منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

پروانه چه چیزی را می فهمد که ما نمی فهمیم

بسم الله الرحمن الرحیم

در جایی خواندم که نیکوس کازانتزاکیس ، نکته ای را مطرح کرده بود برایم جالب بود . ایشان نوشته بود وقتیکه کودکی بودم به پیله ی پروانه ام نگاه می کردم . می دانید دیگر کرم ابریشم از برگ درخت توت می خورد و بعد آرام آرام لعابی از دهانش خارج می کند و این لعاب را دور خودش می تند ، تار، تار ، تار و به صورت یک پیله ی محکم درمی آورد . و خودش داخل این پیله محبوس می شود . زمانی می برد تا این کرم درون پیله تبدیل به پروانه می شود . وقتی تبدیل به پروانه شد این تارها را پاره می کند و بیرون می آید . می شود پروانه های زیبایی که در طبیعت می چرخند و من و شما می بینیم و لذت می بریم . می گوید وقتی کودکی بودم به پیله ی پروانه ام نگاه می کردم. هر روز منتظر باز شدن این پیله بودم . اما باز شدن پیله طول کشید . تصمیم گرفتم به آن کمک کنم تا زودتر باز شود . تا از این فشار و اسارت داخل این تارها زودتر رها شود . پیله ها را گرفتم جلوی دهانم و با حرارت دهانم پیله را گرم کردم تا باز شد . اما کمی بعد چون پروانه ای که در آن بود هنوز بال هایش باز نشده بود و بسته بود نتوانست بال بزند ، تاب نیاورد و جلوی چشمانم مرد . برای باز شدن پیله و تبدیل شدن به یک پروانه و بیرون آمدن پروانه یاری و حرارت خورشید لازم است . اما من انتظار کشیدن را نمی دانستم.از آن روز آن جنازه ی کوچک سنگین ترین باری است که روی وجدانم قرار داشته تا به امروز و این تاوان سختی است .

امروز و چندین روز گذشته ، خیلی درد داشتم . خیلی زیاد . امروز دیگر واقعاً غوغایی بود . چندین بار با خداوند حرف زدم . و از او پایان عمر دنیایی ام را درخواست کردم . که من از این وضعیت خسته شدم. هر بار هم بعد از درخواستم دردم را بیشتر احساس کردم . بعد جالب تر ، فاصله ی دردها هم کمتر شد . وقتی به آن فکر کردم یاد کلام این نویسنده کتاب ... یونانی افتادم . چرا ؟ علی الخصوص از زمانیکه به سال نو وارد شدیم من با سختی های بسیار و عجیب و غریب در مورد آدم های خیلی زیادی مواجه شدم . که دیروز یکی را شنیدم خیلی هولناک بود . واقعاً تکان خوردم. این شب جمعه در تعطیلات نوروزی پسر جوان 30 ساله شب عروسی اش بود در یک روستای ملایر . شب جمعه ی بعدی در همان روستا مراسم ختمش بود . کرونا هم نگرفت سکته کرد، خیلی هولناک بود، من از این دسته وقایع و سختی در این مدت خیلی مواجه شدم با وجود اینکه تعطیلات بود و اصولاً باید دور می ماندم ولی دمادم و ساعت به ساعت شنیدم و بار عاطفی سختی هم برایم آورد، هرچقدر که سکوت می کنم و می گویم بالاخره تقدیر ادمها همین است ولی من هم ناراخت می شوم، شاید ساعتها فکر می کردم به این آدمهایی که در سختی بودند به درگاه خدا استغاثه می کردم که خداوندا راهی را نشان بده تا بار این آدمها را بشود سبک کرد، امروز این خاطره کودکی این نویسنده مثل صاعقه ای بر من فرود آمد، که باید فهمید گناه بزرگی ست فشار آوردن به قوانین جهان هستی برای آنکه قوانین را تغییر بدهیم چرا؟ چون صبر و بردباری لازم است، و انتظار کشیدن تا بتوان با اعتماد راهی را دنبال کرد که کائنات برای هرکدام از ما قرار داده. خیلی جالب بود یک جورهایی از صبح زمینگیر شدم، دردهای امروز من که به بالاترین حد نسبت به روزهای گذشته رسیده بود باز دوباره به من یاددآوری کرد که پروانه فشار درون پیله را تحمل می کند دم بر نمی آورد تا سر سلامت از پیله بیرون بیاورد تازه آنهم روزهای خیلی کمی در این جهان هستی و در طبیعت خدا می تواند بچرخد و به پرواز در بیاید و دیگر هیچ. واقعاً پروانه چه چیزی را می بیند و می فهمد که من نمی فهمم؟ تا برای رسیدن به آن دردها را صبورانه تحمل کنم و شکایت نکنم، امروز در اوج درد با خدای خویش گفتم من هرگز طول عمر نخواستم پس اذن آمدن و برگشتن را صادر کن، بعد از اینکه به این اندیشه وارد شدم از این اندیشه جدید خجالت کشیدم، من از پروانه کمترم؟ این تجربه من بود هر کسی در زندگیش گرفت و گیرش در نقطه ایست، در جائیست، صبورانه و بردبارانه باید با مسائل مواجه شد تا زمان باز شدن پیله صادر شود، واگر صادر شد بالاترین پرواز و اوج نصیب انسان خواهد شد، به یاد آوردم وقتی پدرم ماههای آخر عمر را می گذراند در سختی خیلی زیادی بود، وقتی او در سختی بود همراه او هرکدام ما هم رنج میکشیدیم اما صبر و بردباری او را موقع ترک دنیا به یک فضایی عظیم و پر از نور دعوت کرد و من هم که شب و روز در خانه خودم با شنیدن صدایش زجر کشیده بودم خداوند پاداش داد، در کمتر از ثانیه ای آن فضای نورانی را رؤیت کردم. هرکدام از ما در یک عرصه تنگ و سخت و تاریکی دست و پا می زنیم، و چه خوب است که صبر جمیل را پیشه کنیم، یک کسی از نحوه زندگیش سخت شکایت می کرد، او را دعوت به صبر می کردم، خداوند بیماری عزیزش را هم به او پیشکش کرد، گفت آنرا که داری این را هم داشته باش ببین چطور می شود؟ تا زور آزمایی سخت تری داشته باشی، خلاصه کلام، اگر صبر کردن را ندانیم هزینه سنگینی را پرداخت خواهیم کرد، خیلی سنگین، در سوره فتح آیه اول می خوانیم " اِنا فَتَحنَا لَکَ فَتحاً مُبینا"، ما برایت فتحی قرار دادیم، فتحی درخشان و روشن، همیشه فکر می کردم پیغمبر فتوحات زیادی داشت آیا خداوند در این آیه مقصودش آن فتوحات است؟ ممکن هم هست باشد اما نظرم آمد که کم است باید فراتر از این باشد این آیه امروز بر احوالات من قدم زیبایی گذاشت چرا که حال پروانه را در پیله بتوانی درک کنی، پروانه فشرده است نمی تواند بال بزند، در میان تارها در فشردگی کامل و تاریکی کامل بسر می برد ، بتوانی این احوال را درک کنی و بعد از آن بتوانی به آزادی و بهره مندی از حقیقت هستی دست پیدا کنی به نظر من به مثابه فتح روشنی ست که خداوند در این آیه فرموده، تو را به فتحی آن هم فتحی درخشان، روشنگرانه، چقدر حیف است که قرآن را با آنچه که هست نخواندیم و نفهمیدیم که وقتی یک نکته کوتاه آنرا درک می کنیم چقدر زیباست و در درون آدم شادی بوجود می آورد، من امروز با آنچه که بر من رفت و آنچه که از خاطرات کودکی این نویسنده خواندم و آنچه که از پیله پروانه درک کردم، اینقدر با پوست و گوشتم حسش کردم خیلی زیبا بود صد البته فکر نکنید درک کردم از شدت درد جسمی ام کاسته شد، اصلاً ، باور نمی کنید که بعضی جاها را می خواستم راه بروم سخت بود دستم را به لبه مبلها می گذاشتم و حرکت می کردم، اما فهمی که به آن وارد شدم باعث شد که آستانه ی تحملم بالا برود و صبورانه به انتظار پروازی عاشقانه در عالم هستی بنشینم امیدوارم که این حس و مشاهده و این احوالات برای شما هم زیبا بوده باشد و شما را هم تشویق کند که به گونه دیگری به زندگی و سختیهایتان نگاه کنید، خیلی سخت است، من هم می دانم اما تا دیر نشده بجنبید. به سختیهایی که امروز در آن هستید فرو نروید، از بیرون نگاهش کنید، از داخل نگاه نکنید.

صحبت از جمع: خدا را شکر میکنم که دررحمتش به سمت جمع ما که هدایتش از طریق جنابعالی به ما میرسد همچنان باز است به جهت اینکه در طول سال و ایام گذشته هر کدام از ما رفت و آمدهای زیادی را داشتیم . یک زمانی خیلی خوب گوش میکردیم یک زمانی کمتر گوش میکردیم . اما با همه ی رفت و برگشتها همچنان این چراغ روشن است و همچنان شما هم در مقام استاد و هم در مقام مادر جمع صبورانه و با مهر نشستید هم گفتگو میکنید و هم آخرین دریافتهای خودتان را سخاوتمندانه در اختیار ما قرار میدهید و هم نشستید که تک تک ما را بشنوید . استاد الان برای من خیلی شکرگزاری حضور دارد به جهت اینکه خودم شرایط بسیار سختی را گذراندم و هنوز هم در شرایط خیلی سخت هستم . من احتمالا یکی ازآن کرم های ابریشم هستم که نوبتم نمیشود بال بزنم همینجوری در پیله ماندم ولی شرایط سخت شده و هر چه جلوتر هم میرود دارد سخت تر میشود برای همین من برای خودم میگویم به عنوان کسی که از همه جهت در فشردگی بسیار بسیار زیادی هستم از همه جا و همه طرف . اینکه یک جایی هست هفته ای دوساعت میتوانم بیایم با آرامش بشنوم و آنچه که در ایام به من میگذرد را از زبان شما که میشنوم و برای آن دریافتهایی که دارم تایید میگیرم برایم خیلی فرصت مغتنمی است . خواستم خدا را شاکر باشم هم به جهت اینکه از هدایت امسال من ناامید نشده و در رحمتش همچنان باز است و دعاگوی وجود با برکت شما باشم که بسیارازشما به ما خیررسیده و مطمئنا من خیلی کمش را میدانم ، اکثرش را نمیدانم .

استاد : گاهی اوقات آدم لازم است که در یک گفتگویی وارد بشود و آنچه را که همان لحظه حس میکند بیان کند چون بودن ما در کنار هم نعمت خدااست . بودن این چراغ روشن نعمت خدااست و گفتگو کردن ما باهم و گفتگو کردن تک تک شما در این عرصه و به نوعی تاثیر گذاریتان روی دوستانتان حتی روی خود من رزق است و رزق را نباید پشت در گذاشت ، یادتان باشد . من آن وقتها میگفتم هر کس دختر دارد ، خواستگار میخواهد برایش بیاید ، اگر شرایط خواستگارنرمال بود ولی زیر نرمال نه ، چون هر کسی را آدم به خانه اش راه نمیدهد . اگر خوب بود همینطوری نگویید حالا وقتش نیست ، بخت را پشت در نگذارید . حرف زدن شما در جمع دوستانتان که مورد اعتماد شما هستند رزق شما است . این رزق برکت می آورد . چرا ؟ وقتی گفتگو میکنید ، شما میگویید و آنهای دیگر میشنوند و تغییر کنند با گفتگوی شما میشود برکت برای شما ، در دنیا و در آخرت و اگر که آنها گفتگو کند و در شما این اتفاق بیفتد باز همینطور ، میشود برکت برای شما و انسان هوشیار و آگاه نباید انها را از دست بدهد . خوشحالم که گفتگو کردید و من مطمئنم که میخواهی از آن پروانه خیلی بزرگها باشی ، برای همین پیله ات سخت باز میشود . ما همه مان با همدیگر دعا میکنیم که خداوند برشما گشایشی ویژه عنایت کند .

صحبت از جمع: همه ما با مشکلات دست و پنجه نرم میکنیم و بقول معروف خیلی به تنگ آمدیم ولی میخواهم ببینم مرز این به چه صورت است ؟ آیا اسمی به نام جنگیدن از دید مثبتش یا مثلا اینکه وقتی با همچین مشکلاتی روبرو میشویم کمک بگیریم مثلا اینکه از خودتان مثال زدید که ناتوان شدید از کشیدن درد آیا اگر شما یک مُسکن قوی مصرف کنید این شما را به آن صبر سوق میدهد ؟ یا به همان پرواز عاشقانه ای که شما به آن اشاره کردید؟ یا مثلا کسی از یک بیماری روحی روانی رنج میکشد به او تجویز میکنند به دامن طبیعت برو یا برنامه مسافرت برای خودت بچین و برو به مسافرت . در کنار این صبری که داری و به آن رجوع میکنی و خدا را در وجود خودت احساس میکنی اینها هم کمک حال شما هستند آیا اینها هم به آن پرواز عاشقانه ربط پیدا میکنند ؟

استاد : قطعا دوست عزیز ، جهان هستی مجموعه ای است از علم و دانشهایی که در خدمت بشر است مثل تشکیلات پزشکی ، تخصصها ، داروها ، گیاهان و علومی که در نزد صاحبان علوم محفوظ است و ما به آنها مراجعه میکنیم ، به طور حتم بنده هم از دارو استفاده میکنم به طرق مختلف از دانشها در کشورهای مختلف مثل چین ، هند و طب سنتی در کشور خودمان یا در کردستان هر چه که دستم برسد حتما استفاده میکنم . مگر کرم ابریشم ازبرگ توت استفاده نمیکند تا تارهایش را بتند ؟ و اگر زیر تابش آفتاب یا نورخورشید قرار نگیرد تبدیل به آن پروانه ای که باید بشود نمیشود ؟ پس بنابراین در این مسیر کمک گرفتن از آنچه که دانش است و خداوند در اختیار بشر قرار داده کمال عقل است ، اصلا شکی در آن نیست . وقتی کلافه هستید به دامن طبیعت رفتن به پارک رفتن و دوش گرفتن ، هر کسی به گونه ای صاحب آرامش میشود . استفاده کردن از اینها هیچگونه تعارضی با آنچه که ما گفتیم ندارد اما شما اینها را که گفتیم استفاده بکنید و دائم هم جیغ بزنید ، غر بزنید ، بد و بیراه بگویید . خدایی ناکرده کفر بگویید . اینها خیلی ایراد دارد . بخش اول بهره بردن از آنچه که عقل در اختیار آدم میگذارد هیچ ایرادی هم ندارد من کاملا با آن موافق هستم اما شما اینجا گرفتار میشوید میروید پیش دعا نویس پیش فالگیر ، فال قهوه میگیرید من نمیدانم از این چیزهایی که گهگدار از این خانمها میشنوم . فال نخود ، فال مُهر ، فال تفاله چایی اینها سرتاسر عیب است . اما بهره بردن از دانش بشری که در اختیارش است کمال عقل است . دندانت درد میکند خوب پاشو برو دکتر من دندانم درد می کند دستهایم را روی دندانم می گذارم حمد می خوانم تقدیم به امام رضا می کنم اما مفهومش این نیست که نروم جرم گیری کنم مفهومش این نیست که اگر ریشه دندان خراب است نروم اصلاح کنم این کارهایی که می کنم الان من را آرام می کند فرصت به من می‌دهد توانم را نگه میدارد تا خودم را برسانم و از بخش پزشکی اش استفاده کنم حتماً حتماً اینکار را بکنید.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید