منو

شنبه, 15 ارديبهشت 1403 - Sat 05 04 2024

A+ A A-

تو برای یک کاری به دنیا آمدی که اگر آن را به سرانجام نرسانی هیچ کاری نکردی

بسم الله الرحمن الرحیم

مولانا می گوید : در دنیا اگر همه چیز را فراموش کنی باکی نباشد ، تنها یک چیز را از یاد نبر ، تو برای یک کاری به دنیا آمدی که اگر آن را به سرانجام نرسانی هیچ کاری نکردی . می دانی مثل چه می ماند ؟ مادرت گفته : برو از همسایه 4 تا تخم مرغ بگیر بیاور من کوکو حاضر کنم . تو رفتی خانه همسایه دیدی که اتاقش را جارو نکرده ، جارو را برداشتی جارو زدی . مگر تو کار بدی کردی ؟ نه . دیدی استکانهایش هم نشسته است ، استکانهایش را هم شستی . دیدی تخت خوابش جمع نشده است . تخت خوابش را هم جمع کردی ، ساعتی گذشت و آمدی پایین . مادرت می گوید : تو این همه وقت کجا بودی ؟ می گویی : والا خانه شان را جارو زدم . تختخوابش را درست کردم و ..... مادرت می گوید : اصلاً متوجه هستی برای چه کاری رفته بودی ؟ تو فقط رفته بودی 4 تا تخم مرغ بیاوری من نهارم را حاضر کنم الان پدرت می آید داد و هوارش به آسمان می رود .
اگر آن کار را انجام ندهی همه این کارها را هم انجام بدهی باز هم کاری نکردی . مولانا می گوید : از آدم یک کاری برمی آید که نه از آسمان بر می آید ، نه از زمین برمی آید ، نه از کوهها برمی آید . تو جواب می دهی : اما تو گویی کارهای زیادی از من برآید . من خیلی کارها می توانم انجام بدهم . مولانا جوابت را با نیشخند می دهد ، و می گوید : اما حرف تو به این ماند که شمشیر گرانبهای شاهانه ای را ساطور گوشت کنی . گویی آن شمشیر را بیکار نگذاشتم . راست هم می گویی . اما آن شمشیر شاهانه ساطور گوشت بود ؟ گوشت خرد کن بود ؟ یا در دیگی زرین (طلایی) شلغم بار کنی ؟ یا کارد جواهر نشان را به دیوار فرو کنی یک کدوی شکسته له شده از آن آویزان کنی که خراب نشود ، در حالی که این کار از یک میخ چوبی هم بر می آمد که بکوبی به دیوار و کدو را به آن آویزان کنی . خود را این شیوه ارزان مفروش که بسی تو گرانبهایی . جوابش را می دهد ، رویش زیاد است . می گوید : من دانش آموزم ، دانش می آموزم . فلسفه و فقه و منطق و ستاره شناسی و پزشکی می خوانم . دیدی اینهایی را که همه علوم و چیزهایی را که می خوانند به رخ مردم می کشند ؟ می گوید : تو چه فکری کردی ؟ من همه اینها را می توانم بخوانم . من همه اینها را خواندم . مولانا می گوید : اما اینها همه برای تو است . یعنی خدمتگزار توست . تو برای آنها نیستی . ستاره شناسی ، پزشکی ، فقه ، علوم ، اینها خدمتگزار تو هستند ، تو خدمتگزار درس پزشکی هستی ؟ نه . ستاره شناسی ؟ نه .
اگر نیک بنگری و خوب نگاه کنی دریابی که اصل تو هستی و همه اینها فرع هستند . تو ندانی چه شگفتی ها و چه جهان های بیکران در تو موج زند . شما نمی دانید چه هستید ؟ نمی گویم نمی دانید که هستید . با که کاری ندارم . شما نمی دانید چه هستید ؟ آخر این تن اسب توست . این عالم آخور این اسب توست . این عالم با همه این زیبایی آخور اسب بدن است . بدن ، اسب است . یک چیز دیگر مرکب این اسب است . غذای اسب ، غذای سوار نباشد . دنیا غذای تو نیست . دنیا غذای این بدن و مرکب تو است . غدای تو چیز دیگریست .

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید