منو

شنبه, 29 ارديبهشت 1403 - Sun 05 19 2024

A+ A A-

جلسه بیست و هشتم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم، استغفرالله ربي و اتوب اليه، جلسه معرفت سه شنبه بيست و سوم مهر ماه سال هزار و سيصد و هشتاد و هفت را آغاز ميكنيم باشه كه ان شا الله مورد قبول حضرت حق قرار بگيره .
درس امروز را با دليل ديگري در اثبات اينكه نفس ناطقه مجرده و عالم خيال تجرد برزخي داره آغاز ميكنيم، خوب دقت كنيد اگر برويد و بشماريد مي بينيدكه ما اكثر جلسات، دلايلي را دال بر اين مطلب خدمت شما ابراز كرديم كه البته دلايل خيلي زياده سعي هم كردم دلايل را از مقام هاي بزرگ براي شما بياورم كه قابل قيول باشه.
مي گوئيم جسم مي پذيره كه قابل تقسيم باشه، يك تكه كاغذ قابل اين هست كه پاره بشه، يك تكه زمين قابل اينه كه تفكيك بشه و الي آخر حتي گاهي اوقات به صورت فرضي تقسيم ميشه و جسم قابليت تقسيم شدن را مي پذيره به همين دليل هم در زمان واحد ميتونه قسمتي از يك جسم سياه باشه قسمتي از اون سفيد باشه يا حتي ابلق باشه، ابلق كه مي دونيد يعني سفيد و سياه درهم و برهم كه اصطلاح فارسي پيسي هم بهش مي گويند،سعدي ميگه كه :
هر پيسه گمان مبر نهالي است باشد كه پلتگ خفته باشد
پس ميتونه يك جسم در آن واحد بخشي را سياه داشته باشه،بخشي را سفيد، بخشيش سرد باشه و بخشيش گرم سخن اينه كه يك جسم در يك زمان هم مي تونه واجد صفتي باشه هم ميتونه فاقد اون صفت باشه اما حالا ببينيم آيا نفس ناطقه هم مي تونه اين كيفيت را داشته باشه، آيا ميتونه در آن واحد هم صفتي را دارا باشه و هم اون صفت را اصلا در خودش نداشته باشه، مثلا آيا صحيحه يك شخص انسان نسبت به يك چيزي يا به عبارت بهتر يك نفس ناطقه نسبت به يك چيزي هم علم داشته باشه و هم در آن واحد جهل داشته باشه، آگاهي نداشته باشه؟ يا در زمان واحد نسبت به چيزي آرزومند باشه، خواهش او را داشته باشه او را بخواهد و در عين حال نسبت به همون چيز بيزاري بجويد؟آيا يك نفس ناطقه مي تونه در عين حال هم به چيزي دوستي داشته باشه و نسبت به همون چيز دشمني هم داشته باشه؟ فهم و درك درست و باور صحيح ميگه كه چنين چيزي امكان پذير نيست، اين هم باز دليل محكمي بر اينكه نفس ناطقه مجرد از عالم ماده است، وراي عالم ماده است و نسبت به احكام ماده هيچ گونه تبعيتي نداره. اين همه دلايل برويد نگاه كنيد جزوه ها رو مي بينيد اينهمه دلايل متعدد كه تا امروز گفتيم همش براي اينه كه اثبات بكنيم كه نفس ناطقه و مخرج نفس ناطقه از قوه به فعل از نقص به سوي كمال همه اينها از ماوراي عالم طبيعته و با عالم طبيعت سنخيت نداره اينها را گفتيم براي اينكه بدونيم انسان همين بدن مادي نيست، خيلي از شما قبل از اينكه كلا به اين جلسات بيائيد باور داشتيد كه انساني كه مي ميره همش همين نيست بعدا ميره به يك دنياي ديگه ولي ميدونستيد باور نداشتيد و امروزه در برخورد با چنين مسائلي اثبات شد براتون كه باورش كرديد، خيلي چيزها را ما مي دونيم ولي جزو باورهاي ذهنيمون نيست، امروز ديگه بايد باور كنيم كه جسم انسان تباه ميشه ولي با تباهي جسم نفس ناطقه ويراني و تباهي نمي پذيره، اون بخش اعظم و درست و قابل اطمينان وجود انساني تباهي درش راهي نداره، اين مطلب در سير علمي ما يكي از بزرگترين كُتَلها و گردنه هاست،كُتَل كه مي دونيد چيه، تپه بزرگ و پر ارتفاع، اين از اون كتلهايي است كه اگر با اطمينان خاطر ازش عبوركنيم و ديگه وحشتي نسبت بهش نداشته باشيم بقيه طي مسير به مراتب راحت ترو آسانتره، باز هم ميگم در كلام گفته نشه در باورهاي قلبي و ذهني شما بايد جاي داشته باشه وگرنه هيچ كاريش نميشه كرد.
روز دوشنبه ما قرار بود براي يك خانواده اي كه در رباط كريم هستند بخاري ببريم وآب گرمكن ،تهيه هم شد و دوستاني كه محبت كردند تو اين زمينه زحمتش را كشيدند ، من دست به هيچ چيزي نزدم يك ريال هم خرج نكردم، هم بخاريش اومد و هم آب گرمكنش ،كه قرار بود دوشنبه صبح ببريم كه بنا به دلايلي همسرم يك روزه يك سفر كوتاه داشتند من خيلي هم با اون سفر موافق نبودم چون مي دونستم ثمري نداره و عملا هم نداشت اما اصراري تو مسئله نكردم ،نماز مي خوندم بعد از نماز قدري چشمهام را روي هم گذاشتم خستگيم در بره يك لحظه كوتاه همسرم را در شرايط بسيار بدي مقابل در خونه ديدم درحاليكه ايشون هنوز تو راهه و نيامده به محض اينكه تكون خوردم اولين وحله آدم نگران ميشه مگه نميشه ،خب من هم آدمم من هم نگران ميشم اول دويدم تلفن كنم بعد گفتم تلفن براي چي ميزني حالا گيريم تو تلفن زدي چي را ميتوني عوض كني گيريم بهش اخطار كردي كه خطري سر راهته آيا خودش قادر به رفع خطر هست؟ خودش ميتونه كاري بكنه و يا توكه اينجا نشستي ميتوني كاري بكني؟ وقتي به اين ضعف خودم اعتراف كردم به يك نتيجه رسيدم خدايا هر آنچه كه تو بخواهي همونه، بار پروردگارا امتحاني نكن كه رفوزه بشم، مردود بشم، اينها يك چيزهاييه كه بايد تو اون عمق وجودتون نشسته باشه ننشسته باشه فايده نداره و اگر نشسته باشه از اون گردنه كه رد شويم طي مسير بعدي و ادامه اش به مراتب برايمان راحتره، اين از كُتَلهاييه كه اين طرفش ماده است اون طرفش ماوراي ماده يعني دو چيزكاملا جدا از هم به همين دليله هم كه ماديون وقتي آمدند از اين گردنه نتونستند بگذرند پاي همين گردنه ايستادند سير علميشون متوقف شد گفتند دار هستي تا همين گردنه است ديگه از اين به بعد ادامه نداره به جاي اينكه بيايند اظهار عجز كنند و بگويند ما ناتوانيم در ادامه مسير و درك اين مسيري كه پيش رويمان است آمدند آنرا انكار كردند، مثل خيلي از آدمهاي ديگه كه وقتي چيزي را نمي فهمند نمي تونند بهش دستيابي پيدا كنند انكارش ميكنند ما خيلي از مواقع اين كار را ميكنيم ،به هر حال ماديون به اصطلاح بهترين راه را براي خودشون انتخاب كردند،گفتند بعد از اين گردنه خبري نيست اومدند با خيال آسوده زيست كنند و خلاصه انسان را جانور بي شاخ و دمي دونستند كه هيچ تكليفي به اون واجب نيست، هيچ تكليفي بر گردنش قرار داده نشده.
دليل ديگري بر اينكه نفس ناطقه تجرد داره از طهارت الاعراق ابن مسكويه استناد ميكنم:" اشتياق طبايع مختلف بدن به لذات جسمانيه و اشتياق حقيقتي به نام نفس به معرفت حقايق و معارف".
بدن چون از جنس ماده است اشتياق زيادي داره به لذتهاي جسماني، شهواتش را ارضا كنه، بخوره، بياشامه و هر آنچه را كه با اين جسم مي تونه بهش دست پيدا كنه در حاليكه گوهر نفس با خوردن و آشاميدن اغنا نميشود بلكه با دستيابي به معرفت و حقايق اغنا ميشود .مولانا در دفتر چهارم مثنوي ميگه:
جان گشايد سوي بالا بالها در زده تن در زمين چنگالها
اگه بال نداشته باشي چطوري پر ميزني به سوي بالا، بايد بال داشته باشي .
هر كه كاه و جو خورد قربان شود
ميدونيد ديگه گاو گوسفند بهش كاه و جو ميدهند عاقبش چيه قربوني كردنشون.
هر كه كاه و جو خورد قربان شود هركه نور حق خورد قرآن شود
گويا شود مخزن اسرار شود مخزن معرفت وحقايق قرا رداده ميشه
خوي معده زين كه و جو باز كن
معده آدم گرايش داره به سوي كاه و يونجه كاه و جو
خوي معده زين كه و جو باز كن خوردن ريحان و گل آغاز كن
معد ه تن سوي كَهدان ميكشد معده دل سوي ريحان ميكشد
خلاصه الان كه شما اينجا نشستيد جهت سير كردن كدوم معده نشستيد؟ معده دل نه معده تن، ابونصر فارابي در كتاب فصوص در فصل 24 از لذت و الم يعني لذت و درد بحث ميكنه اشاره ميكنه به بيماري به نام جوع بوليموس، جوع بوليموس به هر انساني رو بياره انسان را به خوردن غذا بي اشتها ميكنه هر چه قدر از شدت گرسنگي در حال مرگ باشه ولي قادر نيست غذا بخوره يعني جوع بوليموس معده تن را از احساس اشتها باز ميداره گرسنگي را حس نمي كنه حتي اگر از بي غذايي آب بشه درحال جون دادن باشه همچنين معده دل اگر دچار اين جوع بوليموس بشه آدمي را از تحصيل گل و ريحان باز ميداره يعني معارف ،سير به ماوراي طبيعت، انس با عوالم قدسي و درك حقايق باز ميداره به غذاي معده تن كه همون كاه و جوست سرگرم ميكنه، مولانا ميگه:
او نبيند جز كه اصطبل وعلف از شقاوت دور باشد و از شرف
كسي كه جز خرد و خوراك دنيايي چيزي نمي بينه از شقاوت دور باشد و از شرف هيچ چيزي نخواهد داشت، استاد بزرگوار ابولحسن شعراني ميگه كه تو يكي از تعليقات و حواشي كه بر اسرار حكم، حكيم سبزه واري نوشته، ايشون چنين فرموده : " وجود عقل و نفس كه عالم مجردات است تقريبا به حس براي ما معلوم شده از دليل و برهان ما بي نيازيم..." براي اينكه چرا دليل مياره ايشون يعني ميگه وجود عقل و نفس كه از عالم مجرداته براي ما با حس معموليمون هم قابل رويته چرا چونكه مي بينيم زنده با مرده فرق داره جماد از حيوان حيوان از نبات ممتازه و اين امتياز به امر وجوديي است كه اون را نفس مي نامند.
اما وجود عالم مجردات و عقول ، ميگه براي اينكه ما بسياري اوقات در خواب يا بيداري، اينها را داره اثبات ميكنه ايشون بحث اولش رو اين بود كه وجود عقل و نفس كه از عالم مجرداته تقريبا به حس براي ما معلوم شده چرا، براي اينكه مي بينيم مرده با زنده فرق ميكنه سنگ ،جماد نسبت به نبات فرق ميكنه، نبات نسبت به حيوان فرق ميكنه هركدوم امتياز داره وجود عالم مجردات و عقول ميگه اين عالم را قبول ميكنيم براي اينكه بسيار از اوقات تو خواب يا بيداري از آينده خبر پيدا ميكنيم درحاليكه يقين داريم تو اين عالم جسماني هيچ وسيله اي براي ادراك اون خبر نبوده اگر هم بوده عقل ما از درك اون عاجزه خوب دقت كنيد عقل ما هم از دركش عاجزه پس ناچارا ميگه وقايع آينده در عالمي ثبت شده و وجود عاقلي اون را دريافته كه در خواب يا در غير خواب به سبب ارتباط ما با اونها از اون خبر دار ميشويم ،اگر كسي بگه خواب با تعبيري به اين شكل كه حكايت از امور آينده ميكنه نديده سخنش انكار بديهياته حرف بيجا ميزنه.
يك مزاح خوب ميگويند كه يك دانشمند يك دولتمند، دولتمند يعني ثروتمند به زبون امروزه يعني پولدار خيلي پولدار يك دانشمند با يك ثروتمند تو گرمابه عمومي هم ديگر را ملاقات كردند، هم سن و سالهاي من گرمابه عمومي را مي دونند چيه حموم عمومي چه مردونش چه زنونش كم سن و سالها را هم براشون توضيح بدهيد مي فهمند.
تو يك گرمابه عمومي هم ديگه را ديدند سلام احوال پرسي بعد شروع كردند مثل هميشه بحث در مورد دارايي هاشون آدمها تا به هم مي رسند اوني كه دارند پزش را مي دهند يكي پز فاميلش را ميده يكي پز بچه ها ش را ميده يكي پز پولش را ميده يكي مقامش را پز ميده يكي پز خونه هاش را ميده ملكهاش را ميده ويلاهاش را ميده الي آخر و چه قدر خنده داره مباحثه اونهايي كه دارند پز ميدهند آدم عقب كه مي ايسته نگاه ميكنه قشنگترين وكمدي ترين فيلمها را رويت ميكنه چون اصلا تو عالم آ دميت نيستند هي دارند پزميدهند ،اينها هم به هم پز ميدادند دانشمند حال دولتمند را گرفت گفت من آنچه را كه آموختم همراه خود در گرمابه دارم تو آنچه را كه اندوختي كجا گذاشتي تو گرمابه همرات نيست؟
تازه يك حمومه تو نمي توني همرات ببري، ديروز به يك دوستي اينجا ميگفتم كه ذكري را مي دهم براي تو روي پوست بنويسند به گردنت آويزون كن هميشه همراهت باشه فقط وقتي ميري حموم و ميايي همون موقع هم كه اين را گفتم خودم لبخند كوچولويي زدم چون فهميدم چي گفتم ولي چي كار كنم من مي خواهم به تو بگويم خدات همراته به همه اسمهاش صداش كن كه از خطر دور بموني با هم اسمهاش صداش كن ولي نمي توني حسش كني من مجبورم اسمهاش را همرات كنم اگر ياد بگيري با همه اسمهاش صداش كني تو حموم هم صداش ميكني چون باهاته نيست؟چيزهايي را اندوخته كنيم كه هر جا ميريم با خودمون اندوخته كنيم هيچ كي تنونه به مالمون بزنه.
بيرون ز تو نيست آنچه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهي كه تويي
كجا ميري ميگردي دنبالش از اين كلاس به اون كلاس از اون پير به اون پير بيست سال چهل سال عمرش را گذاشته آخرش هم هيچ جا نرسيده شيخ شبستر ميگه:
برو اي خواجه خود را نيك بشناس كه نبود فربهي مانند آماس
آماس كه مي دونيد يعني چي ورم كردن بالا آمدن ميگه برو خودت را بشناس، بايد انسان حقيقت خودش را بشناسه تا به مقصودش برسه آنكه از اين حقيقت روي برگردوند از همه سعادتها باز ميمونه همه رستني ها اعم از گياهان، درختها از دانه و تخمند مگه نيستند ،ميتونه غير از اين باشه ؟ بالاخره از يك دانه اي يك تخمي كاشته شده،اينها در اومدند نه تنها نباتات بلكه حيوانات هم مطلقا چه انسان و چه غير انسان همه در رستن و باليدن با نباتات شريكند اولين درسهامون بود نبود راجع بهش خيلي گفتيم يعني همه نباتند رشد نباتي دارند يعني ميشه گفت همه از يك دونه يا تخمي روئيده شدند اما هيچ دانه اي به اندازه نطفه انسان كه گويا خردترين، ريز ترين وكوچكترين دانه عالمه رشد نداره، در عين حال كه رشد نباتي داره، رشد حيواني هم داره رشد انساني هم داره، دانه هاي ديگر را يك حدي براش هست تا يك حدي رشد ميكنند و بعد از اون متوقف مي شوند ولي براي انسان توقفي وجود نداره.
عالم ماوراي طبيعت را به اعتباري ملكوت هم مي گويند عالم طبيعت را ملك هم ميگويند دربند 31 و 32 باب 13 انجيل متي آمده كه عيسي بن مريم براي مردم مثلي زده گفت:" ملكوت آسمان مثل دانه خردلي است،كه شخصي گرفته در مزرعه خويش كاشته و هر چند از ساير دانه ها كوچكتر است ولي چون نمو كند بزرگترين بقول است و درختي مي شود."
مي گويند دانه خردل خيلي كوچك است ولي عجيبه كه وقتي كاشته ميشه اينقدر بلند ميشه و اينقدر شاخه هاش وسيعه كه رو شاخه هاش پرنده ها لونه ميسازند آن دانه به اون كوچكي فطرت و اقضاي ذاتي كه اين دانه داره در نطفه انساني هم تعبيه شده به همين دليل هم مي تونه به همه موجودات عالم دست پيدا بكنه محيط بشه علم پيدا بكنه، جهاني روحاني و انساني جهاني بشه.
شگفتا كه انسان آغاز او از دانه اي مادي بسيار خرد و ريز و طبيعي است و انجام او گوهر عاري از ماده و احكام ماده و مسلط بر طبيعت ماده است ،چگونه از ماده، مجرد روئيده است از مرده زنده به در آمده است ديديد تو قرآن تو سوره انعام ميگه مرده را از زنده پديد آورديم.
هميشه توصيه كردم به طبيعت برويد بهش نگاه كنيد تعمق كنيد در طبيعت خارج از شهري كه بودم مدتي قبل يك درخت بود و من بودم و يك حيوان، درخت بود و من بودم و يك حيوان ببرو پلنگ هم نبود تصرف و تسخير هم نكردم گاوي گوسفندي،گنده تر از اون ميترسم در مي روم خيالتون آسوده، اما خيلي جالب بود نگاه كردم به اين سه موجود زنده من، درخت و حيوان ديدم درخت ريشه اش تو زمينه شاخه هاش به سمت آسمونه، من يعني انسان ريشه ام رو به آسمونه و ميره بال،ا شاخه هام رو به زمينه پاهام و دستهام،حيوان نه اينه نه اونه ديديد كله اش افقي است دست و پاهاش رو به پائينه، موجودي است برزخي ميان نبات و انسان.
اونكه ريشه اش تو زمينه از زمين ميرويه رشد نباتي داره ،كار نباتي هم داره اونكه برزخيه جاني قوي داره و علاوه بر رشد نباتي رشد حيواني هم داره آثار وجوديش هم بيشتر از اون رشد نباتيه اما انسان ريشه اش سرشه، دستگاه تفكر و ادراكات انساني است به سوي آسمون ميره، آثار وجوديش از هر دو بيشتره و به تكاملي عجيب و ترتيبي شگفتي آور، ديدم دار هستي اقيانوس عظيمي است كه در اون در يكدانه اي به اسم انسان به كناري آمده. شيخ اكبر محي الدين عربي ميگه در آخر فصوص عنوان كرده كه:" حركت انسان مستقيم يا عمودي است، حركت حيوان افقي است،حركت نبات معكوس"، در منشآت قائم مقام آمده حكايت كنند شيخ شبلي، اين را هم حسن ختام امروز مي گويم، شيخ شبلي تو يكي از سفرهاش دزدها زدند به كاروانشون دزد اومده همه چيز را ميبره، اين جيغ ميزنه، اون گريه ميكنه، اون التماس ميكنه، اون را از دستش ميكشند، اون را از گوشش ميكشند اون را از توي كيسه اش در مي آورند و الي آخر همه داد و فرياد ميكردند جز شبلي، شبلي ايستاده بود و لبخندي ميزد شادمانانه و بي خيال و راحت اين قدر جلب توجه كرد كه سارقها دورش جمع شدند گفتند:" چرا مي خندي چيه تو اين همه شادي؟" شبلي گفت:" اين جماعت را مايه بضاعت همان بود كه شما برديد خلاف من كه آنچه را كه داشتم كماكان باقي است و امثال شما را تصرفي در آن نيست."
بيائيم اموالمون را درست انتخاب كنيم اموالمون را جوري انتخاب كنيم كه نه تنها تو اين دنيا هيچ كي نتونه ازمون بگيره اون وري ها هم نمي تونند بگيرند چون ميريم مي بريم با خودمون ، طرف اينجا دانشنامه اش را گرفته، ليسانش را گرفته وقتي مي خواهد بره خارج از كشور اينها را ترجمه ميكنه با خودش مي بره، هي اونجا ميزنه اين دانشگاه ميزنه اون دانشگاه، بابا به خدا من اينها را خونده بودم نصفش را قبول ميكنند دانشگاه آزادي هستي اصلا قبولت نمي كنند دانشگاه سراسري هستي نصفش را قبول ميكنند تازه اين دانشنامه دنياييه، بيائيم دانشنامه هايي را با خودمون اندوخته كنيم كه وقتي ميريم نه كسي بتونه ردش كنه نه كسي بتونه بگه اين اصلا قبول نيست و نه ديگه كسي بتونه ما را وادار كنه برو از اول بشين اينها را ياد بگير مدركمون همراهمونه، مولانا ميگه من نمي گم:
جانور فربه شود ليك از علف آدمي فربه ز عز است و شرف
آدمي فربه شود از راه گوش جانور فربه شود از حلق و نوش
خوب دقت كرديد چي گفتم يك چيز خيلي گنده گفتم بگذاريد يك بار ديگر بخونمش من نگفتم ها مولانا ميگه:
جانور فربه شود ليك از علف آدمي فربه ز عز است و شرف
آدمي فربه شود از راه گوش جانور فربه شود از حلق و نوش
پس هم مي تونه جانور فربه بشه هم ميتونه آدم فربه بشه آدم ميتونه فربه بشه از عزت و شرف عزت و شرف از كجا ازگوش از فردا يا از همين دم شنيدني ها تون را درست انتخاب كنيد خوب انتخاب كنيد قشنگ انتخاب كنيد مواظب باشيد كه ما را به سمت حلق و نوش نبره يا علي مدد سخن امروز را به پايان برديم باشه كه ان شا الله در تحت توجهات آقا امام زمان قرار گرفته باشيم با نثار صلواتي براي شادي انبيا اوليا شهدا صديقين صالحين و مومنين درگاه حق جلسه امروز را به پايان مي بريم.


 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید