خشم یکی از بغرنج ترین معضلات نسل حاضر
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 24
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از سخت ترین و بغرنج ترین معضلات نسل حاضر خشم است . آیا از دست خشمتان در عذاب هستید؟ یکی از دلایل عمده اش هم اصولاً سطح نویز هایی است که در جامعه می چرخد بعضی روزها گوش من صدا می کند حتماً بین شما ها هم کسانی بوده اند که گوششان ویز ویز کند . بعضی روزها این ویز ویز بزرگ می شود وقتی دارو نخورم و آلرژی ام که خیلی بالا می رود این ویز ویز 2 یا 3 برابر می شود اولش محل نمی گذارم بعد یک جایی می رسد که می گویم ای وای دیوانه شدم یعنی اینقدر صدا بالا می رود پس خیلی عجیب نیست یکی از دلایل خشم بیرونی است، بیرون از شما . اما متاسفانه خشم پایه های زندگی های بسیاری را سست کرده است خیلی از زندگی ها امروزه لق و روی آب است . به طور دائم با هم دچار اختلاف و تعارض هستند و آن فضای محبت آلود و آن حالت پر از مهر کم رنگ است . نمی گویم نیست، ولی کم رنگ است . خشم، خیلی از پیوندهای بزرگ را شکسته است پیوند فقط بین زن و مرد نیست، پیوند می تواند بین پدر و مادرها با بچه هایشان، بچه ها با پدر و مادرهایشان، دوستان خیلی صمیمی و چندین ساله با هم، مادرها با اولادهایشان ، پدرها با اولادهایشان باشد . می توانیم بگوییم دوستشان ندارند ؟ چرا، دوستشان دارند ولی متاسفانه یک چیزی به نام خشم در درونشان همیشه شعله می کشد که این رابطه ها را خراب و ضایع می کند . آدم ها به تخته چوب های سرگردانی که روی آب در حال حرکت هستند تبدیل می شوند.. دیدید، چوب روی آب که می افتد تا حسابی خیس نخورد و حسابی از پا در نیاید پایین نمی رود . همین طور روی آب شناور است و می رود . هر طرفی جریان آب بچرخد تخته ی چوب هم با آن می رود .
مدتی قبل در مورد خشم و علل خشم با هم گفتگو کردیم، آیا کسی برای خشم خود کاری انجام داده است؟
صحبت از جمع : من خیلی عصبی نمی شوم ولی از چندین هفته قبل این عصبانیت را در خودم می بینم با دوستان یا نزدیکان که صحبت می کنم می گویند چرا عصبی می شوی؟ در حالی که من عصبی نیستم ودارم یک بحث جدی را می گویم یعنی احساس میکنم چون به آن فکر کردم، یک مطلبی را جدی می گویم انگار آن حالت عصبانیت را بروز می دهم در صورتی که در درون من هیچ اتفاقی نیفتاده است.
استاد : خیلی مهم است که ریشه یابی کنی چرا خشم؛ اگر ریشه یابی نکنی ثمری ندارد مثل همان می ماند که به سپاه دشمن رفتی، برو تحقیق کن، چه چیزی می خواهی بدست آوری ؟ ولی اگر تو قبلاً متوجه خشم نمی شدی یا به عبارت دیگر انگار نداشتی و الان میبینی انگار هست ، یک دلیلی دارد . یک چیزی آنجا هست که قبلاً آن را ندیدی اصلاً به آن نگاه نمی کردی . آدم وقتی یک چیزهایی را نگاه نمی کند هیچ وقت متوجه بودنشان نمی شود .
ادامه صحبت از جمع : به این هم فکر کردم مدتی است که در مورد مقام ها و منیت، فکر می کنیم و با خودمان در چالش هستیم احساس می کنم که یک سری چیزها را تازه می فهمم و متوجه می شوم اگر من در اینجا عصبانی می شوم، بیجا کردی عصبانی می شوی تو الان در آن جایگاه نیستی و ایشان در جایگاه خودش حرفش درست است حالا شاید لحنش اشتباه باشد و یک جایی برعکس .
استاد : و یک خبر بد بدهم که در یک مرزی همه ایستاده اید ، خودم را نمی گویم من از شما رد شدم . که اگر درست نکرده باشم وضعم افتضاح تر از همه است، ولی شماها در یک مرزی ایستاده اید که اگر دیر کنید دیگر واویلا است چون ترمیم کنندگی از دست شما می رود، نگذارید از دست شما برود . هرچه را پیدا می کنید، ریشه اش را پیدا کنید . اگر ریشه اش را پیدا بکنی می توانی با آن یا ریشه را بکنی یا ریشه را ترمیم کنی، یا راه مصالحه را با آن پیدا کنی .
صحبت از جمع : بنده به ندرت خشمگین می شوم . ولی چیزی که من را خیلی خشمگین می کند و واقعاً نمی توانم آن موقع هیچ کنترلی روی خودم داشته باشم یک سری حرف های دروغ و تهمت هایی که طرف مقابل با جیغ و داد خیلی بالا مطرح می کند سریعاً من را به هم می ریزد . یعنی یک کم بعد می بینم من هم نه اینکه دروغ بگویم ، ولی حرف های خودم را با جیغ و عصبانیت بیان می کنم .
استاد : هیچ وقت فکر کردی چرا از افراد روبرویت که با جیغ و داد حرف می زنند ناراحت می شوی ؟ می دانی که علت اصلی اش در خودت هست .
ادامه صحبت از جمع : یعنی چه ؟ متوجه نمی شوم .
استاد : می خواهم پیدایش کنی، خودتان پیدایش کنید . چرا شما بایستی اگر یک فردی آمده و مقابل شما با جیغ و داد حرف می زند چرا ناراحت هستی ؟ جیغ و داد با شما چه کار می کند ؟ جیغ و داد چه به شما می گوید ؟
ادامه صحبت از جمع : آن لحظه فکر می کنم آن جیغ و داد آن فرد من را به هم می ریزد برای اینکه آن با جیغ و داد می خواهد یک چیزهایی را ثابت کند و من هم با جیغ و داد می خواهم به آنها ثابت کنم که تو اشتباه می کنی .
استاد : وقتی در مقابلش جیغ و داد می کنید، پایاپای هستید . به آن فکر کرده اید ؟ اگر او جیغ و داد می کند و شما هم در مقابل برای اینکه بگویی نه، تو خطا و اشتباه می کنی ، ولی با جیغ و داد جواب او را می دهی ، یعنی یک رفتار پایاپای . هردو به یک اندازه اشکال دارید .
ادامه صحبت از جمع : انگار فکر می کنم که اگر آرام بگویم نمی شنود .
استاد : چرا ؟ چون اگر او هم آرام بگوید شما نمی شنوی، این را در خودت دیده بودی چون او هم که آرام می گوید ، چون خودت هیچ وقت نشنیده ای، فکر می کنی اگر من آرام بگویم نمی شنود همیشه داد زده است در حالی که سکوت و آرامش بالاترین طیف پاسخگویی نسبت به دیگران است چون وادارش می کنی از آن اوج پایین بیاید و گوش هایش را باز کند و شما را بشنود . که اگر او هم این را بفهمد و این کار را بکند شما هم همین طور می شوی . یکی از وسایلی که وجود دارد این است که اگر خشم به ما غلبه میکند ، علت اصلی این کار در خود ما است در طرف مقابل نیست، به آن فکر کنید حتماً جواب می گیری، چون مطمئناً وقتی شما تا اینجا آمدی مثل دوستمان یک کمی دیگر بقیه راه را بروی حتما برای خودت پیدا می کنی.
صحبت از جمع : شما سال هاست می فرمایید که علتش را در خودتان پیدا کنید ولی آن لحظه خیلی حواس جمع می خواهد که آدم متوجه باشد مثل طرف مقابل عمل نکند من زمانی که بینشم را عوض کردم و دیدم با این روش پیش نمی برم، هر چه قدر من صدای خود را بالا ببرم طرف مقابل صدای خود را یک درجه بالاتر می برد در نتیجه به آنجا رسیدم که شما می فرمودید سکوت کنید. وقتی سکوت طولانی می کردم یک دفعه توجه جمع جلب می شد، به این که چرا هیچ چیز نمی گوید؟ هیچ جوابی نه مثبت نه منفی بعد تازه کمی متوجه میشدند که باید توقف کنند کمی مکث کنند و متوجه شوند چه می گویند و گذشته از آن می دیدم چقدر خودم اذیت می شوم وقتی خشم دارم به تمام اندام های بدنم و مخصوصا روی چشمم خیلی تاثیر بدی دارد. واقعا سکوت معجزه می کند. خدا را شکر می کنم ما یک ذخیره ها و اندوخته هایی در درونمان داریم که تمامش را مدیون شما و این مکان و این محیط هستیم .
استاد: خدا را شکر، همه ی ما شاگرد این مکتب هستیم، مکتبی که یک بزرگ و یک پیر دارد، آن پیر همه ما را درس می دهد، در مکتبِ آن پیر، یکی سخن گوست، دو تا شنونده ست، یکی تحلیل کننده ست، هر کسی دارای یک موقعیتی، که می بایستی انجام وظیفه کند و درست هم انجام وظیفه کند، دو سه روز پیش به یک عزیزی که گفت من نمیدانم چرا اینطور خشم می کنم، گفتم می دانی چرا خشم به شما غلبه می کند؟ چون آنچه را که آدم مقابلت به تو میگوید تو در خودت میبینی، به تو یک چیزهایی گفته شما خودت را که نگاه می کنی می دانی او راست می گوید، در خودت می بینی، بعد، از اینکه در تو اینهایی که وجود دارد حالا دیده شده چون تا حالا فکر می کردی دیده نشده، کسی ندیده، اما الان می بینی که دیده شده و از اینکه دیده شده، سخت به خروش می آیی، چرا او دیده؟ چرا او گفته؟ ولی غافل از اینکه تو داشتی که او گفت نه اینکه نداشتی. پس اگر بخواهیم پی بگیریم اول باید به خودت پی بگیری، اگر تو نداشتی او نمی دید او هم نمی گفت درست است اگر او نگاه کرد و اگر او دید و اگر او گفت کار بسیار زشتی کرد، ولی مفهومش این نیست که تو نداری، داری.
یک بخش دیگر خشم ما این است؛ آنچه را که می گویند ما می دانیم راست می گویند، اما چون نمی خواهیم حتی پیش خودمان اعتراف کنیم تا چه رسد به دیگران، که درست است، این وجود دارد، این است که خشم می کنیم، یا به عبارت بهتر زیر یک طوفان سخت و طوفنده پنهانش میکنیم که بقیه نفهمند غافل از اینکه با پنهان کردن از بین نمی رود، بلکه دوباره یک جای دیگر خیلی سنگین تر ظهور پیدا می کند. خشم از جمله نفسانیاتی است که تا آخرین رگه های ریشه اش را حذف نکنی به تعادل نمی رسد، خوب گوش کنید؛ می گویم به تعادل نمی رسد چون خشم همان اندازه که مخوف است همان اندازه عامل حیات است، اگر خشم نکنید از حریم خانواده ات، حریم شهر و مملکتت و … دفاع نمی کنی، از حریم مظلوم دفاع نمی کنی، پس تا آخرین دم هم ما نیاز داریم که خشم را داشته باشیم ولی در تعادل نه در آن سر.
آیا به خاطر دارید که گفتم جلساتی صحبت کردیم گفتیم ببینید شما چه کسی هستید؟ خودت به خودت بگو من چه کسی هستم؟
صحبت از جمع : من خیلی فکر کردم و دیدم جاهایی که ناپسند هستم علتش این بوده که از خدا دور شدم.خیلی جاها که یک صحنه ای را می بینم که نباید ببینم و خوشم نمی آید سریع می گویم خدا از این صحنه خوشش نمی آید پس تو هم نگاه نکن.
استاد: شاید به نظر شما این که من چه کسی هستم خیلی پیش پا افتاده و کم ارزش باشد اما خدا می داند اگر دنبالش بروید اینقدر قلوه سنگ از شما بیرون می آید که نمی توانی حملش کنی، بعضی ها اصلا نمی توانند خودشان را بشناسند، اگر به او بگویی که تو خیلی حسودی می گوید امکان ندارد، من به عمرم حسادت نداشته ام، اما فی الواقع داشته اگر به او بگویی که توفکرهای نامربوط می کنی می گوید امکان ندارد، ولی دارد، خیلی ها دارید، خیلی هایمان داریم من از شما جدا نیستم اما انسان ها غافلند که اصلا پا به عرصه دنیا که به آن می گویند اسفل السافلین گذاشتند که برسند به نقطه ای که درک کنند چه کسی هستند اصلا شما آمده اید که برسید به آن نقطه، تو چه کسی هستی؟ پیامبران زیاد، اولیای معصوم آمدند همراهشان کتاب آوردند، کتاب هایی که دستورات الهی بود، که انسان ها با نگاه به آنها به گونه ای بنگرند که در آینه به خود می نگرند، دقت کردید؟ اگر آنهایی که همراه امام حسین(ع) بودند رفتند به میدان با خنده و شادی و شعف جنگیدند مگر میشود آدم را سر ببرند شمشیر را در شکمش فرو کنند پایکوبی هم بکند و برود آنها به آینه ای به نام حسین بن علی(ع) نگاه کردند در آن آینه اینقدر نگاه کردند تا شکل او شدند.
آدم ها باید در این آینه ها اینقدر خودشان را نگاه کنند تا برسند به نقطه ای که بفهمند باید به چه تصویری برسند برای رسیدن هم دستوراتی در کتاب، مکتوباتی در قلبشان دارند. شما عین قرآن را در قلبتان دارید، چقدر از این قلبتان قرآن استخراج کردید؟ یک دفعه که داری کار غلط میکنی قلبت به تو گفت نکن؟ می گوید ولی گوش نمی دهید، حالا من می پرسم چرا خشم می کنید با احتساب همه حرفهایی که زدیم اگر خشم مثل یک بیماری سرطان باشد آیا دنبالش می دوید که دارویی برایش پیدا کنید سرطان تان را مداوا کنید؟ می دانیم آنچه که به صورت کلی برای ما اتفاق می افتد یا حتی خودمان باعث آن هستیم اسبابش را خدا فراهم می کند؟ یک چیزی شنیدم که فردی می رفت حج، کجا می رفت نمی دانم، دو مرتبه دوید سوار شد او را برگرداندند بعد یک هواپیمایی سقوط کرد، خیلی ها مردند. خیلی از چیزهایی که در زندگی ما اتفاق می افتد ما خودمان باعثش هستیم و خیلی چیزهایی هم که ما خودمان باعثش هستیم اسبابش را هم خدا فراهم می کند، چون تجربیات دنیا با اسباب دنیا امکان پذیر است شب گذشته یک آقایی در تلویزیون می دیدم ، خیلی جالب بود می گفت از امام معصوم فردی پرسیده بود که چه کار کنم در دنیا آدم خوبی باشم بنده و مورد پسند خدا باشم؟ ایشان فرمودند از شکم و شهوتت مراقبت کن، در شکمت جز حلال داخل نشود شهوتت جز با محرم حلال انجام نشود حالا این شهوتت جز محرم حلال چشم، گوش ، دست، لامسه ت و … را می گوید ، جای تعمق دارد هر دوی این موردهایی که ایشان فرمودند اسباب دنیایی می خواهد یعنی شکم نداشته باشی و اندام هایی برای ارضای شهوت نداشته باشی نمی تواند امکانپذیر نیست پس اینجا باید امتحان بدهی تا رتبه بگیری.
همه جا را دور، چرخ زدیم ، حالا کجا رسیدیم، چه کسی می تواند بگوید الان کجا هستیم ؟ من و شما ، او، او... بدن هایی هستیم که با نیرویی که آن را روح الهی مینامند یا نفخه الهی در آن دمیده حرکت میکنیم ، غیر از این است؟ موتور برق داری ؟ نداری که. چه داری که با آن راه بروی ازآن به من بدهید تا ببرم غسالخانه خیلیها که مردن به آنها وصل کنم تا آنها بتوانند بلند شوند و راه بروند. ابراز وجود می کنیم کاملا هم دور از حقیقتی هستیم که ما را فراگرفته، با این بدن ها همه کارها را انجام می دهیم و کسب تجربه میکنیم اکثر مواقع هم اعلام خودمختاری میکنیم. میخواهم عرض کنم قبل از اینکه مطلب بخش آخرم را بخوانم ، از 1001 امیدهایتان هیچ می نویسید ؟ می دانید خانمی که خانه ی من است هر شب قبل از خواب یکی از امیدهایش برای ادامه زندگی در طول روز پیدا کرده و آنجا می نویسد وبچّه هایش میخوانند، کلاس ما نیست حرف های ما راهم نمی شنود فقط گاهی صحبت ها و بحث های من با دیگران می شنود همین . کو 1001 امیدهایتان ؟ کو کاغذ و دفترتان ؟ کو تکلیف های شبتان ؟ ماهواره، فلان فیلم، فلان مسابقه یادمان نرود، همین ! 3 دقیقه زمان میبرد 2 دقیقه فکر کن 1 دقیقه بنویس.
برای رهایی از خشم های مختلف میبایستی بر سکوی بلند مقام رضایت پا بگذاریم می خواهم شما را آنجا ببرم، حاضری؟اگر نیستی به من چه. باید حاضر میشدید. حاضری بسم الله ، حاضر هم نیستی از همان بالا ، پایین بیفت .
مقام رضایت : اگر از خدای خود راضی باشیم، خشمگین ها خوب گوش کنید ، کسانی که وقتی خشم می کنید شبیه ببرمیشوید گوش کنید. اگر از خدای خودت راضی باشی در مرکزیت خودت آرام میگیری در درونت آرامش می گیری. آن وقت تبدیل می شوی به آن چیزی که خدا در سوره فجر می فرماید:
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿٢٧﴾
ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته
ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ﴿٢٨﴾
به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿٢٩﴾
پس در میان بندگانم درآی
وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿٣٠﴾
و در بهشتم وارد شو
اگر از خدای خود راضی باشی در مرکزیت خودت آرام می گیری. تومِلک وجود داری یک مِلک گسترده ، برو داخل و در آن آرام بگیر، چه خبرت است ! آن وقت نفس مطمئنه می شوی همان که خداوند در قرآن می گوید. آنهایی که همواره ناآرام ، مضطرب و در دلهُره هستند معلوم است رضایتی از خدای خودشان ندارند نفس مطمئنه برایشان یک رویای دست نیافتنی است.
رضایت از خدای مهربان کیمیاگری می کند ، کیمیاگر مس را به طلا تبدیل می کند. رضایت از خدای مهربان کیمیاگری می کند دور ریختنی ها را دور میریزد ، ناخالصی ها را به باد می دهد.
رضایت ، سپردن خود به دست جراح بزرگ هستی و دیگر هیچ نگفتن است.
صحبت از جمع : خیلی از افراد به من می گویند تو خیلی صبوری و اصلا عصبانی نمی شوی حتی مواقعی که واقعا عصبانی هستم باز برخورد و خروجی خوبی دارم. ولی واقعیت این است درونم اصلا شبیه بیرونم نیست در درونم خشم و عصبانیت هست ولی به احترام افراد مقابل یا به احترام اینکه من اجازه ندارم این خشم را بروز بدهم اصلا بروز پیدا نمی کند ولی وقتی با خودم خلوت میکنم به این نتیجه میرسم که می گویم تو حق نداری این خشم را داشته باشی چون یک جاهایی می بینم از دست کسی ناراحتم که اصلا خود فرد نمی داند که چکار می کند حتی کارهایی که انجام می دهد به عمد نیست دلایل مختلفی وجود دارد که در نهایت می گویم دلیلی ندارد تو از دست این شخص عصبانی باشی یا از دست خودت عصبانی باشی چون خیلی وقت ها میبینم این خشم ازدست خودم است یک کارهایی می توانستم انجام بدهم و ندادم.
استاد : دقیقا همین طوراست، راه رفتن مرا می بینی، نمی دانی من چه جوری کوه میرفتم که امروز اینطور هستم من در ایّام جوانی چون بسیار هم مؤدب بودم همین طوری بودم که تو می گویی اما در درون خشمم را داشتم سالها طول کشید چون من مربی در این زمینه نداشتم آن چیزی که امروز اینجا به این صورت می بینی فقط به صورت الهامی از جانب حضرت حق است من مربی به این صورت نداشتم برای همین طول کشید تا بفهمم آنچه که تو انجام میدهی درست است که مردم خشم بیادبانه تو را نمی بینند. اما خشم بی ادبانه تو را آن خدایی که در درونت هست می بیند و اصلا رضایت ندارد و چون می بیند و رضایت ندارد کمکت هم نمیکند بعد شروع کردم چرا خشم کردی آن داخل چی بود که تا طرف به تو گفت خوشت نیومد اینجوری شروع کردم به کاویدن تا الان، امروز دیگر عصبانی هم بشوم به بیرون می گویم ،رُک می گویم اینجوری نمی گویم که نه مثلا خیلی مودب باشم بعدا در درون خودم را حسابی سنگ پا بزنم ، نه از این کارها دیگر نمی کنم مواظب باش زود بجنبی مثل من نشوی.
ادامه صحبت از جمع : در مورد نوشتن امیدهایمان هر مقدار که به آن فکر می کنم تعدادش زیاد نمی شود یعنی اگر بخواهم با این عنوان که امیدی برای ادامه زندگی باشد همیشه مثلا چند تا امید اصلی فقط مد نظر می آید آن امیدهایی که ساده تر و یا پایینتراست را آدم میبیند ولی خب در مقابل یا در مقام آن یکی امیدها قرارشان میدهم اصلا دستم به نوشتنشان نمی رود.
استاد : رتبه بندی نداریم من شب که می خواهم بخوابم کمی که دیر خوابم می برد به خودم می گویم بخواب فردا صبح اگر از خواب بیدار شوی اول صبح باد می آید ان شاءالله خانم زود می آید و پرده را کنار می زند و تو از پنجره درخت ها را تماشا کن. وقتی درخت ها تکان میخورند حس میکنم که همه وجود من تکان می خورد یعنی شب را میخوابم به این امید که صبح برگ های درختان را تماشا کنم به این سادگی. پس بنابراین هرچه قدر هم ساده بنویسید، ببینید وای خدا چقدر چیزها دارید که برایتان ارزش دارد و شما هیچ وقت توجه نکردید.
صحبت از جمع : این بحث پایانی شما را شب گذشته راجع موضوعی با دوستم صحبت کردم و متوجه شدم که چقدر این دو بحث به هم نزدیک بود برای همین یک آرامش ذهنی برایم ایجاد کرد که احتمالا شاید درست فکر می کردم، یک تعبیری در مفاهیم الهی ما است این که رضوان از بهشت بالاتر است. یعنی خداوند وقتی می خواهد منتهای پاداشش را به مومنین بدهد می گوید بالاتر از بهشت به شما رضوان را خواهم داد این مرتبه ای از رضایت خداوند نسبت به بنده است و اگر این را جمع ببندیم با این آیات پایانی سوره که قرائت شد جالب است، ببینیم چه قدر اهمیت این خشنودی و رضایت درونی بالاست این که در جایگاهی بایستی که هم خدا از تو راضی باشد هم تو از خدا راضی باشی. حتی خداوند در رتبه بندی نعماتش به انسان او را از بهشت که در واقع افضل تمام نعمات خداوند به بشر است از آن بالاتر قرار دارد این مفهوم خیلی عجیبی است چند ثانیه به آن فکر کنید اگر ما بهشت را منتهای نعمات خدا به انسان بدانیم بعد خدا می گوید آهان یک چیزی دارم که از آن هم بالاتر است ببینید چقدر این موضوع عمیق است.
در مورد جریان خشم موضوعی را بگویم می خواهم دو تا تعبیر را در این حوزه معنی کنم در تجربه شخصی خودم یکی اینکه من در زندگی شخصیم این را تجربه کردم شاید آن چیزی که باعث می شود ما نمیتوانیم خشم را کنترل کنیم یا به آن فائق بیاییم این است که فکرمی کنیم خشم یک عکس العمل است یعنی ما در مواجهه با اتفاقی قرار گرفتیم و غیر ارادی و نا آگاهانه مجبور به عکس العمل شدیم مثلا کسی حرف بدی به من زده یا طبق فرمایش دوستمان کسی سر من فریاد می زند خب این خیلی طبیعی است که من هم عصبانی بشوم و سرش فریاد بزنم در واقع ما خشم را یک مکانیسم عکس العملی می بینیم در حالی که این واقعیت ندارد بلکه خشم صرفا و صرفا یک انتخاب است اگر ما حضور پیدا بکنیم به اینکه ما از خشم به عنوان یک انتخاب برای پاسخ دادن استفاده میکنیم و نه یک اتفاق طبیعی و یک عکس العمل که اختیارش خارج از ماست آن موقع می توانیم کنترلش کنیم یعنی اگر واقعا برگردیم تک تک خشم های پشت سرمان را نگاه کنیم میبینیم در همه ی آنها ما خودمان را عاجز از کنترلش میدیدیم ما احساس کردیم در آن لحظه در موقعیتی قرار گرفته ایم که ظهور کرد تقصیر من نبود، شد، در حالی که اینجوری نیست حقیقتا من انتخاب کردم کما اینکه می توانستم انتخاب کنم مثلا پوزخند بزنم کما اینکه می توانم انتخاب کنم وقتی طرف داد می زند به او بگویم ببخشید می شود کمی آرام تربگویی تا من بفهمم چه می گویی این هم یک پاسخ است دیگر ولی من انتخاب میکنم که وقتی او داد می زند من هم داد بزنم و این طبیعی است توجه و حضور به این کلمه انتخاب خیلی میتواند کمک کند که ما بتوانیم خشم را کنترل کنیم چرا؟ چون قدرت کنترلش را به دست ما می دهد وقتی عکس العمل ما قدرتی برای کنترلش نداریم.
یک تعبیر دیگری هم طبق فرمایش شما وجود دارد در حوزه انکار این است که می گویند خشم مکانیسمش در واقع خیلی جاها نه همه جا مثل مکانیسم ماهی مرکب می ماند ماهی مرکب یا گونه ای از هشت پاها شما اگر شکارش بکنید حالا چه در دریا شکارهای طبیعی یا چه انسان شکارش بکند اولین کاری که میکند یک جوهر بسیار غلیظی اطراف خودش پخش می کند و در آن هیاهو فرار میکند این مکانیسم دفاعیش است در واقع یک ملقمهای ایجاد میکند که فرصت داشته باشد از اینجا فرار کند. خشم، خیلی وقت ها دقیقا مثل آن جوهر می باشد یعنی آن اتفاقی که افتاده ما یک جوهری از خودمان به اسم خشم ترشح می کنیم که بتوانیم در این فضای گل آلود از موقعیتی که با آن مواجه شدیم فرار کنیم هیاهو و تکاپو ایجاد می کنیم برای اینکه آن دوربینی که روی ما قرار گرفته را تکانش بدهیم تا به جای دیگر ببریم حالا چه درساحت دیگران و چه در ساحت خودمان یعنی گاهی ما این کار را می کنیم که بقیه نفهمند من چه عیبی دارم، گاهی این کار را میکنیم که حتی خودمان هم نفهمیم که یعنی من آن قدر مثلا در این مورد آدم بدی هستم در این قضیه جوهر بلافاصله پخش می کنیم تا فرصت فرار داشته باشیم این تعبیر جالبی است اگر به آن عمیق نگاه کنیم می تواند به ما خدمت کند به رهایی از خشم .
استاد : در این یک سال اخیر اگر جزوات را بخوانید از این گفتگوهای خیلی جالب و نکته ای بسیار داریم که من چقدر افسوس میخورم ای کاش مثل سابق این جزوه ها هر هفته چاپ می شد من به همه میگفتم که تا هفته بعد زیر نکته های جالب را قلم بگیرید . چون حیف است عمر میگذرد و سریع تمام می شود زودتر از آن چه که آدم تصورش را کند .