دلنوشته شماره شصت و سوم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: دلنوشته
- بازدید: 2678
بسم الله الرحمن الرحیم
در سجاده نماز نشسته بودم وبه مطلب روح و نفس وجسم که تقریبا دغدعه خاطرم در اکثر لحظات شبانه روز است می اندیشیدم .فکر کردم چطور شد که ملایک در سجده آدم کوتاهی نکردند ،ولی ابلیس سرباز زد در حالی که ابلیس در صف ملایک سالیان دراز به تسبیح حضرت حق مشغول بود. نکته نکته سوال برایم مطرح شد که اگر عنایت پروردگارم نباشد هرگز راه به جایی نمی برم .
القصه ملایک درگاه حق چون فقط رو بسوی حضرتش دارند و جز او نمی بینند و نمی شناسند و نگاهشان هرگز بسوی خودشان نبوده و نیست پس ذاتی و جلوه ای جز جلوه و ذات پروردگار نمی شناسند و خبر از خویش ندارندوهر کجا جلوه خدای متعال را ببینند خیلی زود درک می کنند و شاید بهمین دلیل وقتی از جانب پروردگار دستور سجده یافتند علیرغم آنکه آدم تشکیل شده بود از قالب جسم و مخلوق عقل و نفس و همچنین روح ،ملایک بدلیل دیدن و درک نمودن بخش روح که از عالم امر بر آدم فرود آمده بود ،به محض صدور دستور سجده از جانب حضرت حق بر آن سجده نمودند و شاید علت پرسش ملایک از پروردگار که آیا مخلوقی می آفرینی که در زمین
فساد نماید ،بواسطه بخش عقل و نفس بود که بطور حتم در ادوار قبل از خلقت آدم موجوداتی با جسم و همراهی نفس وعقل در زمین مشاهده نموده بودند که دست به فساد و شرارت زده بودند ولی پروردگار بر آنها فرمود من چیزی می دانم که شما نمیدانید .سپس ملایک را پرسشهایی نمود که آنها نمی دانستند در حالی که آدم بواسطه وجود روح که آگاهی خالص و ناب از ذات حضرتش بود براحتی پاسخ سوالات را داد و ملایک ابراز بی اطلاعی نموده و عرض کردند پروردگارا همانا تو دانای آگاهی . روح الهی واقف بر همه علوم و ماهیتها می باشد آنچه را که خداوند عالم میداند روح الهی نیز میتواند بداند .اما پروردگار عالم با مخلوق عقل و نفس در روز الست پیمان گرفت که جز او را نپرستند و از ابلیس اطاعت نکنند و بطور حتم با عمل کردن به این پیمان می توانند از آگاهیهای روح به ماهیتها بهره ببرند و در عالم زمین این ماهیتها را به تصویر بکشند و بنمایش بگذارند که در عمل همان خواست الهی است که فرمود خواستم شناخته شوم. روح دا ای تمام داناییها و آگاهیها و خلاصه ادراک کامل است و ملایک نیز بر این بخش که برای آنها آشنا و شناخته شده بود سجده کردند .اما ابلیس که از جنس آتش بود علیرغم
سالها عبادت در کنار پروردگارش به خودش نیز می نگریست و جنسیت خود را می شناخت بهمین دلیل وقتی دستور سجده یافت بر آدم نگریست و همچون خودش به جنسیت او نگاه کرد و کمتر بر بخش روح آدم نگاه نمود بهمین دلیل از اطاعت خدایش سرباز زد و معترض گشت و پس از مطرود شدن مهلت تا موعد معین خواست ،چون میدانست که آدم در دوره های قبل که با نفس خویش زیسته به فساد پرداخته و حالا هم که با نفس همراه است میتوان بر او نفوذ کرد و از اطاعت پروردگار دورش نمود مگر کسانی که بر عهد و پیمان خویش باقی بمانند و به بخش آگاهی ناب خویش دست یابند و با این بخش ،تکامل خویش را طی کنند .پس میتوان گفت انسان اعمالش تحت اختیار عقل و نفس می باشد .عقل می اندیشد درست و غلط را ،اما نفس بر اساس غرایز که در بدن آدم وجود دارد درست و غلط ها را اطاعت نموده و بر اساس اختیار گاهی هم نقض می کند ،زیرا غلبه غرایز بر او بیش از عقل می شود .روح نظاره گر این جریان است و تنها از طریق پیامهای الهی صادره از ذاتش چراغ روشنی برسر راه نفس روشن مینماید تا بهره برده و با راهنمایی عقل راه درست را تشخیص دهد و زمان بپایان رسیدن دوره عمر
دنیایی مخلوق نفس پس از ترک بدن با قالبی بسیار ظریف راه را ادامه خواهد داد و بالاخره یا هم پایه روح خواهد شد یا بهتر بگویم با روح یکی خواهد شد و یا باید در فشار و عذابی که فقط خدا میداند چقدر طول می کشد و نامش دوزخ است باقی بماند .نمیدانم شاید هم همراه نبودن روح با نفس واقعاهمان جهنمی است که وعده اش را شنیده ایم و یکی شدن نفس با روح و یکپارچه شدن با حضرت دوست همان بهشت جاودانی است که بشارتش را شنیده ایم نمیدانم .شاید لااقل هنوز نمیدانم.