منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

جلسه پانزدهم راههای جلوگیری از پوچ گرایی محافل دینی ،اخلاقی واجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

سخن امروز را با تلاوت سه آیه از سوره واقعه آغاز می کنم .آیات 77، 78 و 79 سوره واقعه

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ﴿٧٧﴾ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ ﴿٧٨﴾ لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾. خداوند از طریق این آیات می خواهد به ما بفهماند که  : حواستان جمع باشد ، این قرآن که به ظاهر مادی است ، یک کتاب است و در دسترس همه ما قرار دارد و حاوی الفاظ و کلمات و جمله بندی های زیبایی هم هست ، همین نیست . می خواهد این را بگوید که همین نیست . می خواهد بگوید در عالم مکنون ، در عالم غیب وجود دارد . عین این وجود دارد . آنجا ، در عالم غیب، دیگر بحث کلمه و جمله ادبی و زیبایی و شیوایی و قشنگی نیست . آنجا هرچه هست نور است . نور و حقیقت ." اگر دستم رسد بر این نور و حقیقت ، من دانم و او" . چرا از چنگ من فرار می کند ؟ هی می خواهیم آن را بگیریم . ولی خودمان نور هستیم . ما نور هستیم . ما حقیقت هستیم . ولی باور نکردیم . من گفتم . می خواهید باور کنید ، می خواهید باور نکنید . به من ربطی ندارد. آن قرآن که در عالم غیب است صرفاً نور است و حقیقت . این قرآن ظاهری که در لا به لای صفحه های کاغذی وجود دارد و قابل تلاوت کردن است را هرکسی می تواند بخواند . خیلی ها هم که خیلی زیبا می خوانند . صوت های قشنگ می خوانند . حتی بعضی ها از حفظ می خوانند . چرا می توانند بخوانند ؟ چون الفاظ ناسوتی است . کلمات مال این دنیا است . الفاظ ناسوتی است . اما آن قرآنی که در عالم غیب است جنبه وجودی قرآن است . چون از وجود است فقط وجود می تواند به آن برسد . فقط با فکرمان نمی توانیم با آن قرآن روبه رو بشویم . بلکه در آنجا رسیدن و روبه رو شدن با قرآن ، با قلب است . با قلب . آن هم چه جور قلبی ؟ قلبی که طاهر باشد . خداوند فرموده است : لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ . یعنی با آن جنبه ای که مکنون است جز مطهرون، یعنی کسانی که جانشان از هر آلودگی پاک است نمی توانند تماس بگیرد . پس ما قرآن را چه کار کنیم ؟ فقط دائم کلمات را بخوانیم ؟ کاغذ نگاه کنیم ؟ درحالیکه برای ارتباط با مفهوم خدا ، (یادتان هست قبلاً گفتم ؟گفتم برای آنکه به مفهوم خدا دست پیدا کنیم یا به مفهوم قرآن دست پیدا کنیم نیاز به طهارت نیست. شما در خیابان در حال راه رفتن هستید مثلاً یک گل قشنگ می بینید می گویید: پس می فهمم خدایی وجود دارد . آن موقع وضو دارید ؟ حمام کرده بودید ؟ غسل پاکی کرده بودید ؟  برای لقاء الهی و ارتباط وجودی با خدا باید چشم و جان از هرگونه آلودگی مبرا شود . در سوره کهف آیه 110 می خوانیم : فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا . هرکس می خواهد پروردگار خود را ملاقات کند باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت خود به غیر او نظر نداشته باشد . عمل صالح انجام می دهیم اما بخش دوم آن یک مقدار سخت است . به غیر از او نظر نداشته باشند . در این آیه ملاقات پروردگار مطرح است . من که نمی گویم خداوند خودشان می فرمایند . می فرمایند اگر می خواهی پروردگارت را ملاقات کنی یادت باشد عملت می بایست صالح باشد و در ضمن در عبادت هایت به غیر از او به کس دیگری نظر نداشته باشی . پس ملاقات پروردگار حتمی است اما شرط دارد . شرط آن چیست ؟ شرط آن این است که از فهم ظاهری قرآن عبورکرده و با باطن قرآن ارتباط برقرار کرده باشید . قرآن به واقع یک چراغ روشن است که فرا راه همه ما شعله می دهد. در  سوره واقعه در آیات 80 و 81 خداوند می فرمایند : تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٨٠﴾ أَفَبِهَـذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ . نازل شده از سوی پروردگار جهانیان است . آیا شما نسبت به این گفتار سهل انگاری می کنید ؟ آن را قابل اعتنا نمی دانید ؟ می گوید این قرآن نازل شده و از جانب پروردگار آمده است . مگر این کلام کوچکی است که شما اینقدر ساده از کنار آن رد می شوید ؟ قرآنی که پیش روی شماست و دسته بندی شده از جملات وآیات است  و خیلی زیبا و پرمفهوم است ، در اصل نازل شده ی قرآنی است که نزد پروردگار است .  این کوچک نیست . کم ارزش نیست . شما آن را چاپ می کنید . بعد کانتینر قرآن می زنند ، همه را دسته بندی کرده و به این شکل حمل می کنند . این ها چیز کوچکی نیست . نگفتند به جای آنکه با دست هایت حمل کنی آن را روی سرت بگذار و برو . ولی یادت باشد آن چیزی که در این کتاب نوشته شده است از قرآنی است که نزد پروردگار توست . توسط حضرت جبرئیل نازل شده است ، توسط پیامبر ختمی مرتبت تلاوت شده ، در نتیجه این قرآن از حقیقت نازل شده است . پس وقتی از حقیقت نازل شده متذکر حقیقت هم می تواند باشد . به  شرط آنکه انسان ها بخواهند به سوی حقایق حرکت کنند . فهم آن چیزی که در این کتاب خدا وجود دارد با کمک عقل است . فهم آن چیزی که در این کتاب وجود دارد با کمک عقل است . ولی وقتی عقل فهمید بعد از آن کار عقل دیگر تمام شد . از آن به بعد کار قلب است . در شرح نهج البلاغه مدرس وحید جلد 10 آمده است که آقا امیرالمومنین (ع) می فرمایند : خداوند از عقل ها پنهان است . کلام امیرالمومنین (ع) است . خداوند از عقل ها پنهان است همان طور که از چشم ها پنهان است . زیرا چشم ها محسوسات را درمی یابند . عقل ها مفهومات را درمی یابند و خداوند یک حقیقت وجودی است که فقط قلب می تواند به او نظر بیاندازد . به همین دلیل در سوره نجم آیه 11 می خوانیم : مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى . قلب رسول خدا آنچه را در معراج دید دروغ نبود . نگفتند آنچه را عقل پیغمبر در معراج دید . کلام حق است . روایت و حدیث و این حرف ها هم نیست . خداوند فرموده است : قلب رسول خدا آنچه را که در معراج دید دروغ نبود . پس نتیجه می گیریم راه عقل برای لقای پروردگار بسته است . اما راه قلب مطهر، و عشق برای این رویت بسته نیست . پس مشکل کجاست ؟ مشکل انسان ها نداشتن طهارت و نیست نشدن از آن منیت و خودِ درونی شان است .

این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است

می دانید عقال چه چیزی است ؟ آن چیزی که به زانوی شتر می اندازند و زنجیر می کنند .

این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است               درخلوت مستان نه منی هست و نه مایی

رابطه عقل با باطن قرآن یک نوع تماس است . تماس یعنی قلب ، حقایق دریافته را حس می کند . نه آنکه به مفاهیم آن دانشی یافته باشد . به همین دلیل وقتی این تماس برای ما به طور دائمی می شود آن وقت قلب ما متوجه حقایق باطنی می شود . آن وقت هر وقت به قرآن رجوع کنیم این قرآن قلب ما را به سوی عالم قدس می برد و با آن قرآن مکنون مرتبط می کند. .

دقت بفرمائید . در آیات سوره واقعه خداوند نفرموده اند که مطهرون این قرآن را می فهمند . لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. این قرآن مکنون را لمس نمی کنند مگر مطهرون . لمس کردن همان ارتباط تماس با قرآن است یا

تا به دریا سیراسب و زین بود

از اینجا می خواهید بروید تا به دریا برسید ، در قدیم اسب بود حالا که ماشین ها هستند و وسایل نقلیه مختلف.

تا به دریا سیراسب و زین بود                                                 بعداز آنت مرکب چوبین بود

تا رسیدن به دریا را می شود با آن دانشی که کسب کردید بروید بعد از آن سیر حرکت عوض می شود . دیگر با آن ماشینی که شما با دانش خود ساخته بودید نمی توانید داخل دریا بروید . می توانید بروید ؟ نمی توانید بروید . وسیله شما باید عوض بشود . وسیله شما باید یک چیز دیگر بشود . به آن قایق می گویند . به آن کشتی می گویند . اسم آن را هرچه می خواهید بگذارید . آنجا دیگر اسب و اسب سواری به درد نمی خورد .

آن خموشی مرکب چوبین بود                                              خاموشی را بحریان تلقین بود

آن مرکب چوبین که اسم آن روی دریا کشتی است وقتی صحبت از تماس با حقیقت می شود دیگر خاموشی گفتار و حروف به میان می آید . بگذارید صحبتم را اینجا نگه دارم . حضرت موسی تا لب دریا رسید ، رفت و بعد گفت برگردید ، برگردید . آنجا محل ملاقات ما است . تا به محل ملاقات رسید یک رفیقی همراهش بود . از آن به بعد چه ؟ در قرآن کلامی از آن رفیق حضرت موسی برده می شود ؟ تمام شد . به آن بحر که رسید دیگر خاموشی است . چقدر می توانید خاموش بمانید ؟ به زور نه . دلبخواهی. وقتی در تماس با حقیقت  خاموشی مطرح می شود یعنی کم گوی . کم خور . کم خواب . نه ؟ وقتی تماس با حقیقت مطرح می شود ، آنجا دیگر خاموشی است . چرا خاموشی است ؟ چون تمام پنج حس عملی شما ساکت می شود . چه چیزی کار می کند ؟ قلب.

قلب چیست ؟ امام حسیات شما است در محضر امام ما حرف می زنیم ؟مگر اینکه به شما بگوید یک چیزی بگویید.امام حسیات شما یعنی قلب آنجا در حال گفت و گو  و تماس است.دیگر خاموش . اینجا دیگر ورود به یک مدرسه خاص است.پس گفتیم قرآن در مقام صرف فهمیدن متوقف نمی شود بلکه قابل تماس است،  یعنی فقط یک فهم نیست بلکه یک حس است رویت قرآن یک رویت قلبی است. مطهرون با قلبشان که عین  طهارت است با حقیقت قرآن می توانند تماس بگیرند.

یادتان هست گفتیم خدا وجود دارد باید با آن ارتباط برقرار کرد اما هرکسی فقط خدا را می فهمد مشکل آن حل نمی شود.باید با خدای شافی مطلق،خدای وهاب مطلق مرتبط بشوید.تا بهره بگیرید. می گوید یا من اسمه دوا وذکره شفاء، یک میلیون آن را می گوید ، صد هزار تا می گوید من بیچاره به جرات می توانم بگویم که در این چند ماه اخیر با کمک دوستان بالای سیصد هزار تا ختم صلوات داشتم . خیلی جاها یک دانه را که می گویم جواب می گیرم.بعضی جاها بیست هزارتا می گویم ولی خبری نشده است. به خودم می آیم و می گویم تو نیستی آخه.دعا را کجا می بری ؟ "اللهم" می گویی میروی از چه کسی بگیری ؟تو که با آن روبه رو نیستی ؟خوب معلوم است که جواب هم نمی گیری.

همینطور هم  قرآن یک وجود است که باید با آن ارتباط پیدا کرد،از حقایق وسنت های عالم وجود که در باطن آن قرار دارد آگاه شد، وقلب را متذکر آن سنت هانمود،و توجه بفرمایید این ارتباط،ارتباط خاصی است، مثل تماسی که ما با نور برقرار می نماییم. خداوند در قرآن، نور را معرفی فرموده در سوره اعراف آیه 157: وَاتَّبَعُوا النّورَ الَّذي أُنزِلَ مَعَهُ.

"و از نوری که با او نازل شده وهمراه اوست پیروی نمودند"..به این آیه بروید و نگاه کنید.ببینید هدف از این آیه چه بوده است.این کدام نور است که همراه چه کسی است که  نازل شده است و شما باید از آن نور تبعیت کنید.با قرآن انس بگیرید این قرآن با این کلام ظاهری کلی رفیق ما است.کلی دوست ما است. حالا قدم به قدم دارد آدرس می دهد، چراغ راهنما هم می زند.

مثل قصه حسن کچل.قصه حسن کچل را همه بلدید.چقدر در جلسات گفتم.حسن کچل تنبل بود و چون کچل بود بیرون نمی رفت مادر آن غصه می خورد.حسن سیب سرخ خیلی دوست می داشت یک روزی فکر کرد قدم به قدم از دم رختخواب او سیب سرخ چید.حسن رفت این را خورد، آن یکی را دید رفت آن یکی را خورد ،تا به دم در رسید.پای خود را بیرون گذاشت تا سیب را بردارد مادر حسن در را بست.قرآن برای ما مثل حسن کچل سیب قرمز چیده است.قدم به قدم.  تا برویم و از تاریکی ها بیرون برویم.ولی اگر در تاریکی ها نشستیم و مرتب به نور فکر کردیم هرگز با نور مرتبط نمی شویم . این را ارتباط با نور نمی گویند.وقتی چشم با نور تماس گرفت ارتباط برقرار می شود.حالا دانستیم با قرآن مکنون می بایستی مرتبط شد.از سویی هم مطهرون می توانند این ارتباط را برقرار کنند.حالا مطهرون را بشناسیم.در قرآن سوره الاحزاب آیه 33 می خوانیم که خداوند فرمود : آیه تطهیر است ، معروف است: ما اراده کردیم که فقط شما اهل بیت را از هرگونه آلودگی پاک کنیم آن هم پاک کردنی خاص.  این پاک کردن از طریق شریعت به تنهایی نیست.چرا ؟ چون خدا فرموده است شما  اهل بیت را پاک کنیم.پس اهل بیت نمونه کامل تطهیر شده در عالم است. راه رسیدن تشنه ها به آب رسیدن به عین تری است.تشنه است شما دستمال خیس به آن می دهی.نمی تواند آن را بخورد اگر آب بخواهد باید به خود آب برسد. فقط از طریق خود آب می تواند سیراب بشود.شخصیت هایی که خودشان از طریق طهارت قلب با وجود حقایق مرتبط هستند همان هایی هستند که راهی را تشکیل می دهند که بقیه هم باید وارد آن راه بشوند.امروز راجع به آن گفتم.دقت کنید ما امامان معصوم را می شناسیم.امروز بحث من با شما همین است.اگر امام را می فهمید خوب است ، مقام امام را می فهمید آن هم خوب است اما از این به بعد دیگر کافی نیست.باید امام را درک کرد.در عین اینکه برای ما امام است باید با طهارت قلبی به قلب امام نزدیک شد.با قلب با امام می شود زندگی کرد.قلب شما کجاست ؟همان توده گوشتی است که امروز این رگش بسته می شود ، فردا آن یکی . این را می خورید تا این رگ باز شود این را می خورید آن یکی را برای شما باز کند.با قلب باید با امام زندگی کرد. در الملهوف على قتلى الطفوف آمده است: رو به روی مسجد جامع دمشق پیرمردی به جمع اسرای کربلا نزدیک شد.خطاب به حضرت سجاد(ع) گفت :الحمد الله که امیرالمومنین یزید به شما پیروز شد.حضرت سجاد (ع) در حالی که مریض بودند فرمودند: پیرمرد قران خوانده ای ؟ گفت : آری، فرمودند: آیا آیه 23 سوره شوری خوانده ای ؟گفت : آری. قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى بگو از شما هیچ پاداشی نمی خواهم بجز مودت نزدیکانم . گفت بله خوانده ام. امام فرمود : فِي الْقُرْبى ما هستیم.آن نزدیکان ما هستیم.سپس ادامه دادند.آیه 26 سوره الاسراء:   وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ و حق خویشاوندان را بپرداز.گفتند خوانده ای؟ گفت : آری، گفتند: الْقُرْبى ما هستیم سپس فرمودند سوره انفال آیه 41: "وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساکينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ بدانید هرچیزی که با عنوان غنیمت و فایده بدست آوردید.یک پنجم آن برای خدا رسول خدا و خویشاوندان پیامبر یتیمان مسکینان در راه ماندگان است اگر به خدا و آنچه که بر بنده اش نازل کردیم  ایمان دارید.فرمودند این آیه را خوانده ای : گفت : بله ،گفتند: الْقُرْبى در این آیه ما هستیم.آیه 33 سوره احزاب را خواندند: إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراًجز این نیست که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت بزداید به پیرمرد فرمودند : خوانده ای؟ گفت : بله، گفتند  اهل بیتی که آیه طهارت برای آنها مخصوص آنها شده است ما هستیم.پیرمرد گریه را شروع کرد، عمامه را از سر خود برداشت بر سر خود می زد و می گفت: ای مردم به ما دروغ گفتند شیون می کرد، سر خود را رو به آسمان بلند کرد و گفت : خدایا من از دشمنان آل محمد (ص ) بیزاری می جویم.چه از جن باشند چه از انس .خبر به یزید رسید دستور قتل او را صادر کردند. آن را با شمشیر از وسط نصف کردند و از بین بردند می گویند چند قدمی نصف شده در حال قدم زدن بود.و سپس بر زمین افتاد و کشته شد.

توجه داشته باشید که گول حرف ها را نخورید.شیعه ها بتوانید جواب بدهید.بعد از پیغمبر سلمان و ابوذر بود خلفای  اول و دوم و سوم بود کدام یک از آنها توانستند بگویند ما عین طهارت هستیم ؟هیچ کدام نتوانستند مدعی بشوند چون در موارد بسیاری اعتراف کردند که اشتباه کردیم.زنی که باردار بود و هفت ماهه زایمان کرد.عمر دستور قتل او را داد. حکم سنگسار او را داد.به گوش امیرالمومنین رسید فرمودند : نکنید. دو آیه ای از قرآن آوردند زمان بارداری و شیر دادن سی ماه ،جای دیگری زمان شیر دادن دو سال .بیست و چهار ماه پس  فرمودند:بچه می تواند شش و هفت ماهه به دنیا بیاید و زنایی هم اتفاق نیفتاده باشد.که عمر گفت : اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.فقط افراد خاصی از  خاندان پیامبر گفتند ما معصوم هستیم علم و عصمت آنها اکتسابی نبود و مستقیماً از طرف خدا بود.محققی می گوید : پیغمبر حدود پنج هزار صحابه داشته است ولی هیچکدام نتوانستند کلامی بگویند که با کلام آقا امیرالمومنین که در نهج البلاغه بارها خوانده ایم برابری کند.بالاتر هیچ ، برابری کند.خب به پایان رسید این دفتر  چند بیتی بخوانم

غم مخور ایام هجران رو به پایان می رود                    این خماری، از سر ما میگساران میرود

پرده را  از روی ماه خویش بالا می زند                غمزه را سر می دهد  غم از دل و جان می رود

بلبل اندر شاخسار گل هویدا می شود                        زاغ با صد شرمساری از گلستان می رود

محفل از نور رخ او  نورافشان می شود                     هرچه  غیر از ذکر یار از یاد رندان می رود

ابرها از نور خورشید رُخش پنهان شوند                      پرده از رخسار آن سرو خرامان می رود

وعده دیدار نزدیک است، یاران مژده باد                      روز وصلش می رسد ایام هجران می رود

نوشتن دیدگاه