منو

شنبه, 29 ارديبهشت 1403 - Sat 05 18 2024

A+ A A-

دلنوشته شماره هفتاد و هفتم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: دلنوشته
  • بازدید: 4556

 بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ : گوش کن تا برایت بگویم خالق هستی برای تمامی بندگان خویش عقل ، اراده ، اختیار و معرفت قرار فرمود.چرا که در دیار زمین تنوع موجودات و مناظر آنهم نه بصورت حقیقی بلکه بصورت مجازی ،بسیار بالا می باشد و انسان را بینشی نیاز بود تا بتواند از میان اینهمه رنگ و تصویر که بخشی مجازی و بخشی حقیقی اند ،بتواند انتخاب نموده و با آن طی طریق نماید و در این بابت در مورد هیچ بنده ای کم نگذاشت و به همه انسانهاکوله هایی پراز این مخلوقات عطا فرمود .اما از میان همه انسانها قلیل افرادی بودند که توانستند همه کوله خود را بازبینی نمایند و به تمامی این مخلوقات دست یابند و باز قلیل تر افرادی بودند که پس از باز بینی دارایی خویش توانستنداز مایملک خویش که عطای خالقشان بوده بهره ببرند و باز هم قلیل تر ، قلیل تر افرادی بودند که توانستند از کل دارایی خود بهره کامل ببرند .پس هر انسانی می توانسته و می تواند و خواهد توانست که دارایی خود را بنگرد و ازآن بهره کامل ببرد ،اما عجیب آنست که از کسانی که بطور کامل از دارایی خود بهره مند گشتند ،همه آنها نتوانستند از دارایی خود حفاظت نمایند و بمرورآنچه

را که یافته بودند با عناوین مختلف به دیگران پیشکش نمودند و حال می خواهیم بگوییم چرا چنین شد ؟

از آنجایی که مرز خودبینی و استقلال وجودی بسیار نازک و تقریبا بی رنگ است و معمولا افراد سخت آنرا تشخیص می دهند ،خیلی سریع از منطقه استقلال وجودی که عنایت پروردگارش می باشد ،به منطقه خودبینی سرنگون می گروند و این هماننقطه مخوف است که انسان پس از پرتاب شدن دیگر فراموش می کند که چه ویژگیهای برتری نسبت به دیگران داشت و چقدر متصف به اخلاق خالقش بود و آنوقت شروع می کندبه تاخت و تازدر عرصه بذل و بخشش داراییهایش ،زیرا می اندیشد اینها را خودش کسب نموده بود پس میتواند به دیگرا ن نیز آنها را عطا نماید ،اما غافل است آنکه عطا می کند دریای بیکران این داراییها را در دست دارد که هر چه می بخشد از آن کم نمی شود و او این دریای بیکران را در اختیار ندارد و پس از بذل و بخشش اختیارات و اراده و تصمیم گیریهایش دیگر چیزی در اختیار نخواهد داشت تا باز هم مثل قبل بتواند استقلال وجودی خویش را حفظ نماید و آنوقت می شود ،آنچه که نباید می شد .

القصه : پس چاره کدام است ؟ انسان باید باور کند که هر چه بیشتر

پیش میرود و بیشتر می یابد کمتر از آن خود بداند تا این باور که می تواند از خودش ببخشد ،را از لوح وجودش پاک نماید آنوقت است که در هر لحظه میتواند هم باشد و هم نباشد،هم بشنود و هم نشنود ،هم ببیند و هم نبیند و خلاصه بهره اش را از حقیقی ها و مجازی ها ی جهان هستی ببرد و کسی غیر از خالقش نتواند او را از این مقام خلع نماید.

حال شاید بپرسی پس سودش برای خلق خدا چیست ؟

دیدن او در این احوالات ،در این آزادی و استقلال و دیدن خط شیری حرکت او در جهان هستی که از کجا به کجا رسیده و این خط ممتد برای کسی که درست حرکت نموده باقی می ماند ،درس بزرگی خواهد بود تا دیگرانی که در پی راه چاره هستند مسیر را جسته و حرکت نمایند .

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید