منو

یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403 - Sun 05 19 2024

A+ A A-

دلنوشته شماره بیست و پنج

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: دلنوشته
  • بازدید: 1823

 بسم الله الرحمن الرحیم

می دانی به چه می اندیشم ؟ در دل شب در میان تاریکی اسرارامیز شب بیدارم و به مرگ و زندگی می اندیشم دمی نگاه درونم به وسعت قبرستان افتاد و حرکت دمادم جسدهای بسته شده ای که با عجله بسوی ارامگاهشان در حرکتند را تماشا نمودم چقدر جالب بود زیرا همه آنهایی که بر روی شانه هادر حرکتند از قومها و زبانها و سرزمینهای مختلف بودند فرهنگهای آنها، تحصیلاتشان، نوع زندگیشان و نوع بهره مندیشان از زندگی دنیا کاملا متفاوت بود مومن، خیلی مومن ، باتقوا ،بی تقوا ، بی دین ، مشرک ، کافر ، پولدار ، خیلی پولدار ، بی پول ، آس و پاس ،مرد ، زن ، پیر ، جوان ، کودک ، باپست و مقام بالا ، بامشاغل دون و پست جامعه خلاصه همه وهمه لباس دنیاییشان یعنی بدن آنها بطور یکسان در یک مکان ، با یک آب و توسط آدمها یکسان و یکجور شستشو و غسل داده شده و لباسی از پارچه ای یکسان و کم ارزش بر انها پوشانیده شد . دیگر نه میلی ، نه تقاضایی و نه غر وغر کردنی و ایراد گرفتنی در کار بود بر انها همان آخوندی که بر دیگران نماز خوانده برشان نماز گزارد و بر روی وسیله ای یکسان حمل گشته و تا پای گودالی که قرار است درآنجا قرار گیرد حمل گشته است گودالها بی توجه به حجم این لباس بدن یکسان اماده شده و فقط بستری از خاک درخویش دارد پس چه شد آنهمه برتری یا کمی و کاستی افراد ، کجا رفت مگر پوشیده بر این لباس تن نبود ؟ اگر بود پس امروز کجاست ؟ چرا هیچ امتیازی جهت برتری بوجود نیاورد ؟ ای فرزند آدم اینهمه در طول عمر دنیایی خویش لباس تن افراد مختلف را همراهی نموده و بخاک سپرده ای آیا نیندیشیدی که اگر این لباس نشان آدمیت است پس چگونه امروز فواصل بین آدمها را نمی تواند نشان دهد ؟ ایا نرسیدی به آن که چیز دیگری هست که امروز لباس کهنه و مستعمل بدن را ترک کرده و آنرا راهی خاک نموده تا به عناصر تشکیل دهنده اش برگردد اما خود باقیست و چیزی که می تواند باقی باشد ارزش پرداختن و آراستن و زیبا نمودن دارد و آن چیز اصلا لباس گرانقیمت ، پول ،تحصیلات بالا ،پست و مقام انچنانی و ......... را پذیرش نمی نماید و در درون یا بیرونش جایگاهی برای پذیرش اینها ندارد پس سهم او چیست ؟ برایش چه چیزی تهیه و تدارک ببینیم ؟ آیا نمی خواهی قبل از آنکه دیگر فرصتی نداشته باشی اندیشه ای بنمایی ؟

کلام پر اب و رنگت اگر موجی از درون بر این وجود نداشته باشد فردا فقط صوتی مزاحم و ناخوشایند برای آیندگان و سابقه ای تلخ و زشت برای خودت می باشد اعمال پر رنگ و پر زرق و برق امروز شاید چشمها را خیره و عقلها را متعجب ساخته و قلبهایی را به انحراف از مسیر بکشاند اما فردا که دیگر لباس تن حجاب آن نباشد نفیری چون تلخی صدای جغد بچه گان خواهد داشت که در فضای ظلمت و تنهایی جهان برزخ همنشین خواهد شد .

خدایا کمکم کن ، جز محبت و عشقم بتو که شاید هم از سر نیاز بتو می باشد ،نمیدانم ، سرمایه ای ندارم . در دست بقچه ام که از دیار قبل از زمین با خود اورده ام نتوانستم تحفه ای گرانبها گرد اورم تا با ورود به جهان برزخ عطر و روشناییش مرا از تنهایی و ظلمت و رنج بسیار طولانی در انجا نجات بخشد . من فقط تو را دارم و توسلی که به انسانها ی کامل ، از پیش تعیین شده توسط خودت دارم .مرا تنها مگذار . پرده آبرویم ، توسلاتم به معصومین درگاهت میباشد که امید دارم به عزت انها پرده حجاب گناهانم را پاره نکنی و آبرویم را نریزی .الهی من لی غیرک .

سر به زیر، پلکها فرو افتاده ،اشکها ریزان ،قدمها لرزان ،قلب تند و بیقرار ،دستها پیش رو و بسوی بالا ،زمزمه الهی العفو بر لب و آهسته پیش می آیم .مرا بخر که دیگر خریداری جز تو نمی شناسم .مرا بخر و از هر انچه که فکر می کردم دارم و یا خواهم داشت آزاد فرما .امین یا رب العالمین . گروه مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید