منو

یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403 - Sun 05 19 2024

A+ A A-

جلسه چهل و سوم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، استغفرالله ربی واتوب الیه،

در جلسه گذشته سخن از ثبات و دوام کردیم کی دوست داره به من بگوید که ثبات و دوامی که بحث کردیم یعنی چه و چه گفتیم ؟

پاسخ از جمع:فرمودید هر عملی که در دنیا انجام می دهیم علاوه بر ظاهرش یک حقیقت و باطنی هم داره ما باید در کار نیکی که تصمیم به انجامش گرفتیم ثبات و دوام داشته باشیم تا واقعیت ایجاد شده از آن عمل نیروهای مثبتش را از ما نگیرد و با رفتنش موجب رفتن نور و ایجاد ظلمت در وجودمان نشویم.

ما جلسه پیش بحث از ثبات و داوم کردیم گفتیم اعمالی که انجام میخواهید بدهید مطابق با توان و استعدادتون انتخاب کنید و شروع کنید که در میانه راه نمانید. بارها و بارها تو این سالهای گذشته خدمت دوستان عرض کرده بودم که ذکر نخواهید ،اگر ذکر خواستید و خواستید بردارید ذکر را برداشتید نیمه رها نکنید. چه در بین شما و چه در بین جوانهای دیگری که الان اینجا نیستند چه کسانی بودند که ذکرها را به اصرار درخواست می کردند برای حل مشکلم، برای این منظور و آن منظور و می گفتم رها نکنید و بلا استثنا همه آنها رها میکردند و همین طور مثل یک بچه گربه که کلاف کاموایی را باز کنه و آنرا هی دور خودش بچرخونه دور خودشون چرخیدند و هر بار گفتم نکنید این کار را ،گفتند صدقه اش را گذاشتیم، صدقه کنار گذاشتن برای شکستن ذکر یک بار نه صد بار.

یکی از بحثهای قشنگی را که من جا انداختم در بین خیلی از دوستان و آشنایان این حسینیه و خارج اینجا بحث مشارکت مالشون با امام زمان بود هیچ رساله ای پیداش نمی کنید رساله من توش نوشته تو رساله ای که من می خونم و تابعشم توش نوشته و لطف پروردگار، عنایت خدا و عنایت امام زمان چه قدر پاسخ داده، کار بدی هم نمی کنیم گفتم بگو یا امام زمان مالم با شما شریک هر چی درآمد ماهیانه ام بود انتخاب شماست یک درصد، دو درصد، پنج درصد، ده درصد، پنجاه درصد، میل خودته میدهم برای خانواده هایی که بی بضاعتند خرج بشه و در این راستا دو تا اتفاق میافته یکی اینکه وقتی مالتون شریکه با امام کلک نمی زنید مال حروم هم توش وارد نمی کنید چون تنت میلرزه می ترسی پس گردنی بخوری پس مالت پاک میشه درآمدت حلال میشه دوم وقتی که عادت کردی دندون طمع مال را بکنی دندون طمع خیلی چیزهای دیگر را هم تو زندگیت میکنی این همه مشاجره و سختی و بدبختی با دیگرون پیدا نمی کنی حالا این فقط حالا این فقط این دوتا از مزایای این کاره خیلی دیگه سود داره اماگفتم نکنید اگر کردید پاش واستید هم اون اندازه کسانی که مشارکت را انتخاب کردند و پا به جفت ایستادند و سودش را بردند به همون نسیت اونهایی که تک توک انتخاب کردند یک چند ماهی انجام دادند اولین مال درشت که دستشون میرسه خوب هرچی درآمد درشت تره پولی که باید از جیبش خارج کنه درشت تره، حالا من گرفتارم، حالا من قسط دارم می خواهم جهیز بدهم حالا دخترش سه ساله است ها خلاصه گذاشت کنار سودش هم بد جوری برد چون حسابی در زندگیش متضرر میشه.

حالا چرا، مال امام را نداده متضرر میشه؟ نه وقتی که دست حمایت آقا را از دست داد، اون حمایت زیبا را از دست داد جای دست خالی میشه، این دست ایجاد شده بود جایگاهی داشت جای دست خالی شد باید یک دستی بیاد جاش، دست من و شما می آید جاش؟ ما که خبر نداریم که اما یک کسی هست که همیشه خبرداره اون هم شیطونه میگه آخ جون جای دست خالی دستش را میذاره اونجا تو اولین قدم این کار هم بکن سود بیشتری داره، اینجوری بکنی سودت بالاتره، اونجوری بکنی سود بیشتر و و و دنیای پر از نورش به دنیایی پر از تاریکی و ظلمت تبدیل میشه والسلام خیلی ساده .

گفتیم اعمالی را انتخاب نکنید که از توان و استعداد شما بیشتره و میانه راه جا می مونید، کاری را انتخاب کنید که قادر به انجامش هستید و بر اون مدامت کنید و پی گیر باشید.

روز گذشته دوستی به من زنگ زد برای یک زندانی نمی گویم حالا به ناحق، ولی به هر حال حقش هم ضایع شده که در گیره زنگ زد چه کنیم،گفتم از من دعا بر میآید دعا میکنم گفتم که خدایا خودت به همه بندگانت خلاصی بده این بنده ات را هم بگیر زیر چتر ت هر جور صلاحته، گفت برای من یک ذکری بگیر یک کاری که بکنم،گفتم باشه.

نصفه شب از خواب بیدار شدم ،پا شدم پهلو به پهلو که میشم بلافاصله شهادتین میگویم اول شهادتین میگویم، درسته قبل از خواب میگویم ولی به هر حال بیدار شدم و این بیداری تکلیف میکنه شهادتین می گویم صلواتی میفرستم گاهی اوقات هم تو این پهلو به پهلو شدن عنایتی میشه یک چیزهایی را می بینم گاهی اوقات هم می ترسم هول میکنم سر میکنم زیر لحاف فکر میکنم اونجا قایم شدم، من جمله برای این جوان شرایطش را که مشاهده میکردم وذکری که توصیه شد که خانواده اش انجام بدهند و اگر بتوانند انجام بدهند یعنی حکم خلاصی، ما می گوئیم، امروز که زنگ زدند به من من بهش توضیح دادم وقتی خوب توضیح دادم که چه اتفاقی در شرف جریانه گفت والله خواهرم که نمی تونه چون بهش گفتم یک یس را بخون گفت نمی تونم من در خودم نمی بینم ،اون برادرم که یک اعتقادات خاص خودش را داره مامانم که باید تو سجده بمونه نه نمی تونه ازش بر نمی آید بابام که ناراحتی قلبی داره فقط می مونم خودم سه بار تکرار کردم اگر نمی تونی بر ندار گفت نه بگو انجام می دهم ولی من می دونم که نمی تونه و اگر این کار را برداره و شروع کنه با این اتمام حجتهایی که باهاش کردم خودش هم گیر میافته تو یک زندون دیگری می افته تو یک گیر دیگری میافته که از صدتا زندون بدتره ،نکنید ثبات و داوم این بود.

بحث امرزومون باز بحث شیرین مراقبه است ،میگه ای بابا چه قدر از مراقبه می گویی مگر ما بلد نیستیم، نه بلد نیستید هنوز خیلی مونده تا بدونید مراقبه دقیقا یعنی چی. ما در مورد مراقبه خیلی صحبت کردیم و همین باید به شما اثبات کنه که این مطلب چه قدر حائز اهمیته و چه قدر به این مطلب باید با دقت نگاه کنید و عمل کننده باشید. ابتداعا معنی مراقبه را گفته بودیم که یعنی سالک در تمامی احوالات خودش باید مراقب اعمالش باشه، اعمالش ،گفتارش، ذهنیاتش و الی آخر و سعی کنه اونچه که وظیفه اش است تخطی نکنه.گفتیم درابتدای امر مراقبه عبارت است ازآنچه که به درد دین و دنیای شما نمی خوره ازش دوری کنید پرچمهاتون را فوری بلند نکنید،علم مخالفت بلند نکنید،گفتم دین و دنیای شما، نگفتم فقط دین گرچه که دین همان دنیای شماست اگر بخواهید تو چارچوبش زندگی کنید، از آنچه که به درد دین و دنیا شما نمی خوره دوری کنید، این اولین قدمه یعنی اینها را باید با تیتر درشت بنویسی برای خودت چه چیزهایی به درد دین و دنیای من نمی خوره پیدا کنید تو اعمال روزانه تون وقتی پیدا کردید بهش بگی عقب وایستا، دور وایستا.

دوم سعی کنه خلاف رضای خدا تو گفتار و کردارش دیده نشه میگه من همیشه اون چیزی را که رضای خدا توشه اون را میگم دروغ میگی دروغ میگی، خدا میگه حرف بد نزن اولین نفری که بد می پیچه جلوش یک چیز آبدار نثارش میکنه خب پس تو دروغ میگی. در رفتار ،گفتار و کردارتون خلاف رضای خدا دیده میشه. تازه کم کم این مراقبه شدت پیدا میکنه مراقبه میشه توجه به سکوتون ،توجه به نفستون و گاهی بالاتر از اینها توجه به حقیقت اسما الهی، چه قدر این جمله را شنیدید تا حالا چه قدر تو کتابها خوندید اما هیچ وقت نفهمیدینش چون اگر درکش کرده باشید لااقل به یکی باید دست پیدا کرده باشید توجه به حقیقت اسما الهی حالا از این به بعد فکر کنید پیدا کنید.

مطلب اصلی اینجاست که مراقبه از اهم شرایط سلوکه یا به عبارتی بگویم که مراقبه زیر بنای اساسی سلوکه ،دیدید ساختمون میسازند اول گود می کَنند زیرش بتون میریزند و غیره که سفت و محکم باشه و اگر اون نباشه بقیه ساختمون به چه کار آید، به درد هیچ چی نمی خوره مراقبه از زیر بنای اساسی سلوکه ، ذکر و فکر و سایر اعمال به این زیر بنا قرار گرفته. مراقبه مثل حکم پرهیز از غذای بده یکی که مریض میشه اولین حرکت اینه پرهیزش میدهند از چیزهایی که برای او بده ،اگر دکتر بالاترین تخصص را داشته، اگر داروها بهترین کیفیت را داشته باشه ولی اگر بیمار پرهیز نکنه از غذای نامناسب از خوراک نامناسب هیچ کدوم اینها روش تاثیر نمیکنه مراقبه مثل پرهیز از غذای نامناسبه ذکر و فکر و تمرکز و خیلی کارهای دیگه حکم دارو را داره. اگر بیمار مزاجش را پاک نکنه نه تنها دارو رو بیمار تاثیر نداره بلکه تاثیر معکوش هم میگذاره پس سالک بدون مراقبه از ذکر و ورد ممنوع.

می دونید بعضی هاتون چه قدر به من گفتید به من ذکر خصوصی بده به بهانه های مختلف گفتم حالا صبر کن حالا صبرکن حالا بگذار ذکر این دفعه را بدهیم حالا بگذار این کار را بکنیم با هزار و یک دلیل نگه داشتم پس از امروز هر چه قدر جدی مراقبه داشتید از این به بعد جدی تر باشید تا مراحل سنگین تر مراقبه را بعدا توضیح خواهم داد.

هفتم ثبات و دوام مرحله یا دستور پنجم بود ششم مراقبه هفتم محاسبه، همه اینها را من تا امروز صد دفعه گفتم تو همه این سالها گفتم اما فکر نکنید باز هم می گوئیم ها این آخرین باری است که راجع به اینها می خواهیم صحبت میکنیم امتحان آخر ساله معلم آخرین جلسه مرور میکنه از این مرور بهره ببرید.

محاسبه: در شبانه روز برای خودتون وقت معینی قرار بدهید و تمام کارهای شبانه روزتون را تو اون وقت بررسی کنید محاسبه کنید، آقا موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند " لیس منا من لا یحاسب نفسه کل یوم مره" از ما نیست آن کس که روزی یکبار به حساب خود نرسد.

ما روزی هزار بار به حساب دیگران میرسیم اما روزی یک بار به حساب خودمون نمی رسیم اگر سالکی در محاسبه اش متوجه شد که از وظایفش تخلف کرده باید بلافاصله استغفار کنه و اگر متوجه شد که امروز تخلفی نداره حتما شکر بار تعالی را انجام بده اینها همه اش وظایفه ها اینها را همین جوری یک چیزی برای گفتن نمی گویم اینها همه اش وظایفی است که باید انجام بشه.

هشتم مواخذه یکی از مشکلات عمده بشر امروزه اینه که یا اصلا نمی فهمه که داره خطا میکنه و دچار خطا و اشتباهه که وای به حالش خیلی بده شکل اسف باری است یا اگر هم که می فهمه خطا کرده با دلایل مختلف خودش را توجیه میکنه از زیر بار مسئله رفتن فرار میکنه در حالیکه در محکمه عدالت برای هر گناهی مجازاتی تعیین شده، میشه از مجازات های تعیین شده فرار کرد؟ هرگز نمیشه فرار کرد حالا اگر سالکی متوجه شد که نفسش خیانتی را انجام میده خطایی را داره انجام میده باید در مقام مجازات و تنبیه نفسش بر بیاد ما هر چه می کشیم از اینجا می کشیم که می فهمیم خطا کردیم زیر سبیلی رد میکنیم، همون طوری که اول بار بچه مون اولین پول را یواشکی از روی میز یا توی کشو برداشت میگوئیم عیب نداره پررو میشه هیچ چی نگویم، یعنی چه این اولین بار باید باهاش صحبت کرد و اون را متوجه اشتباه کرد که دومیش در راه نباشه، سالکی که متوجه خیانت نفسش میشه باید اون را تنبیه کنه و مجازات لازم را براش تعیین کنه.

نهم مسارعه یعنی در آنچه که سالک عزمش را جزم کنه انجام بده، سریع، برو، صبر نکن، حرکت کن، در بین راه آفاتی هست که هر کدوم از این آفتها متناسب با احوال سالک به وجود می آیند، یکی از چیزهایی که برای من آفته اینه اذان که می گویند آستینها بالا، دِ بدو وضو میگیرم ،دارم میرم وضو بگیرم، تلفن زنگ میزنه انصاف نیست بگذار ببینم این کیه گناه داره، تو گناه داری یا تو اون؟! باید ساعت را نگاه میکرد وقت اذان به تو زنگ نمی زند ولی گناه داره بنده خداست برمیگردم تلفن را جواب میدهم تا جواب میدهم اذان تموم میشه ای وای لعنت خدا بر دل سیاه شیطون دِ بدو می دوم وضو بگیرم یا تلفن زنگ میزنه یا از بالا صدام میکنند یا از پائین صدام میکنند خب نمی شه که جواب ندهی مجبوری که جواب بدهی. در بین راه برای سالک آفاتی هست متناسب با احوالاتش هر کسی به نوع خودش هم شکل خودش سالک باید زرنگ و باهوش باشه قبل از اینکه مانعی به او دست بندازه بدود و کارش را انجام بدهد.

دهم ارادت، ارادات به صاحب شریعت و امامان برحق، ما با این مقوله بسیار خوب آشنائیم چون اینجا مراسمهایی داریم تو سرمون میزنیم تو سینه مون می زنیم در سوگواری ها میگرئیم در شادیها هم میگریم در اونجا بر سختی هایی که کشیدند بزرگان ما میگرئیم دراینجا برای اینکه اونها خیلی بزرگند و چرا الان نیستندکه دست به دامانشون بندازیم میگریم اردات را میشناسیم باهاش غریبه نیستیم ولی ارادات باید چنان خالص باشه که هیچ غل و غشی توش نباشه پس تا حالا اردات داشتیم حالا از این به بعد باید ببینم که چطور باید خالصش کنیم .اردات تاثیر زیادی در اعمال روزانه ما داره برای همین باید خیلی بهش ظریف نگاه کنیم.

همه موجودت مخلوقات خدا هستند سالک باید به همه موجودات محبت کنه هر کدمشون در مرتبه و درجه خودش محترم بشماره اگر یادتون باشه بارها گفتم ماشین لباسشویی من که رخت میشوره وقتی لباسها را در می آرم خب دستهام خیلی درد میکنه نمی تونم رخت بشورم حتما یک نازش میکنم ای ابابا اینکه جزو جماده جون نداره، کی میگه نداره داره اون هم می فهمه دفعه بعد قشنگتر میشوره سالک باید به همه مخلوقات خدا مبحت کنه هر کدوم تو مرتبه و درجه خودش باید محترم شمرده بشه شفقت و مهربانی نسبت به همه مخلوقات خدا چه حیوان و چه انسان هر کدومشون در مقام و مرتبه خودش از آثار محبت به خداست. حالا این دفعه سوسک که اومد جلو راهت اگر راه داره که ولش کن بره اما اگر تو زندگیت خرابی به وجود میآره بگو چاره ندارم تو اومدی نا به جا وگرنه نمی زدم تو سرت.

سالهای اول ازدواج ما اینجا یک خونه قدیمی بود تو حیاط سوسک زیاد داشت ماهم پشه بند میزدیم تو حیاط می خوابیدیم همسرم همیشه به سوسکها اینجوری میکرد بروید بروید الان مامان خانم میاد ها مامان خانم بیاد کشتتنون ها بدوئید بدوئید ما می خندیدیم اما امروز نگاه میکنم می بینم عجب کار قشنگی درحالیکه براحتی می تونست با دمپایی بقل رختخوابش بزنه تو مخش حالا از فردا سوسکها عزیز می شوند چی میشه خوش به حال سوسکها

از شاخه ها ی مهم ایمان مهربانی و عشق بر خلق خداست ،اگر یادتون باشه مدتی قبل یک قنوتی به شما داده بودم که در این قنوت از خداوند در خواست میکردید عشق به خودش، عشق به اونهایی که پروردگار را دوست دارند و عشق به اونهایی که پروردگار اونها را دوست داره خداوند به ما عطا کنه یادتون اینها را بی خودی نداده بودم ها از پیش حاضر میشدید برای امروز

یازدهم ادب نگاه داشتن باید نسبت به پرودگار و بزرگان انتخاب شده او کمال ادب را نگاه داره ادب با ارادت و محبت متفاوته اداب داشتن حاکی از اونه که انسان به خودش توجه میکنه اونی که ادب داره جانب اداب را نگاه میداره یعنی به خودش توجه میکنه چرا که مبادا از حریمش تجاوز کنه زیادی پیش بره یا حرکتی بکنه که خلاف بندگی است چرا که ممکن در برابر واجب حد و حریمی داره ما ممکنیم او واجبه ممکن در برابر واجب حد و حریمی داره لازمه داشتن این اداب رعایت آنچه که در مقتضیات عالم کثرته در عالم کثرت اونچه که اقتضا میکنه جانب ادابش را حفظ کنه ولی ارادت و محبت جذب شدن به حضرت پرورگاره لازمه اش توجه به وحدته نسبت اردات و ادب مثل نسبت واجب به حرامه در احکام سالک در عمل واجب به سوی حق توجه داره نماز روزه واجبه شما وقتی عمل واجب را انجام میدهی به سوی پروردگار توجه دارید ولی وقتی از حرامی دوری میکنی حریم خودت را می پایی که پاتون آلوده نشه مبادا از حدود بندگیتون خارج بشوید در حقیقت نگه داشتن اداب منطقه معتدلی است بین خوف و رجا. دو گروه هستند یک گروه خوفشون زیاده یک گروه رجاشون زیاده بعد این دو گروه اگر هر چه بیشتر به اون ور یا این ور تمایل پیدا کنند از حدتعادل خلاص میشوند و خارج می شوند، داشتن جانب اعتدال عبارت است از داشتن کمال انبساط یا رجا ،خوشی، خوشحالی، شادمانی درعین کمال خوف، منطقه عحیبی است حالا دیگه پیداش کنید نه آن شود که از شدت انبساط رقص کند نه آن شودکه از شدت خوف همیشه در اشک و زاری باشد منطقه معتدل این وسط این میونه این را فقط در ائمه طاهرین میتونیم پیدا کنیم این حالت متعادل این بنده حقیر خدا تمام این سالها دوستانم را دعوت کردم به مطالعه قرآن و سیره اهل بیت چرا برای اینکه این حدود تعادل را از سیره اهلبیت بجوئید و صحتش را در قرآن پیدا کنید ماخیلی چیزهای را پیدا میکنیم و خوشمون میاید ولی باید در قرآن صدق و مهر تائیدش وجود داشته باشه پس شما میبینید که به هر دوتاش نیازمندیم به هر حال ادب اینه که ممکن حدود امکان خودش را فراموش نکنه درمحضر امام صادق علیع السلام شخصی سخن گنده ای در غلواز مقام امام گفت حضرت بلافاصله صورت بر خاک نهاد بلافاصله صورت بر خاک نهاد مرحله کامل ادب اینه که سالک در همه احوال خودش را در محضر حضرت حق حاضر ببینه چه در حالت سخن گفتن چه در سکوت چه در خوردن چه در خوابیدن حرکت کردن و تمام حالتهاش در تمام حالات اداب را نگاه داره. جک میگه راجع به عنایات خدا جک میگه میگه بابا چیزی نگفتم که قدرت خدا را گفتم ،ادبت کجا رفته؟ اگر خدای تو به هیبت آدمی حاضر بود باز هم میگفتی جک میگه درباره امام زمان در مورد پیغمبر بعد هم میگه چیزی نگفتم ای بابا شوخی کردم اگر همان دم امام زمانت حاضر بود در مقابلش جرات میکردی دهن باز کنی نمی تونستی پس ادبت کجا رفته.

سالک باید پیوسته به اسما و صفات الهی توجه داشته باشه وقتی که به صفات و اسما الهی توجه میکنه تازه متوجه کوچیک بودن خودش میشه وقتی به کلمه رحمان توجه میکنه باز میبینه ای داد بیداد من اینجا تو این مقام نشستم فلانی با من بد حرف زد من وقتی اومد مرخصی خواست برگه اش را امضا نمی کنم قدرت دارم نمی کنم بذار یک کم اذیت بشه مگه من را اذیت نکرده بود اما این فرد اگر به رحمن بودن خدا تعمق کنه می بینه کافری که خدا را رد میکنه و منکر و دشمنه به او اکسیژن میرسونه از خورشیدش از نورش بهره مند میکنه از آرامش شبش بهره مند میکنه شب و روز او را نمی گیره اگر این را بفهمه جانب ادب را نگه می داره چون میبینه خیلی کوچولوه خیلی کوچولو تر ازاین حرفها که بتونه غیر از این عمل کنه.

دوازدهم نیت سالک در سلوکش، سلوک را چی معنی کرده بودم، پیمودن راه، راه و روشی که ما توی اون حرکت می کنیم، سالک در سلوکش نباید منظوری جز نفس سلوک و فنا در ذات احدیت داشته باشه آیه 14 سوره غافر :

فَادْعُواْ اللَّهَ مخُْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ .....‏( پس خدا را بخوانيد، در حالى كه دين را برای اتو خالص کرده باشید.....) (14)

همه تون این آیه را شاید صد بار خودندید چه قدر بهش توجه کردید خدا را بخوانید در حالیکه دین را برای خالص کرده باشید

نیت سه تا مرتبه است به قولی به قول آقا امام حسین به قولی به قول آقا امام صاداق به قولی به قول همه بزرگان می گویند عبادت کنندگان خدا سه دسته اند یک دسته از روی ترس عبادت میکنند ترس از جهنم ،ترس از اینکه مرگ بد بهشون بده، ترس از اینکه نداری بهشون بده و الی آخر از روز ترس خدار ا عبادت میکنند یک دسته خدا را عبادت میکنند ازروی چشم داشت اونهایی که از روی ترس خدار ا عبادت میکنند عبادت غلامان است ،یک غلان یک برده آقا و اربابش را اطاعت میکنه چون ازش میترسه یک دسته خدا را عبادت میکنند چون چشم داشت دارند طمع دارند چی میخواهند بهشت می خواهند،چی میخواهند پول می خواهند، چی می خواهند زندگی مرفه می خواهند، چی میخواهد اینکه بلا بهشون نرسه ،زلزله اونها را نگیره و و و خلاصه طمع دارند این عبادت مزد بران است به دنبال مزد عبادت میکنند اما دسته سومی هستند که خدا را عبادت میکنند عبادت آزادگان است اونها کسانی هستند که خدا را فقط از روی محبت عبادت میکنند اگر یک ذره خوب دقت کنیم می بینیم که عبادت دو دسته اول برای خدا نیست مرجع عبادتشون خودپرستی است و در واقع خودشون را پرستیدند نه خدای تعالی را خود پرستی با خدا پرستی یکجا جمع نمیشه خب پس چی شد بعضی ها تند میروند می گویند اینها همشون نسبت به خدا کافرند این دو دسته کافرند اینها نسبت به خدا کفر ورزیدند خودشون را پرستیدند اما اینطور نیست خداوند کریم به نص صریح خودش اصل خدا پرستی را فطری هر بشر بیان کرده وهرگونه تغییر و تبدلی در خلقت را نفی کرده سند آیه 30 سوره روم :

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَْا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(30)

پس حق گرايانه، به سوى اين آيين روى آور، [با همان‏] فطرتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. تغييرى در آفرينش خدا نيست. آيين پايدار همين است و ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند. (30)

تو که هستی تعیین میکنی ؟،تبدیلی در آفرینش خداوند نیست این است دین استوار ولی بیشتر مردم نمی دانند. بنابرای جان کلان اینه که وقتی می گوئیم دو دسته اول عبادتوشون سوی خود پرستی را در خودش داره فوری نتیجه گیری نکنید اونها کافرند از جاده خدا پرستی بشر نمی تونه منحرف باشه چون تو اصلش خدا گذاشته اما اینها تو جاده توحید لنگ می زنند تو جاده توحید لنگ می زنند خدا را در صفت و فعلش واحد نمی دونند غیر خدا را با او شریک میدونند به همین دلیل قرآن در همه جا برای اثبات توحید خداوند و نفی شرک قیام کرده پس بنابراین دو دسته اول درعین خدا پرستی از خود پرستی هم دست بر نمی دارند خدا پرستند اما از خود پرستی هم دست بر نمی دارندو فعل خودشون برای عبادت در هر دو منظور به جا می آورند و این شرکه این شرکه خدا در سوره نسا آیه 48 صریحا فرموده برای شرک آمرزشی نیست

إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن يَشَاءُ ........(48) هر آينه خدا گناه كسانى را كه به او شرك آورند نمى‏آمرزد و گناهان ديگر را براى هر كه بخواهد مى‏آمرزد...... (48)

پس دیگه ازاین به بعد هوشیار باشیم و حواسمون را جمع کنیم پس عبادت دو دسته اول مثمر ثمر نبوده و اونها را به خدا نزدیک نمی کنه اما دسته سوم که خدا را از روی محبت می پرستند و عبادت آزادگان است این همون عبادت صحیح و واقعی است محبت یعنی کشیده شدن چیزی به سوی حقیتی، محبت یعنی کشیده شدن چیزی به سوی حقیقتی ندیدید گاهی اوقات به آدمهایی بر میخوریم نمی شناسیم اما میگویئم نمی دونم چرا انگار دوستش میدارم باهمون نگاه اول دوستش میدارم آخه چرا میگی نمی دونم بدون در او حقیقتی است که تو جذب اون حقیقتی، خلاصه خداوند را از اون جهت که شایستگی ستایش را داره شایستگی عبادت را داره پرستش کنید و عبادت کنید، نه از ترس و نه از سر طمع، (الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا لالعبادته فعبدتک ان تعدللتنی علیک و دعوتنی الیک و لولا انت لم ادر ما انت)

خدایا من تو را از بیم ازآتش و به طمع بهشت نپرستیدم بلکه تو را شایسته پرستش یافته و به این جهت پرستیدم تو مرا به خود ره نمودی و به سوی خویش خواندی وگرتو نبودی من نمی دانستم تو چه هستی.

قشتگه نه خوبه بنویسید بنویسید خانم بزنه رو کابینت آشپزخونه اش چون دائم تو اون آشپز خونه داره چرخ میزنه اونی آینه دوست داره بزنه رو آینه کارمند بذاره زیر شیشه میز کارش تا همه ببیندو جذب شوند .سالک راه خدا در ابتدای سلوک با پای محبت گام بر می داره حالا چه قدر جالبه از این به بعد خوب توجه کنید حواسها با منه از این جا به بعد می خواهم یک چیزهایی بگویم که باید حواسها با من باشه.

سالک با محبت گام بر میداره حالا رسیدیم به این نقطه که فقط خدا را عبادت می کنیم از سر عشق چون پذیرفتیم که فقط او شایستگی پرستش را داره این دیگه کمالشه دیگه آخرین حدشه دیگه نه حالا صبر کنید تا ببینیم کجا داریم میریم. وقتی یک منازلی را طی میکنه یک کمالی به دست میاره سالک تازه متوجه میشه که محبت امری است مغایر با محبوب، اِ ، ما تا حالا به محبوب محبت می ورزیدیم حالا مغایر شده با محبوب، محبتی را که تا به امروز وسیله سلوکش بود نردبان ترقیش بود رها میکنه چون این وسیله تا امروز موثر بود از این به بعد دیگه مضره مگه میشه محبت مضر باشه؟ حالا میگیم دیگه شاید من اشتباه کردم شما اشتباه من را بگیرید دیگه.

سالک وقتی به اینجا میرسه که دیگه نه میترسه نه دیگه طمع داره نه از جهنمش میترشه نه عشق به بهشتی را داره میگه فقط تو ،من فقط تو را میخواهم اینجا که میرسه تازه میبینه که اِ این عاشق هست و محب او معشوق است و محبوب در حالیکه خودیت با حب به محبوب مغایرت داره اینجا میرسه میبینه اِ خیلی درد سره چون تو این حب، این حب میورزه واو محبوبه باز شد دو تا؛هنوز یکی اینجاست و یکی اونجا میگه نه نمیشه نمیشه خب از اینجا سعی میکنه حب و عشق به محبوب را فراموش کنه از کثرت بگذره قدم در عالم وحدت بگذاره. یادتونه یک وقتی میگفتم که فاصله من و شما که جلوی من نشستید خالی نیست این وسط خالی نیست بابا نیست ای مسلمانهای خدا این فاصله خالی نیست پره، باور نکردید اون موقع اگر باور کرده بودید تلاش میکردید این فاصله را ببینید چرا پره، امروز دیگه وقتی میگویم که عاشق عشق را فراموش میکند تا عاشقی نباشد همه اش معشوق باشد یعنی چی این زمانی امکان پذیره که این فاصله پره دیگه خالی نیست همه اش اوست من اویم تو اویی او اوی است در اینجا که میرسه دیگه نیت از سالک منتفی است چون دیگه سالک خودیتی ندارد که نیت کند سالک خودیتی ندارد که نیت کند، نماز مغرب می خوانم، دیگه خودیتی ندارد که ابراز وجود کنه تا قبل از این مرحله سالک طالب مکاشفه است، شهوده، ببینه، بشنوه ولی دراین مقام دیگه چشم و دل سالک از دیدن و ندیدن، رسیدن و نرسیدن، دانستن و نداستن، رد و قبول پوشیده است، حافظ میگه

با خرابات نشینیان ز کرامات ملاف هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد

بایزید بسطامی میگه روز اول دنیا را ترک کردم، روز دوم عقبی را ترک کردم، روز سوم از ما سوی الله گذشتم، روز چهارم پرسیدند" اُرید؟" چه می خواهی؟ حالا چه می خواهی ؟گفتم:" اُرید اَن ما اُریدُ"، حالا می خواهم دیگه که دیگه چیزی نخواهم مرحله سختیه چرا سخته آخه خیلی قشنگه آدم خوشش میاد ولی وقتی جلو رفت تازه می فهمه چه قدر سخته حالا چرا سخته چون آدمیزاد طماعه همیشه با طمعش هر حرکتی را انجام می ده، حتی تو منازل مختلف سیر و سلوک هم خالی از قصد و نیت که درنتیجه طمعه نیست همه اش می خواهد به یک جایی برسه وقتی اینجا میرسه میگه این طمعه نمی ذاره قصد میکند طمع را ترک کند میشه به نظر شما میشه طمع را ترک کرد هر طمعی را ترک کردنش طمعی بالاتر است، ای داد بی داد ما هر منزلی را که میکنیم و جلو میرویم منزل بعدی که بدتره سخت تره سنگهای گنده تره، بله، ساده که نمی بخشند به آدم.

از سید علی آقای قاضی خدا رحمتشون کنه سوال کردند یکی از شاگرداشون همین را سوال کردند که چه کنیم آقا ایشون فرمودند به وسیله طریقه احراق (حالا می گویم یعنی چی) میشه این مسئله را حل کرد و این معضل را گشود گفتند خب چطوری فرمودند سالک باید درک کنه خدا وجودش را طماع قرار داده طمع تو وجودشه هر چی بخواهد قطع طمع کنه نتیجه نداره نمی تونه هر طمعی را میخواهد ترک کنه مستلزم اینه که یک طمع دیگه داشته باشه هر چی تلاش کنه خودش را زبون تر می بینه عاجز میشه به اون درجه عجز که رسید امرش را به خدا می سپاره نمی تونه هیچ کاری بکنه نمی تونه طمع را قطع کنه خدایا نمی تونم پس چی کار کنم طمعم سد راهمه که من با تو یکی بشم، پس من چی کار کنم، به این نقطه که رسید به این عجز و بیچارگی که رسید دیگه از اینکه بخواهد قطع طمع کنه دست بر میداره همین عجز و بیچارگی ریشه طمعش را می سوزونه و اون را پاک و پاکیزه میکنه به همین علت میگویند این طریقه طریقه احراقه، چرا که یکباره خرمن هستیها، نیت ها،غصه ها، مشکلات را می سوزونه و از ریشه و بن قطع میکنه تو فیلمها چه قدر قشنگ نشون می دهند یکی داره می میره یا اتفاقی افتاده در آخرین لحظات یک نفر میره داخل امامزاده می شینه دست به دعا بر می داره بعد یک دفعه همه جا پر از نور میشه شفا میگره هیچ فکر کردید چرا اینطوری میشه خب بیرون ازاونجاکه هم میتونست این را بگه که خب قبلا هم که گفته بود خدایا اینرا بده همش میگفت بده خدایا بده به این میرسید میگفت دعا کنید خدا عنایت کنه اما چطور اونجا رسید اون نقطه ای که دیگه بنده خودش را نمی بینه میگه دستم از همه چیز و همه جا بریده است مُرد این بنده مُرد دیگه نیست همه اش تویی اونجاست که مشمول رحمت میشه در قرآن در مواردی از طریقه احراق خداوند استفاده میکنه یکی از اون موارد جمله زیبای (انا لله و انا الیه راجعون) است معمولا یک حادثه ای که اتفاق می افته و یک مصیتی که میرسه هم آدمها خودشون را سعی میکنند دلداری بدهند هم دیگران این کار را میکنند می گویند عیب نداره مرگ برای همه است این شتری است که در خونه همه خوابیده بالا خره پیش می آید این طوری نیست فلانی را ببین و از این جمله ها اما این جمله ها کجا و باور این جمله ای که خدا راه را کوتاه کرده یک خط مستقیم انا لله و انا الیه راجعون همه چیز از اوست و همه چیز به او برمیگردد این را که میگی، میگه اِ، بچه ام بود ولی نه مال من نبود مال خودش بود خب یک مدت امانت داده بود من هم باهاش خوش بودم بهره بردم باهاش گریه کردم باهاش خنده کردم کیفم را کردم امروز گفته بیاد امانت بود رفت خرمن تمام مال من، مال من، مال من ها را یک دفعه از جا میکنه آتیش میزنه، انسان موقعی که این جمله را به حق بیان میکنه می فهمه که از ابتدا هم مالک چیزی نبوده ملکیتی که به او دادند با یک شناسنامه اسم پدر اسم مادر ملکیتی مجازی است مالک نیست آن وقت است که آرام میشینه، دیگه آرام میگیره، دیگه ساکت میشه، راه بهش هموار میشه.

بنابرای درک این موضوع که خداوند انسان را طماع قرار داده باعث میشه که سالک بفهمه که خودش به هیچ وجه نمیتونه دندون طمع را بکشه و نمی تونه دست از طمع بشوره از اون ور هم که در عبادت آزادگان طمع جایگاهی نداره آن وقت است که سالک دچار عجز و بیچارگی میشه و همه چیز را به خالقش میسپاره و از اینجا به بعد مَنیت و خودیت دیگه نیست. وقتی اون منیت و خودیت درون انسان از بین رفت دیگه طمع هم وجود نداره که سد راهش بشه ،ان شا الله با صلواتی نثار ارواح طیبین همه پیامبران همه اولیا و شهدا و صدیقین و صالحین و مومنین درگاه حق جلسه امشب را به پایان می بریم.

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید