منو

دوشنبه, 27 خرداد 1404 - Mon 06 16 2025

A+ A A-

برای شما کدام امید برای ادامه زندگی از همه پررنگ تر است؟ بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه ی پیش یک گفتگویی را آغاز کردیم تحت این عنوان که اگر 1001 امید برای اینکه زندگی را ادامه دهید برای شما وجود داشته باشد، یکی را که از همه پررنگ تر است برای ما شرح دهید .

صحبت از جمع : هفته ی گذشته ما در این زمینه با هم صحبت کردیم ذهن من خیلی درگیر شد . متوجه شدم بین آن چیزی که من در درون خودم از این سوال برداشت می کنم و آن چیزی که شما می فرمایید خیلی فاصله وجود دارد من در مورد این قضیه کنکاش کردم که این اختلاف از معنای برداشت من است . یعنی یک نزدیکی زیادی بین واژه ی امید و واژه ی آرزو وجود دارد . من هم در قرآن و هم در احادیث نگاه کردم ، دیدم که امید خیلی چیز خوبی است و شاخصه امید این است که شما با توکل به خدا و عمل می خواهی به یک هدفی برسی و این حالا به عنوان رَجا یا عناوین مختلف آمده است و خیلی هم پذیرفته و پسندیده است . اما آرزو که مثلاً با اُمنیَه ، تمنا و چنین چیزهایی می آید ، آرزو چنین مفهومی دارد که شما بدون اینکه تلاشی کنی ، یک چیزی را در ذهن خودت می پرورانی و می گویی ای کاش من به این برسم و تلاشی در آن راستا نمی کنی که حتی آقا امیرالمومنین(ع) می فرمایند از آرزوهای دراز بر حذر باشید. من آن نقطه ای را که برای من در جلسه گذشته عدم درک از مسئله بود، این است که در این جا من معنای آرزو را با امید یکی می گیریم و این دو با هم متفاوت است .
استاد : چیزی را که شما گفتی ، دنباله ی کارم این بود که این را که تمام می کنم بگویم حالا بیایید امید و آرزو را تعریف کنید چون می خواستم همه حرف بزنند به یک نقطه ای برسیم بعد این را مطرح کنم . شما الان خودت مطرح کردی ، خیلی خوب و هم به جا، خیلی مختصر و مفید و قابل فهم ارائه کردی.
صحبت از جمع : به نظر من شاید مطلب یک مقدار مایوسانه باشد، آرزوها خیلی زیاد است . فکر می کنم در من یک امید است برای ادامه زندگی ، به واقع از گذران زندگی چون خیلی آن لذت های 100 درصدی اش برای من اهمیت زیادی ندارد، فقط و فقط به این امید ادامه را برای خودم مفروض می بینم و می خواهم ادامه دهم که به آن درجه ای که خداوند برای آفرینش ما مد نظرش هست برسیم . شاید بگوییم این امید خیلی واهی است ولی در آموزه ها آورده شده که واقعاً شما خیلی فراتر از خودتان را ببینید بالاخص در بحث معنویات . فرمایش و سوال شما این بود که اگر هزاران هست ، یکی از آنها چیست؟ من آن هزاران را اصلاً از برنامه ی خودم حذف می کنم و فقط و فقط همین یک امید برای من وجود دارد .
استاد : بسیار عالی .
صحبت از جمع : بنده معتقد هستم که آدم یک اول و آخری دارد و این وسط یک فرصتی هست برای اینکه یک سیری را انجام دهد که آن تکامل ما هست . حالا، چقدرش را موفق می شویم یا نمی شویم شاید ادامه زندگی فقط برای آن باشد که به آن جایگاهی که برای ما در نظر گرفته شده یا به آن چیزی که برایش خلق شدیم برسیم وگرنه ، آدم هرچقدر به بقیه ی چیزها فکر می کند به نظرم خیلی مهم نیست .
استاد : به عنوان مثال ، نمی خواهی ادامه زندگی داشته باشی که عروسی فرزندت را ببینی ؟
ادامه صحبت: اگر در تقدیرم باشد چرا . ولی برای خودم حکمی کنم که اینجوری باشد ، نه . شاید در تقدیر من نباشد .
استاد : خیلی خوب . در ادامه یک گفتگوی دیگر و یک باب دیگر باز می کنم که می خواهم حتماً به آن برسم .
من امروز دلم می خواهد زنده بمانم ، فقط به دلیل اینکه ببینم هر کدام از شما در زندگیتان موفق هستید . می خواهم ببینم که نوه ام در نهایت خوشبختی بزرگ می شود این آرزو نیست امیدی است که من را به این زندگی متصل می کند . برای خودم ، بله ، بندگی . همان چیزی که تو گفتی .
صحبت از جمع : دوستمان که داشتند راجع به این موضوع صحبت می کردند برای خودم هم این شبهه ایجاد شد که واقعاً تفاوت بین امید و آرزو چیست و در همین چند دقیقه ای هم که فکر کردم واقعاً به جواب خاصی نرسیدم . نمی توانم بگویم که اصلاً قبلاً به آن فکر کرده بودم و هرچی مرور خاطرات می کنم می بینم خب نه . همه ی آنها در دسته ی آرزوها دسته بندی می شوند . و نمی توانم بگویم واقعاً اصلاً به چه امیدی می شود ادامه داد .
استاد: پس بهتر است که حتما به آن فکر کنی . چون بعداً در زندگی تان یک تپه چینی باید اتفاق بیافتد و برای همه ی شما اتفاق می افتد . اگر نسل امروز سرگردان است ، به خاطر همین است می خواهیم اگر خدا بخواهد آن اتفاق را برای نسل بعدی که می شود بچه های شما ، بچه های کوچک این جمع ، بلکه یک جور دیگر رقم بزنیم .
صحبت از جمع : هرچه به این امید نگاه کردم دیدم موردی که در این سال های نزدیک برای من خیلی زیاد بوده بودن پدر و مادری بسیار خوب که عاشقانه این سال ها در کنارم بودند. هرچه در این هفته نگاه کردم ، دیدم من هر روز به خاطر بودن آن ها در کنارم شاکر خدا هستم برای من یکی از پررنگ هایش این است هم امیدم است و هم آرزوهای بعدیم که خوب بودن در مسیری که اینها هم از من راضی باشند. وقتی که از هر سختی خارج می شویم نگاه می کنیم به آن مسئله می بینیم که خدا چقدر قشنگ دستمان را گرفته و من این مسئله را هم خیلی دیده ام و این هم به من بسیار امید می دهد چون من هر بار بعد از هر مشکلی، از تنش ها و ناراحتی هایش خارج شدم نگاه کردم و دیدم خدا خیلی زیبا دستم را گرفته بود و من نمی فهمیدم و بعد از آن باز دوباره شاکر خدا شدم .
استاد: گفتگوی شما در ابتدا بیشتر قدردانی را نشان می دهد، قدردانی کردن از اینکه پدر مادر صحیح و سالم هستند، اما امید شما برای ادامه زندگی بودن پدر مادرتان است؟
ادامه صحبت : نه خب مقطعی ست دیگر، الان شاید این باشد.
استاد: پس یک دوره بودن پدر مادر، این یک پله شد، پله بعدی می خواهید چه چیزی بچینی؟ به آن فکر کن.
صحبت از جمع : همان هفته که شما فرمودید بنده به ذهنم آمد امید دارم تلاش هایی که می کنم با تمام نواقص و کاستی هایش با تمام بنده خوب نبودن تمام امیدم این است که راهم را طوری بروم که خدا از من مایوس نشود یا خودم به جایی نرسم که بگویم تمام شد عمرت هدر رفت، تمام امیدم این است که بقیه مسیر هم خدا دستم را بگیرد.
استاد: جمله بندی تان را اینجوری درست می کنم ، من صبح به این امید از خواب بلند می شوم که امروز، در این روز بنده متفاوتی با دیروز باشم آن قدر متفاوت که خدا به من بخندد.
صحبت از جمع: فکر می کنم امیدم برای خودم خودخواهانه باشد ، حقیقتاً جدای اینکه امید دارم فرزندانم به قول همسرم عاقبت بخیر بشوند و زندگی خوبی داشته باشند، ولی امید بزرگم این است که خدا خطاهایم را ببخشد و راه درست را جلویم قرار بدهد و از هفته گذشته که شما صحبت فرمودید که دانستن حقایق دنیا را می خواهم بدانم نگاه کردم به خودم دیدم این امید را من از سال های پیش هم داشته ام و فراموش شد، نمی دانم درگیر زندگی شدم پشت گوش انداختم نمی دانم چه اتفاقی افتاد برای من از هفته گذشته تا حالا روشن شده درخواست کردم از خدا که این را به من بدهد که حقایق را بدانم .
استاد: می دانید چرا فراموش می شود؟ ما همه مان وقتی می رویم حرم امام رضا(ع) می گوییم آقا قربانت بروم مرا مراقبت کن به من این را بده به من آن را بده، مرا اینجور کن مرا آنطور کن من دیگر غیبت و حسودی نکنم من دیگر… همه اینها را می گوییم و چون به امام رضا (ع)گفتیم فکر کردیم کار تمام شد امام رضا(ع) شنید گفت اوکی برگرد هوایت را دارم، برمی گردیم این گفتگوها را مثل دست بقچه نزد امام رضا(ع) می گذاریم و برمیگردیم، اما از این به بعد دیگر نمیشود، دیگر از این به بعد شما نمی توانی این را بگویی باید آرزویت را با امیدت تفکیک کنی ، دیدی دوستمان چه گفت؟ اگر نتوانی تفکیکش کنی آن وقت مسیر خوب و صحیح بندگی را پیدا نمی کنی.
صحبت از جمع: اولین امید من یک امید دور و دراز است واقعا همه امیدم به دخترم است که خوشبختی و عاقبت بخیری اش را ببینم، ولی امید لحظه ای من امید به خدمت کردن است ، یعنی هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم از خداوند می خواهم که خدایا مسیری را در راه من قرار بده توانایی به من بده من بتوانم حتی شده با صحبت کردن یا یک خدمت خیلی کوچک دل یک نفر را شاد کنم، بعضی وقتها هم که در منزل درگیر برنامه های منزل هستم و بیرون نمی روم یا با کسی کاری ندارم شب افسرده ام که چرا امروز من کار خاصی نکردم، حالا کارهای روزانه خانواده همیشه هست ولی دوست دارم یک چیزی فراتر از این باشد هر روز صبح من به این امید بلند می شوم که خداوند رسالتی به من بدهد که بتوانم خدمتی به کسی انجام بدهم.
استاد: خیلی خوب است پیشنهاد می کنم یک چله خدمت بردار، دیدید تلویزیون می زند چله خدمت؟ من نمی دانم منظور او از چله خدمت چیست؟ چون هیچ وقت توجه نکردم، ولی به نظرم می آید اگر بخواهی در امری موفق باشی 40 روز متوالی باید انجام بدهی، باید با خودت عهد کنی که امیدم به این است که 40 روز می توانم هر روز، شده یک خدمت کنم، بکنم .
ادامه صحبت: یعنی حتی شرایطش را پیش بیاورم که خدمت کنم؟
استاد: بله، شما تشریف می برید خیابان خرید کنی، سبد پیرزنی را بگیری، در را برای کسی باز کنی، زیر بغل پیرزنی را بگیری کسی را از خیابان رد کنی و خیلی کارهای دیگر… یعنی اگر قرار باشد بخواهی خدمت کنی توجه نیاز دارد توجه بگذاری پیدا می کنی.
صحبت از جمع: من از هفته پیش که فکر می کردم این تیک در ذهنم خورد که من در یک مسیر آگاهی که خدا عنایت کرده قرار گرفتم خیلی امید دارم که خداوند سلامت عمر به من بدهد تا بتوانم خطاهایم را جبران کنم و راه جلوی رویم را به خوبی پیش بروم، حالا زندگی در جریان است امیدهای دیگر هم هست ولی امید اصلی ام این است که واقعا به یک درجه ای برسم.
استاد: اسب راه واری را سوار شوم که در مسیر مرا از جاده های صلح و امنیت ببرد.
صحبت از جمع: به این موضوع که فکر می کردم دیدم در هر برهه ای انگار که این امیدهایی که در زندگیم دارم فرق می کند، الان آن امیدی که برای من خیلی مشخص است و خیلی دوست دارم به آن برسم این است که بتوانم برای خانواده یک فرد مهربان باشم مهربانی کنم حتی در مقابل نامهربانی ها یعنی اینقدر این امید را از خدا دارم که به من کمک کند بتوانم این مسئله را پیش ببرم.
صحبت از جمع: برای من یکی این است که خدا مرا به معنی واقعی دوست داشته باشد، هم خدا و هم تمام ائمه که مدیونشان هستیم موقعی که قراراست لحظه آخر باشد افتخار کنند، بتوانم در حد خودم دینی را که دارم ادا کنم و نسبت به آنهایی که دوستشان دارم، در حد توانم بتوانم زمینه شادی و آسایش شان را فراهم کنم .
استاد: بسیارعالی، یادتان باشد حرف هایی که می زنید یک جور قول دادن و عهد بستن است، مفتی نیست، فکر نکنید حالا یک شعاری من بدهم، اصلا از این خبرها نیست، شعار به درد نمی خورد.
صحبت از جمع : امیدم این است که هر روزی که می گذرد بتوانم بهتر از روز قبل و آدم مفید تری باشم.
استاد : خیلی خوب است.
صحبت از جمع : اولین امیدم این است که همیشه در کنار شما و بزرگان باشم. دومین امیدم این است که به رسالت الهی ام در این دنیا که می دانم چه رسالتی است و من آن را با تلاش فراوان بدست آورده ام بتوانم با یاری خدا به نحو احسن به پایان برسانم چون دیگر نمی خواهم به این دنیا برگردم. دیگر اینکه یک امید اجتماعی دارم که دلم می خواهد همه ی دنیا در صلح زندگی کنند.
صحبت از جمع : گذشته‌ها که گذشته، امیدها هم که حالا مقطعی بوده و همیشه هم لطف خدا شامل همه می شود منتها ما حالا درک کردیم واقعا خداوند دست ما را در مصیبت ها یا خوشی ها می گیرد چون در بزنگاه ها اگر خدا نباشد انگار چیزی نیست. بیشترین امیدم این است که در طول زندگی برای رضای خدا قدم بردارم چه برای خودم چه برای دیگران، جاهایی که کمی مَنیّت در آن بوده با کلّه زمین آمدم من امید دارم که خودم بچه هایم ، همسرم تمام اهل دنیا و مخصوصا نزدیکانم که خدا عقل را از ما نگیرد جایی که باید درست حرف بزنیم به رضای خدا تصمیم بگیریم کاری که خدا دوست دارد موفق بشویم انجام بدهیم همه ی ما خیلی دوست داریم غیبت نکنیم و.. تو راه صلاح باشیم ولی یک مرتبه یک جایی می بینید انگار رفتی در آن وادی غیر صلاح و تمام شد. من امیدم به خدا این است که کمی بیشتر دستمان را بگیرد البته ما دستمان را می کشیم خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی وما رستگار.
صحبت از جمع : اگر شما این سوال را یک سال پیش از من می پرسیدید چون خیلی فشار روانی روی من زیاد بود همچنان هم وجود دارد فقط شکل و شمایلش فرق کرده من امیدم به این بود که مثلا شب می‌خوابم صبح بلند نشوم ولی صبح بیدار میشدم و اصلا دوست نداشتم زنده بمانم، اما در طول این یک سال به لطف خدا خیلی تغییر کردم خیلی درها به رویم باز شد از طریق راهنمایی های شایان توجه شما، امروز که الان اینجا نشسته‌ام امیدم به رشد و شکوفایی خودم چه در زمینه معنویت و چه مادی ، سلامتی و هر زمینه ای که شما فکرش را بکنید ، آن طور که واقعا خودم را دوست داشته باشم به نحو احسن زندگی بکنم و همچنین رشد و شکوفایی بچه هایم و همسرم امروز امیدم به این است. حتی با این حال که من یک ماه پیش 40 سالم تمام شد با خودم گفتم الان در بهترین حالت نصف عمرت را کردی و تا الان چه دستاوردی داشتی؟ لابد برای باقی عمر هم همان است ولی بعد پیش خودم نشستم دستاوردهایی را که در طول این 40 سال داشتم را نوشتم بعد دیدم خیلی برای آینده من امید دارم که چه کارهایی برای خودم و برای فرزندانم انجام بدهم .
استاد : نشان دهنده ی صحت گفتگویش همان بس که هیچ خانمی سنش را اعلام نمی کند.
صحبت از جمع : شاید کمی امیدهای من ساده انگارانه‌ باشد هفته پیش که دوستان صحبت می‌کردند من احساس کردم که همه دارند خیلی سخت می گیرند من می خواهم از یک روزی که می گذرانم برایتان بگویم مثلا وقتی قصد دارم از خانه بیرون بروم امید دارم روز خوبی داشته باشم مثل روز قبلم نباشد یک ساعت بعد که می گذرد امید دارم که حالا دچار لغو نشوم نزدیک ظهر می شود امیدم این است که نمازم را درست بخوانم امروز متوجه شدم که بهتر است نیّت نماز جماعت مان این باشد که پشت سر امام زمان (عج) نماز بخوانیم امیدوارم نمازی که می‌ خوانم این شکلی باشد معمولا بعد از نماز با همسرم تماس می‌گیرم امیدوارم که ایشان شاد و سلامت باشند در محل کارم مشغول هستم امیدوارم که آدم های زیادی از کاری که انجام می دهم خیر ببینند موقع برگشت به خانه و حین انجام کارهای شخصی خانه امیدوارم غذایی که می پزم باعث شادی و آرامش و سلامت باشد.هنگام گفتگو با خانواده امیدوارم که نتیجه اش خیر و صحت و سلامت باشد باز شب که می خواهم استراحت ‌کنم امیدوارم که خواب خوبی داشته باشم که صبح ان شاءالله در صحت و سلامت باشم یا موقع دعا کردن تقاضا میکنم ان شاءالله امام زمان (عج) سلامت باشند و دلشان شاد باشد حالشان از دست من بد نباشد.
استاد : تمام امیدهای شما سوار یک ریل است درون آن ریل برای خودش حرکت می کند قدم به قدم پیش می رود ولی قشنگ است .
ادامه صحبت: یک امید بزرگتر دارم که مربوط به کار علمی است که قرار است هفته آینده پاسخش مشخص شود این ریلی که شروع به حرکت می کند در تمام مدت دارم یک چیزی به خداوند عرضه می کنم دائم میگویم خدایا امیدم این باشد و تا آخر روز همینطور ادامه دارد و به نظر می آید سخت نباشد.
صحبت از جمع : من امیدم به این است که وقتی در سرازیری افتادیم از 50 که رد می شود رو به 100 باید پذیرفت که هر لحظه احتمال دارد که بار سفر بسته شود و بیشتر آدم در صدد است بلکه توشه ای بردارد و امیدم به این است که ان‌شاءالله خداوند روز به روز شرایط بیشتری را فراهم کنند که این توفیق را پیدا کنم که توشه ای برای زندگی اصلی و ابدی ام بردارم چون خیلی از مواقع آدم فکر می کند واقعا کاری که کرده منجر به یک ذخیره ای شده ولی یک مدت می گذرد می بیند نه ظاهری بوده یا ناخواسته تظاهر بوده عمقی و عمیق نبوده یا به هر شکل دیگری چیزی به آن طرف نرفته است ان شاءالله چشمم در دیدن این حقیقت باز شود تا بتوانم یک ذخیره ای بردارم.
صحبت از جمع: بنده یک زمانی امیدم فقط به وجود مادرم بود چون در سن کم پدرم را از دست داده بودم خداوند یک مادر محکم و قوی به من داده بود حالا که به رحمت خدا رفتند وجود پروردگار بود که ما را در پناه خودش حفظ کرده بود الان امیدم این است کاری را انجام بدهم که خدا به حال خود رهایم نکند.
استاد:بسیار عالی.
صحبت از جمع: تنها امیدم این است که بی ایمان از دنیا نروم.شاید آدم خیلی کارها برای به دست آوردن ایمان انجام دهد ممکن است فردا آن را پاک کند امید دارم کارهایی کرده باشم که ثبت شده باشد.
صحبت از جمع:هر روز صبح امیدم به این است که زمان تصمیم گیری هایم خدا نگاهش را از من نگیرد.
استاد:بسیار عالی.
صحبت از جمع: خیلی به امید فکر کردم و در جایی خواندم که امید توانایی فرد در حفظ انگیزه در تعقیب یک هدف خاص است و آن هدف خاص را در خودم دیدم که خدا من را دوست داشته باشد. مورد محبت خدا باشم بقیه اش آرزو است.
صحبت از جمع: به لطف خدا خیلی ایمان دارم و بزرگترین آرزو یا امیدم این است که به آن آگاهی که باید برسم.
صحبت از جمع:امیدم این است که در هر حرکتی با کمک خدا با توسل پیش بروم. همیشه بزرگترین خواسته ام خودشناسی بود یک چیزهایی را متوجه شدم اگر بخواهم به آن ها فائق شوم احتیاج دارم که دست من را بگیرند.
صحبت از جمع:همیشه دلم می خواست عمر کوتاه تا 30 سالگی داشته باشم نظرم این بود آدم درست ولی کوتاه زندگی کند تا زمانی که ازدواج کردم و همسرم امید زندگی ما شدند و هیچ وقت فکر نکردم 30 سالگی بس است و دیگر نتواتستم عددی برای آن پیدا کنم .امید من با بقیه دوستان خیلی فرق می کند.
استاد: ما با آدم های مثل تو کار داریم.
صحبت از جمع: امید من در دو چیز خلاصه می شود یکی در قدرت خدا و دیگری حکمت خدا . قدرت خدا برای اینکه برای بنده هایش نشانگر خودش باشد کافی است، حکمتش هم آن چیزی که به ما عطا کرده ما باید راضی باشیم چون هر چیزی را در حد خود ما عطا کرده است.
صحبت از جمع: بنده یک امیدی دارم و برای آن تلاش می کنم برای آقا امام حسین(ع) یک اثری هنری تولید کنم که تاثیر گذار باشد و یک اثر ماندگاری در این دنیا بماند.
صحبت از جمع: بنده خیلی امید دارم و یک امیدی که هر روز دارم پدرم است که 150 سال در صحت و سلامت کامل عمر کند.پدرم بند ناف امید من هستند.
صحبت از جمع: واقعا سخت است چون نمی توانم انتخاب کنم کدام امیدم از آن یکی برتر است ولی در حال حاضر تنها چیزی که به آن فکر می کنم و باعث می شود امیدم در وجودم بیشتر فوران کند آینده ام است خیلی وقت ها وقتی کم می آورم یا می خواهم جا بزنم مثل خواهرم خیلی زیاد به پدر و مادرم فکر می کنم اگر مادرم نبود من خیلی جاها کم آورده بودم و خیلی جاها امید من برای زندگی واقعا پدر و مادر بودند.
استاد: می دانید که در دنیا هیچ کس تا روزی که تو در دنیا زنده ای به اندازه پدر و مادر کلاه سرشان نمی رود همیشه پدر و مادر ها هر چه کلاه در این عالم هست فرزندانشان جمع می کنند و روی سر پدر و مادر می گذارند آن ها هم می گویند آخه چقدر خوب است کله ام گرم شد.
صحبت از جمع: شما 1001 امید گفتید و حتی شاید بیشتر از آن هم باشد در خیلی از حوزه ها ولی اگر در 10 تای برتر را بگویم یکی از آنها این است که مثلا اگر کسانی که کارهای دستی انجام داده باشند این را بهتر درک کنند . شما وقتی اثری را درست می کنی نهایتا وقتی که تمام می شود عقب می ایستی و آن را تماشا می کنی . و اگر کارت را خوب انجام داده باشی آن لحظه بسیار با شکوهی است و می ایستی و می گویید این همه سختی و مرارت کشیدم عجب چیزی شد . گاهی هم پیش می آید که این اتفاق نمی افتد. یکی از مهم ترین این امیدها برای من این است که دلم می خواهد و تا به امروز هم بارها این طور بوده که چند قدم عقب تر آمدم و به خودم نگاه کردم و در جاهایی به خودم افتخار کردم و یک جاهایی هم گفتم که این چه فرایندی است که ساختی یا این چه مجسمه ای است که از خودت ساختی . مهم ترین امید من آن است که یک جاهایی بایستم و عقب تر از خودم و به خودم نگاه کنم و بگویم این همانی است که دلم می خواست باشم و این در حوزه معنویات و یا در حوزه مادیات صدق می کند این شاید برای من مهم ترین باشد .
سوال:
بنده در این هفته خیلی فکر می کردم که به دور از اعتقادات به این امید نگاه کنم ولی نشد . همه آن رضایت خداوند و امام زمان(عج) را در صحبت هایمان گفتیم . حالا اگر ما این اعتقادات را نداشتیم این امید به چه شکلی بود بالاخره همه آدم های دنیا امیدهایی برای زندگی دارند آنها ممکن است امام زمانی را نشناسند ولی امید دارند . من که نتوانستم بدون اعتقاد به این امید نگاه کنم که آن موقع این امید چه شکلی پیدا می کند حالا آیا این طور فکر کردن درست است ؟
استاد : به دور از خدا و پیغمبر و امام و همه این گفتگوها دوستمان جوابش را داد . خداوند به محض آن که آدم را ساخت گفت تبارک الله احسن الخالقین یعنی عقب رفت و به ما که ساخته بود نگاه کرد و دید که واقعا یک چیزی شدیم و انتظارش این بود که ما هم در دنیا چنان حرکت کنیم که به این نقطه برسیم من هم میخواستم دنبال حرف دوستمان را بزنم آن پیش رفت و من ساکت ماندم . من می خواهم که یک روزی بیرون از خودم، خودم را نگاه کنم و بگویم تو چه هستی . این دقیقا همان چیزی است که خداوند ما را به خاطر آن به زمین فرستاده است . خدایی که بر مخلوقش می نگرد نه آن که ما خدا باشیم ما آن درجه را باید طی کنیم .
گفتگوی این دو جلسه من واقعا یک بازی نبود گفتیم و خندیدیم . من تلاش میکنم که فضا را آرام وبا لبخند نگه داریم تا خسته نشوید چون مطلب واقعا سنگین است و اگر کسی بخواهد در آن مطلب فرو رود فرو رفتن سخت است و بیرون آمدن از آن بدتر است شما نمی دانید گاهی من یک دقیقه ای در عمق مطلب می روم و وقتی بر می گردم یادم می رود کجا بودم ولی خب عادت کردم ولی شما هنوز عادت نکردید .
مطلب این است، شاید به نظرتان فقط یک بازی جالب باشد ولی این طور نیست بلکه بدانید یک فرش قرمزی در دنیا پهن کرده اند که این فرش قرمز از امید های بسیار زیاد پر شده است . یادتان می آید که من در عالم رویا دایره هایی را دیده بودم می گفتم شما آن را در آن وسط می توانید بچرخانید و آن تقدیرتان را از این حالت به آن حالت کنید . حالا فرش قرمزی را پهن کردند پر از امید های رنگارنگ و جورواجور . از پایین ترین سطح امید تا بالاترین سطح امید و من و شما روی این فرش قرمز دائما راه می رویم و آنچه را که برایمان مهم است خودمان برمی داریم .
یک نکته دیگر آن است چه کسی به عدد 1001 فکر کرده است ؟ عدد 1001 نام الله به حروف ابجد است . 1000 تا پهن کرده یک دانه از آن دانه آخر است .
کی گفت که آن زنده ی جاوید بمرد
کی گفت که آفتاب امید بمرد
آن دشمن خورشید در آمد بر بام
دو دیده ببست و گفت خورشید بمرد
(چشم هایت را باز کن چرا چشم هایت را می بندی ؟)
کوی نومیدی مرو امیدهاست
سوی تاریکی مرو خورشیدهاست
ای ز غم مرده که دست از نان تهی ست
این غم چیست؟ ( نان نداریم بخوریم )
چون غفور است و رحیم این ترس چیست
دیگر به ترس هایتان فکر نکنید . خواهش می کنم اگر می خواهید نتیجه بگیرید یک برگه بگذارید هر روزی به امیدهای زندگی تان که فکر می کنید یکی را بنویسید فردا یکی دیگر . اگر امیدی که دیروز به آن فکر کردید امروز هم به ذهنتان آمد آن را 2 یا ضربدر بزنید یعنی 2 بار اگر جدید آمد آن جدید را هم بنویسید، و وقتی پایان 40 روز به امیدهایتان نگاه کردید می بینید که خداوند به شما چه نعمت بزرگی را داده است، چه قدر امید در زندگی تان داده از آن بهره ببرید .

نوشتن دیدگاه