منو

پنج شنبه, 27 ارديبهشت 1403 - Thu 05 16 2024

A+ A A-

جلسه هفتاد و سوم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم استغفرالله ربی و اتوب الیه ،جلسه معرف سه شنبه بیست یکم اردیبهشت ماه سال هشتاد و نه را آغاز می کنیم .

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرين‏

جلسه پیش سخن کوتاه و مختصری داشتیم در باره سوره نور آیه 35 . اشاراتی داشتیم به نور الهی.از هفته پیش تا به امروز نمی دانم که چقدر به عرایض این بنده توجه کردید.اصلا در موردش فکر کردید یا نه.مطمئن باشین اینجا در هر بابی سخنی رانده می شه، به طور حتم برای شما روزنه ای به سوی نور باز می کنه .اگر غیر از این تصور می کنید نیایید .جدی می گم، نیایید فقط وقت تلف کردنه. اما اگر باور دارید که هر صحبتی که اینجا انجام میشه از این بنده کوچک خدا نیست، ولی روزنه ای است برای شما به سوی نور . می توانید با انگشت مبارکتون این روزنه را باز کنیدیا بلعکس انگشت مبارکتون را طوری روی روزنه بگزارید که دیگه اصلا نوری تابیده نشه. انتخاب با شماست.انتخاب شرایط با شماست .در ساحت مقدس پروردگار هیچ تاثیری نداره ،هیچ فرقی نمی کنه که شما چه می کنید به عبارت بهتر به وجود مبارک حضرت حق هیچ صدمه وارد نمی شه چرا که قادرِ و بعد از مدتی لجاجت شما که ادامه پیدا کرد شما را همراه انگشت مبارکتون بر می داره و پرتابتان می کنه به دیار تباهی. یک کس دیگه را به جای شما با به جای من بر سر جامون قرار می ده. پس واقع بینانه به مسایل نگاه کنید .

امروز می خواهیم سخن کوتاه داشته باشیم در مورد آدم و حوا و بهشت و دوزخ . همه خوب می دانید که آدم و حوایی بود قصه شان معروف بود، در حال حاضر هم آدم و حوایی در ما هست. گفتند بعد از این بهشت و دوزخی خواهد بود، در حال هم بهشت و دوزخی در ما وجود داره . امروز می پردازیم به آنچه که در درون ماست.

اول کلمه معنی کنیم یا بهتر بگیم حقیقت کلمات را بیان کنیم. حقیقت بهشت موافقت است و حقیقت دوزخ مخالفت است. به این دو تا کلمه خیلی توجه کنید بسیاری از زندگی ها تلخه، تنده، سخته برای اینکه جز مخالفت هیچ چیز در آن زندگی حکم فرما نیست.کلام مقابل را با وجود اینکه قبول داره،ولی دوست می داره که مخالفتی داشته باشه. پس حقیقت بهشت موافقت است و حقیقت دوزخ مخالفت .حالا گستره ی این معنی بزرگ می شه و برمی گرده به مخالفت و موافقت ما با ذات احدیت ، حقایق هستی وآگاهی کل جهان هستی .

حقیقت خوشی ،میگه خوشی ؟میگه خیلی ،خوشی یعنی چی؟یعنی پیدا کردن مراد، دست یافتن به مراد و مقصود و حقیقت نا خوشی یعنی دست نیافتن به مراد و مقصود .

از گفتن این تعاریف هدفی را دنبال می کنم می خواهم بهتون بگم که صِرف کلمه خوشبختی و بد بختی، خوشی نا خوشی معنی نداره. بلکه بر اساس آنچه که ما در می یابیم و می فهمیم اینها معنی پیدا می کنه . پس می شه از این به بعد دریافت ها رو به گونه دیگر ی تعریف کرد تا به از این باشیم.

ما خیلی بد می گذرانیم خیلی سخت می گذرانیم چون تعریف هامون اصلا قشنگ نیست ،دریافتمان از حقایق اصلا قشنگ نیست اون طور که باید باشه نیست.

حالا که حقیقت بهشت و دوزخ را دانستید،که امید وارم دانسته باشید، بهشت و دوزخ در های زیادی دارند جمله ی گفتار و کردار پسندیده و اخلاق پسندیده همش درهای بهشت اند و چقدر قشنگ است وقتی من یک حرکت پسندیده می کنیم دری از درهای بهشت را بروی خودم ، بروی شما با هم باز کردم و بلعکس و اخلاق ، رفتار ،کردار و گفتار ناپسند داریم دری از درهای جهنم را و شعله های آتش و سختی را به روی خودمان و به روی دیگران باز کردیم .

از صبح تا حالا چند تا از این درها باز کردید؟ فکر کنید، از اینجا رفتید در راه با هم دیگه حرف نزنید تو راه به آنچه گفتم فکر بکنید ببینید چند تا از این درها باز کردید و کدوم ها رو باز کردید بهشتی ها یا دوزخی ها ؟

جمله خوشی ها و نا خوشی ها یی که به انسان می رسه به سبب اخلاق و گفتار و کردار شه. پسندیده باشه خوشی به بار می آره و ناپسند باشه نا خوشی به بار می آره. چه بسیار انسانهایی که در بیرون از خانه، دیگران همیشه به عنوان بت خوبی ها ،نیک رفتاری ها ،گذشتها اونها رو می پذیرند و در منازلشان بت سنگی سختی و بد اخلاقی اند. دیگران معترض می شوند در نهایت آرامش ،خوبی ،مهربانی پاسخ گو هستند و داخل خونه وقتی افراد خانواده به چیزی اعتراض می کنند به سختی مهاجم اند.

مراقب رفتار هاتون باشین با اینها ره به جایی نمی برین. قدیم ها وقتی می خواستند چیزی را بد بگند می گفتند این ره که تو می روی به ترکستان است ،به ترکستان هم نمی رند به نا کجا آباد هم نمی رسند .

پس آنچه که به انسان می رسه نتیجه اخلاق و رفتار ،کردار و گفتار خودشه .خوب خوش می گذره؟ مبارکت باشه بد می گذره؟ یدونه بزن تو صورت خودت بگو چرا اینجوری می کنی آخه؟ تو چرا اینقدر بدی؟تو بدی ،بدی. اگه بد نبودی با تو بد رفتار نمی کردند تو بدی .

یک روز یک خانمی که تلفنی با من صحبت می کرد کلافه کرد .بار ها شماره ها ی من رو گرفت بیچاره ام کرد و بالاخره وقتی برداشتم با عصبانیت گفتم آخه خانم جان ،شما چی می خواهی از جون من ، من خسته شدم .چی شد؟سه روز نتونستم جواب تلفن بدهم .از درد نمی تونستم نفس بکشم .

فرق من با شما اینه من می پذیرم خطا کردم ، می پذیرم اشتباه کردم و می پذیرم حقمه ،اما شما نمی پذیرید اشکالتون اینجاست نمی پذیرین خطا کردین نمی پذیرین نتیجه کار خودتون بود این بلا .

همش فکر می کنی همکارت بده آدم بد ذاتیه چون بد ذاته تو رو اذیت می کنه اما تو نمی دونی تو اذیت کردی که امروز به تقاصش باید اذیت بشی نمی تونی که نشی.

البته توجه کنید این بهشت و جهنم که دارم حرف می زنم در دنیاست. حالا عالم آخرت جای خودش را داره هر وقت اونجا رفتم برگشتم از اونجا براتون می گم ولی می گن مشت نمونه خرواره مگه نه؟ اون چیزی که در اینجا می بینیم نشان دهنده اون چیزی که در آینده نصیبمان خواهد شد.

می گن در های دوزخ هفت عدد است در های بهشت هشت تاست ، درهای دوزخ هفت عدد است در های بهشت هشت تاست حالا ببینیم چرا ؟مشایر آدم هشت تاست پنج تا حس های ظاهری است که درک می کنه نه؟سه تای دیگه هم داریم خیال و وهم و عقل. مجموعا می شود هشت تا وچقدر جالبه هر کدام از اینها می تونه دری به بهشت باشه و می تونه دری به جهنم باشه .

هرچیز که انسان در می یابه ،درک می کنه احساس می کنه از هفتا دره یعنی پنج تا حس ظاهری ،خیال ، وهم اگر عقل ما این هفتا قوه را همراهی بکنه ،مدیریت بکنه، بر اونها نظارت داشته باشه ،می شن درهای بهشت.اگر عقل ما این هفت قوه را همراهی نکنه ،این هفت قوه به فرمان عقل کار نکنند به فرمان طبیعت کار می کنند .طبیعت میگه چی؟بکش تا کشته نشی، بگیر بخور تا گرسنه نمانی قانون نداره. اون وقت این هفتا در که می توانست با یک در عقل بشه هشت تا در بهشت تبدیل می شه به هفت در دوزخ در دنیا و اگر عقل بهشون حکم بکنه می شم هشت در بهشت.

پس همه آدم ها اول گذر به دوزخ می کنند، قبول دارین؟ همه آدم ها اول گذر به دوزخ می کنند بعدا به بهشت می رسند. منتها بعضی در دوزخ می مانند بیرون نمی آیند همان جا، قشنگ جاگیر می شند بعضی از دوزخ می گذرند به بهشت می رسند. این به خدا کلام من نیست کلام حقه سوره مریم آیات 71 و 72

وَ إِن مِّنكمُ‏ْ إِلَّا وَارِدُهَا كاَنَ عَلىَ‏ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا(71)

ثمُ‏َّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا(72)

71 همه شما بدون استثنا وارد جهنم مى‏شويد كه اين كار بر خداى تو حتمى و قطعى است.

72 سپس كسانى را كه تقوا پيشه كردند نجات مى‏دهيم و ظالمان را به زانو درآمده در آن رها مى‏كنيم.

آیات قرآن را سرسری نخوانین رد شین، در دقایق آخر شب خواب آلود قرآن نخوانید. خوب بخوانید .

همه ی آدمیان بر دوزخ گذر می کنند در کجا؟ هم در دنیا هم در آخرت، حالا اونجا را که ندیدیم ولی ایجا رو که داریم می بینیم. بعضی ها تو همین دوزخ می مانند.می گم عزیز تندی نکن تو آدم خوبی هستی چرا داد می زنی چرا تندی می کنی ؟ می گه دست خودم نیست عادت کردم. خوب دوزخ از این بدتر. می گم عزیز من وقتی یک چیزی را می خواهی به کسی بدهی با محبت بده چرا با خشونت ؟میگه من اصلا این طوری بزرگ شدم هر کاری می کنم اصلاح نمی شم. دروغ میگه چون نفسش اینطوری می خواد. این خصلت را نمی بره زیر نظر عقل که عقل بهش بگه، بین بدی و خوبی یک خط باریک است، یک خط باریک است. خوب بپر، چرا ایستادی اینور برو اون ور.

باور کنید همین دو تا آیه و اشاره ای که شد برای عاقلان که بفهمند تو دنیا چگونه باشند بسه کافی است. جلسه امروز ما تعطیل می شد ولی چه کنیم که می گن حرف بزن باز هم بگو. بیشتر آدم ها در دوزخ بمانند و از دوزخ عبور نکنند .

حضرت حق در سوره اعراف آیه 179 فرموده :

وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الجِْنّ‏ِ وَ الْانسِ لهَُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بهَِا وَ لهَُمْ أَعْينُ‏ٌ لَّا يُبْصِرُونَ بهَِا وَ لهَُمْ ءَاذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بهَِا أُوْلَئكَ كاَلْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئكَ هُمُ الْغَافِلُونَ(179)

179 همانا بسيارى از جنيان و آدميان را [گويى‏] براى دوزخ آفريده‏ايم، [چرا كه‏] دل‏هايى دارند كه با آن فهم نمى‏كنند و چشم‏هايى دارند كه با آن نمى‏بينند، و گوش‏هايى دارند كه با آن نمى‏شنوند. آنها چون چهارپايانند (خوب فرق ما با چهار پا ها در همان قصه عقلمون است وقتی تو از عقل بهره نبری با چهار با هیچ فرق دیگری نداری )بلكه گمراه‏ترند، و همینانند غافلان .

آیات قرآن معنی بهشت و دوزخ را درعالم دنیا روشن می کنه شاید اونهایی که به بیراهه رفتند و گفتند که بهشت و دوزخ هر کسی تو این دنیاست (نشنیدین بعضی ها چقدر قشنگ می گویند پا رو پا می گزارند، دست زیر چانه می گزارند، میگوییند ای آقا چه بهشت و جهمی؟ بهشت و جهنم آدم ها همش تو همین دنیاست )بد نگفتند راست گفتند از فهم همین آیات شروع کردند ولی وسط کار انحرافی رفتند تو جاده پهنه. گفتیم صراط مستقیم خیلی باریکه اما جاده هایی که بهش می خوره خیلی پهنه خیلی هم گل و گیاه داره و قشنگه مردم بهش مشغول می شوند.

دوزخ و بهشت مراتبی داره ، راه ساکین بر این بهشت ها و دوزخ هاست مثلا داریم بهشت و دوزخ ابلهان، دوزخ و بهشت عاقلان دوزخ و بهشت عاشقان.(اینجاست ها اون دنیا نیست ها با همین تن و بدن هایی که ما داریم ).

می گند دوزخ و بهشت ابلهان مخالف و موافق است،دوزخ و بهشت ابلهان موافق مخالف است .همین طوری دهنش را باز می کنه یک چیزی می گه .دوزخ و بهشت عاقلان خواستن را ترک کردن است. ابله هرچه دستش برسه می خواهد. طلا می بینه میگه می خوام، لباس می بینه میگه می خوام، خونه ی قشنگتر می بینه میگه می خوام، همش می گه می خوام اگر بخواهد از این درجه ابلهی در بیاد و به بهشت بره باید با این می خوام می خوام ها مخالفت کنه .

عاقلان دوزخشان خواستن است، خواستن های از سر عقل، خوب هم می فهمند. می خواهد به هر قیمتی که باشه می خواهد .

یک دختر جوانی که پارسال این موقع می زد تو سرش گریه و زاری از دست باباش و برادرش هم کتک می خورد، خونه و زندگی در سختی و ذلت و نکبت بسر می برد و می گفت تو را خدا کار جور کنید من تازه لیسانس هم را گرفتم. هزینه دانشگاهش را هم این صندوق ها پرداخت کرد تا تونست دانشگاهش را تمام کنه، با سلام و صلوات و دعا و ذکر فراوان یک کار خیلی خوب و پر درامد نصیبش شد. سه چهار ماه که کار کرد بجای اینکه زیر باله مادر بدبخت را بگیره ،کمی خواهر برادر کوچک تر را نو نوار کنه بجای همه این کار ها گفت من ماشین می خوام. قبل عید به من گفت به من قرض بده من یک ماشین بخرم، هر چی حقوق می گیرم ماهیانه فقط بقدر رفت و آمدم بر می دارم، بقیه اش را می دم شما. گفتم نه مادر جان من ندارم از این پولها، پولهای صندوق من مال کار های دیگه است. مردی که خونه امرار معاش می کنه می دهم، من هم کار زیادی نمی کنم خدمت گزار امامم هستم می فرسته، می گه تو وظیفه ات است خدمت گزار بنده های خدا باش خلق خدا باش اینها امت من هستند محتاج اند بهشون بده. من هم می گم چشم وظیفه ام را انجام می دم. گفتم نه مادر پول من به این کار ها نمی رسه بسیار اصرار کرد گفتم ندارم، تو همون ندارم شش هفت میلون پول دادم این ور اون ور ،صندوقم پول داشت چرا نداشت الحمد اله دادم .

این در، اون در، چک گرفت، ازدیگران گرفت ، از یک آقایی 1.5 میلون وام گرفت که گفته بود من یکی دو ماه بعد عید پولم را می خواهم. می خوام خودم ماشین بخرم این هم گفت باشه باشه می دهم. حالا طرف اومده میگه پولم را بده این هنوز چهار ماه دیگه داره که همین طور سخت کار کنه و پول در بیار و بده، هنوز بدهکاری داره و اون فرد هم پشت سرش ایستاده پول می خواهد .

گفت می خوام ، امروز به نظر شما کجاست؟ بهشت یا جهنم ؟خوب جهنم دیگه! گفت می خوام. باز آمدند التماس خانم شما 1.5 میلون را بده سه تا چک بهت می دیم این چهار ماه را بگذرانه از بعد اون چهار ماه تو سه ماه، سه تا نیم میلون تومان به حساب شما می ریزیم، راست هم می گه دروغ نمی گه این کار را می کنه ولی نمی دهم .

خواستن دوزخ عاقلان است، ترک کردن بهشت عاقلان است. می خوام می خوام را ترک کن هر چه او می خواهد را انتخاب کن. می خوام می خوام یعنی چی؟ این شد بهشت و دوزخ عاقلان .

اما بهشت و دوزخ عاشفان ،کشف است و حجاب. یعنی وقتی که عاشق کشف می کنه نور الهی را به بهشت رسیده، حالا نصف شکمش خالی است ،گرسنه است ، قضا نخورده بالا پوش خوب هم نداره، جا و مکان راحت هم نداره، بدهی هم داره دیگه از این بیچاره تر می خواهید ؟ولی وقتی که کشف می کنه گوشه ای از نور الهی را، بهشت را دست پیدا کرده و وقتی جلوش پرده می افته حجاب دوزخش است.

عشق آتشی است که در دل سالک می افتد اسباب بیرونی، هر آنچه که بیرون آن است اندیشه های درونی که همه اینها بتان نفش هستند و حجاب های راهش هستند به یک باره آتش می زنه، می سوزاند، نیست می کند تا سالک بی بت، صافی و بی قبله بشه در دنیا. نیای بگی مسلمان ها خودشون قبله دارند ها،اون که قبله همه عالم است، این قبله کوچولو ها را می گم.

ای عزیزان من چنین بگویید عشق عصای موسی است ،امروز می خواهم در باره عصا موسی بگم اینقدر خوشگله خودم کیف کردم، عشق عصای موسی است خوب دقت کن، عشق عصای موسی است دنیا ساحره است، دنیا ساحره ای است .همه روزه این دنیا در سحر مشغول است همه روزه این دنیا خیال بازی می کنه مردم به خیال بازی دنیا فریفته می شوند، عشق که دهان باز می کنه به یک باره دنیا را تو خودش فرو می بره. دیدین اونجایی که ساحران پیش فرعون و موسی سحر ها شون را ریختند ؟حضرت حق فرمود ای موسی عصا یت را بیانداز چوب دستی ات را بیانداز اون که انداخت به یک باره همه سحر ها را خورد با با اینها به خدا معنی داره دنبال چوب دستی فقط نگرد. چوپونه چوب دست داره من که چوپان نیستم، شما که چوپان نیستی که.

سالک باید چندین منزل را طی کنه تا به مقام صافی و مجرد برسه. باز منازلی را طی کنه تا به معرفت برسه، اونجا لقب بگیره بهش بگویند عارف. عقل تا به مرتبه ی عشق نرسیده عصا سالک است. چکار می کنه؟ تدبیر امور دنیا می کنه ، تدبیر امور دنیا می کنه و چون به امارت دنیا و ساخت و ساز دنیا مشغول می شه جون نداره به همین دلیل به دنیا می پردازه، جون عقل عشق است .عقل بی عشق بی جان و مرده است .

گر دل نبود کجا وطن سازد عشق؟ ور عشق نباشد به چه کار آید دل؟

خوب گفتیم عقل کار ها ی دنیای سالک را ساخت و ساز می کنه ولی وقتی از حد خارج شد به سالک می گویند عقل را بیانداز.

آخه این عقل ترمز نداره تند هم برای خودش می ره. می گه عقل حکم می کنه این زمین را بخر سود می کنی، می خره سود هم می کنه، ولی سود کردی برای چه کاری؟که این را بفروشی با اون سودش بتونی یک خونه و سر پناه برای خودت درست کنی، برای زندگیت، برای خانواده ات درست کنی. اما عقل همین جا ترمز نمی کنه تا اینجاش خوبه، عالیست. می گه ببین این را بر دار دو تا دیگه زمین بخر، اینجا چندین برابر سود می کنه ،دو تا زمین می خره می فروشه میگه ببین چقدر خوب بود سودش، هیچی دیگه سرازیری داره می ره .

به سالک می گویند عقل را بیانداز عقل رو به دنیا کرده خوف اون را داریم که تو رو هلاک کنه ها، خوف اون را داریم که تو رو هلاک کنه ها.

ساختمان سازی را می شناسم که خیلی خوب ، خیلی پاکیزه با قدری سرمایه خودش قدری سرمایه مردم ساختمان های زیادی را ساخت فروخت سود های خیلی خوبی به مردم داد الان تمام عمارتش رو دستش باد کرده مانده نمی تونه بفروشه نمی تونه پول مردم را بده.

پس بنا بر این به سالک می گویند عقل را بیانداز این رو به دنیا کرده دیگه خوف اینه که تو را هلاک کنه (با شما دارم حرف می زنم ها مگه اسمتون را سالک نگذاشتین؟ با شما دارم حرف می زنم ها انشا اله خودم هم بفهم چون آدم وقتی خودش حرف می زنه گوشش نمی شنوه بدبخته من می گم شما می شنوید اما گوش های خودم که نمی شنوه مگه اینکه بعدا خودم گوش کنم )سالک عقل را نمی تواند دور بیاندازد. چون عشقه که عقل را از میدان بدر می بره، خودت به تنهایی حریف نیستی ،فکر کردی خودت به تنهایی حریف نیستی، عشق که آمد عقل را هم از میدان به در می کنه سالک فقط می توانه روی عقل را برگردانه، بگه اینقدر به دنیا نگاه نکن این ور را هم نگاه کن. سالک در ابتدا عشق نداره ولی وقتی به مرتبه عشق می رسه خودش عقلش را می اندازه، وقتی عقل را می اندازه می دانید می شه چی ؟می شه مار، می شه اژدها، اون موقع می ترسه. چرا می ترسه ؟چون تازه می فهمه که خوف آن بود که این مار سالک را هلاک کنه. توجه می فرمایید می رم تو فصه موسی کلیم الله و پروردگار. موسی به چوب دستش که او را از گزند پرنده و چرنده، شاخه های درختان دور می کرد تکه کرده بود. خدا فرمود بیانداز اون تکه گاه رو، بیانداز، وقتی موسی انداخت دید ماری است سخت گزنده، ترسید چون تازه فهمید به چه چیز سختی و گزنده ای تکه کرده بوده و همون باعث شده بود جان عالم را نبینه اون حافظی که او را از چرنده و پرنده محافظت می کرد نبینه. چی را ببینه؟ چوب دست درون دستش .

تو زندگی هر آدمی شاید بار ها یا لا اقل یک بار پیش می آد که چوب دستی عقلش را بیاندازه و ماهیتش را ببینه اون وقته که نور خدا به اون ظاهر می شه، با ظاهر شدن نور خدا ظلمت دنیا را می شناسه.

برای شما خیلی چوب دستی هاتون را انداختند ها نور خدا را دیدین ؟یا ندیدین؟

بعد از آن هرکه به دنیا گرایش پیدا کنه، به لذات و شهواتش پایبند بشه، هلاک می شه من نمی گم سوره طه آیات 20 و 21

فَأَلْقَئهَا فَإِذَا هِىَ حَيَّةٌ تَسْعَى‏(20)

قَالَ خُذْهَا وَ لَا تخََفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولىَ‏(21)

20 پس آن را انداخت و ناگاه مارى شد كه به سرعت مى‏خزيد.(کجا؟در قصه حضرت موسی و پروردگار)

21 گفت: آن را بگير و مترس، به زودى آن را به صورت اولش باز مى‏گردانيم.

البته با این تفاوت که این مار سهمگین که عقل ماست، تا به حال رو به سوی دنیا کرده بود و سازکردن کار دنیا را به عهده داشت ولی وقتی به اینجا رسید، از این پس روی در مولا دارد. کسی که اون گزندگی را دید و شناخت، عقل نمی میره ولی از این به بعد روی به جانب خدا دارد و کارهای را آنچنان ساز می کند که خدا بخواهد. دنیا که تا امروز ساحری می کرد از کار سیر و سلوک شما را باز می داشت و خدمت خود ش را می کرد اکنون خدمت گزار ما می شه در راه خدا مدد دهنده و یاری دهنده ما می شه قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ

عزیزان من امانتی که بر جمله ی موجودات عرضه کردند، جملگی ابا کردند، قبول نکردند و آدمی قبول کرد امانت عشق است اگر آدمی می دانست عشق کارش سخته و بلای عظیم است هرگز قبول نمی کرد باز من از خودم نمی گم سوره احزاب آیه 72 إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلىَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَينْ‏َ أَن يحَْمِلْنهََا وَ أَشْفَقْنَ مِنهَْا وَ حَمَلَهَا الْانسَنُ إِنَّهُ كاَنَ ظَلُومًا جَهُولا

ما را بر آسمان‏ها و زمين و كوه‏ها عرضه كرديم، و آنها از تحمل آن سرباز زدند و از آن هراسيدند، ولى انسان آن را بر دوش گرفت، به راستى او ستمگرى نادان است.

خدا می گه من نمی گم که، به راستی او ستمگری نادان است.

بجایی رسیدیم که از بهشت و دوزخ ابلهان باید گذشته باشیم، از بهشت و دوزخ عاقلان انشا الله، یا گذشته باشیم یا در حال گذر کردن باشیم و به بهشت و دوزخ عاشقان دسترسی پیدا کرده باشیم.

خیلی فرصت نداریم می دانید که حرف های ما ، سخن های امروز ما، هر کدامش تا یک زمان کوتاه موثر است در وجودمان و بعد از آن هیچ .

اگر در آن کوتاه زمان موثر ،و تاثیر پذیر، تغییر کردیم ،کردیم. پذیرش کردیم ،کردیم .نکردیم سال بعد باز هم همین جا نشستیم و دیگری بر ما سخن می راند چون من که دوباره نمی تونم اینها را بگم .می تونم؟چیزی برای گفتن دیگه ندارم چون دیگه از گفتن تمام شده .همه، همه به دیدن رسیده. مشاهده کن معاینه کن و برو. دیگه حرفی برای گفتن نیست تمام شد.

مبحث بهشت و دوزخمان تمام نشده. نمی دانم آیا جلسه ی بعد تمام خواهد شد یا نه؟ من نمی دانم. ولی مبحثی است هنوز ادامه دار باز هم در این زمینه گفتگو خواهیم داشت .پس بنابراین خیلی زمان نگذرانید، فکر نکنید فردایی هم باقی است فردا های بسیار خواهد بود در قالب این تن ،در قالب های دیگه و در قالب های دیگه. اما امروز که از دست رفت دیگه تکرار نخواهد شد یا علی مدد .

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید