از دوره های مختلف زندگی مولا امیرالمؤمنین بیشتر بدانیم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 62
بسم الله الرحمن الرحیم
در میان کعبه جان پرتو حق جلوه گر شد فاطمه بنت اسد هم صاحب زیبا پسر شد
کعبه آن شب غرقه در نورِ دل افروز خدا بود آسمان کعبه گویی مظهر صدها گوهر شد
عطر جان بخش بهشتی در فضای کعبه پیچید تا که میلاد سعید مرتضی، فخرِ بشر شد
مژده ی میلاد مولا می کند از غم رهایم زین بشارت کام امّت مملو از شهد و شکر شد
در چنین شبی بر سر چنین سفره ای نشستیم؛ بودن ما در این مکان و بر سر این سفره تکلیفمان را سنگین تر می کند، چرا؟ شاید در سال های پیشین حضور در چنین مجالسی فقط فیض، برکت و رحمت بود، صد البته چنین هم بود، الان هم هست، اما امروز در عصری که لقب آگاهی را با خودش به یدک می کشد خیلی وظیفه سنگین تر است، چون آدمی باید بداند بر سر خوان چه کسی یا کسانی نشسته، اصلاً چرا نشسته؟ شما ماه محرم می روید یک جایی نذری می دهند، نمی پرسید چه کسی نذری می دهد؟ من که می پرسم چون باید بدانم سفره دار کیست، از هر جایی نمی توانم نان بخورم. ما باید بدانیم که بر سر سفره و خوان چه کسی یا کسانی نشستیم و اصلاً چرا نشستیم؟ چه می خواهیم؟ چه کار داریم؟ این میزبان، این سفره دار بزرگ، خودش و سفره اش چه مزّیتی یا مزایایی نسبت به دیگر بزرگان تاریخ دارد؟ خیلی ها در تاریخ بزرگ هستند، سفره آقا مرتضی علی(ع) چه مزّیتی دارد؟ بارها عرض کردم اگر می خواهید در مراسم سوگواری ائمه اهل بیت(ع) یا در مراسم شادی آن ها شرکت کنید، قبل از حضور آن ها را بشناسید، خیلی باعث خجالت است که شیعه در مجلس شادی یا عزای ولیّ اش شرکت کند و جز اسم، تاریخ تولد و محل دفن او چیزی نداند، اصلاً نداند چه کار کرده، چه طوری زندگی کرده، باید آن ها را بشناسیم، ویژگی هایی که آن ها را نسبت به دیگر آدمیان ممتاز کرده باید بدانیم، شاید شما بفرمایید همین قدر که می دانیم امام است کفایت می کند، صد البته، ولی برای چه کسانی؟ برای آن هایی که امام را می شناسند، برای آن ها کفایت می کند ولی اگر از شما بپرسند دلیل برتریشان جز بحث امامت چه چیزی می تواند باشد چه می خواهید بگویید؟ چه چیزهایی می خواهید از آن ها تعریف کنید؟ بر مسلمان شیعه واجب است بداند و بشناسد. الغرض به چند مورد شناخت امیرالمؤمنین علی(ع) در حد بضاعتم می پردازم: حضرت علی(ع) در 13 رجب سال 30 عام الفیل در کعبه به دنیا آمد، مادرش فاطمه بنت اسد، پدرش ابوطالب بود، در 21 ام ماه رمضان سال 40 هجری در شهر کوفه به شهادت رسید، قبر مطهرشان در نجف اشرف قرار دارد. طول حیات دنیایی امام به 5 دوره تقسیم می شود: دوره اول از ولادت تا بعثت پیامبر، دوره دوم از بعثت پیامبر تا هجرت پیامبر به مدینه، دوره سوم از هجرت تا درگذشت پیامبر، دوره چهارم از رحلت پیامبر تا آغاز خلافت آن حضرت و دوره پنجم دوران خلافت مولا.
دوره اول: وقتی علی(ع) به دنیا آمد پیامبر 30 سالشان بود، در زمان بعثت پیامبر(ص) یعنی زمانی که آغاز رسالت پیغمبر(ص) بود علی(ع) فقط 10 سالشان بود، به 10 ساله های امروزه مان یک نگاهی بیندازیم، ببینیم ما 10 ساله هایمان را چه جوری پرورش دادیم ببینیم پیغمبر(ص) چه کار کرد؟ مورخان می گویند یک سال در دوران طفولیت امیرالمؤمنین(ع) یک قحطی بزرگی در مکه روی داد، ابوطالب عموی پیغمبر(ص)، عائله زیادی داشتند، همسر و فرزندان زیادی داشتند، در نتیجه هزینه شان سنگین بود، پیغمبر(ص) به عموی دیگرشان عباس پیشنهاد کردند؛ عباس عموی پیغمبر(ص) در مکه مرد بسیار ثروتمندی از مردان بنی هاشم بود؛ گفت بیا هر کدام از ما یکی از فرزندان ابوطالب را نزد خودمان ببریم و مراقبت کنیم تا هزینه ابوطالب کم بشود، هر دو نزد ابوطالب رفتند و پیشنهادشان را گفتند و ایشان هم استقبال کردند. عباس جعفر را برداشت، پیامبر(ص) علی(ع) را به خانه خود بردند. علی(ع) در خانه پیغمبر(ص) تا وقت مبعوث شدن پیغمبر(ص) باقی ماندند. پیامبر(ص) وقتی علی(ع) را از ابوطالب گرفتند، همان موقع فرمودند: همان را برگزیدم که خدا او را برای من برگزید. پیامبر(ص) در کودکی بعد از این که به دنیا آمدند پدرشان از دنیا رفت، بعد هم مادر از دنیا رفت، پیغمبر(ص) در منزل عبدالمطلب بزرگ شدند، بعد از این که عبدالمطلب هم از دنیا رفت پیامبر(ص) در خانه عمویشان ابوطالب زندگی می کردند تحت کفالت ابوطالب بزرگ شدند، پیامبر(ص) می خواست با تربیت یکی از فرزندانشان قدردان زحمات ابوطالب و همسرش فاطمه بنت اسد باشد. علی(ع) در خطبه قاصعه در نهج البلاغه به این دوره تربیتی خودشان و میزان نزدیکی شان با پیامبر مفصل شرح دادند که کنار هم می خوابیدیم، این طور بودیم، آن طور بودیم، من این ها را نیاوردم اگر واقعاً دنبال مطلب هستید خودتان بروید مطالعه کنید، اما لازم است که توجه کنید طفولیت امام اول شیعیان در کجا و تحت نظارت چه کسی بود، چه تعلیمات اصیل و پاکی را امیرالمؤمنین(ع) دریافت کرده است. پیامبر(ص) قبل از این که به رسالت مبعوث بشوند سالی یک ماه به غار حرا می رفتند، در غار حرا به عبادت مشغول می شدند تو این مدت اگر کسی به درون غار می رفت، نیازمندی بود چیزی طلب می کرد هیچگاه دست خالی باز نمی گشت، به او رسیدگی می کردند وقتی که ماه به پایان می رسید و می خواستند به خانه بر گردند ابتدا به مسجد الحرام می رفتند، طواف می کردند و بعد به خانه بر می گشتند. امیرالمؤمنین(ع) در همان خطبه قاصعه فرمودند: پیامبر(ص) هر سال در کوه حراء به عبادت می پرداخت و جز من کسی او را نمی دید. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه می نویسد: در کتب سحاب روایت شده است که وقتی جبرئیل نخستین بار بر پیامبر(ص) نازل گردید و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت علی(ع) در کنار پیامبر(ص) بود.
دوره دوم زندگی مولا از بعثت تا هجرت به مدینه بود. یادمان باشد دوره اولی که امیرالمؤمنین نزد پیغمبر گذرانده است دوره سازندگی است. هیچ متوجه هستید در خانه هایتان، بچه هایتان دوره سازندگیشان را چطور می گذرانند، آیا آن اندازه که به مایحتاجشان، لباس های شیکِ برندشان، خورد و خوراک آن چنانشان و امکانات رفاهی بالا توجه می کنید، به این که در کنارشان باشید، با آن ها به سر ببرید، با آن ها بازی کنید، در کنار بازی کردن آداب یک بنده خوب بودن را به آن ها یاد بدهید دارید؟ اگر نمی توانید بچه دار نشوید، خیلی ساده گفتم. امیرالمؤمنین(ع) نزد پیغمبر(ص) کودکی را گذرانده نه نزد هر کسی. دوره دوم خیلی دوره مهم و پُر از ارزش های بالاست، امیرالمؤمنین(ع) در پذیرفتن اسلام اولین قدم و اولین نفر بود، این ارزشی است که قرآن کلام وحی روی آن تکیه کرده تا جایی که در سوره واقعه آیات 10 و 11 خداوند فرموده است: السابقون السابقون، اولئک المقربون، پیشگامان پیشگام آنان مقربانند. این آیات اشاره دارد بر مقام امیرالمؤمنین(ع) و جایگاهی که امیرالمؤمنین(ع) گذراندند. توجه ویژه پروردگار به مسئله سبقت گرفتن در گرویدن به آیین اسلام آن قدر بالاست (خوب توجه کنید این کلام برای امروز ماست، دارد با ما حرف می زند) خداوند آن قدر سبقت گیری در گرویدن به آیین اسلام را مهم می داند که حتی کسانی را که پیش از فتح مکه ایمان آوردند، جان و مالشان را در راه اعتقادشان به اسلام و خداوند بذل نمودند از افرادی که بعد از پیروزی مسلمانان بر مکّیان ایمان آوردند و جهاد کردند برتر شمردند چه رسد بر کسانی که پیش از هجرت و در سال های اولیه ظهوراسلام مسلمان شدند تا جایی که در سوره حدید آیه 10 خداوند فرموده است: کسانی از شما که پیش از پیروزی در راه خدا انفاق کردند یعنی قبل از این که اسلام پا بگیرد، محکم بشود، مطمئن بشوند که این دین می ماند، پذیرش کردند، انفاق کردند، جهاد کردند،
کسانی از شما که پیش از پیروزی در راه خدا انفاق کردند و سپس به جهاد پرداختند با کسانی که بعد از آن در راه خدا انفاق و جهاد کردند یکسان نیستند، بلکه آنان در پیشگاه خدا مقامی برتر دارند. خداوند به هر دو وعده نیک را داده است، به هر دو خِیر می رساند ، قدیمی ها می گویند: دیدی و خواستی، اگر ندیدی و خواستی آن مهم است، این همان حکایت است. شما در دنیای امروز چه جایگاهی از اعتقادات برای خودت انتخاب کردی؟ امروز همان روز است، الان همان موقع است، چکار خواهید کرد؟ شما چه کسی هستید! در چه جایگاهی ایستادید! آیا ایستادید که ببینید که یک حکومت اسلامی در صدر دنیا قرار می گیرد و بعد بگویید من هم قبولش دارم؟ آیا اصلاً برای شما مهم است که بر دنیا حکومت کنید؟ بحث اعتقادی یک بحثی است کاملاً جدا، مراقب خودتان باشید گول نخورید، خیلی ساده گفتم. الان می گوید: خانم عادت کرده دنبال حکومت برود، نه، من با هیچ کس کاری ندارم. برای من اصلاً مهم نیست که چه کسی باشد یا چه کسی نباشد. برای من یک چیز مهم است، جای من، مقام من، نزد خدای من چگونه است؟ مرا چطوری می بیند؟ شما جایتان را، مقامتان را نزد چه کسی می خواهید ببینید؟ این را باید تفکیک کنید و از هم جدا کنید.
القصّه: پیامبر خدا در میان جمعی از یاران خود فرمودند: نخستین کسی که در روز رستاخیز با من در کنار حوض کوثر ملاقات می کند پیش قدم ترین شما در اسلام، علی ابن ابی الطالب است. سند: ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه تحقیق ابوالفضل ابراهیم جلد 1
مورد سوم: پیامبر(ص) در روز دوشنبه به نبوت مبعوث شد، علی (ع) فردای آن روز یعنی سه شنبه با حضرت نماز خواند، ابن عبد البر در الاستیعاب فی المعرفه الاصحاب جلد 3. امام در خطبه قاصعه فرمودند: آن روز اسلام جز به خانه پیغمبر(ص) و خدیجه راه نیافته بود، من سومین نفرآن ها بودم، نور رسالت را می دیدم، بوی نبّوت را استشمام می کردم. پیامبر خدا به مدت 3 سال دعوتش علنی نبود، کاملاً پنهانی بود. در همه این 3 سال همسرشان خانم خدیجه(س) و آقا امیرالمؤمنین(ع) همیشه همراه پیغمبر(ص) بودند و وقتی فرشته وحی دستور علنی شدن دعوت را آورد، سوره شعراء آیات 214، 215، 216، فرمان خدا را اعلام می کنند، چطوری؟ بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم دِه، پر و بال خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند فرو گستر، باز کن، پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند بگو من از کار های بد شما بیزارم. کار دیگری ما نداریم، در خانواده ها جنگ راه نیندازید! الان ماشاالله خانواده ها یک دسته، دودسته، ده دسته، پانزده دسته هستند. اکثر خانواده ها این گرفتاری ها را دارند چون کماکان می خواهند تفریحات خانوادگی را داشته باشند، اگر هم به آن ها بگوییم خُب نرو مگر مجبوری، می گوید صله رحم را چکار کنم؟ ای حقه باز دروغ گو، تو خودت می خواهی بروی تفریح، در جایی که اولاد تو می تواند در این صله رحم رفتارهای ناشایست را ببیند چرا می روی؟ به کارهایی که می کنید فکر کنید. خداوند به پیغمبر(ص) فرمود: اول نزدیکانت، بستگان نزدیکت را دعوت کن، از عذاب الهی بیم ده بعد پرو بالت را برای مؤمنینی که اعتقاد پیدا می کنند بیایند از تو پیروی کنند باز کن پس اگر با تو از در مخالفت بر آمدند فقط به آن ها بگو من از کارهای بد شما بیزارم، نه فحششان بدهید و نه به آن ها بگوئید اصلاً آدم نمی شوید، مال حرام خور هستید، چیکار دارید به این کارها به ما چه ربطی دارد. مال حرام خوار باید جواب به خدا پس بدهد، گناهکار جوابش را به خدا پس می دهد تو ناراحتی نرو، کنارش قرار نگیر. پیامبر(ص) بر اساس دستوری که از خداوند دریافت کرده بود یک مهمانی ترتیب داد همه چیز را حاضر کرد، همه خوردند و تفریح کردند در آخر که پیغمبر(ص) می خواست گفتگو را آغاز کند ابولهب همه چیز را به هم ریخت فهمیده بود چه خبر است مهمانی را مخدوش کرد، بی نتیجه شد. روز دوم رسید، به حرفم خوب دقت کنید، باز مهمانی گرفت اما ابولهب را دعوت نکرد، پس تو می توانی انجام ندهی، نه؟ چون خلاف اعتقادات خودت و خانواده ات می خواهد حرکت کند دعوت نکنی، در پایان، دعوت خودش را اعلام کرد که ای فامیل، دوستان، آشنایان، عزیزان و بستگان من چنین و چنان است، شما را به یکتا پرستی دعوت می کنم، شما نگاه نکنید در عربستان کفر، بت پرستی و شرک بود. چه شرکی بود؟ خدا را با غیر خدا با همدیگر می پرستیدند، پس خدا را می شناختند، نه این که نشناسند هیچ کسی پاسخ مثبت به پیامبر(ص) نداد. امیرالمؤمنین علی(ع)14 ساله بودند برخاست و گفت: ای پیامبر خدا من تو را در این راه یاری می کنم، دستش را جلو گرفت که با پیامبر(ص) دست بدهد تا دستش را به عنوان پیمان فداکاری با پیامبر(ص) فشار بدهد، پیامبر(ص) گفت: علی جان بنشین. باز دوباره پیامبر(ص) دعوتش را تکرار کرد امیرالمؤمنین(ع) دوباره بلند شد پیامبر(ص) دستور داد علی جان بنشین، بار سوم دعوت را تکرار کرد باز هم تنها علی(ع) از جا بلند شد این بار پیامبر(ص) دست علی(ع) را فشرد و فرمود: هان ای خویشاوندان و بستگانِ من علی(ع) برادر و وصیّ و خلیفه من در میان شما است.
سند: طبری تاریخ العمم و االملوک جلد 2،ابن اسیرالکامل و علی التاریخ جلد 2 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد3
یکی از وقایع مهم در سال های اول بعثت پیمانی است که بین پیامبر(ص) و یثربیان شب 13ذی الحجه بسته شد. آن زمان اسم مدینه یثرب بود بعد از این که پیامبر(ص) به آن جا رفتند نام را به مدینه تغییر دادند. از روز بعد مسلمان ها را به تدریج و تک تک روانه مدینه کردند گفتند بروید و این جا نمانید. یک عده را حبشه فرستادند، قریش که این وضع را دید و دیدند فایده ای ندارد گفتند باید پیامبر(ص) را بِکُشند تا این قائله بخوابد، یک عده گفتند: در چاه بیندازیم مثل حضرت یوسف، از مکه بیرون کنیم و از این قصه ها ولی به هر حال باید بمیرد، جوانان بنی هاشم مگر از خون پبامبر(ص) می گذرند گفتند چه کار کنیم؟ گفتند از هر قبیله ای یک جوان دعوت می کنیم و شمشیر به دستش می دهیم و همه ما با همدیگر حمله می کنیم او را می کُشیم آن وقت دیگر نمی توانند همه قبائل را خونخواهی کنند، مجبور هستند که خون بها بگیرند و از این امر بگذرند و بروند. خداوند پیامبر(ص) را آگاه کرد، قریش شب اول ربیع الاول تصمیم به کشتن پیامبر(ص) گرفت به همین شکل که گفتم جوانان را از گروه ها و اقوام مختلف دعوت کردند و شمشیر به دست دادند، پروردگار به پیامبر(ص) دستور داد که مکّه را شبانه ترک کن، پیامبر(ص) برای رد گم کردن و این که این ها در تاریکی رد این ها را نگیرند نیاز بود به این که کسی جای پیامبر(ص) بخوابد. جای پیامبر(ص) خوابیدن هم معلوم است دیگر یعنی چه؟ یعنی که دیده نشود، این ها گول بخورند و بدانند پیامبر(ص) خواب است صبح به یک باره حمله کنند و پیامبر(ص) را بکشند. امیرالمومنین (ع)پذیرفت که جای پیامبر(ص) بخوابد و خداوند این حکایت را در سوره انفال آیه30فرموده: به یاد آور هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا به قتل برسانند یا از مکّه خارج سازند آن ها چاره می اندیشیدند و نیرنگ می زدند، خداوند هم تدبیر می کرد، خدا بهترین چاره جویان وتدبیرکنندگان است. از نیرنگ دیگران نترسید، هر جا ترسیدید به بغل خداوند پناه ببرید. بگویید: من که خودم را به تو سپردم، مگر نگفتی که خودت بهترین تدبیرکننده و چاره جویی. الغرض: بنده این مقدار را برای شما آوردم چون می خواهم بگویم ما در عصری زندگی می کنیم که اگر پذیرش ولیّ خدا را فقط چون گفتند امام است بپذیریم خداوند دیگر این پذیرش را از ما قبول نمی کند. سند حرفم، سوره عنکبوت آیات 1 و 2 خداوند فرموده: فقط به صرف این که بگوئید ایمان آورده ایم فکر کردید شما را رها می کنیم، شما باید امتحان پس بدهید باید گزینش بشوید. متأسفانه در عصر حاضر می بینیم کسانی را که ایمان زبانی داشتند و چون ایمانشان فقط نوک زبانشان بود، من خدا و پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) را قبول دارم، برای امیرالمؤمنین(ع) سینه چاک می کردند اما خلاف آن چه که امیرالمؤمنین(ع) دستور می داد عمل می کردند، این ها خیلی زود زیر نفوذِ زبان بازهای تحت تعلیم ابلیس قرار گرفتند. ابلیس را که نمی بینید ابلیس به شکل آدم ها نفوذ می کند. به شکل آدم ها نه، در آدم ها بعد همان آدم های روبرویتان حرف هایی می زنند که می گویی راست می گوید. تو چطور می توانی بگویی راست می گوید! فقط یک دلیل دارد ایمانت نوک زبانت است، ایمانت از قلبت بلند نمی شود، به همین سادگی. خیلی ها الان جهت ایمان و اعتقادی شان را عوض کردند، بیچاره ها از این جا مانده از آن جا رانده، بلاتکلیف، آواره از سویی هر چه سن بالا می رود می ترسد می بیند که انسان ها می میرند، زیر خاک می روند می گوید: من هم بالاخره زیر همین خاک می روم، اگر یک درصد هم چیزهایی که گفتند راست باشد من چه خاکی برسرم کنم از این من می خواهد برگردد بگوید غلط کردم، خجالت می کشد چون همه او را هوی می کنند یا عمری تو همه چیز را پشت و رو کردی این ها از این جا رانده و از آن جا مانده اند، چون دارای زیربنای محکمی از ابتدا نبودند حالا چگونه می توانیم زیر بنای محکم اعتقادی به دست بیاوریم؟ نسل حاضر ما بیشتر از عقلش مدد می جوید، این ها نسل کامپیوتر هستند ( صفر و یک) هستند. می دانید 0 و 1 یعنی چه؟ من یک کمی می دانم، بچه های جوان تر خیلی بهتر از من می دانند نسل حاضر یا صفرِ صفر است یا یکِ یک. این ها بیشتر از عقلشان استفاده می کنند تا از احساس و قلبشان، پس باید خوراک کافی و سالم برای این عقل آماده کنیم، بد می گویم؟ می خواهد با عقلش استدلال کند به این عقل باید یک خوراکی بدهید که درک کند و یک خوراک سالم به آن بدهید، اگر خوراک سالم بدهید بعد از این که عقلش این خوراک را هضم کرد تبدیل می شود به یک محتوای شفاف و نورانی قلب، آن وقت دیگر هیچ چیز تکانش نمی دهد. هضم عقلی، چطور است، چکار کنیم؟ عرض می کنم وقتی شما به یک غیر مسلمان می خواهید اسلام را بشناسید در ممالک اروپایی که اسلامی نبوده، خیلی هایشان الان مسلمان هستند؟ چطور الان می آیند مسلمان می شوند؟ می گوید بگذار ببینم اسلامی که این ها می گویند چیست؟ شاید توانستم من ردش کردم یا شاید هم راستی راستی درست است می آید جلو، وقتی آمد جلو چکار می کند؟ اول شخصیت های مهم دین اسلام را شناسایی می کند این شخصیت ها چه کسانی بودند و چه کارهایی کردند! در بحران های دنیایی عملکردشان چگونه بود! دوره عمرشان را چطور و در چه سطحی گذراندند؟ ما استناد می کنیم امیرالمومنین(ع) چنین فرمودند، امام حسین(ع) چنین فرمودند، وقتی امام حسین(ع) نمی شناسی، فرموده امام حسین(ع) به چه درد شما می خورد؟ هیچی، شما او را نمی شناسی چطور از کلامشان استفاده می کنی؟ الّا این است که شما مفت بر هستی؟ فقط برای این که قصد و هدفتان را پیش ببری و بگویی من هم هستم از نام حسین(ع) استفاده می کنی؟ نه نمی شود. ما می دانیم که پیامبر خدا و اهل بیتش از معصومین و عاری از گناه هستند اما باز هم برای یک غیر مسلمان لازم است که به او اثبات بشود پس بهترین راه این است جزء به جزء مسیر زندگی دنیایی پیشوای دین را بشناسیم تا ببینیم، بفهمیم، بعد بپذیریم، نفهمیدی نپذیر چون با همان سرعت که می پذیری با همان سرعت هم رد می کنی، بفهم بعد بپذیر، آن وقت در عمق جانمان می نشیند و با وزش باد مسموم ابلیس، عقلمان سیاه و مسموم نمی شود. امشب به زندگی امیرالمؤمنین(ع) نگاه کردیم که در چه خانواده ای متولد شدند، این خانواده پرده دار کعبه بود، کعبه خانه ای بود که بنای آن را ابراهیم خلیل الله به دستور پروردگار کامل کرده بود؛ پس در آن سرزمین خدایی را می شناختند و آن خانه را هم می شناختند و عده ای خدمتگزار آن خانه بودند، درست است؟ در کودکی خانواده دچار تنگدستی شد، امیرالمؤمنین(ع) همراه و هم سفره پیامبر اعظم(ص) شد، در دامان پیامبر خدا بزرگ شد، همراه و هم سفره بود، در کارها، عبادات، رفتارها و گویش ها همراه، همگام و تربیت یافته پیامبر(ص) شد. در زمانی که فرشته وحی رسالت را به پیامبر(ص) اعلام کرد امیرالمؤمنین(ع) کنار ایشان بود، اولین نمازگزار مرد در پشت سر پیغمبر(ص) بود، هنگام دعوت پیغمبر(ص) سه بار اعلام آمادگی کرد خوب گوش کنید، به خدا ما هم که سنمان بالاست اگر در یک مجلسی سه بار دستمان را ببریم بالا بگوییم: من هم هستم، بگویند دستت را بیانداز، قهر می کنیم می رویم، نمی کنیم؟ به ما بر می خورد، در زمان اعلام رسالت، امیرالمؤمنین(ع) سه بار اعلام آمادگی کرد و دو بار پیامبر(ص) ایشان را به نشستن امر فرمود اما باز بار سوم بلند شد درحالی که یک نوجوان بود نه یک پیرمرد، نه یک آدم دنیا دیده، باز هم بلند شد آیا می توانید از این درس بگیرید؟ آیا این قدر در گفته هایتان صداقت دارید، در باورهایتان عمیق هستید که اگر دو بار شما را امر به نشستن کنند باز هم دستتان را بلند کنید و بگویید: من می خواهم حرفم را بزنم، من می خواهم بگویم، اما امیرالمؤمنین(ع) با احساسات تصمیم نگرفت، با اعتقادش از جایش بلند شد به همین دلیل هیچ چیزی این اعتقاد را متزلزل نکرد. زمان خطر بدون ذره ای تردید در جای پیغمبر(ص) خوابید در حالی که می دانست شمشیرهای برهنه یکی هم نه که یکی بزند او روی خود را پس بزند بقیه بفهمند این پیغمبر(ص) نیست، این علی(ع) است. حتی پارچه سبزی که پیغمبر(ص) روی خود می انداختند را امیرالمؤمنین(ع) انداختند روی سرشان که چهره شان دیده نشود پس باز هم به مرگ نزدیکتر شد،. امروزه داریم دورانی را سپری می کنیم که اگر بخواهیم به عمق وجود انسان ها ورود کنیم و آن ها را زیر و زبر کنیم باید مثل یک زمین لم یزرع، یعنی زمینی که زراعت نشده هیچی در آن نیست عمل کنیم، آن را آماده بذرپاشی کنیم؛ در ابتدا باید به عقلشان نفوذ کنیم، عقلشان را مملو از مسائل منطقی قابل پذیرش، دین ما دینی است منطقی، برای همه چیز پایه و اساسی دارد، باید به آنها بپردازیم، بعد درجه مطالب ورودی عقل را ذره ذره قوی کنیم، بیاوریم بالا تا جایی که این زمین غیر قابل کاشت را آماده کاشت کنیم برای دانه های حقیقت. سپس هر دانه حقیقتی که در مزرعه عقل بارور شد به وادی قلبشان روانه کنیم تا نسل های بعدی خیلی بهتر، کامل تر و شفاف تر از نسل حاضر بشوند؛ این امری ست سنگین و با سختی فراوان همراه است چون در ابتدا باید عقل خودمان را با منطق درست و کامل بارور کنیم تا دانه ای برای دیگران داشته باشیم ولی خبر بد: هیچ چاره ای نداریم کمر همت تان را سفت ببندید یا معدوم هستید در همین دنیا قبل از مُردن، انسانی که به درد نخورد، انسانی که نتواند تکلیفش را انجام دهد مُرده ای بیش نیست همین، پس کمر همت را سفت کنید.
چون هیچ راه چاره ای ندارید همین است.
جشن میلاد شمس ولایت شد شادی اهل ولایت بی نهایت شد
ساقی کوثر، مولا علی حیدر ای به عالم تاجِ سر، مولا علی حیدر
چشم عالم شد محو تماشایش خاک کعبه مزیّن به قدم هایش
عشق ناب او طعم عسل دارد فاطمه بنت اسد گل در بغل دارد
ماه روی او شد قبله مقصود کعبه تا روز ابد نازد بر این مولود
شکر لله، شکر لله که بر او گرفتاریم ما تمسّک بر ولای مرتضی داریم