منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره یک

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 1513

بسم الله الرحمن الرحیم

سوال: بنده به خمس اعتقاد دارم اما اگر شما یک مقدار پول را جایی بدهید و نیت هم نکنید و بگویید در راه خدا ، مگر دل کندن از مال نیست ؟ آن بجای خمس حساب نمیشود؟
استاد : اصلاً . اینجا بحث یک چیز است : ای بنده ! برای تو احکامی گذاشتم در قرآن ؛ تو اصلاً حق نداری که این احکام را به مِیل و سلیقه ات جا به جا کنی . شما موظف هستی عین آن را انجام بدهی چون به شما نگفته اند که مختاری . درباره شراب و قمار مضرات و فوایدی هست خب اگر این طوری باشد من یک وقتها استفاده می کنم ، مضراتش را هم به جان می خرم اما بعد از آن تذکر داد : نکنید ، اصلاً انجام ندهید یعنی اگر شما دنبال آن فواید می گردید من آن فواید را به شما دادم . شما شراب می خواهید و بحث انتفاع از الکل در مواد را می خواهی ، در سیب هم برای تو گذاشتم ؛ سیب بخور وقتی من سیب را به تو دادم و تو می توانی همان فواید را ببری چه دلیلی دارد که حکم من را زیر پایت بگذاری و مشروبات الکلی را استفاده کنی . در بحث خمس بنده خدمت شما عرض می کنم آدم ها دوست نمی دارند که مالشان را از خودشان جدا کنند . خمس حق مردم در مال شما ست ، چطور حق تو را می خورند می فهمی؟ اما تو دائم داری حق مردم را می خوری . بچه یتیمی که در جاهای دور در گرما دارد خودش را می کُشد و یک لیوان آب خنک ندارد که بخورد حقی ندارد ؟ حق او در مال تو بوده است .
ادامه سوال: شاید بیشتر هم داده شود ؟
استاد : شما 10 برابر بدهید چرا حرف خدا را می گذاری زمین . خدا گفت : خمس . بگو خمس می دهم ؛ گفت : زکات ، بگو زکات می دهم . گفت : یتیم را نان بده ، بگو حق یتیم را هم جدا می دهم بنده به شما گفتم صندوق مشارکت بنده در هیچ رساله ای نیست . فقط مال رساله ی من است . یک روزی برای یک جوانی از خدا خواستم . این با ماهی هفت هزار تومان نه می تواند زن بگیرد نه می تواند خانه بگیرد نه می تواند سالم زندگی کند . خدایا آخر من با او چه کار کنم . من که نمی توانم به او پول بدهم . شب را خوابیدم . هنگام اذان صبح با رویای صادقه ای بیدار شدم . دیدم در رویا و در بیداری تکرارش را شنیدم . به او بگو مالت را با امامت شریک شو . هفت هزارتومان می گرفت . من تا به او گفتم نامردی نکرد و از من نپرسید چند درصد ، خودش ده درصد کنار گذاشت . الان بالاترین مشارکت را در صندوق من ایشان می پردازد . بیشترین بار هزینه های من را ایشان برعهده دارد . از آن به بعد به خیلی ها گفتم و خیلی ها رزقشان باز شد . باز شد اما وسط کار ، به بهانه های مختلف که این ماه پول ندارم . این ماه اینجوری هستم . حالا برای ماه بعد باشد . دوباره دنده عقب می گیرد و برمی گردد . مشارکت مال این صندوق است . حق خرجش هم با من است . مگر این را بارها به شما نگفته ام ؟ دیگر من نباید به شما بگویم . اطاعت شرط است . مردم اطاعت را فراموش کرده اند . اکثر آدم ها حتی خوب هایشان چون فکر می کنند خوب هستند و می فهمند ، به صلاحدید خودشان عمل می کنند . شما مثلاً پنج میلیون مشارکت می آورید . اقوام خیلی نزدیک را خیلی در فقر و فلاکت هستند . دلش می سوزد . جیبش نمی گذارد و می برد به آنها می دهد . ولی حقش را ندارد . اینجا می آید و ثبت می شود . خوب دقت می کنید . وقتی ثبت شد من بر می گردانم . الان با اراک کار می کنیم . خب در آنجا ما هزینه هایی را پرداخت می کنیم . به آنها می گویم که لیست را بفرستید و مابقی پول را نگه دارید . پولی که قرار است به صندوق من بیاید نگه دارید . من به آنها اجازه می دهم که صاحب اجازه ی این کار هستم . می گویم نگه دارید تا اعلام کنم . لیست می آید و من وارد صندوقم می کنم بعد به آنها اعلام می کنم . این را نگه دارید جهت فلان کار . این مقدار هم ریختم به حسابتان ، ببرید و این کارها را انجام دهید . دیگر مشکل ندارند . ولی باید بیاید و داخل این صندوق برود. اگر نیامد و داخل این صندوق نرفت به من ربطی ندارد . بروید و از آن فردی که عهده دار این کار بود حساب و کتاب بگیرید .. هرچیزی که خدا گفته است همان را انجام دهید . دقت کردید . و اگر کسی پیش خودش مشارکت ثبت نام کرد به من ربطی ندارد . چون هیچ وقت من نمی آیم که بگویم فلانی چرا مشارکتت را پرداخت نمی کنی ؟ به من چه ربطی دارد . من از خواهر و برادرم سوال نمی کنم . یک جایی اگر پایش بیافتد از همسرم سوال می کنم . چون مال را باهم می خوریم و در حلق من هم می رود . من نمی خواهم که گرفتار باشم . دوستان خوب من ! روی احکام خدا دست نگذارید ، نشان نگذارید تعیین تکلیف نکنید ، چوب می خورید . هرکسی امروز حرف های من را شنید . اگر متن این صحبت ها بعداً پخش شد و نوشته شد و دستتان رسید ، اگر عمل نکنید چوبش را می خورید . چون فرصت تذکرات تند به تند نیست . دیگر فرصتی نیست که حرف امروز را دوباره شش ماه بعد تکرار کنیم . معلوم نیست که من باشم یا شما باشید . اصلاً معلوم نیست که فرصت داشته باشیم و افتخار داشته باشیم که در حسینیه باشیم . پس بنابراین هرآنچه که امروز گرفتید خوب حفظش کنید و به کار ببندینش .
سوال: برای یک سری خرید هایی مثل جهیزیه یا سیسمونی،یا لباس که انجام می دهم مبلغی را بابت صدقه برای آن کنار میگذارم. می خواهم بدانم که آیا می بایست مبلغ خاص و معینی به این موضوع اختصاص داده شود ؟ و دیگر اینکه در خرید بعضی چیزها مثل خانه یا ماشین می بایست قربانی انجام شود ؟ آیا خون قربانی هم باید مثلا به ماشین زده شود ؟
استاد : سوال شما دو قسمت دارد . یک بخش آن همه ی موارد است و یک بخش آن قربانی است . من این دو مورد را جدا از هم پاسخ می دهم زیرا این دو باهم فرق می کند . در بحث اینکه شما برای خودتان یا فرزنداتان وسیله می خرید و خلاصه هزینه هایی را می کنید و من سوال شما را اینطور اصلاح می کنم که در شکرانه ی نعمتی که خداوند به شما عطا کرده است ،مثلاً خانمی به منزل شما می آید و خانه ی شما را رفت و روب می کند ، فرزندی دارد و شما از هرآنچه که نو برای خودتان خریده اید یکی هم به او می دهید . یا اینکه نه مثلاً پولش را جدا می کنید و معادل همان جنس پول می دهید . کمتر می دهید یا بیشتر می دهید . این ها هیچ کدامشان یک ملاک معین ندارد . همه را به قول خودمان به همت عالی خودتان گذاشتند. شما نگاه کنید چقدر می توانید پرداخت کنید و همان قدر پرداخت کنید . و بسیار هم کار پسندیده ای است . همیشه هم این کار را بکنید و هیچ وقت فراموش نکنید . اما، اگر بیایید و بگوئید صدقه، آن وقت آن پول فقط باید صرف خوراک شود . صرف معاش شود . یعنی چی ؟ یعنی شما نمی توانید روسری صدقه دهید . شما بگوئید می بخشم به شکرانه ی نعمتی که خداوند به من عطا فرموده اند . نیت دل شما این طور باشد . هرچقدر که دادید ، کمش یا زیادش ، به اندازه ی چیزهایی که برای خودتان خریده اید ، اصلاً در اینجا برایش درصدی نداریم .
اما در بحث خانه ی نو ، عروسی کردن ، فرزند به دنیا آمدن ، ماشین نو خریدن و قصه هایی اینچنینی . قربانی کردن بسیار کار پسندیده ای است و از جانب بزرگان دین ما بسیار هم به آن سفارش شده است . در آن زمان ماشین نبود که شتر بود . هرگز سفارش نشده است که اگر شتر خریدی و قربانی کردی خونش را به پیشانی شتر بزن . ما اصلاً همچین چیزی داریم ؟ ما هرچیزی که در کلام اهل بیتمان پیدا می کنیم همان را بهره می جوییم . از همان ها هم استفاده می کنیم .
من یک زمان هایی به ذکرها نگاه می کنم کانال های ذکر هم تا دلتان بخواهد فراوان است . حالا این اصلاً خودش جای یک بحث بسیار طولانی دارد که نمی خواهم وارد آن بشوم . اگر ذکری حاج آقا فلانی ، آیت اله فلانی ، عارف بزرگ فلانی ، ذکری را داده است و ریشه ی ذکرش را ذکر کرده است و ریشه ی گرفتن ذکرش به یکی از ائمه برسد می پذیرم . با جان و دلم قبول می کنم . به همه هم منتشر می کنم . در غیر این صورت بارش را بر نمی دارم . اگر در کلام معصومین درباب قربانی این آمده است که قربانی را جلوی خانه تان بکشید و خونش را جلوی خانه تان بریزید ، خونش را به پیشانی بچه ای که تازه به دنیا آمده است بمالید ، نمی دانم بزنید به پیشانی عروس و داماد ، شما هم انجام دهید . من که همچین چیزی ندیده ام و هرگز هم نمی کنم . اما قربانی بسیار پسندیده است . هرکجا با نیتی که شما برداشته اید انجام شود و مصرف شود نیکو است .
سوال: لطفا در مورد کینه و وظیفه ما در قبال آن توضیح دهید.
استاد : کینه آن بخشی از تلخی خاطرات است ، ببینید خاطرات تلخ در ذهن آدمی باقی می ماند و جای می گذارد . حالا گاهی اوقات جایش به اندازه ای است که یک وقت یادت می آید و بعد می گویید که ولش کن هرچه بود گذشت . و من این توصیه را می کنم به خانم ها و آقایانی که سن و سال دارند و عروس می آورند و داماد می آورند . حواستان را جمع کنید . تلخی در کام جوان تازه وارد نریزید . من از آن هایی هستم که تلخی کامم را چشیده ام . حسابی هم چشیده ام . و به قول شما یادم می آید، شاید یک لحظه ی کوتاه هم مکدر می شوم بعد دوباره می گویم خدایا آنقدر تو بزرگی و به من داده ای . به خاطر تو بی خیال . ولی یادم می آید . به این کینه نمی گویند . اما یک زمانی است که نگه داشتم و اولین فرصتی که می توانم تلافی کنم و ضربه به او بزنم انجام می دهم . به این کینه می گویند . و این خیلی زشت است . خیلی مذموم است و کاملاً ناپسند است . چون تا وقتی که نمی توانستید یک کاری را انجام بدید و نکردید که امتیازی ندارید . وقتی می توانستید یک کاری را انجام دهید و آن را نکردید آن را برای شما امتیاز ثبت می کنند . خاطرات معمولاً می مانند . خوب است که یادمان برود . حالا بعداً ان شاالله واصل که شدید دیگر این ها هم نمی ماند . وصل آنقدر شهد و شیرینی دارد که همه ی این تلخی ها را می شوید و می ریزد . ولی تا وقتیکه به آنجا برسید ، آنقدر اگر باشد که فقط یادتان بیاید عیبی ندارد ولی تاخیر نکنید . همان لحظه ، ثانیه ای که به آن فکر کردید بگویید خدایا تو آنقدر به من داده ای که جا دارد که به خاطر تو چشم هایم را روی هم بگذارم و بگویم نیست . من مکدر نیستم . من تلافی اش را نمی خواهم . نمی خواهم که عینش برای او انجام شود . اصلاً و ابداً . یک صلوات هم برای طرف بفرستید .
سوال: برای مشغولیت ذهن چه دستوری می دهید ؟ این حالت برای زمان هایی که آدم از نظر جسمی خیلی ضعیف می شود مثل ماه رمضان شدت پیدا می کند.
استاد : اولاً برای شمایی که می دانید بعد از ماه رمضان ضعیف می شوید و بعد بختک روی شما می افتد ، چون من به این می گویم بختک ، از همان ماه رمضان شروع کنید ، در واقع از هرجایی که احساس کردید جسم شما کم می آورد خوردن ویتامین را شروع کنید . یک مکمل کنار سحری و افطارتان بگذارید که به جسمتان اجازه ندهد که زیادی کم توان شود . اما این احوالاتی که شما می گویید برای خانم هایی که تازه زایمان می کنند هم رخ می دهد . چون جسماً ضعیف شده اند و یک موجودیتی زنده داخل بدنشان بوده است و حالا از آنها جدا شده است . جلوی چشمش است اما بازهم قانع نیست . برای این دسته از آدم ها هم به وجود می آید . چه چیز ؟ بختک . در این موارد و در زمان هایی که در منزل تنها هستید قرآن تلاوت کنید و قرآن پخش کنید . گاهی اوقات آدم خودش حوصله ی خواندن ندارد . چطور که بعضی ها با موسیقی فضای منزلشان را پر می کنند ، شما با تلاوت قرآن و یک تلاوت خیلی زیبا از یک قاری خوب پیدا کنید و این تلاوت را در منزلتان پخش کنید . در این امر بسیار کمک کننده است . بعد صلوات که می فرستید به زبان نفرستید ، اللهم : خدایا درخواست می کنم . ببینید . یعنی کلمه به کلمه صلوات را بگویید و به معنی آن نیز توجه کنید . اگر این کار را بکنید افکار دیگر رانده می شوند . یکی . دوتا . پنج تا . ده تا . صدتا . ببینید که تا کجا ابلیس با شما رو دارد . اگر مداومت کنید ابلیس عقب می نشیند . این ها برگ هایی است که من خودم زمین زده ام . برگ های برنده ی خودم هستند .
تا زمانی که در قالب این جسم هستیم این موارد همراه شما هستند . از شما که جدا نمی شوند . وقتی که جسم را تحویل می دهیم از شر آن خلاص می شویم . از شرآن که خلاص می شویم در آن موقع اگر توشه برداشته باشیم وقت پرواز است . آن موقع می توانیم پرواز کنیم .
سوال:آیا خواستن نشانه برای قبولی زیارت ، در ایام زیارت کار درستی است؟
استاد : من کلاً از این معامله کردن ها خوشم نمی آید . با بزرگ معامله نمی کنم . چون اصلاً خودم را اندازه ی معامله کردن با یک بزرگ نمی بینم . که اگر اینجوری است تو هم فلان کار را انجام بده ببینم درست است یا نه . و متاسفانه این کار را در بعضی از آدم ها دستبرد ابلیس می دانم . چون ما همیشه شایستگی این مقام را نداریم که بلافاصله جواب بگیریم . یا همیشه چیزی را که خواسته ایم الان اجابت نمی شود و نباید بشود . چیزی که اجابت نمی شود چه نشانه ای باید به شما بدهند . امام رضا نشانه را نمی دهند . پس چه کسی این نشانه را می دهد ؟ ابلیس که بغل دست شما نشسته بود . می گوید الان وقتش است . کفر خالی است . بگذار یکی چیزی نشانش بدهم . و شما نمی توانید تشخیص دهید که از کجا گرفته اید . اما در جایی که شما حرکت می کنید بدون معامله کردن ، خودشان اگر لازم باشد نشان می دهند . پارسال بعد از عقد دخترم من به مشهد رفتم خیلی هم وضع ریه من بد بود . اصلاً سه یا چهار قدم که بر می داشتم تا بخواهم از در ورودی به سمت رواق الحجه بروم واقعاً نفس من می برید . روز اول رفتم حرم و آمدم . روز دوم رفتم و آمدم و دیدم که نه این دفعه امام رضا بغل نمی کند . نمی دانم چرا . مگر من چکارکردم که من را بغل نمی کند . چون من به این بغل عادت دارم . چه جوری است ؟ تو هم برو . خودت را ول کن . آرام بگیر تا این بغل را حس کنی . من نمی توانم به تو بگویم که چه جوری است . ولی وجود دارد . رفتیم حرم ، خیلی هم خلوت بود . رواق خیلی خلوت بود . به همسرم گفتم که شما بروید و بگردید که با پای من نسوزید . گفتند شما چه کار می کنید . گفتم من همین جا نشسته ام . همسرم که رفتند و همین طور که سرم پایین بود شروع کردم با امام رضا به صحبت کردن . آقا این دفعه چه کار کردم . نه نگاه می کنید . نه دردم را تسکین می دهید . نه بغلم می کنید . نه نوازشم می کنید . من چه کار کردم که نگاهم نمی کنید . من با هزار امید به دیدن شما آمده ام . بعد مثل بچه های لوس یه اشکی هم چاشنی آن کردم و همسرم رسیدند و گفتند برویم. چون دیگر نمی توانستم که تحمل کنم . بلند شدم و ایستادم برای عرض ادب و اجازه برای خروج . وقتیکه داشتم اجازه می گرفتم گفتم آقا هیچی ؟ آقا هیچی ؟
خيلي دلم شکست چشم هاي خود را بسته بودم وقتي آرام چشم هاي خود را باز کردم ديدم سيد عطار جلوي من ايستاده است يک نگاه کردم و چشم هاي خود را بستم دوباره باز کردم ديدم اطراف من تا مسافت ها کسي نبود فوري فهميدم گفتم : آقا جان دست شما درد نکند دواي من را دست سيد دادي و من مي روم و آن را مي گيرم. عطاري رفتم وقتي ديد سرفه مي کنم گفت: يک چیزی دم کرد و به من داد و شد دواي درد من. من با امام رضا(ع) معامله نمي کنم ، بااميرالمونين معامله نمي کنم،با پيغمبر معامله نمي کنم . چيزي که شما مي گوييد من نمي گويم . چرا؟چون من در مقابل آنها خيلي کوچک هستم. معامله هميشه بين دو برابر انجام مي شود . من با امام رضا(ع) ، اميرالمومنين ، پيغمبر و حضرت زهرا (س) برابر نيستم.پس اين کار را انجام نمي دهم اما منتظر مي نشينم اگر خود صلاح بدانند و اراده کنند يک چيزي را نشان مي دهند. شما تعيين نکنيد بگذاريد امام رضا(ع) يا بزرگان خدا خود تعيين کنند.اين طوري بهتر است.
سوال : شما فرموديد"به تو چه" را تبديل کنيد" به من چه." این بحث را لطفاکمی باز کنید؟
استاد: ما دوتا بحث "به من چه "داريم . يک بحث آن اين است الان ما اينجا چاله اي کنديم که روي ان پوشيده است شما داري مي آيي ، و با گوشي حرف هم مي زني و داري به سمت چاله مي روي داد مي زنم خانم در چاله نيفتي اين فرق مي کند من نمي توانم بگويم "به من چه" داخل چاله بيفتد اما فلاني لباس خريده است سه دست يک جا با هم خريده است بگويم فلاني چه کاري است ببين بحث استاد و شاگرد نيست ، يک گفتگوي مقابل هم انگار شما هستي با يک دوست . به من چه سه دست لباس خريده حتماً نياز داشته حتماً کاري داشته اصلاً شايد اينها را ارزان ، حراج کرده بودن خريده و براي دو ، سه سال ديگر نگه مي دارد. "به من چه".چرا سوال مي کني؟شما تذکر خود را بده يکبار مي گويي. مرز خيرخواهي و مرز کنجکاوي خيلي باريک است. در خيرخواهي وارد شويد اما پافشاري نکنيد.

نوشتن دیدگاه