برگی طلایی در رمضان بخش سوم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 234
هوالحق
شب گذشته برای چندمین بار فیلم یوسف پیامبر را نگاه میکردم . در آن بخش که جام عزیز مصر را از بار برادرش خارج کردند و در گفتگوهای آن بخش ماندم و کاملا متوقف شدم . چرا ؟ عرض میکنم ؛ در آن ماجرا آنچه که شنیده میشد برای دیگران و علی الخصوص دزدیده شدن جام و آنچه که به وضوح دیده میشد ، پیدا شدن جام در بار بنیامین بود و این مطلبی نبود که برادرانش بتوانند آن را بهتانی بدانند یا بطور کامل رد کنند . چرا ؟ چون مخلوقی به نام عقل ، دیده ها و شنیده های توام را در کنار هم میگذارد و رای بر گناهکار بودن بنیامین میدهد . پس چرا من که بیننده جریان هستم برادران را محکوم به باطل بودن رفتارشان میکنم ؟ فکر کردم ، خب من از قبل میدانم جریان چیست . حتی موجودیت عقلی من میگوید : بهتر نبود آنها اینچنین رفتار نمیکردند و به سادگی عمل دزدی را از برادر نمی پذیرفتند ؟ درست است که قبول نکردند ولی فقط به جهت تعهدی که به پدر داشتند و می بایستی بنیامین را برگردانند به تقلا افتادند وگرنه واکنش اولشان نسبت به برادر همان بود که اذعان نمودند . در این گیرودار تفکری دست و پا میزدم . می اندیشیدم اگر من در جایگاه برادران بنیامین قرار میگرفتم چه میکردم ؟ زمان زیادی مرا مشغول نمود . چون باید مقام یوسف نبی ، پدرش و برادرش بنیامین را از خاطر محو میکردم و مجرد از مقامشان مینگریستم و راه حل پیدا میکردم . خیلی سخت بود چون از این قِسم ماجراها در زندگی خویش و همه انسانهایی که با آنها سروکار داشتم و هنوزهم دارم بسیار دیده ام و یقینا اگر عمرم باقی باشد پس از این هم خواهم دید . تکلیف چیست ؟ چون بی دلیل تا به حال سه بار جذب دیدن فیلم یوسف پیامبر نشدم . یقینا پاسخش را می یابم . همینطور هم شد . در تمامی ماجراهای زندگی یا می بینیم یا میشنویم یا با استدلال عقلی نتیجه گیری می نماییم و حکم میدهیم و این نمونه زیبای قرآنی نشان داد تک تک هر کدام ، یعنی فقط دیدن یا فقط شنیدن ماجرا یا با عقل نتیجه گیری کردن صِرف که هیچ ، بلکه دیدیم هر سه پارامتر دیدن ، شنیدن و عقل را به میدان قضاوت و نتیجه گیری بردن هم برادران یوسف را به بیراهه برد . پس یقینا یک قفل محکم دیگری هم علاوه بر آنکه به چشم ببینی ، به گوش بشنوی و با عقل سلیم حتی نتیجه گیری کنی برای دادن رای نهایی نیاز است و آن چیست ؟ بسیاری از روابط میان آدمها اعم از خانوادگی ، رفاقتی ، همسایگی ، اقتصادی ، کاری و اجتماعی بر اساس همین بینش به یغما رفته و شیطان در آن دخل و تصرف نموده و حاصلی جز حسرت و ندامت و سیاهی و تیرگی روابط باقی نگذاشته و به همینجا هم ختم نمیشود . بلکه آدمی را خسر الدنیا و الاخرت می نماید ، خیلی سخت است اما یقین داشتم و دارم که خداوند بنده اش را در چنین ورطه خطرناکی رها نمیسازد . اورا یاور و راهنما بوده و هست و خواهد بود ، و آن چیست ؟ برگشتم ، یاد آوردم که خدا فرموده :" از رگ گردن به بنده ام نزدیکترم یا در عرش نمی گنجم اما در قلب بنده مومن جای میگیرم ." چراغی زیبا و پرنور روشن شد . مرا غرق در شعف و شادی نمود در درون خویش فریاد برآوردم که یافتم ! یافتم ! یافتم ! آری اگر قلب بنده صرفا جایگاه پروردگارش باشد ، آنوقت پس از دیدن و شنیدن و عبور دادن دیده ها و شنیده ها از حیطه عقل ، دست آخر همه را به سمت قلب راهنما میشود تا خدای درونش ، همان که دردرون قلب مومن جای میگیرد این پرونده ها راببیند و بخواند ، بر آن حکم براند . آنوقت است که منِ بنده میتوانم کلامی بگویم یا حکمی بدهم . در داستان برادران یوسف آنچه را که قلب می نامند و جایگاه حضرت دوست ، به دلیل آنکه سالیان دراز نخواستند از عمل زشت خویش که در حق برادرشان یوسف روا داشتند توبه کنند . آن خدای درون قلبشان علی رغم دیدن و شنیدن ماجراهایشان و ناتوانیشان در برابر قضاوت ماجرای بنیامین ، بازهم سکوت فرمود تا راهی را بروند وبه جایگاهی برسند که دریابند قلبی که با گناه سیاه شد و حاضر به توبه هم نشد چگونه راهیابی و به سعادت رسیدن را از آنها دریغ میکند ؟ قصه یوسف پیامبر در درون هر لحظه ماجراهایش هزاران قصه نگفته دارد که هر بار با شنیدن قصه اش یک رمز و راز جدید برای آدمی باز میگردد. القصه ، برای حکم راندن بر ماجراهای دنیا تنها دیدن و شنیدن و داشتن مدرک کفایت نمیکند . نیازمند قلبی پاک و سلیم و پر از نور می باشد . در قدم اول به قلب خویش بنگرید و در ماه رمضان امسال ، لکه های سیاهش را با عجز و لابه و استغاثه و توبه و بالاخره مناجات پاک کنیم . گوشها و چشمهای خویش را بیاموزانیم که هر چیزی در شان دیده شدن و شنیده شدن توسط آدم یا توسط آنها نیست و باید پاکیزه گردند . شاید ماسکهای امروز که بر حیطه گردن به بالا قرار میگیرند همین پیام را برای آدمیان آورده اند تا مخلوق عقل تحت تاثیر سیاهیهای شنیداری و دیداری قرار نگرفته و بر اساس مسئولیتش حکم صادر نماید و حکم را به نزد قلب سلیم پر از نور برده و پس از آن حکم را ابلاغ نماید . من الله التوفیق