منو

سه شنبه, 13 آذر 1403 - Tue 12 03 2024

A+ A A-

عاشورا از دیدگاه های مختلف بخش اول

 بسم‌الله الرحمن الرحيم

قیام عاشورا مثل وقایع مهم دیگر تاریخ که همیشه پس از اتفاق افتادن ، دیدگاه ها و نظرات مختلفی را در پی خودش دارد انتقادات کوچک و بزرگ را بر خودشان می پذیرد قیام عاشورا هم مستثنی نبوده و نیست هنوز هم پیدا می شوند که بر آن انتقاداتی وارد کنند و کلام هایی را بگویند ، یکی از چیزهایی که همیشه دوستان مان بنده با آنها برخورد می کنم این است . می گویند راجع به امامت وقتی که اهل سنت صحبت می کنند ما زبانمان لال می ماند نمی توانیم جوابشان را بدهیم چکار کنیم ؟ می گویم بابا جان مطالعه کنید ، بروید بخوانید یاد بگیرید ، بالاخره چهار دفعه که مطالب را زیر و رو کردید از توی این ها دوتای آنها را یاد می گیرید این طوری نیست که یاد نگیرید در این باب مطالعه خیلی مهم است به خصوص وقایع و تاریخ را اگر کامل پشت هم و با اسناد معتبر مطالعه بفرمایید خیلی به شما کمک می کند . یکی دیگر از آن مسائل بحث عاشورا و کربلا است ، بحث حرکت آقا امام حسین (ع) است و پیامدهایش و دیدگاه هایی که روی این مطلب استوار است . اگر مسلمان شیعه در این عصر ، در این عصر خیلی سخت از سویی بسیار تاریک و از سویی بسیار روشن،  تاریک به خاطر اینکه گناه زیاد است اما روشن به خاطر اینکه درست در مقابلش بخش آگاهی در جهان بسیار بالا است در این عصر اگر کسی بخواهد در قیام عاشورا تدبری داشته باشد و بتواند کلام های مختلف را پاسخ بدهد باید قبل از هر کاری شخصیت امامش را بشناسد بتواند با این امام ارتباط روحی برقرار کند، ارتباط روحی منظورم این نیست که بنشیند از این نعلبکی ها بگرداند روح احضار کند بنده از این مسخره بازی ها نه هرگز در عمرم کرده ام نه در جایی که این کار ها را بکنند حضور پیدا می کنم ،بنده اصلاٌ بحثم این نیست ،ارتباط روحی یک فصلی است در وجود هر آدمی و برای همه ی آدم ها می تواند اتفاق بیفتد به شرط اینکه از دست خودشان خلاص شوند ، از دست خودشان خلاص شده باشند این اتفاق می افتد خود به خود لازم نیست شما تلاشی بکنید ، باید از جان و دل، روح و رفتار امام حسین (ع) را شناخت. وقایع قبل از عاشورا را ، حرکت به سوی عاشورا را باید بداند و بفهمد حکومت های بعد از پیغمبر (ص) را با نوع حرکت ها و مکرها و حیله هایشان بشناسد خلاصه تمام زوایا را باید بشناسد تا بتواند دوست مهربان و یار صدیقی برای امامش باشد .

امسال بنا را بر این گذاشته ایم که مهم ترین دیدگاه ها را درباره ی فلسفه ی قیام کربلا بیان کنیم و در حد بضاعتمان پاسخ دهیم راجع به آن حرف بزنیم تا از زبان امام آنچه که بوده بشنویم ان شاءالله .

دیدگاه اوّل : دیدگاه دنیاگرایانه است و معمولاٌ هم قشر وسیعی را این دیدگاه در بر می گیرد ، یعنی این نگاه شامل قشر عظیمی از آدم ها می شود در طول تاریخ بوده است هنوز هم ادامه دارد این دیدگاه برای آن شخصیت هایی است که اولاٌ صاحب نام هستند بعدهم فکر می کردند امام برای به دست آوردن حکومت و ریاست دنیوی حرکت کرده است ، ظاهر کار هم اینطور نشان می دهد دیگر واقعیتش که امام می آیند که حکومت را در کوفه به دست بگیرند علیه یزید شورش کند و او را برکنار کند . این صاحب نام ها حتی آمدند از سر خیرخواهی با امام صحبت کرده اند . گفتگوی دو نفر را که صاحب نام هستند بیان می کنم.

1-عبدالله بن عمر برای منصرف کردن امام از اینکه به کوفه برود ایشان را نصیحت می کندخیلی جالب است امام عصر نصیحت بشنود.این اولین قدم.یعنی کلام از نظر من همین جا پاره شد. ولی خب می خوانیم.این طور نصیحت می کند به آقا امام حسین (ع):قیام نکن.چرا که خداوند رسول خدا را در انتخاب دنیا و آخرت صاحب اختیار گرداند.پیامبر آخرت را برگزید. شما ای حسین پاره تن اوهستی.پس در طلب دنیا نباش، سرگرم آن هم نشو.( کتاب الفتوح  ابن اعثم، مقتل الحسین خوارزمی،ترجمه الامام الحسین ابن عساکر  ، النزاع و التخاصم فیما بین بنی امیه و بنی هاشم تقی الدین ، احمد بن علی مقریزی وتاریخ الخلفای جلال الدین سیوطی )در همه این کتاب ها به این متن اشاره شده و صراحت دارد.

2-عبدالله بن مطیع از شخصیت های مهم آن روزگار است در دیدار خود با حضرت می گوید که شما را به خدا ای پسر رسول خدا مگذار حرمت اسلام شکسته شود.شما را به خدا حرمت رسول خدا وحرمت عرب را حفظ کن به خدا سوگند اگر در پی آنچه که امروز در دست بنی امیه است یعنی حکومت باشی شما را می کشند.اگر شما را بکشند بعد از شما هرگز از کسی نمی هراسند.این جمله آخر آن نشان می دهد که چقدر امام را می شناسد.چقدر امام را باور دارد.با همه باور خود ببینید چه  به امام می گوید.( تاریخ الامم والملوک طبری جلد پنج )این تفکر فقط محدود به زمان امام حسین (ع) نیست بگوییم که حالا نمی دانستند.چقدر سال گذشت اندیشمندان اسلامی در این زمینه تفکری را پذیرش کردند ترویج دادند آدم معمولی وعوام را نمی گویم. راجع به بی سواد ها و آنهایی که هیچ گونه آگاهی ندارند صحبت نمی کنم.راجع به اندیشمندان صحبت می کنم ابن تیمیه در سال 728 قمری می باشد عاشورا 61  قمری است. یعنی یک چیزی حدود 670 سال بعداز ماجرا.در چند قرن بعد این آدم خروج امام را بر یزید باطل می دانداو معتقد است چون امام آنچه را که  خیر می دانست و به دنبال آن بود و آنچه را که شر می دانست و در پی دفع شربود.بعد از قیام به آن نرسید حتی با قیام و کشته شدن خوبی ها را کم کرد.بدی ها را افزون کرد.قتل حسین بن علی را از کارهایی می داند که به فتنه دامن زد.به همین دلیل هم می گوید قیام امام حسین (ع) باطل است.(منهاج السنه ابن تیمیه جلد 2)این آدم درمقایسه  به قتل عثمان و شهادت امام حسین (ع).می گوید قتل عثمان خلیفه سوم که تمام بیت المال را در اختیار اقوام و خانواده خود گذاشته و چه هاکرد تا بالاخره یک عده ای   خونخواهی کردند و اورا کشتند. با شهادت امام حسین (ع) مقایسه کرده می گوید بی تردید اجر و ثواب عثمان نزد خدا بیشتر است گناه قتلش بیشتر از گناه کشتن کسی است که حاکم و زمام دار نبوده برای دست یابی به حکومت خروج کرده است یعنی امام حسین (ع). می گوید گناه قتل او خیلی بالاتر از گناه قتلی است که بر امام حسین (ع) وارد کرده اند.چون امام حسین (ع) حاکم نبوده است به حاکم وقت خروج کرده است بعد کشته شده است.چرا که عثمان صبر پیشه کرد برای حفظ جان خود با قاتلان خود  نجنگید. ( منهاح السنه ابن تیمیه جلد 2 صفحه 240)

ابن کثیر از علمای شافعی مذهب در سال 774 قمری یعنی بیش از 710 سال از قیام عاشورا گذشته است این آدم شاگرد ابن تیمیه است در کتاب البدایه و النهایه  به جریان قیام کربلا پرداخته است.هدف نهضت حسینی را طلب حکومت و دست یابی به قدرت عنوان کرده است.حالا با یک ذره انصاف گفته است کوفیان او را دعوت کرده بودند. یک اشاره کوچک  به این دعوت هم کرده که نگویند خیلی بی انصاف است.اما پاسخ به این نگاه ها :

طبق آیه ی 33 سوره شریفه ی احزاب خداوند می فرمایند : همانا خداوند می خواهد از شما خاندان پیامبر پلیدی را ببرد و به شما پاکی کامل ارزانی دارد . شیعه  و اهل سنت هر دو قبول دارند که این آیه درباره ی پنج تن نازل شده است و هیچگونه اختلاف نظری در این نکته وجود ندارد . پس در راس همه ی پلیدی ها که دنیاطلبی ، ریاست طلبی و حکومت گرایی می شود ، از ساحت مقدس امام حسین (ع) به دور است.

2. محب الدین احمد طبری در ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی القربی ، ابن کثیر در البدایه و النهایه جلد 8 ، مجلسی در بحارالانوار جلد 44 این مطلب را آورده اند . می گویند انس ابن حارث از آقا رسول الله نقل می کند که آقا رسول الله در زمان حیات فرمودند : این فرزند من ( یعنی حسین (ع) ) در زمینی از عراق کشته می شود . پس هر کس از شما او را درک کرد باید او را یاری کند . آن یاران امام حسین که در 84 سالگی خود را به تاخت به صحرای کربلا رساندند ،  این کلام پیغمبر را درک کرده بودند . از این گوش نگرفتند که از آن گوش آن را بیرون بیاندازند . می دانستند این اتفاق می افتد . تا فهمیدند که امام حرکت کرده است به هر خفتی که بود خودشان را رساندند . از کوه ها گذشتند تا خود را برسانند . چون اگر از مسیر مستقیم می آمدند گرفتار عبیدالله می شدند . ابن قولویه قمی در کامل الزیارات ، مجلسی در بحارالانوار آورده اند که پیامبر فرمودند : کشندگان امام را لعن می کنم و آنها را از شفاعت خودم در قیامت محروم می کنم . همه ی این ها دلیلی محکم بر قداست قیام و انگیزه ی امام است . چه پشتوانه ی محکمی . رسول خدا کسی که می داند امام حسین (ع) در زمینی از عراق کشته می شود ، آیا نمی داند که این حرکت او به حق است یا ناحق ؟ که به مردم بگوید ؟ تازه به حق بودنش را می گوید . می گوید هر کس در آن زمان بود و امام خود را درک کرد ، وظیفه اش این است که بدود و امام خود را یاری کند . اگر نکرده است او را لعن می کنم . در روز محشر شما را از شفاعت خودم محرومتان می کنم . دیگر سند از این محکم تر ؟ که قیام امام حسین (ع) برای ریاست طلبی نبود .

3. اگر امام در پی حکومت و ریاست بود مثل رهبرهای سیاسی دیگر از هیچ وسیله ای حتی دروغ و مکر و ریا برای پیشبرد اهدافش فروگذار نمی کرد . مگر عبیدالله لباسش را طوری انتخاب نکرد که وقتی وارد کوفه شد ، همه فکر کردند امام حسین (ع) آمده است ؟ کلک زد. وگرنه در همان دروازه ی کوفه او را می گرفتند و تیرباران می کردند . اما امام برای پیشبرد اهدافش از این کارها استفاده نکرد. هرگز نزد یاران و سپاهیانش سخن از پیروزی دنیا نکرد . هربار اعلام کرد که راهی که می روم شکست دنیا و پیروزی آخرت است . هربار به یارانش و سپاهیانش توضیح داد که عده ی ما قلیل و آنها کثیر هستند . درحالیکه هیچ رئیس سپاهی  روحیه ی سربازانش را ضعیف نمی کند . چنین فرمانده ای ، خانه ی امن الهی ، مکه ، خانه ی کعبه را رها نمی کرد  بیرون بیاید .ول کرد و آمد برای آنکه به خانه ی خدا هتک حرمت نشود . برای اینکه مردم را از خانه ی خدا بری نکند . در آنجا بی احترامی و حرمت شکنی اتفاق نیفتد . اگر دنیاطلب بود می گفت چه بهتر . عبدالله ابن زبیر را ندیدید ؟ خانه ی کعبه را آتش زده بودند . مختار می خواست خاموش کند ، می گفت نکن . برای چه می کنی ؟ چه بهتر . بگذار خانه ی خدا بسوزد . اگر بخواهد خودش خانه اش را نجات می دهد . چرا ؟ چون می خواست در منظر مردم دشمن را با سوخته شدن خانه ی خدا بد کند . اما امام این کار را نکرد .

4. امام در زمان حیاتشان در سال های آخر حکوت معاویه ، به خصوص در جمع نخبگان و اندیشمندان اسلامی ، صحبت کردند . در آنجا انگیزه ی ریاست طلبی و دنیا دوستی را از اقدامات و فعالیت های آن روز و بعد از آن را بر ضد نظام حاکم رد کردند . گفتند : من دنیادوست نیستم . سند آن تحف العقول حسن ابن شعبه حرانی و بحارالانوار جلد 97 مجلسی . آمده است که امام فرمودند : خدایا تو می دانی که آنچه ما انجام داده ایم به سبب سبقت جویی در فرمانروایی و افزون خواهی در دستیابی به متاع ناچیز دنیا نبوده است . در وصیت نامه شان به برادرشان محمد ابن حنیفه در مدینه نوشتند و دادند : من از روی سرمستی و گستاخی ، تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم . بلکه برای برای طلب اصلاح در امت جدم حرکت کردم . می خواهم امربه معروف و نهی از منکر کنم . به سیره ی جدم و پدر علی ابن ابی طالب (ع) عمل کنم . سند کتاب الفتوح ابن اعثم ، مقتل الحسین خوارزمی ، بحارالانوار جلد 44 از مجلسی . پس بحث ریاست طلبی و دنیادوستی مردود است .

نگاه دوم نگاه صوفیانه و عارفانه است. در این نگاه عقل را کوچک می شمارند و دل و عشق خدایی را جایگزین عقل می کنند. من هم خیلی جاها عقل برایم حذف می شود و فقط عشق می ماند و قلب ولی نه هرجایی. خوب دقت کنید! اونهایی که خیلی قیافه صوفیانه عارفانه می گیرید و بین مردم حرفهای خیلی گنده می زنید، حواستان جمع کنید و ببینید حرفهایتان چه تاثیراتی می گذارد. در ادبیات عرفانی این گروه میدان کربلا و صحرای شهادت امام حسین (ع) را صحنه جدال حق و باطل یا رویارویی کفر و ایمان نمی دانند. یا لااقل در اشعار یا ادبیاتشان تصویر نکردند بلکه فقط صحنه جدال عقل و عشق می دانند که در نهایت به پیروزی عشق می انجامد چراکه اعتقادشان بر این است که پسر پیامبر به کربلا رفت خودش را به خطر انداخت، توسط اشقیاء کشته شد و این پاسخی جز عشق ندارد. در این صحنه عقل مات مات است اما ما برای امام عقل را مات نمی دانیم و نمی توانیم عقل را مات بدانیم. نمونه این افراد عمان سامانی در سال هزار و سیصد و بیست و دو قمری می گوید خدا قاتلان حسین را  هم برانگیخت تا با وی در آمیزند، بر او تیغ کشند، خونش بریزند و می گوید:

 داد مستان شقاوت را خبر                                که اینک آمد آن حریف در به در

این شعر در گنجینه الاسرار ایشان است. میرزا حسن اصفهانی ملقب به صفی علی شاه در سال  هزار و سیصد و شانزده قمری در زبده الاسرار آورده است که قتلگاه کربلا صحنه جدال عشق و عقل بود و شهادت امام جلوه گری عاشقانه.

آفتاب عشق میدان تاب شد           عقل آنجا برف بود و آب شد

عقل تنها نی دم از هیهات زد         عشق را هم بهت برد و مات زد

در سوره شعرا داریم که خداوند اشاره می کند به شاعران که من نمی خواهم چیزی بگویم چون من شاعران را خیلی دوست می دارم . ولی شاعران عزیزم حواستان را جمع کنید که چه می گویید. هر چیزی را هر جایی نمی شود گفت. در این نگاه که بسیار هم شیرین و مقبول است یک اشکال وجود دارد . آن هم این است که شهادت امام را در کانون توجه قرار میدهند به زمینه های قبلی و به مقدماتش، به انگیزه امام در این امر خطیر هیچ نگاهی ندارند. از اهمیت ابعاد سیاسی و اجتماعی و شرعی آن کاملا در غفلت هستند و هیچ بحثی نمی کنند. به عبارت بهتر از تولی در آن بسیار خبر است ، از تبری که محکوم کردن یزید و  یزیدی هاست چندان خبری نیست. این نگاه هم اشکال دارد.

 سومین نگاه، نگاه کلیسایی و مسیحیایی است . در اصول اعتقادی مسیحیت این اصل وجود دارد . توماس میشل در کلام مسیحی این اصل را آورده است که عیسی (ع) رنج ها و مرگ خود را با آزادی کامل پذیرفت تا به نمایندگی از بشر کفاره تمام گناهانی باشد که مردم به آن مرتکب شده و بر اثر آن به خدا بی حرمتی کرده اند. عده کثیری از مردم هم این را باور کردند که امام حسین (ع) هم برای کشته شدن قیام کرد تا خودش را فدایی امت جدش کند. دوستان  اهل بیتش را که مرتکب گناهانی شدند در قیامت شفاعت کند. خیلی ها بر این باورند. بنده از بچگی زیاد سر منبر شنیدم. از همان موقع هم می گفتم مگر می شود امام حسین(ع) کشته شود تا تاوان گناهان مرا دهد؟! بنده عاشق قند و قندان بودم. قند را خیلی دوست داشتم. هر دفعه می رفتم و می آمدم یواشکی دو تا قند را می گذاشتم دهنم. هر دفعه هم که یواشکی قند را دهنم می گذاشتم عذاب وجدان می گرفتم که من گناه کردم حالا امام حسین(ع) تاوان گناه من را می دهد. این دسته اعتقاد بر این دارند که امام کشته شد و خودش را به کشتن داد که امت جدش را که گناهکار هستند روز محشر شفاعت کند. اینها معتقدند که گریه و اندوهی که می کنند ، دائم برای امام حسین(ع) اشک می ریزند کفاره گناهانشان است. مهدی نراقی در کتاب  محرق القلوب نوشته است امام حسین برای رسیدن به شفاعت کبری که مقتضی استخلاص همه محبان و موالیان می باشد به شهادت راضی شد تا این مرتبه از آن او باشد . بدون شهادت وصول به این مرتبه ممکن نبود. رفع کدورت معاصی امت و شفاعت آنها بر خون و سختی ایشان قرار گرفته بود. ملا حبیب الله شریف کاشانی در تذکره الشهدا نوشته است خداوند جمیع انبیاء و اولیاء را گواه گرفته بود که چون قطره اول از خون گلوی حسین (ع) بر زمین بچکد از گناهان شیعیان او در گذرد. از این جهت بودکه در حالیکه شمر بر روی سینه ایشان نشسته و شروع کرد به جدا کردن سرش حضرت به بارگاه اعلاء عرض کرد آیا ای خداوند من به عهدی که در عالم زرع با تو کردم وفا کردم؟ از عهده کار بر آمدم؟ یعنی ای محبوب من تو هم به عهد خود وفا کن پس گناهان شیعیان مرا به من ببخشای.پس در آن حال ندایی از عالم بالا به گوشش رسید که یا حسین دل خوش دار ما هم به وعده خود وفا کردیم .پس این قدر از دوستان تو را بیامرزیم که تو خشنود گردی . پس چون این غرقه به خون یعنی امام حسین(ع) این سخن شنید تبسّم کرد ، گفت : حالا مُردن برایم گوارا شد چون غمم برای شیعیان بود ، اینک با این مژده غم از دلم زدوده شد .

 میرزا محمد باقر شریف طباطبائی در اسرار الشهاده آل الله نوشته : امام حسین(ع) می خواست که کشته شود از برای این که مومنین اولین و آخرین بر او جزع کنند ، گریه و زاری نمایند و تمنّایشان باشد که کاش با او بودند و به فوز شهادت نائل می شدند تا به این واسطه گناهانشان آمرزیده شود . گریه و اندوه ایشان کفّاره ایشان باشد و این گریه و اندوه بدون شهادت چنین آقایی قرار نمی گرفت ؛ پس در واقع شهادت ایشان کفّاره گناه جمیع گناهکاران است . خیلی باید مراقبت کرد ، خیلی باید مواظب احساسات عارفانه و شاعرانه بود که انسان را از مسیر بسیار باریک و مویی انقلاب کربلا خارج نکند ، خیلی سخت است . وصال شیرازی می گوید :

ولی می خواست یزدان تا سرش زیب سنان گردد        که در هنگامه محشر ، شفیع عاصیان گردد

میرزا محمد اشراقی از زبان امام(ع) سروده است :

گفت : من با این گروه بد ستیز                       دادخواهی دارم اندر رستخیز

کربلا گردیده قربانگاه من                              هست هفتاد و دو تن همراه من

گر بمانم من به جای خویشتن                       پس که مدفون گردد اندر قبر من

تا پناه خیل زوّاران شود                               شافع جرم گنهکاران شود

فتحعلی شاه سروده :

بادا فدای خاک رهش صد هزار جان              چون کرد جان به امت عاصی فدا حسین

در تعزیه ها و مجالس عزاداری باید مواظب بود با اشعار هر اعتقادی و نگاهی را رواج ندهیم ، خوشمان آمد همین طوری نیاندازیم وسط .

حسن صالحی راد در کتاب مجالس تعزیه ج 1 خودش آورده است از زبان امام حسین(ع) به خانم حضرت زینب(س) می گوید :

اگر قربان نسازم جان به راه خالق رحمت          ز سویش کی نجات آید به محشر بهر این امت

از زبان امام حسین(ع) به عمرسعد می گوید :

نمودم با خدا عهدی ، شفیع اُمّتان گردم           عوض بدهد خدا بر من کلید خُلد و رضوان را

از زبان امام(ع) به خانم حضرت زهرا(س) ایشان سروده :

توقّع دارم ای غمدیده مادر                          گذارم روی دامانت دَمی سر  

چو من بر امّت جدّم ، فدایم                           تو ای مادر ببند این چشم هایم

به طور حتم همه اینها که اینها را سروده اند ، این نظرات را دادند یک پایه فکریشان اساس روایات و احادیثی است که بر گریه بر امام(ع) و شهدای کربلا بسیار ارج گذاشته شده است . قطعاً هم همین طور است ، گریه بر شهدای کربلا ، رقیق کردن قلبهای سخت و تاریک به واسطه خون شهدای کربلا بسیار ارزشمند است . اما یک چیز را اینها توجه نکردند ، همه اینها را تا اینجا گفتم که این یک جمله را بگویم : شفاعت امام حسین(ع) در قیامت برای عزاداران گنهکار با کشته شدن برای بخشایش گناهان امّت بسیار تفاوت دارد . اینها خیلی به هم نزدیک و شبیه هستند ولی فی الواقع از محتوا خیلی با هم فاصله دارند ، آنها را با هم مخلوط نکنید ، اشتباهی به کار نبرید . شفاعت امام(ع) در روز محشر جهت عزادارانی که خطاکار به حساب می آیند مسئله مهمی است ان شاءالله شامل ما هم بشود . آقای مطهری در گفتار خودشان در حماسه حسینی دارند ، می گویند : شهید به این نیت به مسلخ نمی رود که به مردم بگوید ما قربانی شدیم تا شما آزادانه گناه کنید . بلکه سخن این است که ما فدیه تبلور گناهان شما ، یعنی نظام جابرانه و غفلت شما از این نظام هستیم . مصیبت ما همانا مصیبت گناهان شما و مصیبت غفلت شماست . به بحث قیام حسینی و اهداف نهضت حسینی و انقلاب عاشورا خیلی گسترده تر و جامع تر باید نگاه کرد . دیدگاهمان را در یک محدوده کوچک و بسته نباید محصور کنیم .

 

 

 

 


در 28/01/93  قبل از نماز صبح در رویا می دیدم که در مسیری طولانی و نسبتاً پهن در دل شب و تاریکی آن همراه عده زیادی از خانواده و بچه های حسینیه می رفتیم . گروههای بسیاری مانند گروه ما در آن مسیر در حرکت بودند ، در جلوی همه ما نمی دانستیم چه خبر است که زمانی متوقف می شدیم و دوباره حرکت می کردیم ؟ من با چادر ، مقنعه نمازم بودم و مدام به همه سفارش می کردم : متفرق نشوید ، کسی جایی نرود به چیزی مشغول نشود ، به پشت سر خود نگاه نکند وگرنه جا می ماند و ما هم نمی توانیم برگردیم و به دنبالش برویم . بالاخره به جایی رسیدیم که گروه جلویی ما حرکت کرده نوبت ما شد به جلو رفتیم ، زمین گِل آلود همراه با لجن و خزه های بسیار بود ، فریاد زدم زیراندازها را پهن کنید و سریع روی آن بروید . خودم کفشها را در آوردم که وارد زیرانداز شوم پایم را به زمین گذاشتم خیس و خزه دار بود . پسرم فریاد زد پاهایت کثیف شد ؟ گفتم : نگران نشو ، دیگر پاهای من کثیف نمی شود . پا روی زیرانداز گذاشتم در حالی که پاهایم خشک و تمیز بود ، با عجله به جلو رفتم دو اتفاق عجیب افتاده بود ، اولاً تعداد کسانی که با ما بودند خیلی زیاد بود ولی روی زیرانداز شاید به 20 یا 25 نفر می رسید و دوم آن که : حتی خود من و بقیه خانمها لباس مردانه یعنی پیراهن روی شلوار و شلوار در برداشتیم و مثل مردها جوراب در پا نداشتیم . فوراً در صف جلو دو زانو نشستم . پسرانم به قدر نیم سجاده عقب تر از من نشستند ، پسرم مرتب ابراز نگرانی می کرد که بقیه کجا هستند ؟ برویم آنها را بیاوریم و من مرتباً می گفتم : بس کن دیگر برنمی گردیم ، به پشت سرت نگاه نکن وگرنه با ما نخواهی بود ؛ ولی او اصرار می کرد و من حتی به او هم بر نمی گشتم و مرتب تکرار می کردم که : بس است ، ساکت باش . پسر دیگرم در طرف دیگر مثل برادرش دو زانو نشسته بود و مرتب ایراد می گرفت که چرا نگفتی حصیر بیاوریم ؟ زیراندازهای نو و وسایل خیلی خوب بیاوریم ؟ او را هم تذکر دادم : بس است دیگر هیچ نگو و به عقب برنگرد . در سمت راستم 2 متر آن طرفتر پدرشان را به آنها نشان دادم که دو زانو در کمال احترام و سکوت نشسته بود و هیچ نمی گفت . گفتم : همه عمر با من جدل می کرد ولی ببینید بالاخره آموخت که در این بارگاه فقط سکوت است و بس . در سمت چپم سه خانم از جمع نیز با لباسهای مردانه همان گونه نشسته بودند ، پسر دائی ام نیز همین گونه نشسته بود که جزو اسرای جنگ بودند . سکوت برقرار شد ، تازه متوجه روبرو شدم که عده زیادی همگی دو زانو مقابل ما نشسته بودند و مرد و زن همه با روبنده بودند . من با تعجب نگاه کردم ، راهنمایم از پشت سر فرمودند : آنها اسرا و شهدای کربلا هستند امشب آمده اند تا بر هر گروه مقتل بخوانند . من گفتم : آخر عید است ، یعنی عیدها شروع شده چطور چنین حالتی است ؟ ایشان فرمودند : مقتل خوانی آنها عزاداری نیست بلکه شرح ماوقع ، با درک و آگاهی آن می باشد و هر کسی بخواهد از این پیشتر رود باید این گذر را طی کند ، یعنی به اینجا برسد و این شرح ماجرا را شنیده و بفهمد وگرنه برایش پایان کار است و دیگر حرکتی نخواهد بود . من با حیرت نگاه می کردم اولین نفر در جلوی آنها به قدر یک سجاده با دو زانو به سمت من و همه ما حرکت کرد و من از فرط حیرت کم مانده بود فریاد بزنم . چون این شخصیت بی شباهت به تمثال مولا امیرالمومنین(ع) نبود که دو زانو نشسته بودند و شمشیر آقا با دو شاخه بر روی پایشان بود و دستانشان محکم شمشیر را می فشرد . من گفتم : ایشان آقا علی بن ابی طالب(ع) هستند ولی شما گفتید : شهدای کربلا . راهنمایم فرمود : آرام باش و فقط گوش کن ایشان یک دست را بالا بردند و روبنده را تا حد بینی بالا آورده بودند و صدایی پُر عظمت از ایشان در آن فضا پیچید و من از خواب بیدار شدم در حالی که اذان صبح شروع شد .

 

 

 

نوشتن دیدگاه