منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره صد و شانزدهم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 596

بسم الله الرحمن الرحیم

سؤال: من سال هاست که از دست یک نفر ناراحتم، رو در روی ایشان چیزی نمی گویم ولی در دلم خیلی غر می زنم و این غر زدن مرا ناراحت می کند به خودم می گویم یا برو با او صحبت کن یا اصلا غر نزن، لطفا مرا راهنمایی کنید.
استاد: ناراحتی ما از افراد به دو شکل است، یه شکلش این است که یک کاری کرده من ناراحتم، یک شکلش این است که یک کاری را دارد همیشه انجام می دهد که همه مردم از او ناراحتند، یعنی یک گونه ای گفتگو دارد و یا یک کاری می کند که هرکسی با او برخورد می کند از او ناراحت می شود، واکنش این ها باهم فرق می کند، در مورد اول من کاری که برای خودم می کنم اگر با من گفتگویی کرد یا رفتاری کرده که از او ناراحت شدم، یک معصومی را انتخاب می کنم، مثلا خانم حضرت زهرا (س) یا خانم حضرت زینب (س)، آسیه همسر فرعون، خانم مریم مادر حضرت عیسی، یا از ائمه اطهار یا از پیامبران اولوالعظم که می شناسم، یکی شان را انتخاب می کنم می گویم که خدایا من به حرمت این بزرگوار طرف مقابلم را بخشیدم و از دهانم انداختم دور، دیگر تمام شد، اما نه یک وقت هست نه تنها من ناراحت می شوم بقیه هم ناراحت می شوند، این جا دیگر وظیفه دارم، با او گفتگو کنم، می گویم: عزیز من، شما این کار را می کنید، من که ناراحت شدم ولی می بخشم ولی بقیه هم ناراحت می شوند. ‌این حد وظیفه شماست حالا یا طرف می فهمد و خودش را اصلاح می کند یا خیر، اگر اصلاح کرد که خوشا به حال خودش و شما، اگر اصلاح نکرد ارتباطتان را قطع کنید، دور شوید، فاصله دار او را ببینید تا اذیت نشوید، ولی مورد اولی که برای خودتان است حتما ببخشید.
سؤال: اگر از نزدیکان باشد چه؟
استاد: خدا به دادتان برسد، من می دانم شما چه می گویید و دقیقا این را می فهمم چون من دقیقا این را تجربه کردم، گاهی اوقات وابسته درجه یک یا دو است، فقط خدا باید به ما کمک کند، باز هم وظیفه ام را انجام می دهم اگر همه را آزار می دهد می روم می گویم: والا به خدا کار بدی است، این کار را نکن، بگذار همه دور هم هستیم خوش باشیم یا همه شما را دوست داشته باشند ولی اگر که شخص، خودم را ناراحت کرده باشد که شاید 100 مورد دارم، همین طوری بخشیدم، از روی همه شان رد شدم، مُرده ها را، هر کسی از او دلخور بودم و آزار دیدم همه را بخشیدم، آن ها هم اسیر خاکند چون از بحث دیه گرفتن و قصاص گذشته است.
سؤال: ما می گوییم کسی را که مُرده می بخشیم آیا واقعا در درگاه خدا بخشیده می شود؟
استاد: شما سهم خودتان را بدهید به خدا چه کار دارید؟ اگر شخصی بزند در رانندگی فردی را بکشد، قانون می گوید که باید قصاص شود اما من که صاحب دم هستم می آیم می گویم من قصاص نمی خواهم من می آیم بیرون، آیا قانون ایشان را به عنوان مُخِل نظم اجتماعی توبیخ خواهد کرد؟ قانون می داند به من ربطی ندارد،‌ تا این جایش با من است، تا این جا با شماست که ببخشید. آیا شما بخشیدی خدا می بخشد؟ خدا می داند، من و شما چه می دانیم؟ ما اصلا پایمان را در حیطه خدا نمی گذاریم، بگوییم تو چه کار بکن، بگو خدایا من از این بنده گذشت کردم تمام شد، بقیه اش با خدا است.
صحبت از جمع : من مقالات چرخ و فلک را خواندم و می خواهم خلاصه ای از مقالات قبلی را بیان کنم . من این مقاله را از زبان شما می گویم . شما فرمودید که در سکون نشسته بودم که احساس کردم سوار چرخ و فلک بسیار عظیمی هستم . این چرخ و فلک خیلی آرام حرکت می کرد و من موقع بالا رفتن وقایع تلخ و شیرین پشت سر گذاشته را مشاهده می کردم . من فقط ناظر بر جریانات بودم و تمام زوایای ماجرا را می توانستم بنگرم من قبلا چندین بار از این بازنگری ها داشتم ولی بعد از این بازنگری ها برای خودم اشک می ریختم و اندوهی بزرگ بعد از آن مرا فرا می گرفت اما این بار فقط ناظر بودم چون هیچ اندوهی بر من وارد نبود خواستم با شفافیت بالایی وقایعی را که من در آنها دخیل بودم بنگرم . تمام لحظه ها واکنش ها و خشم ها و...آنچه بر من وارد شده بود و چه بر آدم های روبروی من آمده بود . چرخ و فلک به آرامی رفت تا به اوج خود رسید آنجا توقف کرد . آنجا حس کردم چه وزن سنگینی با خود حمل می کنم . به یکباره چرخ و فلک تکانی خورد و همین تکان باعث شد یک چیزی از دستم سر بخورد و زمین بیفتد وقتی نگاه کردم دیدم در کنارم پر از سیاهی تلخی خرابی زشتی است . آن قدر از این شرایط بد هول کردم همه را به ناگهان رها کردم و به زمین ریختم و با چشمانم دنبال همه آنها را که دیده بودم و آمده بودم دوباره در حال وقوع بودند ولی این بار آن اتفاقات نقاط مبهمشان را از دست داده بودند همه شفاف و قابل فهم بودند و یکی یکی همان طور که اتفاق افتاده بودند را درک می کردم و بعد از آن به دنبالش آسایش و امنیت می آورد . تلخی همان تلخی بود رنگ ها همان بودند اما کمی رقیق تر شده بود...... این خلاصه ای از جلسات قبل بود . آن موقع یک حالت کلی گویی داشتید در مورد همه اتفاقات ولی در هفته گذشته آمدید سه قسمت کردید . یک قسمت باز همین حالت چرخ و فلک بود حالا شما خواستید از جهت عکس این چرخ و فلک حرکت کند و این وقایع را نگاه کنید بعد گفتگوهایی را گفتید که خودتان را در آن مقصر می دانستید و در تقصیری که برای خودتان داشتید سکوت کرده بودید حتی عذرخواهی کرده بودید و به خاطر همین سال ها خودتان را سرزنش می کردید که من می توانستم حرف بزنم و از خودم دفاع کنم و همین باعث شده بود که بار سنگینی روی دوش شما گذاشته شود . این بار که این اتفاقات را می دیدید بدون قضاوت و پیش داوری و حب و بغض نگاه می کردید و ابعاد جدیدی برایتان باز می شد حتی ابعاد شخصیت آدم ها هم برایتان باز بود چون آن آدم خودش نبود که جلوی عیان شدن نیت و غلط هایش را بگیرد پس خیلی راحت می توانستید فکر کنید و خیلی راحت می توانستید ببینید وآن نبود که فکرش را می کردید. قسمت دوم وقایع خوب و شیرین وافتخارآفرینی بود که در کوله پشتی دیگری بود که آن هم با کمال احترام و تشکر زمین گذاشتید و سبک تر شدید . در قسمت سوم ماجراهایی بود که واقعاً مقصر بودید و همیشه برای آنها خودتان را توبیخ می کردید و در این مشاهده ی جدید تقصیر را پذیرش کرده و بعد به خودتان گفتید همین بود . تنبیه خودم دیگر بس است . پذیرش می کنی و دیگر خودت را تنبیه نمی کنی . این بسته را هم زمین گذاشتید . برای من این موضوع هایی را که سه قسمت کردم یک چیز خوبی که داشت هر بار یک قسمت را فکر می کنم و برای خودم گفتگو می کنم . که الان می خواهم در مورد ماجرایی که خودم مقصر بودم یا ماجرایی که دیگران مقصر بودند فکر کنم .
استاد : شما کاملا درست می گویید در مرحله دوم که هفته قبل گفتگو کردم این گرا را به دوستان دادم که بیایید برای آنکه بررسی کنید و خودتان را آزاد کنید تفکیک کنید این تفکیک کردن می دانید چگونه است ؟ ما یک سری مراودات داشتیم که اول می رویم سراغ آنهایی که زشت هستند که بد هستند آنهایی که خیلی آزار دادند . این مراودات با افراد است زیرا وقتی وارد این کانال می شویم خود این مراودات درد آورو رنج آور وقتی از دالانش وارد محیطش می شویم دهان باز می کند دهان باز می کند به چه شکل ؟ مرودات با پدر و مادر و خواهر و برادر و شوهر و خواهر زن و برادر شوهر و بچه های خواهر و برادر که این یک لاین است بعد لاین پشت سرش دقیقا وقتی به این شعبه می رود و بعد همه اینها شعبه شعبه می شود و اضافه تر می شود و پهن تر می شود و عمه و دایی و خاله و زن پسرخاله و شوهر عمه و ... می شود . حالا این را شما تعمیم دهید به همسر ،بعد خانواده همسر باز جلو می رود همسایه اول همسایه دوم همکار اول و همکار دوم و .... وقتی نگاه می کنید می بینید چه سطح وسیعی است چه شوره زاری با شما همراه است آخر چه کاری است این شوره زار به چه دردت می خورد یک شوره زار با خودت نگه داشتی و و دائما یک قاشق دستت گرفتی و مزه اش هم می کنی و می گویی چه بوی گندی می دهد چه مزه تلخی دارد چه مزه شوری دارد چه حالم را به هم می زند چه کاری است اگر شوره زار است بیا بیرون اگر تو بیرون آیی خدا شوره زارت را جمع می کند .در قرآن ندیدید بارها خدا گفته است به شما نگهبان گذاشتم برای چه نگهبان گذاشته است نگهبان گذاشته تا تو زمین نخوری . صد بار که زمین خوردی تا حالا . نگهبان برای چه گذاشته ؟ برای آنکه هر آنچه را که تو گفتی به دردم نمی خورد جمع می کند و می برد . کجا می برد ؟ به من و شما چه مهم آن است که می برد و من و شما از این همه فلاکت آزاد می شویم . شما همین یک لاین همین که گفتم را باور کنید ماهها طول می کشد تا همه را تسویه کنید چون نمی توانی بکنی . می گوید آنجا خاله بزرگ من به من این طور گفت بعد دخترش این طور کرد بعد مادرش این طور گفت بعد پدرش پشتیبانی کرد ای داد بیداد یک تارعنکبوت بزرگ که خاله جان وسطش است ولش کن بس است . وقتی می بینی نمی توانی جمعش کنی یک اه که می گویی بیرون می پری . چون آدم چیزهایی را که در مشتش می تواند با خودش بکشد و بیاورد و ببرد آنها را نگه می دارد زیرا همیشه در مشتش است ولی اگر چیزی در مشتش نباشد پرتش می کند و بیرون می آورد . فقط خدا می داند چیزی را که هفته قبل و هفته قبل ترش گفتم چه قدر برای همه نجات بخش است ولی اگر نخواهید انجام دهید و نخواهید از آن استفاده کنید فایده ندارد.
صحبت از جمع: راجع به الکل یک دکتر ایرانی تحقیق کرد و جاهای دیگر دنیا قبول نکردند ولی انگلستان تحقیق کرد که مقدارش هر چقدر هم که کم باشد روی سلولهای مغز اثر می گذارد.
استاد: الحمدالله، امروزه علم پیشرفت خیلی بالایی دارد شکر خدا ولی مطلب جای دیگر است روزی که پیامبر خدا این دستور را آورد، علم چنین چیزی را پیدا نکرده بود، همان روز گفت نخورید، آنهایی که اعتقاد کامل داشتند گفتند نمی خوریم تمام شد، نه این که نخوریم برای این که روی سلول های مغزمان اثر می گذارد. حالا افرادی که معتقد هم به دین و دیانت نیستند، نمی خورند برای این که مغزهایشان ایراد پیدا نکند ولی واقعیتش این است دستور قرآن را اجرا می کنیم چون دستور قرآن است.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید