منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

پرورودگار را از میان کلام مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام درک کنیم ؛ بخش ششم

بسم االله الرحمن الرحیم

می گوییم، دست ها را بر سینه گذارده، کفش ها از پا بیرون آورده، در نهایت احترام و ادب به محضر مولا امیرالمؤمنین علی(ع) رفته، سلامی و درودی، در کمال تواضع و فروتنی ابراز می نماییم تا از محضر ایشان بحث خداشناسی را ادامه دهیم .

در ادامه کلام های هفته های پیشین مولا فرمودند: خداوند برای پدید آمدن موجودات وقت مناسبی را قرار داد موجودات را هماهنگ کرد، در هر کدام غریزه خاص خود او را قرار داد، غرایز را همراه آن ها گردانید، خدا پیش از این که موجودات را بیافریند از تمام جزئیات و جوانب آن ها آگاهی داشت، حدود و پایان آن ها را می دانست، به اسرار درون و بیرون پدیده ها آشنا بود کلام مولاست مثال های کوچک بزنیم شاید راه بیفتیم .
نکته اول : برای پدید آمدن موجودات وقت مناسبی را قرار داد؛ خیلی ساده نگاه کنیم، تولید میوه های تابستانی و زمستانی، این ها هم جزء موجودات هستند، نیستند؟ مثل هندوانه، خربزه، انگور و امثال آن ها، درست است که الان با روش های سردخانه ای همه فصول همه میوه ها را دارند ولی نخورید، برای خدا هر میوه ای را در فصل خود آن بخورید، از لحاظ طب سنتی خوردن آن ها در هر فصلی غیر از فصل رویش آن ها درست نیست، آیا برای سلامتی بدن آدمی ضرر ندارد؟ حتماً دارد. تابستان با وجود گرمای زیاد و تعریق دائم، بدن به آب زیاد نیاز دارد، میوه های آبدار هم مثل طالبی و هندوانه، بخشی از این کمبود آب بدن را جبران می کنند و شما مجبور نیستی که دائم فقط آب بنوشی و حال تهوع به تو بدهد علی الخصوص که این ها وقتی وارد بدن می شوند تنها مثل آب عمل نمی کنند، مواد مغذی آن ها در جایی انباشته می شود و آب آن ها چون آب غلظت داری است در لابه لای بافت ها ذخیره می شود و بعد به مرور مصرف می شود پس برای تابستان مفید هستند، اما زمستان با وجود رطوبت هوا، سرما و بارندگی، طلب آب بدن کاهش پیدا می کند، حالا اگر هندوانه مثل تابستان به بدن آدم برسد خدا می داند چه می شود! متأسفانه امروز به دلیل موجود بودن این میوه در فصول غیر تابستان باز هم خورده می شود، شما نخورید به خودتان رحم کنید. به همین دلیل سلامت جسمی آدم ها خیلی هم مناسب نیست، از این دکتر به آن دکتر می روند. این یک مثال خیلی کوچک بود، خداوند برای به وجود آمدن موجودات وقت مناسبی قرار داد اما اگر آدمی ایجاد مشکل نکند .
نکته دوم: موجودات را هماهنگ کرد، در هر کدام غریزه خاص خود آن را قرار داد، غرایز را همراه آن ها کرد، در طبیعت همه موجودات را صاحب غریزه فرمود. نکته بسیار بزرگ و قابل توجهی است چرا که در مورد جنسیت غریزه سبب جفت شدن موجودات می شود، نه تنها در مورد حیوانات حتی در میان گیاهان هم این قصّه صدق می کند، اگر بخواهید در این زمینه بیشتر بدانید خوب است در اینترنت به جای دیدن کلیپ های مبتذل و مسخره، سری بزنید و این مطالب را جستجو کنید، ببینید که چقدر برای شما اطلاعات هست. یادم می آید که سال ها پیش که مطالعه می کردم درختانی هم بودند که درخت نر و ماده جدا بود و در فصل گرده افشانی، یا با زنبورها که بلند می شوند از این یکی به آن یکی می نشینند، یا وزش باد از یکی گرده بلند می شد بر دیگری می نشست. در حیوانات هم که عیان می بینید، تعدادی نر هستند، تعدادی ماده، هر کدام غریزه مخصوص به خودشان را دارا هستند، براساس همین غرایز هم در زمان های تعیین شده از سوی پروردگارشان جفت گیری و تولید مثل می کنند، زیباتر این که هر موجودی در زمان معینی جفت گیری و تولید مثل دارد، همه با هم در یک زمان نیستند. برادر من در زمین خود در شمال یک الاغ دارد، چند ماه است که این باردار است! ظاهراً الاغ ها سالی یک بار زایمان می کنند، حالا تصور کنید اگر قرار بود مثل مرغ و خروس تخم بگذارند یا بچه دار شوند چه اتفاقی می افتاد؟ کل مملکت را الاغ ها می گرفتند، قابل کنترل که نبودند! شما خدای عالم را ببینید چقدر زیبا این ها را تدوین می کند، الله اکبر! برادر من هر روز آن را نگاه می کند و می گوید هنوز نشده، هنوز خبری نیست، هنوز زود است، درحالی که سگ داشت و سگ ها خیلی قشنگ شش قلو زائیدند، حالا فکر کنید اگر الاغ شش قلو بیاورد چه می شود! الاغ ها در زمین او یورتمه می زنند و می روند، درخت های آن را داغون می کنند، پس هر موجودی در زمان معینی جفت گیری و تولید مثل می کند، همه با هم در یک زمان نیستند، حتی در مورد غریزه تغذیه کردن، تغذیه حیوانات با هم متفاوت است، چون خوردن هم یک جور غریزه است، هر کدام از یک چیزی می خورند، خوراکشان متفاوت است. حتی موجودات قوی مثل ببر یا پلنگ وقتی حیوانی را شکار می کنند و می خورند، ته مانده غذای خود را دست نمی زنند، ته مانده غذای آن ها برای حیوانات دیگری است، در لانه خود نمی برند تا انبار کنند، حیوانات دیگر می آیند از آن ها تغذیه کنند. اگر به موجودات، غیر انسان ها، متمرکز شویم شاید خیلی زودتر هم به مقصد برسیم، چرا که غیر از انسان ها بقیه موجودات در عالم هستی بر اساس فطرت الهی که در آن ها هست حرکت می کنند، این آدم است که فقط همه چیز را خراب کرده است، جابه جا کرده است. حیوانات، گیاهان و موجودات دیگر هیچ چیزی زیاد یا کم از خودشان ارائه نمی کنند. به همین دلیل آفرینش بی نقص و زیبای خداوند را در این موجودات بدون حضور اختیار می شود دید، که اختیار، تمّرد و گردن کشی را همراه می آورد .
نکته سوم: خدا پیش از این که موجودات را بیافریند از تمام جزئیات و جوانب آن ها آگاهی داشت، حدود و پایان آن ها را می دانست، از اسرار بیرون و درون پدیده ها آشنا بود؛ باز یک مثالی بزنم که این روزها همه جا به وفور به چشم می خورد؛ ساختمان سازی، حالا چه یک زمین بایر خالی باشد یا یک ساختمان فرسوده ای که پایین می آورند دوباره ساخته می شود، توجه کنید خیلی ساده است همه هم می بینند، در هر دو مورد ابتدا یک مهندس نقشه بردار می خواهد، زمین را برآورد می کند ، ابعادش را می نویسد، بعد در آن ابعاد روی صفحه کاغذ از در ورودی شروع می کند؛ این جا در است، این قدر جا می گیرد، این جا راهروی ورودی است، خلاصه جلوتر می آید، دستشویی، حمام، آشپزخانه، اتاق خواب ها، نشیمن، پذیرایی، همه این ها را روی کاغذ ترسیم می کند، بعد در هر کدام، آن هایی که نیاز به فاضلاب دارند، دستشویی دارد، جای آن ها را تعبیه می کند، محل گرمایش، سرمایش اتاق ها و پذیرایی ها را معین می کند، بعد تازه ضخامت دیوارها را حساب می کند که ببیند اگر از ضخامت دیوارهای این اتاق کم کنیم چقدر از مساحت آن باقی می ماند، بعد از ابعاد اتاق ها کم می کند. کمدهای دیواری و... اگر بخواهم بگویم حالا حالا ها کار دارد، من که نقشه کش نیستم فقط دیدم چون در خانه مان داشتیم و موارد مشابه این را زیاد دیدم. حالا این تازه برای یک واحد است اگر این ساختمان واحد ها و طبقات متعدد داشته باشد، بعد واحد ها اندازه های متفاوت داشته باشد، ببینید چه اتفاقی می افتد، هرکدام نقشه خود را دارد و تمام این ها باید انجام شود و روی کاغذ بیاید، بعد تازه شروع به ساختن می کنند. آن وقت قشنگی آن، این است که وقتی می سازند تازه عیوب نقشه پیدا می شود! این جا را کوچک گرفته است، آن جا را بزرگ، سازنده این جا را باید آن شکلی می گرفته ولی این شکلی گرفته است، خدا می داند که تازه چنین سازه هایی که برپا می شود چقدر پرسنل می خواهد از ساده ترین آدم ها و کارها تا متخصص ترین سطح کاری، کار یک سازنده را گفتم، آن کسی را که جلو دستی است و همه هم می بینند، در خانه هایتان همه ساختمان سازی دارید حالا ببینید بروید و داخل شوید چه خبرها خواهد بود. اما خداوند قبل از آفرینش موجودات، یک پازل داشت؛ هفته قبل گفتم که پازل چیست؛ که در این پازل همه چیز جای مناسب خود را با همه ی ابعاد آن داشت، حتی نکات پنهان آن ها و هم نیازهای آن ها را می دانست. فکر کن آن نقشه کشی که می گوید اینجا باید چاه فاضلاب باشد، آیا می داند که این چاه فاضلاب بعد به عمق فرو می رود، از کجا می رود، بعد چاه کن کجا را می کند، چه عمقی را می کند و الی آخر...، نه! ولی خداوند تمام این ابعاد و نیازهای آن ها را، در آن پازل خود داشت، حتی دوره عمر آن ها در دنیا، چقدر دوام می آورند، چقدر عمر می کنند؛ پروانه ها تا جایی که می دانم کمترین عمر را دارند، خداوند می داند هر پروانه ای چند روز پر می زند و پروانگی می کند، خدا می داند این ها چه می خواهند بخورند، چطوری می خواهند زیست کنند تا الی آخر، همه را در این پازل، پنهان و بی رنگ، آماده دارد، بدون این که بخواهد نقشه بکشد، بدون این که بخواهد اندازه بگیرد، بدون این که دنبال مصالح بگردد، سازنده تعیین کند، فقط آن قطعه پازل را که می خواهد آفرینش کند به آن می گوید کن فیکون، باش و آن هم می شود. تصور کنید آن چه را که از قطعات پازل می آفرید، ابتدا پر رنگ تر می شوند و بعد کامل موجود می شود. باید به آن فکر کنید، چشم هایتان را ببندید چیزی را که می گویم تصور کنید، ببینید چقدر لذت بخش است؛ وقتی تصور می کنید یک اندیشه ای کنار آن می آید؛ آیا خدا خارج این پازل است؟ یعنی خدا یک جای دیگر است، پازل یک جای دیگر؟ شما چه فکر می کنید؟ آیا می شود که خدا خارج این پازل باشد؟ نه نمی شود. اگر بگوییم هست، یعنی پازل یک چیزی است که خدا در آن نیست، پس این هم نمی شود، پروردگار عالم با همان پازل است، پازل با آن خدا جان دارد. من برای شما پازل گفتم برای این که یک تمثیلی باشد و شما را به حیطه یک تصوری ببرد، نه اینکه واقعاً چنین باشد. این جا که رسیدم سعی کردم ذره ذره جلوتر بروم، دیدم نفسم دارد بند می آید، دیگر نمی توانم ادامه دهم، جسمم گنجایش این فهم را دیگر نداشت، حس کردم اگر بیشتر ادامه دهم جسمم از هم پاشیده و پودر می شود دیگر جلو نرفتم چون دیگر تحمل آن را نداشتم. تا چه موقع خودش عنایت کند و بتوانم بیشتر مشاهده کنم .
در دیده دیده، دیده ای بنهادم وان را به جمال او جلا می دادم
ناگه به سر کوه کمال افتادم از دیده و دیدنی کنون آزادم

نوشتن دیدگاه