منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

جلسه دوازدهم ره توشه آگاهی 1

بسم الله الرحمن الرحيم 

 
دوستان به من گفتند که چرا در باب امام حسین (ع) و شهادتشان صحبت نمی کنید ولی حس من می گوید نه، من خیلی برای شما از امام حسین (ع) حرف زدم اگر واقعا مرد میدانش باشید سری مقالات قبلی را بر می دارید یک دور می خوانید من همه چیز را گفتم لااقل در بضاعت خودم همه چیز را گفتم ولی صحبت امسالمان صحبت جالبی است بلکه ان شاء الله بحث یک سری اتفاقات در زندگی های ما که برای ما چراهای بزرگ را بوجود می آورد آن ها را برای ما روشن بکند . دیروز صحبت مان تا جایی رسید که گفتیم حضرت خضر(ع) به سه وادی پرداخت اولین حرکتش این بود که اولا موسی را از فضای قبلی خودش جدا کرد و به یک فضای دیگری برد سوار کشتی کرد حداقل از این طرف آب به سوی دیگری برد. کسی که سوارکشتی می شود این طوری نیست که بخواهد لب آب ، آب بازی کند سوار می شود از جایی به جایی می رود فضایش را عوض کرد.اگر می خواهید سالک راه حق بشوید باید فضایتان عوض شود نمی توانید هم در مجلس رقص و پایکوبی باشید هم سالک راه حق باشید، نمی توانید هر مدلی لباس بپوشید چون خیلی قشنگ است می گوید آخر من جوانم خوشم می آید جمله ای که دقیقا می شنوم،میگوید من از این قرطی بازی ها خوشم می آید پس چکارکنم، خب نیا عزیز من، حالا چه اجباری است تو سالک راه حق باشی برو یک ذره برای خودت گشت و گذار کن تا هروقت که دل کندی آن وقت پاشو بیا، فضایت باید عوض شود وگرنه سفری در راه نخواهد بود. من نمی برم من خودم هم دارم می روم منتهی تا حالا می ایستادم شما را هم ببرم حالا دیگه خوشبختانه دل کندم از شما خودم می روم دیگه یاد گرفتم رسیدم به یک جایی که باید رفت دیگه نمی شود ماند . مانده ها می میرند مانده ها فاسد می شوند دیگه نمی خواهم فاسد شوم . اولین قدم خضر فضای موسی را عوض کرد و در کنار این عوض کردن فضای موسی یک چیز اساسی را خراب کرد کشتی را در آن بودند را سوراخ کرد موسی که قول داده هیچی نگوید، زبان باز نکند، سوال نکند، چرا نگوید، تحمل نکرد چون در شریعت کامل بود، در قوانین خدا کامل بود، بلافاصله گفت چرا این کار را کردی؟ این کشتی متعلق به مردم است تو در مال دیگری تصرف کرده سوراخش کردی؟ هم مالشان را به خطر انداختی هم جانشان را؟ جان ما هم به خطر انداختی  وقتی کشتی سوراخ است ممکن است که غرق بشود.
کار خضر به ظاهر تصرف در مال دیگری بدون اذنش بود، ضررو زیان رسانده بود. درآن جا موسی زبان به اعتراض گشود با این که قول داده بود حرف نزند.
آیه 72  سوره کهف: قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا ﴿72﴾
( گفت آیا نگفتم که تو هرگز نمی توانی همراه من شکیبائی کنی ؟)
این آیه از زبان حضرت خضر در پاسخ به اعتراض حضرت موسی است.حضرت موسی به حضرت خضر درباره سوراخ کردن کشتی اعتراض کرد که چرا کشتی را سوراخ کردی این کشتی مال مردم بود و به نظر من کار زشت ومنکری انجام دادیکه حضرت خضر خطاب به حضرت موسی گفت که تو نمی توانی با من شکیبائی کنی وهمراه بشوی .      
آیه 73 سوره کهف قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا ﴿73﴾
( موسی گفت مرا بخاطر آنچه فراموش کردم مواخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر)
این قدر جالبه این گفتگو یک بار نقض عهد کرد خضر به او ایراد گرفت گفت دیگر انجام نمی دهم تمام شد . گفت مرا به خاطر آن چه فراموش کردم مواخذه مکن در این کار بر من سخت مگیر.   
آیه 74 سوره کهف فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا ﴿74﴾
( پس برفتند تا به نوجوانی برخوردند{ این دفعه راهشان را ادامه دادند بعد ازآن که کشتی را سوراخ کرد یواشکی و کسی نفهمید حضرت خضر انجام داده به آن طرف آب رسیدند و پیاده شدند و رسیدند به یک قریه ای (یک دهکده ای) یک نوجوان، یک پسرکوچکی را خیلی بزرگ نبود خضراو را گرفت و کشت.}پس خضر او را کشت موسی گفت آیا بی گناهی را بی آن که کسی را کشته باشد کشتی ؟ واقعا کار منکری مرتکب شدی ) موسی (ع) قتل را از منکرات می دانست و نهی از منکر را بر خود لازم می دید او را نهی کرد،تعهد اخلاقی را که داده بود نقض کرد از آن  دست کشید. علیرغم این که گفته بود دیگه چیزی نمی گویم دوباره اعتراض کرد . آیا واقعا در نزد استاد راه آن هم استادی که خدا تعیین کرده ما باید از قولی که داده ایم برگردیم. اگر ما فقط صرفا نگاه بکنیم به این که باید این، این جا نباشد یعنی نقطه نظرمان فقط این جا باشد خود این پرده حجاب می شود .اصل واقع  را         نمی بینیم که حالا بعدا که پیش می رویم وقتی حضرت خضر(ع) توضیح می دهد می بینیم اصل چیز دیگری بود خب همان طور که خضر دید موسی هم می توانست ببیند، چرا ندید؟اینجا نیازمند یک تفکر ظریف و درست است. خیلی مهم است. استاد راه را پروردگار معین کرده نباید به ماهیت این استاد تفکر کرد؟ اگر در مسیرمان با کسی تضاد فکری داریم بدون مقاومت از هم جدا میشویم وهر جدایی ، نشانه کینه و عقده و غرور و تکبر نیست، باید به آن فکر کرد . فلانی یک روزی به این جلسه می آمد حالا چرا نمی آید؟ خب نمی آید، من گفتم نیاید؟ شما چکار داری؟ خودش دلش نمی خواهد بیاید؟ بازهم به شما ربطی ندارد، کار خودتان را بکنید زندگی تان را بکنید یک دلیلی دارد به دلایل شما چکار دارید شما مواظب باشید که گرفتار نشوید .     
آیه 75 سوره کهف قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِي صَبْرًا ﴿75﴾
( گفت آیا به تونگفتم که هرگز نمی توانی همراه من شکیبایی کنی) این دومین بار است .
آیه 76 سوره کهف قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْرًا ﴿76﴾
( موسی گفت : اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم دیگر با من همراهی نکن و از جانب من البته معذور خواهی بود) یعنی دیگر من اعتراضی بعدا نخواهم کرد اگر یک بار دیگر خطا کردم تو مرا دفع کنی عذرت پذیرفته است، من هیچ گونه نگرانی و ناراحتی نخواهم داشت ولی یک فرصت دیگر به من بده .
آیه 77 سوره کهف فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا ﴿77﴾
( پس راه افتادند تا وقتی که به مردم قریه ای رسیدند { مسافتی طولانی را طی کردند و خسته ، گرسنه به یک دهی رسیدند ، به قصبه ای رسیدند}از اهل آن غذا خواستند ولی آن ها از مهمان کردنشان ابا کردند پس در آنجا دیواری یافتند که می خواست فرو ریزد {یک دیوار خرابه ای بود } خضر آن را بر پا داشت موسی گفت اگر می خواستی برای این کار مزدی می گرفتی ) اعتراض کرد که ما گرسنه ایم غذا نداریم این ها هم که به غذا ندادند تو که می خواستی این دیوار را مرمت کنی لااقل جایی این کار را می کردی که به ما مزدی بدهند بتوانیم یک چیزی تهیه بکنیم .       
آیه 78 قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا ﴿78﴾ ( گفت این جدایی میان من و توست هم اینک تو را از باطن آنچه نتوانستی بر آن صبر کنی خبردار می کنم ) و چه پیام سخت و مهلکی بود برموسی (ع) .     
با توجه به این آیات در می یابیم :
الف : هر کس قدر وصال نداند گرفتار فراق خواهد شد، می دانید یعنی چه ؟ می دانید هر که قدر وصال نداند گرفتار فراق می شود یعنی چه ؟ آن هایی که پارسال این جا بودند کجا هستند حالا بعضی هایشان نیستند، از آنها بپرسید کجا هستند نمی گویند دل مان نمی خواهد بیاییم که، ولی نمی توانند بیایند عوضش امسال یک آدم هایی را دعوت کردند،گفتند بدو دیگه تا کی صبر می کنی، بدو عزیزم دیر شد دیگه، هر که قدر وصال نداند گرفتار فراق می شود، این از پایینترین طبقه دنیایی تا بالاترین روحانی صدق می کند، قدر پدر و مادر ندانید می میرند، هی بزن توی سرت دیگر نیست، قدر همسر ندانید از دستت می رود، قدر اولاد نمیدانید منحرف میشود سر از نا کجا آباد در می آورد، دیگه نیست . قدر حالات روحانیت را ندانید از تو گرفته می شود نماز می خواندم چه لذتی می بردم الان فقط دولا راست می شوم، الان دیگه اصلا نمی توانم نماز بخوانم، دلم لک زده که یک رکعت نماز بخوانم، به ولای علی من جوان سراغ داشتم اشک می ریخت به پهنای صورت می گفت نمی توانم نماز بخوانم گفتم آخه برای چرا عزیزمن؟ می گفت نمی دانم وضو می گیرم سر نماز که می ایستم انگار که یک لشگر توی کمرم می زند، رکعت اولم به دوم می رسد نمازم را میشکنم نمی توانم. خب قدرش را ندانستی چقدر گفتی اه چقدر آدم نماز بخوانه، چقدر مسخره کردی گفتی نمی شد این خدا همه این 17 رکعت را جمع می کرد می گذاشت آخر شب، ما جوانی داشتیم که می گفت که قرص نماز را می خورم می گفتند نمازت را خواندی می گفت که قرصش را می خورم الان کجاست ؟زیر خروارها خاک اگر الان روحش این جا حاضربود می توانست حرف بزند شما بشنوید از او بپرسی می گفت ای وای برمن حسرت یک رکعت نماز دنیا به دلم ماند، هرکس قدر وصال نداند گرفتار فراق می شود، مواظب باشید بچه جوان های ما بخصوص این نوجوان های ما خسته می شود کمرتان، پایتان درد می گیرد، گرم تان میشود سردتان می شود، بزگترها بعضی حوصله ندارند به شما غر می زنند، اخم و تخم می کنند اما تو نمی دانی این جا چه نعمتی است برایت تو را از گرگ های بیرون محفوظ می کند، من نه صاحب این جا ، صاحب این جا قول داده هر کسی بیاید زیر چادرم نگهش می دارم پنهانش می کنم اجازه نمی دهم که دست دشمن به او برسد ،اگر حالا خیلی خانمی خیلی آقایی گردن هم می کشی میان مردم همه هم تعریف تو را می کنند برای این که یک چادر عصمت روی سرت است، پسرو دخترتان ، پیر وجوان تان . می خواهید بکشد از روی سرتان ببینی چه آبروریزی داری قدرش را بدان . امسال یک سال به ظهور آقا نزدیک تر شده ایم باید بیشتر می شدیم چرا کم می شویم ؟یک عده از ما فراق افتادند وصال شان را از آن ها گرفتند به امان خدا . می گویند که اگر که شما یک وقت سفرکرده داشته باشید می گویند که مثلا برادرت یا حالا اولادت از یک کشور خارجی چهار ماه دیگر قراراست بیاید ایران ذوق می کنی ولی شتاب نمی کنی نه، هر چی به آ ن روز موعود نزدیک می شوید به آن پایان چهار ماه نزدیک می شوید جنب وجوشت بیشتر می شود همه حرکات و افکارت و فعالیت ها صرفا معطوف آماده شدن آمدن آن سفرکرده است پس چرا امسال جا ماندی؟ چرا دور افتادی؟ بروید به دور افتاده ها بگویید ، بگویید بد به حالتان چرا جا ماندید؟ به شما گفتند سفر کرده تان نمی آید کور خواندید زود تر از آن که فکر می کنید می آید، پس بد به حال شما که جا ماندید . آیات قرآن در این باب نشان می دهد کسانی که پا به دنیای اسرار می گذارند به باطن اشیاء آگاه می شوند اما چه کسانی آن هایی که از ظاهر رد شدند، دیگر ظاهر برایشان مهم نیست، اگر از مرحله ظاهر عبور نکرده باشیم پرده های حجاب برای دیدن باطن از جلوی چشم هایمان عقب نمی رود، هر کسی هم گفت بیا من با انرژیم این کار را برایت می کنم شاگرد ابلیس است ،دروغ می گوید، هیچ کس این کار را برایت نمی تواند بکند بزرگ ترین استاد راه که امام زمان هر وقتی است لحظه چشمت را باز می کند، اگر لیاقت داشتی دنبالش می روی که این بازی چشم بماند، اگر هم نداشتی که از تو گرفته می شود . حالا این جوجه استاد های میان راه چه کاره اند که برای شما چشم باز کنند کلاس هم می گذارند پول هم می گیرند ترم هم درس می دهند. پس یادمان باشد قبل از این که  اصرار کنیم  برای این که ببینیم و بشنویم و بفهمیم باید به مسائل ظاهری دنیاییمان بپردازیم. ببینیم آیا دنیا برایمان حل شد؟ اگر دنیا برایتان حل نشده  قدم جلو نگذارید . اگرهنوزهم برایت مهم است یک دست لباست را دو تا عروسی پوشیدم حالا توی این یکی چه جوری بپوشم این جا نیا می آیی چکار کنی؟ مولودی بیا موقعی که دف می زنند می خوانند بیا تو هم شادی کن ،برای کلاس معرفت نیا به دردت نمی خورد. این مبحث که شروع کردم حالا حالاها کار دارم سر دراز دارد هرشب بیا که بشنوی که بعدا نروی یک چیز عوضی جایی بگویی مفهوم صحبت های من این نیست که هر کس که از ظاهر گذشت مجاز است کارهای خلا ف هم بکند خلاف شریعت ،نه بعدا به شما توضیح می دهم سر صبر با من بیایید تا برایتان بگویم.  
آیه 79 سوره کهف أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا ﴿79﴾ (اما آن کشتی( خضر نبی توضیح می دهد می گوید) آن کشتی که دیدی سوراخ کردم مال یک عده بینوا بود که تنها سرمایه شان همین یک کشتی سالم است که با آن در دریا کار می کردند پس خواستم آن را معیوب سازم چون پشت سرشان پادشاهی بود که هر کشتی سالمی را به زور می گرفت ). اگر کشتی معیوب نبود کشتی را از دست این ها می گرفت ،امرار معاششان را از دست شان میگرفت و این ها زورشان به آن پادشاه نمی رسید. خیلی جالبه با این که کار خضر فرمان خداست، ادب یاد بگیریم، ادب، ادب، با این که کار خضر برای سوراخ کردن کشتی فرمان خداوند بود که او اجرا کرد اما چون عملش عمل خراب کردن و ضایع کردن است نمی گوید که ما کردیم یا خدا کرد یا خدا دستور داد می گوید کشتی را خراب کردم، عمل خراب کردن را به خودش نسبت می دهد، که مبادا به ساحت مقدس ولی نعمتش حتی گردی بنشیند . با این که امر ولی نعمتش پروردگار را انجام داده اما می گوید که کردم نمی گوید که خداوند دستور داد که این را خراب کن ،چون خراب کردن و ضایع کردن را ما بد می دانیم و یا مردم بد میدانند می گوید من زدم کشتی را سوراخ کردم. بچه ها ببینید با بزرگترهایتان چگونه حرف می زنید، ببینید چی می گویید، چطور رفتار می کنید، چقدر به من بد گفتید تا به حال، یک دریا، می گویید ما ؟ بله شما . این جا نه توی خانه هایتان یک چیزی می خواهی جواب نمی دهم عصبانی می شوی بد وبیراه می گویی به من ، عیب ندارد . خانم می آید همسرش عصبانی می شود او هم به من بد و بیراه می گوید عیب ندارد . آقاست می آید خانمش عصبانی می شود او هم به من بد وبیراه می گوید بچه هایش می بینند که مرد یا زن آن ها را نهی می کند از یک سری کارهایی که قبلا می کردند آن بچه هایشان هم به من بد و بیراه می گویند باز هم عیب ندارد ولی یادمان باشد بی ادبی هم حدی دارد وقتی فهمیدی ماجرا چیه ترکش کن . شما که سهله صد برابر شما هم بیاید به من حرف بزند اگر قرار باشد نگویم ، نمی گویم .چکار می خواهی بکنی هر کاری می خواهی بکنی بکن، جواب ندارم خانواده ام این جا نشسته اند از ایشان بپرسید بینید به این ها چقدر جواب می دهم اگر قرار باشد نگویم نمی گویم پس بیاییم ادب را یک مقداری رعایت کنیم .

 

 

 

نوشتن دیدگاه