پرورودگار را از میان کلام مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام درک کنیم بخش سیزدهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پروردگار را از میان کلام مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام درک کنیم
- بازدید: 278
بسم الله الرحمن الرحیم
در تفرجی که در گلستان مولا امیر مومنان علی (ع) می نمودم یک باغچه قشنگی دیدم، یک باغچه زیبا پر از گل های خوشگل، آن را برای شما آوردم. عنوان و اسم این باغچه این بود: درمان غفلت زدگی ها. ببینید چقدر ما در آن هستیم؛ خدایا چه کار کنم که غافل نشوم، خدایا چه کار کنم که درست بروم، از همه لحظاتم بهره ببرم؛ فوراً بر آن باغچه زیبا نشستم، خودم بهره بردم، گل هایی از آن باغچه برای شما چیدم و برای شما آوردم.
مولا فرمودند: هرکس بخواهد از غفلت زدگی یا غافل شدن در دنیا دور بماند، باید چنین کند: اول: هرکس باید از کار خویش بهره گیرد.
شما کاری را که دارید انجام می دهید باید بهره درست و خوبی برای شما داشته باشد، اگر بهره ای نداشته باشد، بیهوده است، گاهی ما کاری را می کنیم که گناه می کنیم، حرام می کنیم، صحبت ما اصلاً با آن نیست، آن از خط ما بیرون است اما خیلی از مواقع ما در عرض روز کارهایی را کنیم که هیچ سودی از آن نمی بریم، فرمودند: اگر می خواهی از غفلت زدگی در امان باشی باید هرکسی از کار خودش بهره بگیرد. من مطالعه می کنم می فهمم، خانم آشپزی می کند غذا تحویل می دهد، حالا یک خانم هم هست آشپزی می کند، برکت خدا فقط برای سطل آشغال خوب است، پس بهره ای ندارد، به درد نمی خورد چون به طور حتم موقع آشپزی حواس او این طرف و آن طرف بوده است. تلفن او زیر گوشش بوده، موبایلش مقابلش بوده و فضاها را جابه جا می کرده است، نتیجتاً غذایش سوخته، نپخته و ناجور.
انسان بینا کسی است که به درستی شنید.
ما بینا به کسی می گوییم که فقط می بیند، اما ببین امیرالمؤمنین (ع) چه می فرمایند: انسان بینا کسی است که به درستی شنید، اندیشه کرد، پس به درستی نگاه کرد، وقتی درست نگاه کرد آگاه شد، وقتی آگاه شد از عبرت هایی که جلوی روی او است پند گرفت، سپس راه روشنی را پیمود.
حرف ها را خوب بشنوید، درست بشنوید، نه این که کمی را بشنوید و مابقی آن را براساس دلتان و تفکر خودتان تعبیر و تفسیر کنید، آن وقت غفلت زده هستید. حرف را خوب بشنوید بعد به آن حرف فکر کنیم بعد به آن فکرمان درست نگاه کنیم، وقتی فهمیدیم و آگاه شدیم که صحیح است و از چیزهایی که در مسیرمان بود پند گرفتیم، آن وقت یک راه روشنی جلوی ما ایجاد می شود و پیش می رویم.
از افتادن در پرتگاه ها ، گم شدن در کوره راه ها دوری کنید.
این پرتگاه ها و کوره راه ها می دانید چیست؟ به خصوص نسل جوان ما گوش کنند، مادر و پدرها هم گوش کنند، همیشه می گویند فلان جا عروسی دعوت کردند و مختلط هستند، حالا خانم می گوید من نمی آیم یا آقا می گوید من نمی روم، آن یکی می گوید چه خبر است، اَه، یک شب که طوری نمی شود! می گوید بابا تو به جهنم، بچه ها چه می شوند؟ می گوید این ها دست ما بزرگ می شوند، ما می دانیم با این ها چطور رفتار کنیم، نه شما نمی دانید، یک بار به مجلس بزم حرام رفتن یا یک حرامی را یک بار امتحان کردن، دیگر از اسارت آن خارج نمی شوید، مواظب باشید. کسی که از پرتگاه ها و کوره راه ها پرهیز کرد چه می شود؟ می کوشد تا عدالت را پاس دارد، برای گمراهان جای اعتراض باقی نگذارد که در حق سخت گیری کند یا در سخن حق تحریف روا دارد یا از گفتن سخن راست بترسد.
دقیقاً همین. نرو آقا، خانم نرو، بعداً چرا به دروغ به بچه ات توضیح می دهی که حالا گاهی اوقات یک بار رفتیم عیب ندارد، یک بار خوردیم عیب ندارد؛ بابا این چی بود در آن مجلس می خوردی؟ می خورد برای این که نگویند اُمل است، نخورد می گویند اُمل است، می گوید این چیزی نبود شربت بود، بابا چرا به من ندادی بخورم؟ شربت مال بزرگسال ها بود،
راه عدالت را پیش بروید، برای گمراهان جای اعتراض نگذارید که به خاطر این که این اعتراض را می خواهید رفع و رجوع کنید یا در حق باید سخت گیری کنید که بعداً خانواده ها گوش نمی کنند یا در سخن حق تحریف روا داشته باشید.
من به خاطر می آورم خیلی بچه بودم، ما در خانواده مان و خاندانمان حجاب و رعایت حدود الهی باب بود، یک زن و شوهر جوانی، یک دختر جوان زیبایی را شوهر دادند، شوهر او پایبند نبود، خانم را لب دریا برد و با مایو گرداند، یک سه چهار سالی گذشت از آن فضا خوشش آمد، یک روز دعوا، زدند، توپ و تانک و تفنگ، خلاصه خانه ی ما آمدند، دعوا چه بود؟ آقا می گفت: خانم وقتی صبح، سوپور محله در می زند ، قدیم این طور نبود که کسی به کسی نباشد که، می آمدند در می زدند که آشغالت را بیاور، وقتی سوپور محله در می زند، با لباس خواب دم در نرو. پدرم و مادرم، مادر بزرگم و پدربزرگم هم می گفتند، خب راست می گوید، خانم نکن. گفت: کسی که من را برد کنار دریا و با مایو گرداند این حرف اصلاً از او نمی آید، به درد نمی خورد، قابل گوش کردن نیست. پس مواظب باشیم، حالا این آقا خودش را تیکه و پاره کند که مسلمانی این نیست و خدا این را نمی پسندد ولی دیگر فایده ندارد.
پس به هوش، ای شنونده از خواب غفلت بیدار شو، از شتابت کم کن،
می دانی از شتابت کم کن یعنی چه؟ به نماز خواندن می افتد، آن وقت می خواهد 24 ساعته نماز بخواند. به ذکر کردن می افتد، می خواهد 24 ساعته ذکر کند. می گوید شتاب نکن. متعادل حرکت کن.
در آن چه از پیامبر به تو رسیده، اندیشه کن که ناچار به انجام آن باشی، راه فراری هم وجود ندارد.
پس بچه ها، جوان ها، نوجوان ها، حالا فکر کنید پیغمبر شما چه گفته است، تا دیر نشده برای خودتان حل و فصل کنید، هیچ راه فراری ندارید، مجبورید آخر سر، همان راه را بروید. می گوید خیلی ها مُردند و راه خدا را نرفتند، خب آن وقت بعد از مُردن، تو رفتی ببینی که چه کار دارند می کنند؟ تو رفتی ببینی در کدام عالم هستند؟ آن جا دارند چه کار می کنند؟ آن جا تعلیماتشان به چه بدبختی است؟ در چه زمان طولانی است؟ ندیدی که.
با کسی که رهنمودهای پیامبر را به کار نمی بندد و به جانب دیگری تمایل دارد مخالفت کن، او را با آن چه برای خود پسندیده است رها کن.
می گوید قاطی آن نشو، خانواده ات را با یک چنین خانواده ای دمخور نکن، دوستی هایت را از این دوستی ها جدا کن،
فخر فروشی را واگذار.
من لباس هایم حتماً باید برند باشد، لباسم باید از مال فلان فروشگاه باشد، کفشم باید مال فلان کارخانه باشد، اگر نباشد نمی توانم بپوشم. فخرفروشی را کنار بگذار، کفش می خواهی بپوشی، اندازه ات باشد و پایت هم داخلش آن راحت باشد و در عین حال شأن تو را حفظ کند، یک چیز اجق و وجق نباشد، لباس همین طور.
فخرفروشی را واگذار، از مرکب تکبر فرود آی؛
تکبر بیشتر در خانم ها است؛
به یاد قبر باش.
هروقت تکبر ورزیدی بلافاصله قبرستان و بهشت زهرا را به یاد بیاور، اصلاً از من می شنوی پاشو و یک دور برو بهشت زهرا، آن قبرهای خالی را نگاه کن یا بایست و مُرده ای را که دفن می کنند و برای یکی دیگر است تماشا کن.
به یاد قبر باش که گذرگاه تو به سوی عالم آخرت است.
یعنی تا تو را در آن خاک نگذارند و روی تو را هم نپوشانند و یک تکه سنگ بزرگ هم روی تو نگذارند کارت با این دنیا تمام نمی شود پس ببین می خواهی کجا بروی دیگر.
گذرگاه تو به سوی عالم آخرت است که همان گونه که به دیگران پاداش دادی به تو پاداش می دهند.
هرکسی برای تو هرکاری کرد چقدر قدردان بودی؟ چقدر سپاسگزار بودی؟ همان قدر آن جا از تو سپاسگزاری می کنند، وای به حال ما، می گیریم و بعد هم این طوری می کنیم؛ اَه هر چه می خواهم این ها را از او نگیرم، باز هم نمی شود، بازهم می آورد، خب نگیر، اَه چی بود آخر؟
آن گونه که کاشتی درو می کنی.
تو نمی توانی علف بکاری و گندم برداری، هرچیزی که کاشتی همان را درو می کنی.
آن چه امروز پیش می فرستی فردا بر آن وارد می شوی.
بعضی ها هستند که در زمان حیاتشان، مالی اموالی دارند، برای افراد بی سرپرست خانه می خرند. هیچ کسی هم خبردار نمی شود، این گوش به آن گوش نمی رسد. این خانه آخرت او است، پیش پیش می خرد و می گذارد و خیلی کارهای دیگر. پس برای خود در سرای آخرت جایی آماده کن. یک چیزی پیش بفرست. اگر در قبر می ترسی و ناراحتی و دلت می خواهد یک چراغ روشن داشته باشی، سعی کن چراغ های مردم را روشن نگه داری، شمع زندگی مردم را فوت نکن، شمع توی قبرت را فوت می کنند، در تاریکی می مانی.
ای شنونده، هشدار، ای غفلت زده، بکوش. هیچ کس جز خدای آگاه تو را با خبر نمی سازد.
حالا مدام می گویم قرآن بخوانید، راه رضای خدا قرآن بخوانید، عصر بدی است، دنبال این مکاتب و این کلاس ها که هرکدام به نوعی برای خودشان یک کاری می کنند نروید. یک خانمی آمده بود در آن مطبی که من می رفتم برای طب سوزنی، خیلی جیغ و داد کرد، آن آقایی که تویینا می کرد، تویینا یعنی همان کار شکسته بندهای سابق، همه چیز را این طوری می اندازند و می پیچانند و جایش می اندازند، من همین طوری روی تخت می خوابیدم و ایشان با همین هیبت یعنی مقنعه و روپوش و شلوار و همه چیز، دانه دانه مهره های من را سرجایش گذاشت، خدایا، هرچیزی می خواهد به او بده، من همیشه دعایش می کنم، آن خانم خیلی جیغ و جاغ کرد وقتی این آقا از پشت آن پرده اش بیرون می آمد و پرده را بالا زد، دیدم ماشاا... من که خانم هستم سرم را پائین می اندازم، این طرف که آمد، کار من را انجام دهد، یواش به من گفت: می دانی این کیست؟ گفتم نه، گفت این مربی بزرگ یک باشگاه بدنسازی است، ببین چه به روز خودش آورده است با تمرین هایی که به مردم می داده و بالا و پائین هایی که می پریده ببین مهره های او به چه وضع خرابی است، حالا ببین آن بدبخت هایی که آن جا می رفتند ، آن ها چه به سرشان آمده است . کلامم مال همه نیست ولی آگاه باشید کجا می روید، آگاه باشید پیش کی می روید، بدنتان را دست کی می دهید، این ها را دقت کنید. خب بگو از کجا آگاه باشم؟ از خدا بخواه آگاهت می کند.
ببین امیرالمؤمنین (ع) می گوید: هیچ کس جز خدای آگاه، تو را باخبر نمی سازد.
در خطبه ی 156 یک مطلب دیگر خواندم.
ایشان فرمودند: گویا می نگرم همه از قبرها خارج شده و به سوی منزلگاه های آخرین در حرکت هستند. هر خانه ای در بهشت به شخصی تعلق دارد که نه دیگری را می پذیرد و نه از آن جا به جای دیگری منتقل می شود،
فقط مال او است، هیچ کس دیگر را هم در آن خانه بهشتی راه نمی دهد، از آن جا هم جای دیگری نمی رود تا طرف بیاید. امروز در آیه قرآن خواندیم، همانا امر به معروف و نهی از منکر دو صفت از اوصاف پروردگار هستند. خداوند آن جایی که می گوید بکن، امر به معروف می کند، آن جایی که می گوید نکن، نهی از منکر می کند. دو صفت خداوند عالم، امر به معروف و نهی از منکر است که نه اجل را نزدیک می کند و نه روزی را کاهش می دهد. آن هایی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند، پی این طور قصه ها نباشند، صفت الهی به خودشان بگیرند و همچون پروردگار با متانت و تواضع انجام دهند.
بر شما باد عمل کردن به قرآن که ریسمان محکم الهی، نور آشکار و درمانی سودمند است که تشنگی را فرو می نشاند، نگهدارنده کسی که به آن تمسک جوید، نجات دهنده آن کس که به آن چنگ آویزد، کجی ندارد تا راست شود؛
دنبال کجی قرآن نگردید هرکسی گشت من گوش او را می گیرم؛ کجی ندارد تا راست شود، گرایش به باطل ندارد تا از آن بازدارنده شود، تکرار و شنیدن پیاپی آیات قرآن کهنه اش نمی سازد، گوش از شنیدن آن خسته نمی شود.
مختار را چند دفعه تا حالا تلویزیون پخش کرده است؟ من هنوز هم می نشینم تماشا می کنم، هنوز هم از بعضی قسمت ها لذت می برم، قرآن که خیلی فراتر از این حرف هاست، مختار برای ما کهنه نشد، فیلم امام علی کهنه نمی شود فیلم یوسف نبی کهنه نمی شود، پس چه طوری ممکن است قران کهنه شود؟
کسی که با قرآن سخن بگوید راست گفته است، هر که خارج از قرآن گفت، گوش ندهید، هرکس به آن عمل کند پیشتاز است، از همه جلوتر است. در این جا مردی از مولا درباره فتنه سوال کرد، گفت: یا امیرالمومنین آیا نسبت به فتنه از پیامبر سوال کردید؟ ایشان فرمودند: آنگاه که خداوند آیات یک و دو سوره عنکبوت را نازل کرد، خدا فرمود آیا مردم خیال می کنند چون گفتند ایمان اوردیم بدون آزمایش، رها می شوند؟
کلام حضرت حق است، می گوید، دانستم تا پیامبر بین ماست آزمایش نمی شویم امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: از آقا رسول الله (ص) پرسیدم: این فتنه و آزمایش کدام است که خدا شما را به آن آگاهی داد؟ حضرت فرمودند: ای علی پس از من امت اسلامی به فتنه و آزمون دچار می شوند، هنوز آن زمان، خبری از بلاهایی که معاویه و یزید می خواستند بیاورند نبود؛
گفتم ای رسول خدا مگر جز این است که در روز اُحد که گروهی از مسلمانان به شهادت رسیدند و شهادت نصیب من نشد، سخت بر من گران آمد به من فرمودید: ای علی مژده باد بر تو که شهادت در پی تو خواهد آمد، پیامبر فرمود: ای علی همانا این بشارت تحقق می یابد. یعنی تو حتما شهید می شوی. در هنگام شهادت بگو صبر تو چگونه است؟
شهادت یک آزمون است دیگر، مگر نه؟ از امیرالمؤمنین (ع) پرسیدند: صبر تو در آن زمان چگونه است؟
گفتم ای رسول خدا چنین موردی جای صبر و شکیبایی نیست بلکه جای مژدگانی و خوشحالی است، صبر چیست! پیامبر فرمود: ای علی همانا این مردم به زودی با اموالشان دچار فتنه و آزمایش می شوند در دینداری بر خدا منت می گذارند.
می گوید: خدایا من این همه قربانی کردم، این همه به مردم کمک کردم، چرا حاجت من را نمی دهی؟
در دینداری به خدا منت می گذارند، با این حال انتظار رحمت او را دارند، از قدرت و خشم خدا، خود را ایمن می پندارند، حرام خدا را با هوس های غفلت زا حلال می کنند، شراب را به بهانه این که آب انگور است و رشوه را به بهانه این که هدیه است، ربا را که این یک نوع معامله است، حلال می شمارند،
چیزهایی که امروز خیلی هم جاری است.
گفتم ای رسول خدا در آن زمان مردم را در چه پایه ای بدانم؟ آیا در پایه ارتداد (مرتد، بی خدا) ببینم یا فتنه و آزمایش؟ حضرت فرمودند: در پایه ای از فتنه و آزمایش.
این را بنویسید بزنید دیوار خانه تا :
کار ساز ما به فکر کار ماست
فکر ما در کار ما آزار ماست
راه دار ما به فکر راه ماست
فکر ما در راه ما آزار ماست
او خدا و در همه حال یار ماست
ناخدا بودن در این دریا همه آزار ماست
دیدن یک ذره از رحمت امید راه ماست
کور دنیا و بنده شیطان شدن آزار ماست
خالق است و هر نفس در یاد ماست
غفلت بی جا از این نعمت همی آزار ماست