منو

پنج شنبه, 29 شهریور 1403 - Thu 09 19 2024

A+ A A-

در کجا هدر رفت انرژی داریم

بسم الله الرحمن الرحیم

یک سوال چالش برانگیز از شما دارم . کجا انرژی تلف می کنید ؟ چرا این کار را انجام می دهید ؟ چگونه انجام می دهید ؟ چگونه می شود جلوی آن را گرفت ؟
صحبت از جمع : بیشتر وقت هایی که در خلوت خودم هستم .به خاطر کاری که در محیط اینستاگرام دارم وقتی وارد می شوم گاها یک ساعت زمان می برد تا از آن محیط خارج بشوم.برای کارهای مربوط به خانه 4 ساعت وقت لازم دارم تا آن ها را انجام بدهم،1 ساعت برای انجام آن ها وقت می گذارم و 3 ساعت از زمانم هرز می رود.
استاد : گاهی می شود نصفه شب . و یکی از معضلات نسل امروز همین است . شب بیداری و روز خوابی . نه شغل شان را درست انجام می دهند و نه خوراکشان درست است ، نه جسم شان درست است هیچ کدام .
صحبت از جمع : در فضای مجازی گاها یک چیزهایی را یاد می گیریم آیا آن هم هرز است ؟
استاد : آن چیزهایی را که یاد گرفتی چند موردش را به کار بستی ؟
صحبت از جمع : به نظر من می آید که آدم برای هر کاری یک انرژی مشخصی باید بگذارد یعنی باید برای هر کاری یک هدفی مشخص کند و یک سطح مشخصی برای آن انرژی بگذارد . گاهاً آدم یک کاری را شروع می کند و اصلاً فراموش می کند که هدف او از انجام این کار چه چیزی بود ه و ورود می کند اینقدر درهای مختلف را باز می کند می رود و این انرژی را هدر می دهد ، اصلاً لزومی نداشت که این کار را انجام دهد و خیلی هم موضوع فراری است . یعنی آدم باید با خودش بگوید که هدف و اولویت من چه چیزی است ؟ براساس آن برای هرکار به اندازه ی خودش انرژی بگذارد .
استاد : بسیار عالی .
صحبت از جمع : خیلی بهتر شدم ولی نه گفتن من هنوز قوی نیست ذهنم درگیر می شود و باعث می شود که مثلاً قرآن را که روزانه می خواندم ، دیگر اصلاً انرژی ندارم که انجام بدهم . خب این خیلی بد است . در برنامه ای می گفتند فضای مجازی حتی تلویزیون مدیریت زمان شما را دست خودشان می گیرند و وقتی مدیریت زمان را به دست آنها بدهید ساعات زندگی تان را می بازید.
استاد : بله . خیلی عالی .
صحبت از جمع : اگر بد خوابی به سراغم بیاید ساعت ها وقتم را در فضای مجازی می گذرانم یا فیلم های تکراری می بینم بعد می گویم بهتر است که بلند شوم و وضو بگیرم و دو صفحه قرآن بخوانم یا یک نماز نشسته بخوانم ، بعد هم به این نتیجه می رسم که می گویند بهتر است شما باید در آن اوج خواب ، ساعت بیدارت کند برای نماز نه اینکه از بی خوابی .... باید آن شوق و اشتیاق باشد . باید یک برنامه برای خودت بگذاری و وقتی این کار را انجام می دهی صبح که بیدار می شوی حتی اگر شب یک ساعت خوابیده باشی چه روز با برکتی داری.
استاد : در بی خوابی تان نمازتان را بخوانید و به کارهای دیگر نپردازید . مهم نیست . دنبال اوج خواب نروید و بقیه را هم به این کلام بازدارنده هدایت نکنید . این ها کلام های بازدارنده است .
صحبت از جمع : این انرژی تلف کردن من از یک جایی درست شد که در کلاس های شما یاد گرفتیم که رفتار آدم ها را زیر ذره بین نبریم و من خودم را درست کنم . وقتی من کارهای دیگران را می بینم که خوب نیست من یاد گرفتم که به من ربطی ندارد ، روی رفتار و اعمال خودم بیشتر تمرکز داشته باشم . این موضوع باعث شد آن سطح انرژی که تلف می کردم کاهش پیدا کند ولی یک اتفاقی که اینجا می افتد این است که گاهی اوقات رفتار آدم های روبرو مستقیم با شخصیت ما ارتباط می گیرد مثلا یک نفر بیهوده گویی می کند ، من یاد گرفتم به من ربطی ندارد او می داند و خودش . ولی یک جایی علی رغم اینکه من احترام می گذارم به فرد مقابلم و بی احترامی می بینم ، این باعث می شود من دائم به این موضوع فکر کنم ، این موضوع از من انرژی می گیرد . در بستر خانواده و دورتر من این موارد را چشم پوشی می کنم می گویم آن فرد را اینطور بپذیر. ولی در محیط کارم دارم آدم ها را حذف می کنم . وقتی این رفتار را از آنها می بینم بی احترامی نمی کنم در حد سلام و خداحافظ ، وارد گفتمان نمی شوم . کار بدی می کنم؟
استاد : درگیر نمی شوی . نه کار درستی می کنی . حالا در گفتمان امروزمان شاید گفتگوهایم یک جاهایی و در خانواده و افراد کمی دورتر هم برای تو راهگشا باشد . توکل به خدا.
صحبت از جمع : تلف نکردن یعنی چیزی را به دست آوردن . نکته ی اول: ما زمانی عمر و انرژی مان را تلف نکردیم که چیزی را به دست بیاوریم که در راستای تعالی روح ما باشد . نکته ی دوم:چه زمانی ما چیزی را به دست می آوریم که مطابق در واقع این تعریف تعالی روح باشد ؟ زمانی است که در واقع دریافتی های ما منطبق بر شریعت باشد اما یک نکته ای در اینجا هرگز نباید فراموش شود می گویند که شما اگر آمادگی ندارید نماز مستحبی و دعا نخوان حتی قرآن هم نخوان ، چون وقتی شما آمادگی روحی ، جسمی ، ذهنی نداری ، قرآنی هم که می خوانی زمانت از دست رفته و چیزی به دست نیاوردی .
استاد : گفتگوی شما کاملا متعالی و درستی است . منتها مشکل امروزه انسان ها این پایین ترها است . نه این بالاترها . وقتی وارد گفتگو شوم متوجه می شوید که چقدر ما ظریف انرژی از دست می دهیم و اصلاً متوجه آن نمی شویم .
ادامه صحبت از جمع : به هرحال ما چه در سطح پائین و چه در سطح بالا . موسیقی ، اگر موسیقی خوب و هدفمند باشد نه آن موسیقی لغو ، شما انرژی به دست می آورید و انرژِی از دست نمی دهید . چه در سطح پائین و چه در سطح بالا . مهم این است که شما روحیه ، توان بدنی ات ، و شرایط عمومی ات چه چیزی طلب می کند . اگر شما مخالف آن چیزی که بدنت و روحیه ات طلب می کند هر اقدام بکنی حتماً انرژی از دست داده اید .
صحبت از جمع : من برای خودم یه چیزی را متوجه شدم که چرا یه سری کارها را نمی‌کنم هنوز درمانش را نفهمیدم ولی فهمیدم که چرا یه سری کارها را نمی کنم و آن هم این است که داستان کلی اینجاست مثلا وقت گذراندن در اینستاگرام برای من راحت تر از کارهای دیگراست و ذهنم فرار می کند.
استاد : ما می خواهیم بگوییم چرا برای تو راحت تر است؟ باز کردن این گفت و گو به همین دلیل است . کلام دوستمان کلام متین و درستی است کاملا ، منتها این در سطح بالاتراست ، این نردبانی که ما گذاشتیم می‌خواهیم از آن بالا برویم ، ما روی پله اول قرار گرفته ایم و گفتگوی دوستمان در پلکان 5و6 است برای همین هم گفتم صبر کنید که من گفتگویم را بگویم آن وقت شاید بازترشود .خیلی ریز تر از اینها می خواهم گفتگو کنم.
صحبت از جمع: در راستای سوالی که پرسیدید در زمان های گذشته تر خیلی وقتم را در فضای مجازی تلف می کردم بعد به مرور که آگاه تر شدم متوجه شدم زمانی که نمی خواهم آن افکار و احساساتی که سراغم می آید را بپذیرم ونمی خواهم برایشان جا باز کنم فرار می کنم و پناه می‌برم به یکسری اعمالی که بیشتر حالت حواس پرتی دارد مثلا می گویم در اینستا گرام می‌چرخم که حواسم را پرت کنم چون نمی خواهم آن غم و آن خشمی که الان دارم را تجربه کنم می نشینم فیلم و سریال تماشا می کنم . آدم وقتی بخواهد زندگیش را بر مدار لذت جویی بگذارد دیگر ترجیحا سراغ کارهای سخت نمی رود و سعی نمی کند که آن هیجاناتی که سراغش می آید را تجربه کند می آید سراغ همین وقت تلف کردن ها و اینکه انرژی، زمان و هزینه اش را صرف این کارها بکند . و یک مورد دیگر تغییر دادن الگوهایم بود. یکسری الگوهای غلطی را برای خودم انتخاب کرده بودم که باعث می‌شد که کشش داشته باشم که بیشتر در اینستاگرام باشم وقتی آنها را حذف کردم ناخودآگاه کمتر وارد این فضا شدم.
استاد:بسیارعالی.

همه ی ما در عالمی زندگی می‌کنیم که دست‌ کم دو نوع هدر رفت انرژی داریم ، دو شکل کاملا مشخص اولی آن که نوع عمومی هدر رفت انرژی ، تبلیغی که کارتونی بود و شعر قشنگ می خواند که لامپ اضافی خاموش ، چرا چون انرژی دارد هدر می رود در حالی که آن لامپ در خانه های ما روشن می ماند و ما اصلا متوجه روشن بودنش هم نیستیم ولی عملا انرژی را هدر می دهیم. شکل های مختلف انرژی های طبیعت وقتی درست استفاده نشوند بهره کاملشان را عرضه نمی کنند انسان‌ها بهره کامل نمی‌برند ، عملا میزان قابل توجهی انرژی هدر می رود ما در منزلمان شومینه دیواری داریم سال اول یا دوم روشن می‌کردیم چون یک گرمای مطبوعی داشت و در عین حال زیباییش بیشتر از گرمایش می‌چسبید و علی رغم اینکه ما رادیاتورو شوفاژ خانه مرکزی داشتیم اما بعد کم کم متوجه شدیم که لذت ما منجر می شود یک خانه دیگر اصلا گاز نداشته باشد . هر شومینه ای آن میزان گرمایی که باید بدهد تا من در خانه گرم بمانم در مقایسه با یک رادیاتوری که درست کار می کند مثلا یک چهارم یا یک سوم است پس بقیه اش کجا رفت ؟ هدر می رود . گفتیم که اینطور انرژی هدر می رود، حدود 21 سال است که دیگر شومینه هایمان روشن نشده است دکور خانه مان شده است مثل تابلویی که روی دیوار می زنیم. فقط سالی 1یا 2 بار آن فضای داخلش را بیرون می آوریم و شستشو می دهیم . چرا ؟ چون باید پاسخ هدر دادن انرژی را بدهیم در دنیای زمین پول گازمی آید و اگر هم پر مصرف باشی آن را قطع می کنند ، دوم در جهان های بعدی هم باید جواب پس بدهی این در بحث من نمی گنجد من نمی خواهم وارد این معقوله شوم .
شکل دوم هدر رفت انرژی که بحث امروز من روی این است .این را باید به صورت فردی در خودمان جستجو کنیم. راستی به خودتان توجه کنید در محاورات روزمره تان از کلمه عادت چقدر استفاده می‌کنید ؟ خیلی زیاد . برای بسیاری از این گفتمان‌هایمان ، رفتارهایمان ، انتخاب هایمان از کلمه ی عادت استفاده می‌کنیم راستی عادت یعنی چی؟ منظوری داریم وقتی می گوییم عادت ، ما چه تعریفی برای عادت داریم ؟ ما برای چیزی که از آن استفاده می‌کنیم باید تعریف داشته باشیم ما آن قدر بی هدف حرف زدیم و باری به هر جهت گفتیم هیچ وقت به تعاریف نگاه نکردیم . چه چیزی باعث می شود که می گویی عادت ! آیا عادت ها مضر هستند ؟ شاید بپرسی یعنی چه ؟ چرا ؟ اصلا این سوال‌هایی که می کنی یعنی چه ؟ عرض می‌کنم مثلاً بعضی ها خیلی تند تند حرف می زنند ، دیدید ؟ وقتی می افتد روی دنده ی حرف ، دیگر ترمزی ندارد تند تند ، بعد هم آرام نمی گوید. خدارحمت کند حاج آقا را یک آقایی بود در تلویزیون هنوز هم ایشان زنده است وقتی شروع به صحبت کردن می کرد خیلی کِش دار صحبت می‌کرد حاج آقا می گفتند بگذار باشد آدم می فهمد چه می گوید ، دردش را اینطوری بیان می کرد از بس آدم های اطرافش تند تند حرف می زدند می گفت بگذار او حرف بزند آدم می فهمد چه می گوید . بعضی ها عادت دارند تند تند حرف بزنند نه ! وقتی به آنها معترض می شویم که بابا تو چرا اینقدر تند تند حرف می زنی پاسخش چیست ؟ می گوید من عادت کردم که اینگونه صحبت کنم. بعضی ها هم تند تند غذا می خورند. قاشق که در دهان گذاشت قاشق بعدی بلا فاصله منتظر خدمت است فقط آن قدر که جایی باز بشود و این قاشق دوم هم داخل دهان برود . خب تند تند غذا خوردن بد است چرا اینطور می خوری ؟ می گوید متاسفانه از بچگی عادت کردم . نشنیدید این جمله ها را ؟ بعضی ها زیادی حرف می زنند. می گویی دَر ، می گوید دَرهای فلان مملکت اینطوری است ، می گویی قاشق می گوید قاشق های فلان کارخانه آنطور است ، خیلی حرف می زنند به او می گوییم بابا بد است آن قدر حرف می زنی می گوید متاسفانه عادت کردم .هیچ وقت به آن نگاه کردید که عادت برای شما چگونه به وجود آمد ؟ که امروز به سادگی و با سهولت فراوان می گویید که من عادت کردم .
مغز در مقابل تکرار بعضی از رفتارها چه درونی چه بیرونی الگو درست می کند ، از هنرهای مغز است . مغز کاری ندارد که کار خوبی است یا بد، کاری ندارد که زشت است یا زیبا ، حق است یا ناحق ، وظیفه مغز تهیه یک الگواست. بچه های کوچک را نگاه کنید وقتی می خواهند آنها را از پوشک بگیرند سرپاش می گیرند. خیلی هم کار سختی است هِی خرابکاری می کند هِی مادر سرپاش می کند چرا این کار را می کند ؟ چطور می شود که یِک باره درست می شود ؟ آیا در فاصله یک ماه که این را از پوشک می‌گیرند ، یک ماه زمان مناسبی است که این از لحاظ عقلانی آن قدر رشد کرده است ؟ خیر مغز با تکرار سر پا گرفتن بچه سبب شده که چه اتفاقی بیافتد ؟ یک الگو درست می کند که وقتی مثانه حس می کند فشار دارد باید به توالت برود ، روال حرکت را بر اساس همین تکرار ها ردیف می کند و آن وقت است که تبدیل به یک عادت ثابت می شود . من وقتی که سال 56 رانندگی یاد گرفتم وقتی از خانه مان راه می افتادم این فرمان که در دست من بود فرمان را می دیدم ، ماشین های روبرو را می‌دیدم ، دنده را حس می کردم ، ترمز را می‌فهمیدم ، آینه را درک می کردم تا به دانشگاه می‌رسیدم . تا رسیدن به دانشگاه یک مجموعه ای را فهمیده بودم و آن فهمم را عمل کرده بودم من را درامتحان رانندگی در همان مرحله اول آیین نامه و در شهری مجاز دانستند من آن موقع نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. چون واقعا دنده را دنده می دیدم. دنده را چیزدیگر نمی دیدم یا وقتی دنده را عوض می‌کردم ، با عادت عوض نمی‌کردم ، دنده را عوض می‌کردم چون باید در این جایگاه عوض می‌شد. سال 65 یا 66 چون رفت و آمدم تا فرهنگیان زیاد بود بعد گرفتاری و دلهره ام زیاد ، مدرسه ام دیر نشود ، بچه ها برسانم به مامانم ، بعد می خواهم بدوم وبروم به مدرسه و الی آخر. دیگر آن نگاه و توجهی که به دنده و فرمان داشتم برداشته شد. چه چیزی جانشینش شد ؟ عادت ! من عادت کردم دستم را می گذارم روی فرمان آن را چپ و راست کنم من عادت کردم به محض این که مانع می بینم ترمز کنم . تمام اعمال رانندگیم تبدیل به عادت شد آنجا می‌نشستم اینجا پیاده می‌شدم بعد می گفتم من خوبه تصادف نکردم ! راه کمی نبود ولی می آمدم ، اتوبان می آمدم ، کوچه می‌آمدم ، خیابان دوطرفه می آمدم و... در این مسیر هم که می‌آمدم باید برنامه ریزی هم می‌کردم. فلان کار هم می کنم ، بعد از مدرسه آن جا می روم ، خرید می روم و... چطوری می‌شد این کاررا کرد ؟ چون عادت کردم رانندگی کنم ، وقتی کارهایی را که انجام می دهیم تبدیل به یک عادت ثابت شد باید بپذیریم که تبدیل به یک ماشین شدیم با یک برنامه ثابت ، دیگر راهی نیست . مگر می شود راهی نباشد من مخلوق آن خداهستم او همه کاری می کند من نتوانم بکنم ! نه اینطور نیست.
اولین قدم باید بفهمیم عادت چیست ؟ چگونه جای پای محکمی پیدا کرده است ؟ چگونه ؟
قدم دوم درک کنیم که با جار و جنجال و کشمکش نمی شود عادت را متوقف کرد. دوست عزیز اگر خودت را بکشی که سر 5 دقیقه بیرون بیایی باز هم نمی شود چون تو لجاجت می کنی که بیرون بیایی ، نمی شود ، کِش مَکش و دعوایی در کار نیست .
قدم بعدی این است که این کیست که می خواهد عادت رو بشکند می گوید من عادتم را می شکنم ،چه کسی می خواهد عادت را بشکند ؟ چه قدرتی ؟ برای شناخت کسی که قصد شکست عادت را کرده است در ابتدا باید به آن چیزی که در اثر اعتیاد عادت نصیب ما می شود توجه کرد. شما دشمنی را پیدا کردی به اسم عادت. می خواهی عادت را بشکنی مگر نمی‌خواهی بشکنی ؟ باید ابتدا نگاه بکنی که این اعتیاد عادت چه چیزی را برای شما به وجود آورده است . عادت ها سبب از بین رفتن انرژی انسان می شوند . من شب خوابم نمی برد بلند می شوم می توانم انتخاب کنم می روم وضو بگیرم حال خوب و خوشی دارم جانمازم می نشینم راز و نیاز و دلدادگی با خدا می‌کنم. اما شب دیگری اگر به زور رفتم نشستم پای نماز یعنی خودم را عادت به این کار دادم و این عادت غلط است .شب دیگری ترجیح می دهم که یک موسیقی مناسب حال و احوالاتم گوش کنم. اما نه اینکه همیشه این کار را بکنم وگرنه عادت می شود . نه اینکه حتی اینطوری می‌کنم اما می روم موسیقی را هم می گذارم این می شود عادت . عادت سبب از بین رفتن انرژی انسان می‌شود مثلا کسی که مدام حرف می‌زند دقیقه ای سکوت ندارد یا کسی که همیشه سرپاست بعضی‌ها عادت دارند همیشه می ایستند مادربزرگ من 100 ساله بود در97 یا 98 سالگی فقط وقتی می‌خواست به رختخواب برود می‌نشست. ما در اتاق همه دور هم نشستیم تلویزیون نگاه می کردیم غذا می‌خوردیم صدا می زدیم ننه جان بیا غذا می گفت ،میام... یک باره می دیدی کاسه غذا در دستش روی پاشنه در اتاق ایستاده همیشه سرپاست ،می گفتیم ننه چرا اینطوری هستی ؟می گفت عادت کردم . در هر حالت راه می‌ روند و هزاران مورد مشابه چه در بیرون آدم ها چه در درون آدم ها . بعضی ها در درون دائما در حال جنگ هستند. با چه ؟ با موجودات بد و فریاد خاموش شدن بر سر آنها می‌کشند.می گوید چکار می‌کنی ؟ حرف نمی‌زند اما درونش دو تا لشکر به جان هم افتادند.هدر رفت انرژی دارد یک مثال خیلی ساده بگویم .من هیچ وقت این را تجربه نکرده بودم سالی که حاج آقا از دنیا رفت کرونا داشتم حالم هم خیلی بد بود ، در یک نقطه ای در بیمارستان هنوز حاج آقا را به خاک نسپرده بودند صبح زود من را به بیمارستان بردند برای تزریق دارو زیرا به خاک سپاری می خواستم بروم .من منتظر بودم تا مرا ببرند و روی تخت بخوابانند و داروهایم را تزریق کنند در یک لحظه کوتاه خود حاج آقا را دیدم رویا بود ؟ فکر نکنم زیرا من بیدار بودم من عادت دارم به دیدن اشباح ارواح وقتی از دنیا می روند دستش را بلند کرد و اشاره کرد گریه نه گفتم چرا ؟ بچه ها کنار من بودند و من خیلی نمی فهمیدم و اشاره کرد که اینها را ببین . من تصمیمم را گرفتم که مثل خیلی ها جیغ نزنم فریاد نکشم داد خواهی نکنم چرا تو رفتی . از آنجا وقتی از سر خاک برگشتیم یک مدتی گذشت من دیدم که تمام فک بالا و پایینم درد می کند . پلاک فک بالایم در دستم آمد من نفهمیدم چه شده است . فقط به خودم آمدم و دیدم آن قدر فشار آوردم که داد نزنم ، با صدای بلند گریه نکنم ، جیغ نکشم ، آن قدر این کاررا کردم پلاک بالای دهانم یک دندانش شکست و پلاک لق شد و پایین افتاد نزد دکتر رفتم آن را با چسب چسباند و در جایش گذاشت و گفت فعلا برو نمی شود کاری کرد . من آنجا هوشیار شدم تو با خودت چه می کنی اصلا چه اشکالی دارد گریه کن داد بزن ، عادت کردم هیچ نگویم ، به خودم می گفتم عادت کردی حرف نزنی ، گلایه نکنی ، شکایت نکنی ، چرا فلانی تو این طور کردی چرا فلانی تو آن طور رفتار کردی شکایت نکنی . آن موقع واقعا نفهمیدم ولی روی خودم شروع کردم به کار کردن به هیچ کسی هم هیچ نگفتم خدا دوستم را حفظ کند با داروهای گیاهی ضد استرس طب آیروودا آنها را شروع کردم به خوردن و آرام آرام با آگاهی که به مسئله پیدا کرده بودم این فک باز شد ببینید چند سال گذشته از 1400 تا الان . این بار که مریض شدم خیلی بدحال بودم و بد سرفه می کردم به خودم گفتم تنفست در خانه نپیچد بچه ها می آیند و می روند علی الخصوص نوه ام نکند از تو بگیرد و یک وقت به خودم آمدم و دیدم از شدت فشار این فک ها به همدیگر ، دائم سرم درد می کند عادت شد .
ترک عادت چگونه است می خواستم شما بدانید عادت یعنی چه ، چون خیلی از شما خیلی چیزها را دارید که نمی دانید بروید وپیدایش کنید آن را جستجو کنید . وقتی در درون می جنگیم حالا چه با خود چه با موجودات بیرون از خودمان عملا انرژی زندگی سالم و توام با آرامش را از دست می دهیم. پس آدم باید از دست رفتن این انرژی را ببیند . آیا موجودی در درون ما هست که باید افساری به این عادت های هدردهنده انرژی بزند ما چنین چیزی را داریم ؟ شاید آن موجود میل است . میل کردم که دیگر دندان هایم را به هم فشار ندهم این میل ، به ترک کردن این عادت . اما یادمان باشد میل ها را اگر به آنها میدان دهیم تبدیل به آرزو می شوند . کم کم شکل عوض می کنند یک آرزوی بزرگ دیگر می شوند بعد دردسرها ی متعاقب آنها می آید و بالاخره دارو و دکتر و روانکاو . این روزها گرفتار یکی دوتا از آنها هستم نه در خودمان در بیرون از مجموعه خودم و خانواده مان که با آنها درگیر هستم سعی می کنم تا به آنها بفهمانم کجای کارتان ایراد دارد. این روش موثر و سازنده ای نیست پس چه کار کنم . عادتتان را پیدا کنید از وجود عادتتان آگاه شوید.
آگاهی یعنی چه ؟ آگاهی یعنی نگاه کردن به چیزی بدون هر گونه واکنشی ، بدون هر گونه انتخابی بدون هر گونه قضاوتی . دندان هایم را به هم فشار می دهم و می گویم از بس که حرص می خورم ،نه ، تو فقط داری دندان هایت را به هم فشار می دهی عادت کردی این را فقط ببین . پس آگاه شوید ولی بدون سرزنش آن را نگاه کنید . خودش را در فشار قرار داده است و دندان هایش را به هم فشار داده است بعد این طور می کند وقتی می بیند چه بلایی سرش آمده می گوید خاک بر سرت کنند به تو گفتم به فلانی اهمیت نده باز هم دادی باز هم دیدی چه طور با تو رفتار کرد ؟ غلط است تو فقط عادت غلطت را ببین . ببین داری چه می کنی همین . پس آگاه شویم ولی بدون سرزنش ، آن را نگاه کنیم در حالی که آگاهیم هیچ توجیه و تفسیری نداشته باشیم فقط نگاه کنیم . می دانید خیلی از دعواهای زن و شوهری امروزه از همین نقطه نشات می گیرد؟ .
صحبت از جمع : این به معنی همان پذیرش است ؟
استاد : خیر پذیرش یعنی قبول کنی هر چیزی با همه زشتی هایش ، نه من قبول می کنم لیوان اینجاست همین . اگر این طوری باشیم آن وقت درها را به روی گذشته ، واکنش ها ، پردازش های قدیمی مان می بندیم دیگر وارد نمی شوند . من دری را نبستم فقط نگاهش کردم هیچ گونه قضاوتی هم نکردم خود به خود این در گذشته که اینجا بود تق بسته شد . وقتی به اینجا برسید آن وقت عنان کار دست شما می افتد . نگاه کننده همان کسی است که صاحب عادت است مثلا پرحرف است یا تند تند راه می رود ، تند تند غذا می خورد اما نگاه کننده فقط نگاه است . ما خیلی چیزها را نگاه می کنیم همین طور که نگاه می کنیم قضاوت هم می کنیم . باز اینجایش این طور بود من بارها اینجا حرف می زنم و دوستان گرامی برای خودشان درد دل می کنند اگر می خواستم اهمیت بدهم من هم ناراحت می شوم من هم بدم می آید . اگر می خواستم به عادت قبلم باشم بسیار مقتدرانه همه را سر جایشان می نشاندم خوب که چه . آیا کار خوبی بود؟ خیر ، گفتم فقط حرف می زنند خب بزنند هیچ اشکالی ندارد . اما نگاه کننده فقط نگاه است بدون این که اسیر واژه های خوب یا بد باشد ساختارهای کهنه ی قدیمی باشد . متاسفانه همه ما به عادت هایمان با پیش داوری هایمان با ساختار واژه ها و.... نگاه می کنیم و این خیلی بد است . نگاه کردن می تواند بدون همه پیشینه ها ورود کند و تبدیل به یک هنر شود. باید هنرمند شوی ، بگذارید ساده بگویم ، من این تابلوی یا زهرا را نگاه می کنم می توانم بگویم کسی که این تابلو را ساخته چه بی سلیقه ، نگاه اول را می گویم بعدا اگر قرار به ارزیابی باشد ارزیابی یک کار جداگانه است نگاه اول ، تابلو یا زهرا ، تمام شد و بهره ام را می برم . نگاه کردن می تواند بدون همه پیشینه ها ورود کند و تبدیل به یک هنر شود هنر نگاه کردن ، البته ساده نیست فکر نکنید چون شما عادت کردید ببینید پیش داوری کنید این از اولش هم این مدلی بود باباش هم این ریختی بود مادرش هم این شکلی بود چه کسی گفت ؟ تو قرار بود نگاه کنی به من و حرف زدنم را ببینی چه کار داشتی با پدر مادر و با خانواده من . آگاهی من به عادتم اگر صرفا نگاه کنم بدون یک محاکمه بدون قرار دادن جزا یا پاداش باعث می شود عادت محو شود . دوستمان می گوید من 5 دقیقه در اینستاگرام کار دارم و می بینم دو ساعتم هدر رفته بعد از دو ساعت چه برایش می ماند بد و بیراه گفتن به اینستاگرام و به خودش که فلانی باز هم گند زدی یعنی جزا برای خودش تعیین می کند اولین چیزی که گفت خیلی زیبا گفت نکنید این کار را . عادتتان را نگاه کنید یک عادت است محاکمه نکنید جزا و پاداش هم برایش تعیین نکنید آن وقت بی ارزش می شود و می رود . من فقط نگاه کنم که با این آگاهی در این لحظه همه انرژی ام گنجایشم و توجهم سر جایش است همین . اگر این را دریابیم عادت می رود و صد البته توجه کامل لازم دارد نه از آن توجهاتی که سر نماز به کار می بریم . می گوید من نمی دانم چرا هر وقت سر نماز می ایستم همه قراردادهایی که باید در کارم ببندم همه خریدهایی که می خواهم بکنم همه غذاهایی که باید در مهمانی بپزم همه در نماز می آید و جالب است همه به بهترین شکل ممکنه می آید بعد نماز که تمام شد می گوید این شد نماز ؟ بعد دوباره به خود می گوید خوب عادت است دیگر چه کنم . همه ضرر اندر ضرر .
توجهی که از طریق آرزوها پاداش ها جزاها به وجود می آید راه گشا نیست در این نقطه است که دیگر جایی برای عادت نیست عادت متوقف می شود . می دانید هر شب چند بار از خواب بیدار می شوم ؟ من می بینم که دندان هایم روی هم کلید است اشکال ندارد خوب کلید باشد به خودم می گویم خوب باز شو باز می شود نه دعوایی نه کشمکشی نه جنگی . شعله ی توجه برای چند دقیقه عادت را می شکند از بین می برد من کارایی این توجه کل و محو گشتن عادت را دیدم . قطعا شما در آن لحظه می گویید درست است اما دوباره بر می گردد همین طور است چرا بر می گردد چون تو دنبالش هستی ، دنبالش نرو چه کار با آن داری آن که رفت تو چرا دعوتش می کنی الان دوباره بر می گردد ، نه بر نمی گردد همین طور شما دنبالش می کنید کجا رفته است ؟ این کار را انجام ندهید اگر برگشت دوباره همان و نتیجه همان خواهد شد آن وقت شما در برگشت عادت فورا مچ خودتان را می گیرید . نه این که قبول کنید عادت است خب کاریش نمی شود کرد همین است دیگر . یعضی ها را دیدید یک اتفاقی که می افتد اصلا نمی توانند سوار خودشان شوند هر عمل ناخوشایندی را انجام می دهند عصبانی می شوند داد می زنند دیگران را می رنجانند اوقات افراد مقابل خانواده را تلخ می کنند بعد که می پرسی چرا این کار را کردی می گوید چه می دانم عادت کردم آن موقع که ناراحت می شوم نمی توانم جلوی خودم را بگیرم ، نه این طور نیست تو باید بتوانی جلوی خودت را بگیری نمی توانی نگیری . اگر توجه کامل که داشته باشی دیگر هدررفت انرژی نداری و آزادی .
مهم این است که بیاموزیم کجا انرژی را تلف می کنیم . اگر این را یاد بگیریم همیشه در حال جنبش و حرکت هستیم و در هنگامی که به هوش هستید دیگر جایی برای عادت نمی ماند چون شما به هوش هستی می دانی عادت می آید و می دانی اصلا عادت چیست ولی دیگر منتظرش نیستی .
دیریست به رنگ خواب عادت کردیم
چون برکه به شکل آب عادت کردیم
ما منتظران غرقه در رود زمان
بر سایه ی این سراب عادت کردیم
آن قدر زمانه سرد و صد رنگ شده است
با واژه ی اجتناب عادت کردیم( اجتناب ناپذیر است که گفت اجتناب ناپذیر است تنبل ؟ بیرون بیا )
در عین سپیده چشمها را بستیم (سپیده صبح زده است)
بر فرقت آفتاب عادت کردیم (امروز آفتاب در نیامده چشمانت را باز کن )
ای قبله عاشقان ندانم زچه رو است
با خواندن قبله یاب عادت کردیم
در کربلا اتفاق جالبی افتاد دوستمان که با من در اتاق بودند و ما یادمان رفت از خانم موکب دار سوال کنیم قبله کدام جهتی است من وضو گرفتم و آمدم و نشستم و گفتم چه کنم من بلد نیستم با موبابلم هم کار کنم کسی را هم نمی توانم بیدار کنم بعد با خودم گفتم خودت قبله ات را پیدا کن خدا می داند من شمال جنوب کردنم افتضاح است کمی فکر کردم و گفتم این قبله است و نشستم نمازم را خواندم صبح که بلند شدم خانم ها پرسیدند می دانستید قبله کدام جهتی است ؟ رفتند سوال کردند من خندیدم و گفتم خودتان قبله تان را پیدا کنید .
با جوهره ی درون جهان پیش نرفت( آن که قبله را به من نشان داد جوهره درون بود)
ناچار به اکتساب عادت کردیم
هر پرسش ما همیشه بی پاسخ ماند
با پرسش بی جواب عادت کردیم
بر روی همه نقاب دیدیم و دگر
با داشتن نقاب عادت کردیم (عظمت عادت را ببیند )
دنیا همه پوچ است و خراب است ولیک
دیگر به همین خراب عادت کردیم
سیمرغ فقط قصه ما بود ولی
با باور هر کتاب عادت کردیم (هر کس با باور خودش سیمرغ را تعریف کرد )
ای قاصدک عاطفه باز آی و ببین
با دوستی حباب عادت کردیم
تا عادت ما نواده ی تکرار است
ما نیز به شعر ناب عادت کردیم .
نمی دانم چه قدر موفق بودم که بحث عادت را مثل خارش روی دستتان به جانتان بیندازم افتاد و نمی دانم چه قدر موفق بودم که راهکارش را برای شما درست بیان کنم اگر درست بود و به دردتان خورد خوشا به سعادتتان ،اگر هم نبود مرا ببخشید که بیش از این در چنته ما وجود نداشت .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید