To be, or not to be
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 480
بسم الله الرحمن الرحیم
آیات کلام وحی را مطالعه می کردم . فقط عربی تلاوت نمی کردم . عربی و فارسی را با هم می خواندم . من معمولاً اینطوری با هم می خوانم . چند جلسه ی پیش اگر به خاطر داشته باشید یک گفتگویی داشتیم در مورد قسم های قرآنی . در آن قسم های قرآنی رسیده بودیم به بین الطلوعین . این بار هم باز آیات را می خواندم ولی یک حس جدید داشتم . طول کشید تا این حس جدیدم را درک کنم . پروردگار یکتا انسان را با قسم یاد کردنش دعوت می کند . خدا چه دلیلی دارد قسم بخورد ؟ عملاً با این قسم توجه ما را جلب می کند و می گوید بیا . بیا . دعوت می کند . خب برویم ببینیم می خواهد به ما چی بگوید . دعوت می کند شب و روز را ببین . تاریکی و روشنایی را بفهم . خب بعدش چی ؟ من همه ی عمرم هم دیدم ، هم تاریکی را می فهمم و هم روشنایی را . اما چی را می خواهد من بفهمم. می خواهد به من بگوید درک کن که نمی توانی روز را انتخاب کنی یا فقط شب را انتخاب همیشگی عمرت قرار دهی . به عبارت بهتر نمی توانی روز را بگویی خوب است و شب را بگویی بد است . یا برعکس . بعضی شب ها که می خواهم بخوابم ، خیلی خوابم می آید و خیلی خسته هستم می گویم خدایا الان مثلاً ساعت 12 است و می خوابم تا اذان صبح مثلاً 5 ساعت زمان است . می شود این 5 ساعت را بکنی 10 ساعت . اما مطمئن هستم همان موقع که من دارم این را می گویم یک کسی دیگر در خانه اش می گوید خدایا من ناراحت هستم . درد دارم . مشکل دارم . می شود این 5 ساعت را تو بکنی یک ساعت . انسان نمی تواند در یکی باشد و در دیگری نباشد . به دست خودش نیست . به انتخاب انسان نیست . اگر در آیات قرآن بگردیم موارد اینچنینی خیلی زیاد دریافت می کنیم. راستی چرا ؟ در این دنیای زودگذر فانی چه بسیار مفاهیم اینچنینی ما داریم . خوب . بد . زشت . زیبا . نیکی . بدی . پولدار . فقیر . پیر . جوان . سرد . گرم . اگر بخواهم بشمارم از حوصله خارج است . خداوند در کلامش با مفاهیم ضد و نقیض که از دسترس انسان خارج است و هیچ دخل و تصرفی در آن نمی تواند داشته باشد ، آدم را به یک نکته ی مهم هدایت می کند . این نکته چیست ؟ خالق هستی به شب و روز قسم یاد می کند . نکته ی مهم اینجا است . می فرماید این ها پدیده هایی هستند که من خالق آنها هستم . اگر بخواهی در دنیا در آرامش باشی بایستی هر دو را ببینی . هر دو را بپسندی . هیچ کدام را پسندیده و آن یکی را ناپسند ندانی . چراکه تو آفریده نشدی که بد را خوب کنی . خودت هم که بد را خلق نکردی . خدا برای تو خلق کرده . برای بهره وری تو در دنیا خلق کرده . همین . بی گفتگو . بی حرف اضافه . در سن 12 سالگی ، شاید هم کوچکتر ، یکبار یک جایی خواندم ، To be or not to be ، تا جایی که یادم می آید این از نمایشنامه ی شکسپیر است و فکر می کنم هملت . من آن موقع به چندین نفر مراجعه کردم . چون در خانه ی ما کسی زبان انگلیسی بلد نبود . گفتم یعنی چی ؟ تا بالاخره به من گفتند یعنی بودن یا نبودن . هیچ کسی نتوانست برای من بگوید بودن یا نبودن یعنی چی ؟ امروز می گویم فهمیدم . فهمیدم. ببین چقدر سال گذشته است . همان طور که روز یا شب نداریم ، بلکه فقط روز و شب داریم . پس می توانیم بگوئیم که بودن یا نبودن نداریم. بلکه بودن و نبودن هم داریم . حالا هرگونه که می خواهید برای خودتان تفسیر کنید . این مال شاگرد اول ها است که ببینند یعنی چه ؟ من می گویم انسان هم هست و هم نیست . شما هرچی می خواهید بگوئید . اگر می خواهید به کمال در دنیا ،که کمال در دنیا یعنی رهایی برسید همه ی این واژگان را بشناسید و بفهمید و از بودن آنها بهره ببرید . داشتن یا نداشتن . کدامش بهتر است ؟ داشتن یا نداشتن ؟ به نظر شما کدامش بهتر است ؟
صحبت از جمع : به این خاطر که داشتن بعضی چیزها لازم است و نداشتن بعضی چیزها لازم است . این ها مکمل همدیگر هستند . یک مفهوم جداگانه نیستند .
استاد : حالا اگر من در مورد یک چیز بگویم چی ؟
ادامه صحبت : در مورد یک چیز هم اگر بگوئید ممکن است تا یک زمانی داشتن آن خوب باشد و از یک زمانی به بعد نداشتن آن بهتر باشد . مثلاً ، از خود شما مثال بزنم ؟ مثلاً همسر شما تا یک زمانی سالم بودند و در کنار شما بودند . از یک جایی به بعد براساس آن چیزیکه خودتان می فرمائید خواستند که دیگر نباشند . از آنجا شاید اینجا درک شان این بود که نبودن و نداشتن بهتر است .
استاد : خوب است . من ساده تر می گویم . بچه . داشتن بچه خیلی خوب است . اما بعضی ها هستند که اگر بچه داشته باشند ، دیوانه می شوند . پس نداشتن اش خوب است . ما همیشه که سفر می رفتیم ، به من که می گفتند درها را خوب ببندید . می گفتم بابا بی خیال . چهارتا فرش ماشینی . یک دست مبل دربه داغون و شکسته ، دزد نمی آورد که . چقدر خوب است مال ندارم . چقدر خوب است فرش دستبافت گران ندارم . چقدر خوب است طلا و جواهر ندارم . چقدر خوب است پول توی گاوصندوق و کشو و کمد ندارم . در خانه ام را اینجوری قفل می کنم و می گویم خدایا سپردم به تو و می روم. اما آن کسیکه دلار دارد . پول زیاد دارد . فرش های دستباف گران دارد . وسایل عتیقه ی زیاد دارد چی ؟ او هم آرامش من را دارد ؟ ندارد . یک سفر که می خواهد برود هفتاد تا سوراخ می گردد پیدا کند و این ها را بگذارد . پس هم داشتن خوب است و هم نداشتن . زیبایی یا زشتی . سفیدی یا سیاهی . خلاصه . از این دست خیلی زیاد داریم . همه را ببینید . همه را بفهمید . اما یک چیزی را یادتان باشد . روی آن متوقف نشوید . می دانید چرا خیلی ها از دین زده شده اند ؟ برای اینکه در شرعیات ایستادند . تق پایشان را زمین کوبیدند . حالا که من آب ریختم و وضو گرفتم ، آخ آخ آخ .آب باید سرد می شد . من با آب گرم وضو گرفتم .آقا نماز رفت . خانم نماز رفت . بدو . ببینید . بفهمید . رد شوید . فقط درک کنید که هست . یا به عبارت بهتر ، همه ی بودن ها را فهم کنیم. همه ی بودن ها را فهم کنیم. بگذارید یک کلام دیگر هم ابراز کنم . پزشک به پدر و مادری خبر می دهد که برای شما اولادی است . اگر 9 ماه و 9 روز صبر کنید اولاد شما می آید . بودن اولاد را باید درک کنند . هر روز ، هر ساعت ، هر لحظه ، این بودن را حس کنند . لذت آن را ببرند . اما ، چقدر دیگر مانده ؟ وای کی تمام می شود ؟ کی خلاص می شویم ؟ زودتر بیاید . می خواهم زودتر ببینمش . هیچ کدام از این لحظه ها را درک نخواهد کرد . لذت نخواهد برد . همه شان می گذرند و هیچ کدامشان قابل برگشت هم نیستند . جالب است که بعد از تولد بچه هم این اتفاق می افتد . وای کی راه می افتد ؟ کی حرف می زند ؟ کی مدرسه می رود ؟ ای خدا کی دانشگاه می رود ؟ به همین اندازه که می بایستی این لحظه ها و ساعت ها و روزها را زندگی کرد و فهم نمود . به همان اندازه هم می بایستی تلخی را چشید و شیرینی را مزه کرد . اما در هیچ کدام نباید ماند . شما بادام تلخ گذاشتی دهانت و می جوی . چقدر هم انتظار داشتی خوشمزه باشد . تلخ ، تلخ ، عین دم مار . می توانی تفش کنی . ولی تلخی اش نمی رود . پس بخور . قورت بده . تلخی را درک کن . اما بعد از آن یک نقل چه می دانم بیدمشکی دهانت بگذار یا یک نقل گشنیزی دهانت بگذار . وای شیرینی اش ، عطرش ، آدم را مست می کند . نه ؟ پس هم باید تلخی را چشید و هم باید شیرینی را . در هیچ کدام شان نمانید و برای عبور از هیچ کدام عجله هم نکنید، چرا که آن وقت فقط شیرینی انتخاب آدم خواهد بود و همیشه از بعد تلخی نشان درستی در ذهنیتش نخواهد داشت، در حالی که زندگی انسان مملو از تلخی ها و شیرینی ها، در مزه ها، در بو ها؛ خیلی جالب است می گویند که این بوی این ادکلن یا این عطر تلخ است یا شیرین است، آن یکی می گوید سرد است، آن یکی می گوید گرم است؛ در مناظر، در ارتباطات، در مسائل اقتصادی و... دمادم با سرعت تلخی ها را گذر کردن امکان پذیر نیست، مضاف بر آن که اگر یک تلخی را نچشیده عبور کنی، دوباره مادر هستی همان تلخی را به تو می دهد، باز هم سر راه تو می گذارد، چون قرار نیست تو تجربه نکرده رد بشوی، بالا برو پایین بیا، ولو این که صد مرتبه تکرار بشود و جالب تر، فقط تجربه کردن هم مد نظر نیست، چون انسان در دنیا باید به نقطه ای برسد که بپذیرد تلخی و شیرینی جزء ملزومات دنیاست و باید باشد و در بودن هیچ کدام جایی برای شکوه و شکایت نیست.
تمرین جدید:
1. بگردید هرچه در زندگی شما حکم تناقض داره پیدا کنید وقتی یافتید رابطه آن موضوع را با خودتون پیدا کنید؟
فرزندانم که کوچک بودند پیش پزشکی می رفتم که کارش را خیلی قبول داشتم ولی از آن پزشک هایی بود که علیرغم این که وقت هم داشتی باز هم خیلی معطل می شدی، برای این که مطب را شلوغ نکنند، این طرف و آن طرف نروند، با آنها بازی می کردم، هیچ کدام هنوز مدرسه نرفته بودند یکی از بازی های ما متناقض ها بود، می گفتم من می گویم متضادش را بگویید، یک وقت هایی که با این ها بازی می کردم و مشغول بودم می دیدم مطب همه ساکت هستند هیچکس حرفی نمی زند همه من را نگاه می کنند، بعد می گفتند مگر این ها کلاس چندم هستند؟ می گفتم این ها هنوز مدرسه نمی روند، از همان موقع متناقض ها را به آنها یاد دادم چون باید می دانستند و می فهمیدند
2. مواردی که فرهنگ یک جامعه بشری را نشان می دهد در طی روزها در ارتباطات متعدد با آدم های مختلف و مسایل مختلف یادداشت کنید. یک برگه و مداد همراه داشته باشید موارد را یادداشت کنید. هر جا که هستید در خیابان، در اتوبوس، مترو، تاکسی به موردی برمی خورید، فقط یک کلمه را یادداشت کنید که بعدا به آن رجوع کنید و آن را گسترش دهید
تمرین برای چند ساعت و یا یک روز نیست باید به طور مداوم روی این موضوع کار کنید که نتیجه مقبول هم داشته باشد.
مثلا نگاه می کنید در تاکسی هستید، یکی جلوی راننده تاکسی می پیچد یک فحش نامربوط می دهد، این را می نویسی. یا از مسافر پول اضافه می گیرد، مسافر اعتراض می کند به او پول نمی دهد که هیچ، وقتی رد می شود چهار تا فحش هم به او می دهد. این ها سطح جامعه ما را پایین می آورد. از چراغ قرمز عبور می کند، حق ندارد چراغ قرمز را رد کند، می گوید هیچکس نبود، خب نباشد، قانون، قانون است، چرا تو انتظار داری قانون را برای تو رعایت کنند، تو هم باید قانون را رعایت کنی. داشتن کارت ملی و...
3. رعایت چه نکاتی و چه بودن هایی در سخت ترین شرایط زندگی ما را در آرامش نگه می دارد؟
خیلی مهم است اگر بتوانید این ها را برای خودتان پیدا کنید، زندگی تان پشت و رو می شود، بعد آن هایی که با شما زندگی می کنند چه عشقی می کنند چون شما یک آدم دیگری می شوید.
4. در ماجرا های روزمره خود که با آنها دست و پنجه نرم می کنید توجه کنید فرار نکنید راه عبور پیدا کنید حتی اگر خیلی جزیی باشه اگر مشاهده کردید یادداشت کنید.
می دانید می خواهم چه کار کنم؟ می خواهم همه با هم، رهروان حسینیه مهدی موعود، یک کتاب بنویسیم، بیایید با هم کمک کنیم. چند سال پیش خیلی ضجه زدم به همه گفتم خیلی دیر می شود، شاید به عمق کلامم حتی خودم هم دست پیدا نکردم، اما امروز با ضجه ای سخت تر عرض می کنم: خیلی زود دیر می شود. تغییر کنید، از کاویدن بیرون خودتان دست بکشید، به کاویدن درون خودتان برگردید، شاید در دنیا دیگر فرصتی نباشد. همان اندازه که تهیه مواد خوراکی را واجب و جدی می دانید و انجام می دهید، تمرینات را جدی بگیرید، چگونگی انجام مراحل آن را بنویسید برایم بیاورید، من این ها را ویرایش می کنم بعد با هم کتاب چاپ می کنیم: راهکارهایی برای بهتر و با یک فرهنگ عالی زندگی کردن. شاید بتوانیم از خودمان چیزی برای نسل های بعد از خودمان به جا بگذاریم.
به من می گویند تمام مقالاتی که نوشتی تا خودت هستی غلط گیری و ویرایش کن، بده چاپ شود، خوب اگر بعدا چاپ کردم شما گفتید که شاگرد این کلاس بودید و بعد آن وجهه را کسب نکرده نباشید، چه اتفاقی می افتد؟ می گویند کتابش به چه درد می خورد؟ اگر به درد می خورد، روی این ها تاثیر می کرد، چرا که امروز دارند به ما مسلمان ها می گویند؛ که اگر دین اسلام خوب بود این مسلمان ها درست می شدند، اگر تشیع خوب بود، بی اشکال بود، شیعه این قدر نافهمی و کجروی نداشت. این کار را نکنیم، پس تا دیر نشده فقط حواس بدهید، تمام اعمال بدی که در کل قرآن به خاطر تک تک آن ها، خداوند قوم هایی را از بین برده است، امروز دارد اتفاق می افتد، شما چه فکر می کنید؟ ما خیلی رنگین و وزین و با ارزش هستیم؟ که ما را منهدم نکند! خداوند در قرآن می فرماید: وارثان زمین، وارثان زمین کی هستند؟ یک قوم دیگر، آن قوم کیست؟ آن قومی است که محترم است، پایبند است و صحیح زندگی می کند، آن قومی است که بایدها و نبایدها را می شناسد، می فهمد و اجرا می کند. انتخاب کنید می خواهید کجا باشید، خدا می داند من اصلا و ابدا بدم نمی آید انتخابم بودن در همان قبری باشد که الان همسرم خوابیده است، ولی آن وقت، آن طرف، یقه ام را گرفتند و گفتند: در دنیا چه غلطی کردی؟ تو رفته بودی این را درست کنی، آن را درست کنی، این کار را بکنی، آن کار را بکنی، چه کار کردی؟ آن وقت چه بگویم؟ نه نمی خواهم بروم، می خواهم بمانم هر کاری که از من برمی آید انجام بدهم. شما چه می خواهید؟ می خواهید چکار کنید؟ در دنیا تصمیم تان چیست؟