جلسه پنجم چرا عاشورا را انقلاب می نامیم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: چرا عاشورا را انقلاب می نامیم
- بازدید: 4640
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه گذشته تا قتل عثمان بحث کرديم ديديم خليفه سوم با چه شرايطي به مدت ده سال حکومت کرد و در زمان حکومت او چه بي بند و باري ها اتفاق افتاد چه ولخرجي ها از بيت المال انجام شد و چه اتفاقات و اختلافاتي که بعد از حادثه قتل عثمان پيش آمد در عمق جامعه بود و اگر در سالهاي قبل از او روند نثبيت حكومت معاويه مخفيانه بود اما در حكومت او روند تثبيت حكومت معاويه آشكارتر شد و پايدارتر.معاويه كارگزارن و همراهانش را در اين زمينه جري تر نمود.همانطور كه زنده ماندن عثمان اساس تبعيضهاي آشكار و به هم ريختگيها و آشفتگيها شد قتلش هم مبنايي شد براي بروز اختلافات، اختلافاتي كه در عمق جامعه بود و بر اساس باورهاي غلط گروه هاي مختلف جامعه به وجود آمده بود. اين گروه ها قبل از عثمان تقريبا تشكيل شده بود اما بعد از قتل عثمان شكل مستحكمتري گرفت و بيشتر در جامعه نمود پيدا كرد چرا که گروه هايي بر اساس انديشه ها و باورهايشان پيدا شدند و از هم فاصله گرفتند وگاه تا حد تکفير کردن يکديگر پيش رفتند و خون عثمان در بين دو قبيله بني اميه وبني هاشم خط پر رنگي رسم کرد. وليد بن عقبه در سوگ عثمان مرثيه اي سرود و بني هاشم را مسئول قتل عثمان مطرح نمود در حاليکه عثمان در روزهاي پاياني عمرش شرايط را خيلي سخت ميديد و به معاويه نامه نوشت و بسيار با شتاب از او کمک خواست، اما معاويه به نزد عثمان آمد و وقتي عثمان از تعداد لشكرش پرسيد گفت آمده ام راي تو را بدانم و بعد بروم لشکر بياورم، لشکر در مرزهاي شام است و عثمان فهميد که او منتظر مرگش ميباشد معاويه برگشت اما به مدينه نيامد تا عثمان کشته شد.(تاريخ يعقوبي ج 2 ص 72). عمروعاص وقتي محاصره خانه عثمان شدت گرفت به شام رفت (الفتوح ابن اعثم کوفي ج 1 ص 416).بني اميه نيازمند خون عثمان نه زندگي و حيات او بودند همانگونه كه اوايل حكومت نيازمند پولها و مقامات بودند كه گرفتند، همه تبعيديهاي پيامبر كه جزو گروه مستحضئين بودند برگردانده شدند و بر راس حكومت قرار گرفتند.
ابن عساکر بعد از قتل عثمان گروه بندي جديد در جامعه اسلامي نام برده که هر کدام بر اساس باورشان که بيشتر جنبه سياسي داشت تعيين شده بودند1- پيروان عثمان،2- پيروان علي(ع)،3- مرجئه،4- پيروان جماعت، 5-خوارج. اهل شام و بصره پيروان عثمان بودند و اعتقاد داشتند که طلحه و زبير بايد خونخواهي کنند چون آنها اهل شوري بودند، اکثريت شام خونخواهي را وظيفه خاندان و قبيله عثمان يعني معاويه ميدانستند، اهل کوفه پيروان علي(ع) بودند،چه جماعتي پيرو آقا اميرالمومنين بودند جماعت هر زمان هر رنگ. مرجئه ميگفتند ما نه از علي و نه از عثمان برائت ميجوئيم و نه تائيد شان ميکنيم، اهل جماعت مثل سعدبن ابي وقاص ،عبداله بن عمر،حبيب بن مسلمه و محمدبن مسلمه ميگفتند ما عثمان و علي را دوستداريم و تاييد ميكنيم و شهادت براي هر دو مي دهيم .خوارج يا حروريه در تاييد نكردن علي(ع) و عثمان مثل مرجئه بودند اما اهل جماعت را که علي(ع) و عثمان را تائيد مي کردند تکفير مي نمودند.
ببنيد چه هرج و مرج اعتقادي در جامعه شكل داشت فكر نكنيد اينها مخصوص زمان اميرالمومنين است در تمام دوره هاي تاريخي چنين اتفاقاتي بوده است امروز جوانها بايد خيلي حواسشان را جمع كنند در هرج و مرج افكار قرار نگيريد هر دم به سويي بچرخيد تفکر و عقيده اي فهميده وسنجيده داشته باشيد.
ابن عساکر از ميمون بن مهران نقل ميکند که اين اختلافات باعث شد که مردم به هفتاد گروه تقسيم شوند.يادتان است كه از سليم بن قيس هلالي كه رواياتش مستند است ومورد تائيد سه يا چهار امام قرارگرفته است روايت شده كه پيامبر به اميرالمومنين فرمودند يا علي بعد از تو امت هفتاد و سه فرقه ميشود يك فرقه بي حساب وكتاب بهشت است اما هفتاد و دو فرقه جهنمي است از اين هفتاد و سه فرقه يا علي سيزده فرقه محب تو هستند اما يك فرقه بي حساب و كتاب به بهشت ميرود دوازده فرقه ديگر راهي جهنم هستند .
چرا؟ آن يك فرقه چه كساني هستند قطعا از يك كُره ديگر نيامده اند آنها كساني هستند كه زير بناي اسلام را كامل شناختند و عقايد و رفتارهايشان را بر قرآن مبتني كردند و آنچه ولي امرشان امر ميكند. چون ولي امر دست پرورده پيامبر بود.
عده اي از سعد بن ابي وقاص خواستند که قيام کند و حکومت را بدست بگيرد، سعد تصويري از جامعه بحران زده ترسيم کرد و ترجيح داد که در هيچ فتنه اي وارد نشود (ابن عساکر ج 16)محمد بن مسلمه انصاري در مدينه منزوي شد و براي عدم رضايتش از کشته شدن مسلمانان بدست يکديگر شمشير چوبي در خانه اش آويزان نگاه داشت (شذرات الذهب ابن عماد حنبلي ج 1) و اهميت نمي داد تمام اعتقاداتش و تمام زير بنا و شالوده اي كه ساليان پيامبر زحمت كشيد كه حتي خودش در اين راه در خدمت پيامبر بود و در ركاب او اكنون تمام آنها در حال انهدام است.
اينها قرآن نخوانده بودند اگر خوانده بودند ديده بودند زمان حضرت موسي وقتي حضرت موسي سي شب براي مناجات رفت و ده شب اضافه شد و بعد چهل روز برگشت و ديد اين جماعت گوساله درست كردند و ميپرستند به آنها غضب كرد و گوساله را خاكستر نموده به آب دريا ريخت بعد به خاطر گناهاني كه كرده بودند پروردگار امر كرد در تاريكي مطلق شب اينها با هم بجنگند و فردا هر كه زنده ماند او راه رستگاري پيش بگيرد آنها يادشان رفت اين دستور خدا بود وقتي قومي هدف گم ميكنند از راه راست منحرف ميشوند اين قوم هدف گم كرده بودند روزي كه با پيامبر و اميرالمومنين بيعت كردند و علي را به عنوان جانشين پذيرفتند و به محض رحلت پيامبر او را حذف كردند همان كار قوم موسي را كردند توبيخ آنها چه بود همان توبيخي كه خدابر قوم موسي دستور فرمود اينها قرآن نخوانده بودند گفتند نه اينها برادر كشي است و كنار كشيدند.
در چنين شرايطي مردم با علي (ع) بيعت کردند امير المومنين وقتي مردم به سويش هجوم بردند تا با او بيعت کنند فرمود:"مرا بگذاريد و ديگري را بدست آوريد .همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشانده است راه راست ناشناخته گرديده و بدانيد که اگر من درخواست شما را پذيرفتم با شما چنان کاري مي کنم که خود ميدانم و به گفته گوينده و ملامت سرزنش کننده گوش نميدهم" (نهج البلاغه خطبه 92)حضرت در واقع اتمام حجت فرمودند.
يک سياستمدار حرفه اي و يا عادي بديهي است که در چنين شرايطي سوار موج ميشود و نان را به نرخ روز ميخورد و آنقدر سازش ميكند تا بر اوضاع مسلط شود بعدا اگر خط مشي ديگري داشت به مرور و با احتياط پياده کند.اما اين شيوه حكومت علي نيست مغيره بن شعبه پس از بيعت با علي(ع) گفت:"امروز را درياب وتدبير امرو ز ميتواند فرداي مطمئن در پي داشته باشد و از دست دادن امروز آينده را نيز تباه کند بگذار معاويه بر سرحکومتش بماند،ابن عامر را برحکومتش باقي گذار، کارگزارهارا رها کن بر جايشان باشند تا همگي با تو بيعت کنند و پيروان و همراهانشان نيز بيعت کنند آنوقت هر کس را خواستي عوض کن"، علي (ع) در پاسخ گفت: "من در دينم سازش نمي کنم و در کارم پستي را راه نميدهم". (الکام في التاريخ ابن اثير ج 3،الامام علي صوت العداله الانسانيه جرج جرداق ج 1)
مغيره و معاويه و حزب بني اميه به حال مي انديشيدند و علي (ع) به ابديت،آنها معماران قدرت قبيله اي بودند که در سايه عيش و عشرت و قدرت آن به ستم بپردازند و علي (ع)معمار جان انسانها بود که چگونه از نردبان حکمت و حكومت او به آسمان بروند. امير المومنين به سرعت سهل بن حنيف را والي شام،عبيد اله ابن عباس را والي يمن، قيس بن سعد را والي مصر ،عماره بن شهاب را والي کوفه ،عثمان بن حنيف را والي بصره نمود .در روز دوم حکومت خود در مدينه به صراحت برنامه کارش را روشن نمود درمورد اموالي که در دروان عثمان از بيت المال به افراد مختلف بخشيده شده بود فرمود:" به خدا سوگند اگر ببينم که به مَهر زنان يا بهاي کنيزکان رفته باشد آن را باز ميگردانم که در عدالت گشايشي است و آنکه عدالت را بر نتابد ستم را سخت تر يابد" ،امير المومنين از خانه عثمان شروع کرد اموالي را که در آن خانه از بيت المال بود مصادره کرد حتي سلاحها و شتران .عمروعاص آن موقع در ايله شام بود به معاويه نوشت " هر کاري از دستت بر ميآيد انجام بده پسر ابو طالب دارد از اموال پوست ميکند همانگونه که پوست عصا را ميکنند". (شرح نهج البلاغه ج 1)
جنگها آغاز شد و در پي هر جنگي شهادتهاي دوستان و ياران فداکار اميرالمومنين آغاز گرديد هر قدر جنگهاي دوران پيغمبر شيرين و نشاط انگيز بود و مردم شهداي خود را با افتخار تشييع ميکردند جنگهاي جمل و صفين و نهروان تلخ و فرساينده بود، چرا که در زمان پيامبر آشکارا جنگ ايمان و شرک بود ولي در دوران حکومت علي(ع) فتنه بودکه سايه اش بر جامعه سنگين بود دو طرف به ظاهر مسلمان بودند و به ظاهر اهل شرك نبودند يك طرف مومن معتقد و طرف ديگر مومن زير سايه فتنه ، در سوره بقره آيه 191 خداوند فرموده : وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ فتنه شديد تر از قتل است.
اين فتنه را مشرکان شعله ور نمودند اما تلختر و فرساينده تر آن بود که در ميان مسلمانان شکل ميگرفت به همين دليل کساني که در جنگهاي داخلي کشته ميشدند غير از حسرتي عميق و افسردگي چيزي براي بازماندگان جامعه بر جاي نمي ماند در سوره انفال آيه 25 داريم:
وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿25﴾ از فتنه اي بترسيد که تنها دامن ستمگران شما را نمي گيرد و بدانيد که خداوند سخت کيفر است.
علامه طباطبايي معتقدند که اين آيه کاملا بر فتنه هاي واقع شده در صدر اسلا م منطبق است چرا که فتنه هاي نامبرده وحدت ديني اسلام را منهدم نموده و با ايجاد تفرقه قدرت و شوکت اسلام درهم شکست، خونهايي به ناحق ريخته باعث اسارات و هتک نواميس وحرمتها شد و کتاب و سنت متروک شد عده اي از مردم از جمله ابومسلم خولائي نزد معاويه رفتند و گفتند:" آيا تو با علي به جنگ و مبارزه بر خواستي آيا تو همانند علي هستي؟"؛ معاويه پاسخ داده بود:" به خدا سوگند ميدانم که او بر من برتري دارد و براي حکومت شايسته تر از من است اما مگر نميدانيد که عثمان مظلومانه کشته شد من پسر عموي عثمان و خونخواه او هستم به نزد علي برويد و بگوئيد قاتلان عثمان را به من تحويل دهد". (سير اعلام النبلا ج3) معاويه آگاه بود چه ميكند و ميدانست اميرالمومنين از او برتر است اما خون عثمان را علم كرده بود كه تحت نام او حكومت را غصب كند او عيش و عشرت و قدر ت سلطنت ميخواست.
معاويه پيراهن خون آلود عثمان را که توسط خواهرش ام حبيه يا نعمان بن بشير بدست آورده بود همه جا بهمراه داشت در مسجد شام پيراهن را بر منبر آويزان ميکرد؛ در نبردها پيراهن را مثل پرچم برده همراه ميبرد چون ميدانست خونخواهي در فرهنگ عرب جايگاهي ويژه دارد و چون اعراب به خونخواهي معتقدند با او همراه ميشوند و خون عثمان بهترين ابزار بود که بني اميه بر گرد آن متحد شوند و حتي کساني که قبلا صراحتا عثمان را انتقاد ميکردند امروز خونخواه او تلقي ميشدند مثل طلحه و زبير و عايشه همسر پيامبر که جنگ جمل را تدارک ديدند.
معاويه وکارگزارانش غير از رويارويي صريح در جنگها با امير المومنين پنهاني به ترور يارانشان بر مي آمدند.مالک اشتر نخعي و محمدبن ابي بکر دو چهره بزرگ و برجسته از ياران امير المومنين که ناجوانمردانه به تيغ ستم هلاک كردند. مالک اشتر که حکم ولايت مصر را در دست داشت با شيري آغشته به سم مهلک که به دست پيري داده بودند هلاک نمودند. محمد بن ابي بکر را سپاه معاويه اسير کرد تشنه و زخمي بود وقتي آب خواست معاويه بن حديج گفت:" من تو را ميکشم خداوند تو را از جحيم سيراب خواهد کرد"، درست همين واقعه سالها بعد در کوفه براي مسلم بن عقيل تکرار شد زماني كه مسلم تشنه و زخمي از باهلي آب خواست و او نيز همين جواب را داد.
سپس دستور داد محمد بن ابي بکر را داخل پوست الاغ کردند و آتش زدند و سرش را قطع کردند برنيزه كردند شهر به شهر حركت دادند و براي معاويه به دمشق فرستادند و اين اولين بار بود که سري را در قلمرو اسلامي شهر به شهر گرداندند و چه قدر جالب است که محمدبن ابي بکر پسر ابوبکر خليفه اول بود اما خونخواهي لازم نداشت؟ نه چون او در سپاه اميرالمومنين بود.
خشت اول چون نهد معمار كج تا ثريا ميرود ديوار كج
پسر معاويه هم در واقعه عاشورا دستور داد سرهاي شهدا بر نيزه ها شهر به شهر بگردد تا به يزيد برسد. پدر ها مادرها اگر امروز كوتاهي كرديد دراين كه بچه هاي شما حكم خدا را بشناسند اين عدم آگاهي و اين كوتاهي شما نسلها خواهد گشت و هر كدام در هر نسلي همان كوتاهي را بكنند شما در جرايمشان شريك هستيد چه ميكنيد به جوانان سخت نگيريد با آنان مقابله نكنيد ولي ادب كنيد جوانان بايد آداب بدانند ادب فقط خوب حرف زدن و خوب راه رفتن در مقابل ديگران نيست ادب در تمام زمينه ها لازم است و اولين قدم دين خدا .
معاويه در شام بعد از قضيه حکميت و سادگي و بلاهت ابو موسي اشعري و فتنه انگيزي عمروعاص با مردم به عنوان خليفه رسول الله بيعت کرده بود. ولي معاويه از اهميت مصر براي تثبيت سلطتنش با خبر بود وقتي قيس بن سعد از طرف علي(ع)حاکم مصر شد در شام شايع کرد که قيس بن سعد با معاويه بيعت کرده است رسانه اي نبود كه سريع اعلام كنند كه دروغ ميگويد عده اي هم كه شنيدند قيس بن سعد بيعت كرده آنها هم بيعت كردند همه تزوير و ريا و حقه .تثبيت سلطنت معاويه يک گام ديگر نياز داشت و اين گام نهايي را خوارج به نفع معاويه برداشتند معاويه گروههايي را روانه عراق کرد مثل نعمان بن بشير در راس دو هزار سرباز مسلح علي(ع) مالک بن كعب را به مقابله او فرستاد ولي افراد مالک بن کعب او را رها کردند و رفتند و او با صد نفر باقي ماند براي امير المومنين نامه نوشت که چه کند؟مردم کوفه به خانه هاي خود ميرفتند و درها را مي بستند،در نهج البلاغه خطبه هاي زيادي هست که علي(ع) با مردم کوفه گفتگو نمودند با مردمي که دشمن تا جلو خانه هاي آنها آمده بود و آنها در خواب و بي خبري بودند.
معاويه آنچنان از موقعيت خود مطمئن بود که يزيد بن سنجره رهاوي را بعنوان نماينده در امر حج منصوب کرد. امير المومنين عبد اله بن عباس را فرستاد در مکه ميان آن دو اختلاف نظر و منازعه پيش آمد و هر دو توافق کردند پيش شخص سومي به نام شيبه بن عثمان بروند و امور حج را به او بسپارند(البدايه و النهايه ج 7 ص333) درسال 40 هجري معاويه بسربن ارطاه را با سه هزار مسلح به حجاز فرستاد حاکم مدينه ابوايوب انصاري از شهر فرار کرد و به کوفه رفت .بسر بن ارطاه بر منبر مسجد مدينه بالا رفت و گفت ا گر معاويه او را منع نکرده بود تمامي مردان و جوانان بالغ را ميکشت و مردم را مجبور به بيعت مينمود(البدايه و النهايه ج ص 334) و بدين شكل پيش رفت كه علي(ع) سرور مومنان جهان، پسر عم پيامبر و ولي برحق او دوباره تنهاي تنها شد. معاويه جعل حديث كرد جعل آيات قرآن كرد،ترورهاي سياسي انجام داد،شايعات كذب در بين مردم با سكه هاي طلا پخش كرد هر جا اينها كارساز نبود مردم را با پول و سكه خريد و هر جا نتوانست بخرد جنگيد حتي در جنگ هم نيرنگ زد كه ديديد زمانيكه مالك اشتر در چند قدمي چادر هاي معاويه بود به پيشنهاد عمروعاص قرآنها بر سر نيزه كردند و مسلمين كور وامانده در شريعت قرآن ناطق را رها كردند و قرآن روي پوست را ملاك قرار دادند به قرآن روي كاغذ و پوست نيزه نيانداختند سينه قرآن ناطق را با خنجر شكافتند و امير المومنين تنهاي تنها شد و ابن ملجم كه از خوارج بودكرد آن كاري را كه نبايد ميكرد. فضاي عراق و كوفه چنان آكنده از نيرنگ و قصاص و بي حرمتي بود كه جنازه امير المومنين را شبانه غسل دادند و دفن نمودند تا از ديد عموم پنهان باشد چون اينها ميدانستند كه اينها شقي تر و لئيم تر از آنند كه حرمت حتي جنازه را حفظ كنند.
و ابن طقطقي درتاريخ فخري مينويسد پنهان ماندن قبر علي(ع) براي سالهاي طولاني علامت غربت سنگين اسلام و حضور سلطنت بود.