جلسه سی ام ره توشه آگاهی 1
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: ره توشه آگاهی 1
- بازدید: 5035
بسم الله الرحمن الرحيم
چون به آزادی نبوّت هادی است
به سوی آزادی نبوّت نبی ما را هدایت می کند .
چون به آزادی نبوّت هادی است مومنان را ، ز انبیاء آزادی است
ای گروه مومنان شادی کنید هم چو سرو وسوسن ، آزادی کنید
از درهم ها نام شاهان بَر کَنَند
روی پول های فلزی ، روی پول های اسکناسی اسم شاهان را می کَنَند .
از درهم ها نام شاهان بر کنند نام احمد تا ابد بَر می زنند
نام احمد ، نام جمله انبیاء ست چون که صد آمد ، نود هم پیش ماست
افتخار ندارد ، به افتخار خودمان که صد هم پیش ماست یک کف بلند بزنید .
گاهی اوقات شادی ها این قدر عظیم می شود در دل آدم ، آدم دلش می خواهد بپرد ، پرواز کند ، در آسمان ها پرواز کند وقتی که صد هم پیش ماست ، مال ماست . مال همه عالم است ولی مُهرش روی ما خورده ، ما مُهرش را خوردیم ، بَر چسبش را داریم .
القصه : در مسیری که از شب اول ماه محرم آغاز نمودیم و در جشن امامت ، در وادی کربلا ناگفته هایی را گفتیم و به جایی رسیدیم ، از منظرهایی نگاه کردیم که دیدیم اگر مسیر را درست انتخاب کرده باشیم و درست حرکت کرده باشیم . به مقام بندگی پروردگار برسیم ، لایق فرزندی آقا امام حسین (ع) می شویم .
آن جلسه ، لقب زیبای ابا عبدالله را معنی کردیم . برای دوستان تعریف کردیم که اباعبدالله یعنی ، پدر بنده عبد خدا . و اگر بنده ای به مقامی برسد که مقام بندگی خدا را کسب کند ، می تواند لایق فرزندی آقا اباعبدالله بشود . چند تای شما تلاش کردید ؟ شمایی که جشن امامت بودید ، حرفم را شنیدید چقدر سعی کردید از آن روز تا حالا ، چقدر تلاش کردید ؟
آن روز لقب ابو تراب را هم برای شما معنی کردم . ابوتراب لقب پدر گرامیشان آقا امیرالمومنین است ، یعنی پدر خاک . یعنی همه بنده هایی که از خاک آفریده شده اند ، امیرالمومنین پدرشان است . اما بالاَخص خاک را معنی می کنند ، شیعیان امیرالمومنین که به درجه تواضع و فروتنی رسیدند ، شیعه واقعی شدند تا لایق فرزندی آقا امیرالمومنین باشند . این ها را آن جلسه گفتم ، آن جلسه حرفش را زدم .
اگر توانستیم زیر سایه لقب زیبای آقا اباعبدالله بنشینیم ، دیگه هراسی از دنیای مادی و شیاطین انس و جن نخواهیم داشت . در این راستا آمدم سَری به کلام وحی زدم ، الگویی قرآنی پیدا کنم . من برای هر کلامی که بیان می کنم به دنبال الگوهای قرآنی می گردم .
در قرآن برای این که به لقاء پروردگار برسیم ، به مقام دیدار پروردگار برسیم الگویی خداوند معرفی کرده . سِیر کاملی از سلوک از جانب خلیل الرحمن ، حضرت ابراهیم بیان فرموده خداوند ، به این آیات توجه بفرمائید :
سوره ممتحنه آیات 4- 5 -6: قَدْ كاَنَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فىِ إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَوْمهِِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُاْ مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكمُْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتىَ تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شىَْءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكلَّْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِير (4)رَبَّنَا لَا تجَْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ وَ اغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الحَْكِيم (5) لَقَدْ كاَنَ لَكمُْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كاَنَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَْخِرَ وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُِّ الحَْمِيدُ(6)
همانا برای شما در ابراهیم و کسانی که تابع او بودند ، چه در عصر خودش و چه بعد از خودش ، در ابراهیم و کسانی که با او بودند سرمشق خوبی است ، اسوه ، الگو ، سرمشق خوبی است . آنگاه که به قوم خود گفتند : ما از شما و از آنچه به جای خدا می پرستید بیزاریم . تکلیف امروز ما ، هر کسی غیر از خدا می پرستد آن طرف جوی ما این طرف جوی ، پدر است ، مادر است ، خواهر است ، برادر است هر کسی که می خواهد باشد . و آئین شما را منکریم میان ما و شما برای همیشه دشمنی و کینه پدید آمده است تا وقتی که به خدای یگانه ایمان بیاورید . جز گفته ابراهیم به پدر خوانده خود که من برای تو آمرزش خواهم خواست . من برای تو در برابر خدا اختیار چیزی را ندارم . به پدرش گفت : پدر خوانده بود ، عمویش بود ولی او را بزرگ کرده بود . گفت تو منکری ، من برای تو طلب آمرزش می کنم ولی من از خودم چیزی برای تو ندارم و نمی توانم داشته باشم ، با این که رسول خدا بود . پروردگارا بر تو توکل کردیم ، به سوی تو روی آوردیم ، بازگشت ما به سوی توست . پرورگارا ما را گرفتار دست کافران نکن و ما را بیامرز ، پروردگارا به درستی که تو مقتدر حکیمی . قطعاً برای شما در رفتار آنها سرمشقی نیکوست . باز هم اسوه ، الگو برای کسی که به خدا و روز واپسین امید دارد . هر که روی بَرتابد به خود زیان زده ، زیرا خداوند هم او بی نیاز ستوده است . تعّمق روی همین سه تا آیه یک کتاب درس است ، یک دور ه کامل دانشگاهی درس است ، اگر درسخوانی ، اگر اهل یاد گرفتنی یک کتاب درس است . بسم الله
ببینید در این چند تا آیه که خداوند حضرت ابراهیم (ع) و تابعینش را الگو معرفی می کند . نحوه بیان اعتقاداتشان ، نحوه عملکردشان ، نحوه دعا کردنشان چگونه است ، شما را آن جوری دارند تعریف می کنند ، شما را هدایت می کنند که آن طوری استفاده کنید . خداوند در سه جای قرآن ما را به الگو هدایت می کند . دو جایش در همین سه آیه ای بود که خواندیم ، یکی اول آیه ، یکی آیه انتهایی ، که روش حضرت ابراهیم (ع) و تابعینش را الگو برای ما قرار داده . چرا ؟ چون حضرت ابراهیم (ع) است که از همه چیز غیر الله گذشت ، با مخالفین برخورد کرد ، مگر این که مخالفین برگشت کنند و تنها خدا را بپرستند . و دو بار لفظ اسوه بکار برده شد ، اما سومین مورد که کلمه اسوه در قرآن بکار برده شده والگو معرفی کرده ،
سوره احزاب آیه 21 : لَّقَدْ كاَنَ لَكُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كاَنَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا .
قطعا برای شما در رفتار رسول خدا سرمشقی نیکوست . برای کسی که به خدا و روز واپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند .
چقدر از این کلاس به آن کلاس می روید ، چقدر دنبال این استاد آن استاد می دوید ، استاد می خواهید چکار . استاد در عالم یک دانه است ، درهر دوره ای یک دانه . زمان پیغمبر یک دانه ، بعد از پیغمبر امیرالمومنین ، بعد از امیرالمومنین امام حسن (ع) ، امروز هم یک دانه استاد بیشتر نداریم در دنیا ، در کل عالم یک دانه استاد . خدا استادش را هم معرفی کرده در قرآن ، می فرماید سرمشقی نیکوست برای شما اگر که به خدا امید فراوان دارید و ذکر خدا را بسیار می کنید . قرآن در این آیات یک روش و یک نحوه حرکت ، یک سلوک برای خداجویان معرفی می کند .
سوره انعام آیات 75 الی 79 : وَ كَذَالِكَ نُرِى إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ(75) فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الَّيْلُ رَءَا كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبىِّ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الاَْفِلِينَ(76) فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبىِّ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئنِ لَّمْ يهَْدِنىِ رَبىِّ لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ(77) فَلَمَّا رَءَا الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبىِّ هَذَا أَكْبرَُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَقَوْمِ إِنىِّ بَرِىءٌ مِّمَّا تُشرِْكُونَ(78) إِنىِّ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرِْكِينَ(79)
و بدین سان ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان می دادیم ، تا بصیرت یابد و از اهل یقین شود . چون شب بر او تاریک شد ، ستاره ای دید گفت : این پروردگار من است . آنگاه چون افول کرد ، گفت : زوال پذیران را دوست ندارم . روش سیر و سلوک است ، رو کرد به مردم نشان داد ، ستاره ای درخشان ، یعنی رو کرد به چیزهایی که دست بشر به آنها نمی رسید به ستارگان وقتی ظاهر شد در آسمان ، گفت : خدای من است . و صبح چون از چشم پنهان شد ، گفت : زوال پذیران را دوست ندارم . یعنی خدایی که عصری هست و عصری نیست به درد من نمی خورد . چون ماه را تابان دید ، گفت : این پروردگار من است ، چون فرو شد گفت : اگر پروردگارم مرا هدایت نکند بی گمان از گمراهان خواهم شد . پس وقتی که خورشید را طالع دید ، گفت : این پروردگار من است . این بزرگتر است و چون فرو شد ، گفت : ای قوم ، همانا من از آنچه شریک خدا می پندارید بیزارم . به راستی من خالصانه روی دل به سوی کسی داشتم که آسمان ها و زمین را آفرید و من از مشرکان نیستم .
در این آیات به صراحت راه را نشان می دهد ، به خصوص به جوان های ما ، که بعضی از عناصر در جوامع آن قدر برای اینها بزرگ هستند مثل یک بت می شوند . همان عنصر در جامعه با شلیک یک گلوله ، با تصادف یک ماشین ، با یک سکته قلبی دیگر نیست . عنصری که نیست چطور می تواند خدای شما باشد ؟ چطور می تواند پاسخگوی سوالات شما باشد ، مشکلات شما باشد ؟
ابراهیم خلیل پروردگار در این آیات بیان می کند ، تمام آن چیزهایی که دیگران به آنها دلخوش کردند ، برایش افول کرده است ، دیگر نوری ندارد ، فقط نور خدا را می بیند که در هستی نمای کامل دارد . و فی الواقع تا همه چیزهای اطراف شما نورشان خاموش نشود ، شما نور خدا را نمی بینید . الان یک چراغ قوه می آورند این جا می گذارند شما بخواهید نور چراغ قوه را ببینید ، می توانید ؟ تمام این نورها را باید خاموش کنید که آن را بتوانید ببینید .
نور خدا کلّ هستی را گرفته ولی این قدر نورهای کاذب اطرافتان جلب توجه کرده ، نور خدا را نمی بینید . غیر از نور الهی که اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضّ ِ هیچ نور دیگری نباید دیده بشود . حالا با این آیات خودتان را محک بزنید ، ببینید وضع شما چطور است ؟ چون خداوند فرموده : ابراهیم و تابعین او الگوهای ما هستند . شما با این الگوهایی که دارید وضع خودتان چطور است ؟ آیا واقعا عبد خدایید ؟ آیا واقعا مشرک نیستید ؟ بر اساس این جملات نورانی قرآن هر کسی غیر از خدا را در هستی کارساز ببیند ، برایش حسابی باز بکند ، مشرک است . خیلی صریح ، هر کسی غیر از خدا را در عالم صاحب قدرت ، کارساز عالم ببیند ، رویش حساب باز کرده باشد ، مشرک است . خودتان را محک بزنید ، ببینید حالا واقعا روز تولد پیغمبرتان شما جزء کدام ها هستید ، مشرکین یا غیر مشرکین؟ و خارج از این یعنی حقیقت دیدار ، یعنی لقاء پرودگار ، یعنی دیدن ملکوت آسمان و زمین ، به حقیقت توحید رسیدن و از غیر خدا رها شدن .
داربست این جا را می زدند در حیاط برای سمنوپزان ، بچه های ما ، جوان های ما وارد نیستند به این کارها ، جوان های سر پشت بام بپر هم نیستند که لااقل بلد باشند از دیوار بالا بروند . من هم در خانه با این کمر نمی توانم بیایم پایین ، ده دقیقه اوّلش هِی به خودم تاب خوردم ، خدایا من که پایین هم نمی توانم بروم ، همه اش دلم شور می زند خدایا چکار کنم ؟ بعد یک دفعه به خودم آمدم و گفتم : حالا تو پایین باشی چکار می کنی ؟ چادر نجاتی برای این بچه ها ؟ این ها بنده های خدای خودشان هستند ، چکار داری ، این ها هم برای خدای خودشان دارند می دوند کار می کنند . اگر قرار باشد که نیِّتشان خالص باشد ، خدا قبولشان کند ، نگهشان می دارد ، بقیه اش با خودش است . آرام شدم پایم را هم پائین نگذاشتم ، شاهدند بپرسید یک بارهم پائین نیامدم .
بسیاری در عالم خودشان را سالک الی الله می دانند اما در این راستا ، مراد و قطب و مرشدشان را جوری نگاه می کنند دیگر جایی برای لفظ جلاله الله باقی نمی گذارند . بعضی ها از این بدتر ، آن قدر به مال دنیا دلخوش می کنند ، آن قدر به مال دنیا وابسته می شوند که دیگر دنیایشان جایی برای نام خدا ندارد . در حالیکه دنیا باید مزرعه آخرت باشد ، سرزمینی می شود برای رشد کفر و گناه . امام سجّاد فرمودند در اصول کافی ج 2: حُبُّ الدُنیا رَاسُ کُلِّ خَطیئة ٍ – محبت به دنیا اساس هر خطا و بدی است .
پیامبر(ص) فرمودند در عوالی اللعالی ج 1آمده : اَلدُّنیا مَزرَعَة ُ الآخِرَة – دنیا مزرعه و محل کِشت و تلاش و به دست آوردن نتیجه برای آخرت است . برای کِشت نه برای حُب ، نه برای محبت به دنیا ، نه برای عشق به دنیا وابستگی به دنیا . پس نتیجه می گیریم ، اگر قصد دیدار حضرت حق را دارید باید از شرک و غیر آن وا بگذرید .
یک چیزی را دو ، سه جلسه پیش گفتم ، می خواهم باز هم امروز بگویم . می گویند تکراری است می گویم باشد می خواهم بگویم ، چون هنوز فکر می کنم به خیلی ها جا نیفتاده ، برای خیلی ها در این جمع جا افتاد ، آن جلسه ای که گفتم بعد نتیجه اش را دیدم ، دیدم عجب نتیجه خوشی داشت ، حالا یکبار دیگر هم میخواهم بگویم ؛
حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را خیلی ها می شناسند ، بزرگِ بزرگی است ، خدا رحمتش کند . ایشان استادی داشت به اسم آخوند ملا حسین قلی همدانی ، حاج میرزا جواد آقا ملکی دو سال بود در خدمت آخوند ملا حسین قلی همدانی خدمت می کرد ، درس معرفت می گرفت . یک روزی رفت خدمت استادش فرمود : آقاجون من هر چه در این دو سال تلاش کردم به هیچ جا نرسیدم ؟ من که استاد نیستم ولی از من هم بپرسید ، جوابتان را دارد آخوند ملا حسین قلی همدانی می دهد ، خوب گوش کنید . فرمود : آقاجون من در این دوسال در سیرو سلوکم به هیچ جا نرسیدم نمی دانم چرا ؟ آقا پرسید : اسمت چیه ؟ فرمود : اِ ، آقا شما من را نمی شناسید ؟ فرمود : اسمت را بگو . مال کجا هستی ؟ فرمودش که من جواد ملکی تبریزی هستم . فرمود : اِ ، شما با آن ملکی های تبریز نسبتی داری ، آنها را می شناسی ؟ استاد شاگردش را خیلی خوب می شناسد ، هدف دارد که این جوری می پرسد . فرمود : بله آقا ، اصلا ً آدم های خوبی نیستند . یکسری از بچه های آنها ، ملکی های در تبریز هم در نجف درس اخلاق و فقه و معرفت می گرفتند . فرمود : بله آقا آنها را می شناسم ولی اصلا ً آدم های خوبی نیستند . اشکالاتشان این است و آن جوری هستند و از این کارها می کنند . آقا سرش را تکان داد ، فرمودش که هر وقت توانستی آنهایی را که بد می دانی ، کفش هایشان را جلوی پایشان را جفت کنی ، آن موقع من خودم سراغ تو می آیم ، جوابت را می دهم . میرزا جواد آقای ملکی خیلی به ایشان برخورد ، از فردا که رفت کلاس درس دیگر نرفت سر جای خودش بنشیند ، آمد آن پائین ، پائین ترها نشست . آن قدر آمد پائین نشست که رسید دم ِ در. بعد جلوی این ملکی هایی که می آمدند کلاس درس ، این قدر بلند و کوتاه شد و به آنها سلام کرد تا جایی که دیگر کفششان را هم جلوی پایشان جفت می کرد . خبر رسید به تبریز ، فامیلهای ملکی ها که همه با هم اختلاف داشتند ، رفع اختلاف شد و با هم دیگر خوب شدند . یک روز استاد ، آمد بالای سر شاگردش ، به او فرمود که : میرزا جواد آقا ملکی تبریزی دستور تازه ای برای تو ندارم . تازه گفت دستور تازه ای برایت ندارم . تو باید حالت اصلاح می شد و باز هم اصلاح بشود ، حالت که اصلاح بشود ، خوب بشود از همین دستورهای شرعی بهره مند می شوی . سیرو سلوک می خواهی دستورات شرعی خود را بکار ببند . نگفتم ، تو را به خدا نگفتم ، کسی آمده پیش من که من به او یاد داده باشم برو دم خرگوش بگیر و سم الاغ بردار و نمی دانم چی بخر و از آنجا برو این را بیاور و با هم دود کن و ... کسی از من چنین چیزی شنیده ؟ جز شمع و عود و اسپند من به هیچ کسی هیچ چیزی نگفتم روشن کن . جز تلاوت قرآن و هر چه گفته انجام بده و انجام بده و هر چه گفته انجام نده ، انجام نده . جز سیره اهل بیت و پیغمبر چیز دیگری من نگفتم ، ببینید فقط من نیستم . همه مشکل ما ، مانع اصلی سرراه ما ، می خواهیم بیاییم جلسه پیغمبر ، حاضر هم می شویم دم آخر می نشینیم ، تکان نمی خوریم ، یک دلیل عمده بیشتر ندارد . یک دلیل عمده اش بزرگ بودن نفسمان است ، نفسمان را خیلی بزرگ می بینیم . شخصیتمان را خیلی قابل می بینیم . در ذهنمان ، در جان و روحمان ما یکه تاز هستیم با نفس ، خدا در آن یکه تازی ندارد .
اگر تا این جا با من هم عقیده هستید ، بنشینید گوش کنید ، اگر هم عقیده نیستید بروید یک هوایی بخورید ، قدم بزنید من بقیه اش را بگویم برای آنهایی که با من هم عقیده اند .
سالک را ه حق باید به نقطه ای برسد که آگاه بشود ، که عالم تجّلی حضرت دوست است . باید به همه اجزای عالم احترام گذاشت . از بودنشان خوشی کرد ، از ناراحتی هایشان ناخوشی تا جایی برسد که از سر شوق سر مستانه بخواند ،
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
اگر هر فرد مومن به این نقطه برسد ، آن وقت بایستی که در خودش سیر و سفری کند . سیرو سفر در آفاق و ملکوت آسمان ها و زمین بدون سیر و سفر در خودتان امکان پذیر نیست ، باید همه نقاط مبهم درونتان نورانی بشود .
سوره فصلت آیات 53 و 54 : سَنرُِيهِمْ ءَايَاتِنَا فىِ الاَْفَاقِ وَ فىِ أَنفُسِهِمْ حَتىَ يَتَبَينََ لَهُمْ أَنَّهُ الحَْقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ شهَِيد53) اَلَا إِنهَُّمْ فىِ مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكلُِّ شىَْءٍ محُِّيطُ (54)
صدق گفتارم است . خداوند فرموده : زودا که آیات قدرت خود را در اطراف و در جانشان به آنها بنماییم ، تا برایشان روشن گردد که او حق است آیا کافی نیست که پروردگار تو بر همه چیز شاهد است – آگاه باش ، که آنها از دیدار پروردگارشان در تردیدند . آگاه باش ، که مسلما او به همه چیز احاطه دارد .
زودا که در جانتان نشان داده بشود . با توجه به آیات قرآن تنها مانعی که در سرراه سیر و سلوک و درک آفاق و انفس وجود دارد شک و تردیدی است که در دل منکران نسبت به لقاء پروردگار است . خب این تردید و دودلی را چطور از بین ببریم ؟ جانشینش ظن و گمان خوب کنیم ، بطور دائم بگوئیم که ، بطور حتم ما می بینیم خدا را ، پس باید برای آن روز حاضر باشیم . اگر توانستیم به این نقطه برسیم رهبران حقیقی که همانا پیامبر هست و ائمه معصوم حتماً دستمان را می گیرند و ما را می رسانند به جایگاهی که مرحله علم و یقین هست .
آخرین کلام امروز را بگویم که در ارتباط است با نماز .
سوره بقره آیات 45 – 46 : وَ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبرِْ وَ الصَّلَوةِ وَ إِنهََّا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلىَ الخَْاشِعِينَ(45) الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنهَُّم مُّلَاقُواْ رَبهِِّمْ وَ أَنهَُّمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ(46)
خداوند فرموده است ، از صبر و نماز یاری بگیرید و البته آن جز بر خاشعان بسی گران است – آنهایی که می دانند حتما به لقای پروردگارشان می رسند و به سوی او باز می گردند .
در این آیات اشاره به کسانی است که از شک گذر کردند اما هنوز به یقین نرسیدند . از شک عبور کنید که خدایتان را می بینید و برای رسیدن به یقین به صبر و صلاة چنگ بزنید .
در بحارالانوار ج 26 آمده : سلمان از امیرالمومنین علی (ع) پرسید : آیا آن کسی که نماز به پا دارد ولایت شما را اقامه کرده است ؟ چقدر راجع به نماز برپا داشتن در جلسات گفتم ، خوب گوش کنید . پرسید کسی که نماز برپا دارد ولایت شما را آقاجون اقامه کرده است ؟ حضرت فرمودند : آری ای سلمان ، این سخن خدای تعالی در قرآن عزیز ، تصدیق کننده این حقیقت است ، صبر رسول خداست ، دامن پیغمبر را رها نکنید مگر صبر نمی خواهید به سر پیغمبرتان شکمبه پُِِِر گوسفند کشیدند در خانه خدا ، در مسجد الحرام . فرمودند : صبر رسول خداست . نماز برپا داشتن ولایت من است . به همین دلیل خداوند فرموده در آیه 45 بقره : وَ إِنهََّا لَكَبِيرَةٌ ، چون پذیرش ولایت و اقامه ولایت بسیار بزرگ و سنگین است . فقط خاشعین درگاه حق می توانند پذیرشش کنند و خاشعین، شیعیان روشن بین و اهل بصیرتند .
بهرحال کمک ، یاری خواستن از ائمه و خلفای الهی ما را می رساند به مرحله بعد از شک . از شک عبور می کنیم و آن موقع اقرار می کنیم ، هر آنچه که امام معصوم قبول دارد ما هم قبول داریم ، این اولین قدم است .
شهریار خدا رحمتش کند ، شاعر آذری زبان ما گفت :
به علی شناختم من ، به خدا قسم خدا را
پیروی از امیرالمومنین ، پذیرش ولایت او سبب شد که به دنباله علی (ع) حرکت کند . و آن زمانی که امیرالمومنین خدای خویش را می بیند او را هم همراه داشته باشد .
آیه ای که صبر و صلاة را توصیه می فرماید خداوند در کنار آیه 257 سوره بقره است : اللَّهُ وَلىُِّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ – خداوند ولیّ آنانی است که ایمان آوردند ، از ظلمات به سوی نور آنها را خارج می کند .
صبر و صلاة و خروج از ظلمات به سوی نور .
حق فرستاده انبیاء را با ورق تا گزید این دانه ها را بر طَبَق
پیش از این ما امت واحد بُدیم
آن موقع که هنوز در این لباس تن نیامده بودیم ، همه مان یک امت بودیم .
پیش از این ما امت واحد بُدیم کََس ندانستی که ما نیک و بَدیم
نیک و بدمان معلوم نبود .
قلب ونیکو ( قلب یعنی نادرست ) در جهان بودی روان چون همه شب بود و ما شب رُوان
تا بر آمد آفتاب انبیاء گفت : ای غش دور شو ، صافی بیا
یا علی مدد