پرورودگار را از میان کلام مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام درک کنیم بخش یازدهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پروردگار را از میان کلام مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام درک کنیم
- بازدید: 207
بسم الله الرحمن الرحیم
هر جان که الهی شود در لا مکان پیدا شود ماری بود ماهی شود از خاک بر کوه سر زند خدا قسمت کند این چنین بشویم.
این شب ها سر در کلام مولا امیرالؤمنین (ع)فرو بردیم تا به جایگاهی که هر شیعه امیرالمؤمنین (ع)، مؤمنین باید برسند ما هم ان شاءا... برسیم باز در نامه 31 آقا امیرالمؤمنین (ع) می خوانیم که ایشان فرمودند:" پسرم بدانکه روزی دو قسم است: یکی آن که تو آن را می جویی و دیگر آن که او تو را می جوید، اگر تو به سوی او نروی او به سوی تو می آید."
خیلی از ما دنبال یک روزی هایی می دویم، به آن نمی رسیم، ما دنبال آنها می گردیم، یک چیزهایی را می خواهیم که برای ما مناسب نیست، اما گاهی اوقات عملاً آن روزی هایی که برای ما مقرر است، دنبال ما می آیند اما می گوید که پس چرا به دست من نمی رسد متوجه نیستی آن را پس می زنی. یک شبی چندین سال پیش در مراسمی یکی از دوستان که مشاهدات او خیلی بالا بود، مشاهده کردند که در بر یک طبقی کلی بسته های کوچک زرّین بود ملائک آوردند و دانه دانه جلوی مهمان هایمان گرفتند بعضی ها با ذوق برداشتند، بعضی ها با اکراه برداشتند، بعضی هم طبق رو پس زدند، کاری نمی شود کرد. روزی می آید خودش پس می زند.
"چه زشت است فروتنی به هنگام نیاز،"
این فروتنی، منظور متانت نیست، بلکه آن حالت کرنش و خواهش و کوچک کردن خود شخص، برای این که یک چیزی را نیاز دارد و می خواهد بگیرد.
"چه زشت است فروتنی به هنگام نیاز و ستمکاری در هنگام بی نیازی."
خودش دارد ولی به بقیه زبان بسیار تلخ خود را می پراند و حرف می زند، آزار می دهد. "همانا سهم تو از دنیا آن اندازه خواهد بود که با آن سرای آخرت را اصلاح کنی."
سرای آخرت با چه اصلاح می شود؟ به این که به اندازه بخوری، به اندازه بپوشی، مال حرام نکنی، خانواده ات در آسایش و امنیت باشند و از زیادی مال تو تحت عنوان انفاق، به مردم نیازمند برسد، هرچه که به خانواده ات راحت می گذرانی، آرام می گذرانی، در فشار قرارشان نمی دهی، برای تو احسان می نویسند. ببینید این که می گویم منظورم این نیست که؛ خانم هست که برای هر 15 روز و ماهی یک بار خود، یک دست لباس کامل می خواهد؛ این را نمی گویم ولی از لحاظ پوشش، از لحاظ خوراک، اگر دست تو باز است، در رفاه قرار می گیرد، این می شود احسان. افراد خانواده خودت، خانواده زنت، همسایه هایتان، فامیلتان، از آن چه که خدا روزی کرده، شما تا آن جایی که بتوانید و برای سرای آخرت تان این کار را انجام دهید و آخرت تان را اصلاح کنید، روزی شما است اما مابقی که می آید فوری و فوتی از چنگ تو می رود یا برای حرام خرج می شود و تو هم زور خود را زدی و دویدی، گناهان آن سهم تو، کلام امیرالمومنین است، نامه 31 در نهج البلاغه بروید و بخوانید.
"سهم تو از دنیا آن اندازه است که با آن سرای آخرت خود را اصلاح کنی، اگر برای چیزی که از دست دادی ناراحت می شوی، پس برای هر چیزی که به دست تو نرسیده است هم نگران باش."
من دو سه تای آن را تجربه کردم؛ یک قوی چینی خیلی زیبا داشتم، خیلی قشنگ بود، هدیه گرفته بودم، در آن هم یک دسته گل مصنوعی خیلی زیبا گذاشته بودم، هروقت در خانه خیلی خسته و بی حوصله بودم به این قو و این گل ها نگاه می کردم، بچه ها می دانستند که من چه قدر این را دوست دارم، یک روز بچه ها می دویدند علی الخصوص دخترم، خودش و پسرعمویش بود، کوچک بودند و بازی می کردند، دور میز پذیرایی می دویدند، یک چیزی هم دستشان بود و می گرداندند، زدند قو افتاد پایین و شکست. من وقتی از آشپزخانه آمدم بیرون، دیدم رنگ دخترم سفید است، چون می دانست که من چه قدر این را دوست دارم و چقدر سفارش می کنم، من فقط نگاه کردم و گفتم؛ بچه ها مواظب باشید به دست و پایتان نرود. اگر برای چیزی که از دست می دهید ناراحت می شوید، بهتر است برای همه آن هایی هم که منتظرش بودی و به دست تو نرسیده ناراحت شوی چون آن ها هم همین حکم را دارند. یک چیزی هست استفاده می کنیم، هروقت هم وقتش رسید و عمرش تمام شد، می رود شلختگی و بی توجهی یک چیز دیگر است، این ها را با هم قاطی نکنیم. حراست کنیم، نگهداری کنیم ولی یک چیزی که رفت، دیگر رفت. چند سال پیش پسرم دوچرخه خریده بود که از این جا تا لاله زار را با دوچرخه برود برای این که دیگر با ماشین نرود، در حیاط می گذاشت، یک شب خوابیدیم و صبح بیدار شدیم، هر چه گشتیم دوچرخه را ندیدیم. دوچرخه کو ؟ یکی لای در را باز گذاشته بود، دوچرخه را بردند، آمد و گفت مامان دوچرخه را بردند، گفتم فدای سرت، قضا و بلایت بود، رفت، ولی تا قبل از آن مدام می گفتم در را ببندید، سفت ببندید، دوچرخه را می برند. آن یک چیز دیگر است و این یک چیز دیگر. اما رفت، فدای سرت، قضا و بلا بود و تمام شد .
"با آن چه در گذشته دیده یا شنیده ای، برای آن چه که هنوز نیامده، استدلال کن ."
ما شنیدیم اول پائیز که می شد مادرانمان لباس گرم برای بچه ها می خریدند، لباس مناسب آماده می کردند، وسایل زمستانی حاضر می کردند، بعد آخر زمستان که می شد این ها را جمع می کردند، لباس بهاری و الی آخر. با آنچه که قبلاً دیدید و آن چه که شنیدید و درست است.
" برای چیزهایی که هنوز نیامده استدلال کن زیرا تحولات و امور زندگی همانند یکدیگر هستند."
یک زمانی وقتی ما بیرون می رفتیم، بچه که بودیم و کوچک بودیم، کاپشن هایی که الان هست که نبود ، پلورهای بافتنی کلفت آن هم بافنده مادر بود به تنمان می کردیم و می رفتیم. همان، امروز کاپشن است، پس باید تهیه کنی هیچ فرقی نمی کند.
"از کسانی مباش که اندرز سودشان ندهد. پند و نصیحت به آن ها اثر نمی کند، مگر با آزردن فراوان."
بعضی ها را می خواهیم نصیحت دهیم، پندی دهیم، گوش نمی دهند، فحششان می دهیم، بد و بیراه شان می دهیم، آنها را می زنیم که پس تو کی می خواهی آدم شوی؟
"از کسانی نباش که با اندرز، پند و نصیحت سودشان نمی دهد مگر این که آزارشان دهند و تنبیه شان کنند زیرا عاقل با اندرز و آداب پند گیرد، حیوانات با زدن."
خدایی نکرده ما جزء حیوانات که نیستیم.
" غم و اندوه را با نیروی صبر و نیکویی یقین، از خودت دور کن."
صبور باش بعد هم بگو من یقین دارم این روزگار سخت می گذرد و روزگار شاد خواهد آمد . این طوری غم و اندوه را از خودتان دور کنید.
"کسی که میانه روی را ترک کند از راه حق منحرف می گردد."
میانه رو باشید، نه همیشه در عذاب و سیاه و گریه زاری برای اهل بیت بمانید، نه همیشه پی رقص و از این قصه ها باشید، هر دو بد است. شادی کنید، شادی حلال، به وقت عزا هم عزاداری کنید.
"یار و همنشین، چنان خویشاوند است."
دوست شما، آن کسی که همنشین شما است، آن کسی که شما را یاری می کند، مثل خویشاوند شما می ماند، مثل خواهرتان و مثل برادرتان است.
"دوست آن است که در نهان آئین دوستی را رعایت کند."
آئین دوستی چیست؟ حرمت دوستم را وقتی نیست حفظ می کنم، پشت او حرف نمی زنم، اگر کسی حرف زد جلوی حرف زدن اضافه او را می گیرم، آئین دوستی، با هم نان و نمک خوردیم، می دانیم غیبت کردن گناه است، مثل خوردن گوشت برادر مرده مان، اما اگر یکی نشست و از او دارد غیبت می کند، گوش می کنیم بعد وقتی جای دیگر نشستیم می گوییم، خدا مرگم بدهد، خبر داری؟ فلانی این همه ادعا می کند این طوری است و..، تو اصلاً این طوری او را دیدی؟ این آئین دوستی نیست، این آئین خیلی زشتِ شیطانی است، مراقب باشید.
"هواپرستی مثل کوری است،"
آن هایی که دنبال هوا و هوس نفس هستند
"چه بسا دور، که از نزدیک، نزدیک تر است و چه بسا نزدیک که از دور، دورتر است."
نشنیده بودید که می گفتند در یَمَنی با منی پیش منی؛ دور هستی، تو یمنی، اما چون قلباً با منی، پس پیش منی. بی منی، پیش منی در یمنی؛ اما قلبت با من همراه نیست، پیش من و چسبیده به من هم نشسته ای و زندگی می کنی اما انگار که تو کیلومترها از من دور هستی، انگار در یمنی.
" انسانِ تنها کسی است که دوستی ندارد، کسی که از حق تجاوز کند، زندگی بر او تنگ می گردد،"
پس نگاه کنید اگر زندگی به شما تنگ است یک جایی یک حقی را تجاوز کردید، یک کاری کردید، یک قضاوتی کردید، یک حرفی زدید که نباید می زدید، خدا به شما سخت گرفته است تا متوجه شوید.
"هرکسی قدر و منزلت خویش بداند حرمتش باقی می ماند."
تصور کنید من بلند شوم و با این بچه های فسقل و کوچک حسینیه شروع کنم به دویدن و جیغ کشیدن تحت عنوان این که باید بچه ها را راه انداخت، هرکسی یک حرمتی دارد. هرچیزی یک حسابی دارد. نمی شود هرکاری را کرد، هرکسی قدر و منزلت خویش بداند حرمت او باقی است.
" استوارترین وسیله ای که می توانی به آن چنگ زنی، رشته ای است که بین تو و خدای تو قرار دارد."
به هیچ طناب دیگری آویزان نشو جز طنابی که خدا برای تو فرستاده است. می توانی بگیری و مطمئن بایستی.
"کسی که به کار تو اهتمام نمی ورزد دشمن تو است."
مراقب باشید.
"گاهی ناامیدی خودِ رسیدن به هدف است."
(گاهی نه همیشه) یعنی چه؟ می خواستیم سفربرویم، می خواستیم مثلاً با اتوبوس برویم، یخبندان بود از اتوبوس جا ماندیم، از سفر ناامید شدیم، فردا فهمیدیم در راه این مسافرهای بیچاره از سرما یخ زدند . این ناامیدی خودش چیست؟ رسیدن به هدف است. یعنی سلامت." بدی ها را به تأخیر انداز زیرا هر وقت بخواهی می توانی انجام دهی."
من همیشه به زن و شوهرهایی که خیلی اختلاف دارند می گویم: هرلحظه بخواهید، طلاق یک قیچی است. بزن و برو خلاص، اما اگر زدی دیگر برگردی و بخواهی این را به هم گره کنی چیز درستی و خوبی در نمی آید پس صبر کن، تلاش کن، امتحان کن تا می توانی آن را وصل نگه داری. مگر یک جا که دیگر به جان آمدی یا جانت در خطر است، یا ایمانت و خدایت در خطر است، آن موقع دیگر خودت می دانی.
"بریدن با جاهل، پیوستن به عاقل است."
از جاهل و نادان و کم عقل دور شدن، خود به خود شما را با عاقلان پیوند می دهد. "کسی که از نیرنگ بازی روزگار خود را ایمن ببیند به او خیانت خواهد کرد. "
من چنینم و چنانم، هیچ وقت اشتباه نمی کنم، هیچ اتفاقی هم نمی افتد، روزگار یک خیانتی در حق او خواهد کرد، یک جایی پوز او را بر خاک خواهد مالید که نفهمد چه کار کرده است.
"کسی که روزگار فانی را بزرگ بشمارد او را خوار خواهد کرد." هر کسی که فکر کند این زندگی دنیا خیلی بزرگ و عظیم است این دنیا او را خوار می کند. "چنین نیست که هر تیراندازی به هدف بزند. هرگاه اندیشه سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون خواهد شد." طرف این طور ایستاده می خواهد بزند. تا وقتی که فقط هدف را نگاه می کند، شاید بزند شاید نزند اما همان آن، که دارد می زند یک دفعه یک چیزی به خاطرش می آید حواسش پرت می شود بیاندازد، یک جای دیگر می رود. آن سلطان شما هستید، اندیشه تان فرق کند، تیرتان جای دیگری می رود." پیش از حرکت، از همسفر بپرس." با یکی همسفر و همراه می شوید، قبل از این که راه بیافتید از او سوال کنید، تو کی می خوابی؟ کی بیدار می شوی؟ وسایل خواب چه طور می خواهی؟ هتل چه طور می خواهی؟ خورد و خوراک ات را چه طور انتخاب می کنی؟ چه بسیار انسان هایی که دچار وسواس در استفاده از وسایل هستند، در استفاده از هتل های خاص هستند، در استفاده از رستوران های خاص هستند، بعد همسفر می شوند با یک عده ای که همه جا را این طوری می کند؛ بابا جنگل است، ولش کن، بخور و برو هیچ چیزی نمی شود. سراز کجا می آورند؟ دیوانه خانه." پیش از حرکت از همسفر سوال کند. پیش از خریدن منزل همسایه ات را بشناس."
خانه می خواهی بخری ، قیمت آن هم خیلی خوب و مناسب است، هول نشو برو ببین همسایه های آن جا چه طوری هستند." از سخنان بی ارزش و خنده آور بپرهیز گرچه آن را از دیگری نقل کرده باشی." فرد دیگری این را تعریف کرده و تو داری تکرار می کنی. می دانی این یعنی چه؟ همان کاری که ما در فضاهای مجازی می کنیم؛ یک کلیپ می فرستند، یک مقدار می خندیم و بعد می گوییم که چه مزخرفاتی است، اما با همه این ها، این را به دوستمان می فرستیم، به فامیلمان می فرستیم . تو که گفتی مزخرف است. پس برای چه می فرستی؟
کلام امیرالمؤمنین انتهایی ندارد.