منو

دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403 - Mon 04 29 2024

A+ A A-

جلسه هشتاد و ششم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم


چشمم همی بخواهد ديدارت      گوشم همي بخواهد گفتارت
همت بلند كردند اين دو                   هرچند نيستند سزاوارت
چشم و گوشتان را همت ببخشيد بلند بشوند براي ديدن و شنيدن حق و حقيقت.شما قصه سليمان  نبي و مورچگان را كه در سوره نمل آمده است ميدانيد. خداوند باد را  در اختيار سليمان نبي خداوند قرار داد تا بر مركب باد سوار شود و به همه جاي مملكت خويش و دنيا سفر كند روزي به وادي نمل،مورچگان رسيد مورچه بزرگ آنها از مسافت خيلي دوري شروع كرد به سخن گفتن و باد سخن آن مورچه را به گوش سليمان نبي رساند مورچه بزرگ آنها ميگفت :
...يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿18﴾ ...گفت اى مورچگان به خانه‏هايتان داخل شويد مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما را پايمال كنند (سوره نمل آيه 18)

سه نكته در اين آيه هست :
1-به مورچگان ميگويد برويد جاي خودتان چرا نمي گويد برويد در يك گوشه اي جمع شويد جاي مورچگان زير زمين است درحاليكه اگر ما از خياباني عبور كنيم و ماشيني بيايد به بچه مان ميگوئيم  برو در پياده رو نميگوئيم برو در خانه مان.
2-مگر بزرگ مورچگان نمي دانست سليمان نبي پيامبر است ظلم و زور نمي كند چرا اين ترس را جلوي مورچگان ميگذارد .
3-ميگويد آنها نسبت به شما آگاه نيستند مگر نمي داند پيامبر خدا نسبت به همه چيز آگاه است سليمان اين سخن پادشاه مورچگان را شنيد و از تدبير و مهربانيش نسبت به مورچگان خوشش آمد گفت برويد اين پادشاه مورچه ها رابياوريد ميدانيد كه ديوان و اجنه همه تحت نفوذ سليمان نبي بودند مورچه پادشاه را آوردند با لباسي سياه مانند زاهدان كمر بر بسته و خدمتگزار.
پس پادشاه سه ويژگي ميخواهد اولا زهد، دوما لباسي از حداقل نه از بهترين، سوما خدمتگزار بودن براي عده اي كه برآنها حكومت ميكند.سليمان نبي به او گفت:" اين سخن چرا گفتي شما در صحرا بوديد ما در هوا سوار بر باد، ثانيا مگر نميداني من پيغمبر هستم و پيغمبر با عصمت نبوت و صاحب عدل الهيش هيچ وقت بر ضعفا و غير ضعفا ظلم نميكند و هيچ وقت نميگذاشتم لشكريانم شما را لگد كوب كنند چرا چنين گفتي؟
پادشاه موران گفت:"من تو را و عدلت را خوب ميشناسم( پس به مقام پيغمبر و اينكه صاحب عدل است و ظلم نميكند واقف بود)، ميدانستم شما در هوائيد و ما  در صحرا(پس به موقعيت كاملا آشنا بود ) اما با اين سخن ميخواستم ازآزردگي دلها جلوگيري كنم ترسيدم موران نعمت و مملكت تو را ببينند آرزوي دنيا كنند و نعمت دنيا بخواهند و از سر وقت و زهدشان بيفتند(از زهدشان و از اينكه در احوالات مناسب كار مناسب انجام دهند بيفتند) درويش بهتر است كه جاه و منزل اغنيا را نبيند".(روي سخن با ماست )
سليمان گفت:" خب لشكريان تو چند تاست؟"
(ميخواهد بداند او با چه حجم زير دستش چنين استدلالي ميكند)
مورچه گفت:" من ملك ايشانم چهل هزار سرهنگ زير دست دارم هر سرهنگ چهل هزار عريف دارد
و زير دست هر عريفي هم هزار مورچه است."
سيلمان گفت:" چرا آنها را  از زير زمين به روي زمين نمياوري تو در صحرايي"
مورچه گفت:" يا سليمان ما را مملكت روي زمين ميدادند اما نخواستيم زير زمين را اختيار كرديم "
گفت:"چرا؟"
گفت:" براي اينكه به جز الله كسي احوالات ما نداند"
(دخترم همه نمره هايش بيست است پسرم فوق ليسانس ميخواند دامادم از بچه هام عزيزتر است نگفتم نعمتهايتان را جز خدا كسي نداند  به كسي نگوئيد مورچه فهميد ما نفهميديم)
مورچه گفت:" اي سليمان از عطاهايي كه خدا به تو داده يكي را بگو"
سليمان گفت :"باد را مركب ما ساخته"
مورچه گفت:" اي سليمان ميداني اين چه معني دارد يعني هر چه تو را  دادم از اين مملكت دنيا همچون باد است در آيد نپايد و برود"
سليمانهاي عزيز خانه داريد، ملك داريد، مقام داريد، رياست داريد، پول داريد، هر چه كه داريد سوار بر باد است درآيد نپايد وبعد هم برود والسلام.
 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید