دلنوشته شماره نود و دوم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: دلنوشته
- بازدید: 4479
بسم الله الرحمن الرحیم
بپردازیم به قصه موسی علیه السلام و 40 سال سرگردانی در بیابانهایتیه. موسی کلیم الله به قوم خویش حسب الا مر وحی الهی دستور داد که از دروازه با کمال احترام وارد شوند تا در سرزمین امن و مقدس بسر برند، امامی دانید که قومش به موسی گفتند که حاکم آنجا سخت گیر و خشن است ما نمیتوانیم وارد شویم تو با خدایت به جنگ او برو و پس از شکست او، ماهمانگونه که تو گفتی وارد خواهیم شد. اصرار موسی به آنها سودی نبخشید و خداوند به دلیل نافرمانی 40 سال در بیابانها آنها را به دور خود سرگردان فرمود. وحالا بپردازیم به تحلیل این قصه پر عظمت قرآنی. می دانید که در دنیا شریعت الهی جمله احکامی است که آدمها دنیایشان را بر اساس آنها برنامه ریزی نموده و قوانین الهی را در روزمرگی خود حاکم سازند که اگر چنین نمایند و در شرایط ایمنی قرار گیرند آنوقت با سلاح قلبشان به سرزمین جدیدی وارد میشوند که این سرزمین جدید یک حکمران بسیار سخت و دشمن پیشه با آدم، دارد، که اگر آدمی در دنیا احکام شرع را پذیرا و مجری آن باشد و بدون قید و شرط هم اجرا نماید آنوقت مزین به تاج ایمان و ارتباط با حقیقت خواهد شد که احکام شرع در او نهادینه گشته و غیر قابلتجزی از او خواهد بود و در چنین شرایطی از آن دشمن کفرپیشه که فقط از بعد ابتر نمودن حقایق به او نزدیک میشود، به حول و قوه الهی بیمی نخواهد داشت و بهسادگی از وادی عقل و قراردادهایش گذشته وبی هیچ بیم و ترسی به وادی قلب که وادی شناخت و درک و ارتباط واقعی با حقیقت است قدم میگزارد و اگر چنین نشود 40 سال در سرگردانی و پریشانی به دنبال حقایق گمشده خواهد گشت و خود هم نمیفهمد دوباره از کجا باید آغاز نماید، چون این سرگردانی یعنی بدون استاد و راهنما باقی ماندن است.
حال چرا 40 سال، چون40 سال اول عمر انسان در دنیا شناختن و تجربه کردن و فهمیدن همه تضادهای دنیایی است و پس از گذر از پل تضادهاست که به وادی حقیقت شناسیقدم میگزارد و40 سال سرگردانی یعنی سرازیر شدن دوباره و دوباره و دوباره در همین تضادها و تزلزلهاست که بد دورانی است و امروز انسانهایبیشماری به دروازه شهر امن رسیدهاند و خدا میداند که چند نفر از این خیل عظیم قدم به درون این شهر میگذارند. فقط خدا میداند و بس.