مواظب زبان هایتان باشید . هرکدام این ها خدمتگزارانی صدیق ، بزرگ و واقعی هستند و در عین حال دشمنی عنادگر ، لجوج ، ستمگر ، تا دهانه چاه جهنم همراه شما هستند و در روز موعود علیه شما گواهی خواهند داد . خدایا این زبان را به او داده بودی که این کار را بکند ولی ببین با این زبان چه کار کرد ؟تازه از خدا داد می خواهد . چطور در دنیا اراده هایمان را به دست این اعضای فاسد شدنی می دهیم ؟ زبانمان فاسد می شود ، گوش ما فاسد می شود ، دست و پایمان فاسد می شود و می گندد . گاهی اوقات آن قدر بوی تعفنش بالا است که فکر کنم مار و مور زیر خاک هم نمی خوردش بعد اراده من دست آن ؟
وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَ زَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ ﴿١٦﴾
و همانا ما در آسمان برج هایی قرار دادیم و آن را برای تماشاگران آراستیم . در آسمان شما تا بحال ساختمان دیده اید ؟ فکر نمی کنم ساختمانی وجود داشته باشد . کلام خدا هم که بی جهت نمی تواند باشد . پس چه چیزی در آسمان هست که خداوند فرموده : در آسمان برج هایی قرار دادیم . امروز علم به خیلی چیزها دست پیدا کرده است . فلان سیّاره سکنه دارد ، هرکدام این سیّاراتی که در منظومه ما هستند و ما با آنها مرتبط هستیم به صورت ستونی نادیدنی به زمین وصل هستند و به همین دلیل هم در سرنوشت ما انسان ها به دلیل تغییراتی که در احوالات ما و احوالات آب و هوای ما و خاک ما به وجود می آورند ، تأثیر گذارند . بچه بودم شب ها روی پشت بام می خوابیدیم ، وقتی همه می خوابیدند و کسی من را نمی دید ، دست هایم را دراز می کردم و ستاره ها را روی انگشتان دستم می دیدم و بعد آنها را می زدم و بازی می کرد . صبح که بلند شدم یکی دو دفعه آمدم بگویم ، نگفتم
بعد پدربزرگم برگشت گفت بابا جان شما چه می خواستی بگویی ؟ گفتم هیچی ، پیر بود ، عمری گذرانده بود ، نگاه به صورت من بچه می کرد می فهمید یک چیزی آن ته هست که می خواهم بگویم اما نمی توانم ؛ بگو بابا حرفت را ، خلاصه خیلی اصرار کرد گفتم بابا می شود که ستاره ها از آسمان پایین بیایند ؟ یک مقدار من را نگاه کرد گفت : مگر برای تو پایین آمده ؟ گفتم نه ، فکر می کردم اگر بیاید پایین چقدر خوب است . چون آن شکلی که ایشان گفت هول کردم حتماً یک چیز خلافی می خواهم بگویم الان می گویند این دختر دیوانه شده بعد پدر بزرگم گفت بابا جان از این حرف ها جایی نزن من نمی دانم شاید هم پایین بیاید اما بابا از این حرف ها نزن ، دختری یک وقت یک اسمی روی شما می ماند ، دیگر جرأت نکردم هیچ وقت بگویم . الان می گویم الان خیالم راحت است بگویند مجنون شده چقدر خوب است می گویند مجنون شده دست از سر من می کشند و می روند ، من هم خلاص می شوم . اما امروز می فهمم فی الواقع می آمد پایین اما نه ستاره ، انتهای ستون روی دست من بود ، نور و انرژی آن ، ستون های نادیدنی . همانا ما در آسمان برج هایی قرار دادیم آن را برای تماشاگران آراستیم . الان آن کسانی که ستاره شناس هستند آنهایی که اهل نجوم هستند پلوتون دراین زاویه بایسته ، آنجا در آن زاویه بایستد من هیچ وقت سر درنیاوردم ولی می فهمم یعنی چه ! ما چطور می گردیم ، یک شب گفت و گو کردم راجع به این که ما روی زمین ساکن هستیم ما فی الواقع در آن واحد دوتا گردش می کنیم ، یکی زمین می گردد دور خودش ما با آن می چرخیم ، یکی هم زمین می گردد دور خورشید ما هم با آن می گردیم من که به این سن رسیدم هنوز نمی توانم این دوتا را با هم مَچ کنم و بفهمم . فکر می کنم اگر یک روزی بفهمم کلّه پا می شوم ، دیگر از تعادل خارج می شوم . تازه یکی هم داریم دور ما می گردد آن وقت من ناچیز ، من نادان می گردم دنبال این که یکی من را تحسین کند . بابا یک ماه به آن گندگی دائم دور من می گردد . وقتی دور زمین می گردد یعنی دور من هم می گردد ، نمی گردد ؟ این دیگر من درآوردی نیست ، این را علم گفته ، جغرافیا و نجوم می گوید . اما این را می دانم آن ستاره ها و سیّاره ها هم مثل ما هستند بعد وقتی می آیند و چرخ می خورند ، در چرخیدن های آنها در یک زاویه هایی چرخش با ما تلاقی می کنند ، تلاقی که کردند رشته های ما را پاره می کنند بعد برای ما یک اتفاقاتی می افتد . من بیشتر از این نمی فهمم ، دنبال آن هم نیستم که بفهمم ، می خواهم چه کار ؟ فقط همان قدر که می دانم هست و عظمت خدای من را به من آشکار کرده مرا بس . شما می خواهید بیشتر بدانید بروید دنبال آن و تحقیق کنید در کاسه من از این بابت هیچ چیزی پیدا نمی شود . همانا ما در آسمان برج هایی قرار دادیم آن را برای تماشاگران آراستیم .
وَ حَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ ﴿١٧﴾
و آن را از هر شیطان مطرودی نگاه داشتیم . سوره جن را که خواندید ، جنّی ها چه می گویند ؟ وقتی که پیغمبر ظهور می کند ، قرآن نازل می شود می گویند ما یک چیزهای عجیبی می شنویم . مثل قبل از پیغمبر سعی می کنند به طبقات بالای آسمان دوباره بروند ، اخبار بگیرند . طبقات بالای آسمان هم هر کدام ملائکه خودش را دارد . باز من از خودم نمی گویم از گفت و گوی معاذ بن جبل با پیغمبر خدا می گویم که پیغمبر برای او توضیح می داد معاذ ، عمل هر فردی طرف نماز خوانده می رود تا آسمان اول مَلَک آسمان اول آنجا ایستاده اگر نمازش اشکال داشته باشد نمی گذارد این را طبقه دوم ببرند می گوید برگردانید بزنید به صورت صاحبش ، بگویید این نماز بود که تو خواندی ، این طوری خواندی ، آن کار را کردی ، این کار را کردی ، تو داشتی وضو می گرفتی برای نماز ، غیبت هم می کردی این نماز بخورد به صورتت . من نمی گویم پیغمبر خدا گفته ، سند کامل هم دارد حالا می گردم . خداوند از زمان پیغمبر آسمان ها را از وجود شیاطینی که می رفتند و کسب خبر می کردند پاک کرد ، اجازه نداد بروند بالا برای همین هم این ستارگان و سیّاره ها وقتی چرخش می کنند در تلاقی با ما قرار می گیرند شیاطین روی آنها تأثیری ندارند قول خدا است ، آن را از هر شیطان مطرودی نگاه داشتیم ، قول صریح خداوند است ، کلام صریح .
إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِينٌ ﴿١٨﴾
مگر آن کس که دزدیده گوش فرا دهد که شهابی روشن آن را دنبال می کند . چون این ها عادت داشتند به دزدی ، یهودی ها جنی ها را اسیر می کردند ، باز خود اسیر کردن جن ها یک قصّه خیلی دور و دراز دارد ، ولی جنی ها را که می دانستند در کجاها در زمین بیتوته می کنند به آنجا می رفتند و به طرقی که بلد بودند اینها را اسیر می کردند ، تحت تسلط خود در می آوردند . بعد به آنها می گفتند حالا برو آسمان اول ببین راجع به فلانی چه می گویند ؟ راجع به فلانی ملائکه که در آن طبقه بودند وقتی گفت و گو می کردند او پایین می آمد و به صاحبش می گفت مثلاً راجع به خانم فلانی ، آقای فلانی این طوری گفتند ، عین واقعیت ، می توانستند این کار را بکنند . خداوند می گوید ما آنجا را محفوظ نگه داشتیم مگر این که آنکه یواشکی بخواهد برود و گوش کند . قبلاً یواشکی نبود علنی بالا می رفتند از زمان پیغمبر طرد شدند . گفتند مگر این که یواشکی برود ، اگر یواشکی بروند با شهابی روشن آنها را می زنیم ، بال و پر آنها را می سوزانیم . بعد ما آدم های این دوره که قرآن داریم با این صراحت ، با این زیبایی چقدر رو داریم ، هر سوراخ و سنبه ای را سر می زنیم . فال چایی می گیرد ، فال قهوه می گیرد فال یعنی چه ؟ فال شما فال است مُردن شما همین امسال است ، خیالت آسوده . اگر بگوید همان وسط غش می کنی و می افتی چون می خواستی بشنوی یک صد سال دیگر زنده هستی ، همه ثروت دنیا را هم به شما می دهند ، زیبایی های آن را هم به شما می دهند ، نه از این خبرها نیست . ملت مسلمان ، مسلمان شیعه به هر کاری دست نزنید ، به هر جایی پا نبرید ، به هر کلامی زبان آلوده نکنید به هر گفت و گویی گوش خراب نکنید . شما که امروز پای سفره حضرت زهرا(س) نشسته اید آن موقع که خوانده می شود از سیلی ای که به خانم ما زدند و گریه می کنید ، یادتان باشد هر کدام این کارها را انجام دهید سیلی شما سنگین تر ، سخت تر و پُر دردتر از آن سیلی است به این نکته حتماً توجه داشته باشید . قرآن بخوانید ، این روزها چیزی که شما را از شیاطین انس و جن دور نگه می دارد یکی نماز درست شماست ، یکی تلاوت قرآن شماست مگر حرز نمی خواهید ؟ می روید مشهد اینجا و آنجا می چرخید ببینید حرز امام جواد(ع) ، حرز حضرت زهرا (س) و....... از کجا گیر بیاورید ، همراه خود کنید ، مگر حرز نمی خواهید ؟ نماز خود را مراقبت کنید و قرآن خود را به حد کفایت و با توجه تلاوت کنید . اسباب پیشرفت ، تا الان فقط بدی ها را گفتم این زمانه ، این یک ساله پوستی می کند از همه که نگو اما مال همه نیست . پوست می کند از آنهایی که بد بودند و نخواستند عوض شوند . نمی خواهی عوض شوی ، باشد . اما برای آنهایی که فهمیدند ، راه کار جستند هر چه بیشتر مداومت کنند مسیر بیشتر باز می شود ، روشنایی ها روشن تر می شود ، تاریکی ها برچیده می شود . یک سال پیش روی حکایت روز است که تاریکی شب را می خورد . خدا در قرآن نگفته است ؟ قسم خورده است به این ماجرا . این ها چیزهایی نیست که فقط اشاره به شب و روز باشد ، اشاره به یک حقایقی است که انسان ها در طول زندگی خود با آن مواجه می شوند . اگر می خواهید آماده بشوید برای این ماجرا ، چون همان شلاقی که بدکار می خورد ، خوب کار هم می خورد ولی با این تفاوت آن می خورد ذلیل می شود ، این می خورد پخته می شود . آهن را می گذارند در کوره قرمز می کنند ، آن را داغ داغ هم می کنند تازه بعد می آورند بیرون با پتک هم آن را می زنند . این پتک کجا تا آن پتکی که می زند که آن را ریز کند . این پتک می زند آب دیده اش می کند ، آن را قشنگ می کند ، آن را کارآمد می کند ، آن را به درد بخور می کند ، اما آن می زند که چه ؟ آن را خُرد می کند مانند آهن زنگ زده ای که می زنند زنگ های آن بریزد ، دیگه آن زنگ ها به درد هیچ کس نمی خورد .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید