منو

شنبه, 08 ارديبهشت 1403 - Sat 04 27 2024

A+ A A-

غلاف های قصه ی زندگی را دور بریزیم

بسم الله الرحمن الرحیم

هر کدام از ما در طی سالیان عمرمان بارها و بارها از دهانهای انسانهای متفاوت با بینشهای متفاوت شنیدیم که میگویندپیامبرخدا ،ائمه اطهار ، بزرگان خدا فرمودند : هر کس خود را شناخت خدایش را شناخته است . جمله اشنایی است ، خیلی آشناست . در مباحث و گفتگوهای خودمان چقدر در طی این سالها این جمله را بکاربردیم و از دهانهای مختلف شنیدیم . به ظاهر ساده است ولی در عمق مطلب که فرو میرویم خیلی سخت و دور از ذهن است . خیلی کار سختی بنظر می آید . کلاسهای خودشناسی در فضاهای مختلف تشکیل شده . همه شان دعوت میکنند که شرکت کنید و خودشناسی را آغاز کنید . به شکلهای مختلف حتی هزینه های خیلی کلانی برای هر کدام از این کلاسها هست . خلاصه هر کسی در جایگاه خودش تلاش میکند یک کاری بکند و موفقیت هم تا به امروز خیلی چشمگیر نبوده و نیست . خیلی وقت است من به این امر فکر میکنم که چه کار باید کرد ؟ آمدم یک نفره خودم یک تیم تحقیق شدم . چکار کردم ؟ آمدم در فواصل زمانی هر بار یک آدمی را زیر ذره بین تحقیقم گذاشتم . البته ناگفته نماند اولین کسی که زیر این ذره بین رفت خودم بودم و چقدر سخت بود ! چون تعصب من بودن، خیلی از مواقع جلوی دیدن حقیقی را میگیرد من میدانم ، من میفهمم ، من همیشه این کار را کردم ، من سالیان اینجوری بودم ، من سالیان زندگیم را اینجوری اداره کردم . این من ها در بسیاری از زمانها جلوی دیدن حقیقی انسان را میگیرد . ولی چون با نام خداوند و مدد از حضرت حق وارد این وادی شدم تنها نماندم . در این زمینه صاحب موفقیتهایی شدم . حالا بگویم چطوری ؟
اولا آدمی نباید فراموش کند تا روزی که با جسمش در این دنیا زنده است یک دشمن غدار کمربسته ای دارد که قادر به کشتنش هم نیست به اسم ذهن . خیلی غدار است کمر بسته برای آدمی و من وشما . قادر به کشتنش هم نیستیم اما وظیفه داریم ذهن را بشناسیم ما باید با چشم باز طرفندها و حقه هایش را نگاه کنیم تا در دامش نیفتیم و نمیتوانیم بکشیم چون بهر حال ذهن برای ما بهره هایی هم به همراه دارد .
اعمالی که در دنیا انجام میدهیم دو دسته است. یا بد است یا خوب است . بد و خوبش را چطور می سنجم ؟ بر اساس حکم شرع ، اخلاق و اجتماع . به همه آدمهایی که میشناسم از مرز انجام اعمال بد عبور کردیم . امیدوارم که عبور کرده باشید یا حداقل من خودم به شخصه تلاش میکنم هیچ نگاهی به عمل بد نداشته باشم . امیدوارم شما هم اینطوری باشید . اما یک خبر بد برای همه دارم . چرا ؟ چون چون اعمال خوب آدمها امروز دارم میگویم لااقل دو وجه دارد یا لااقل کشف من فعلا نگاه به دو وجه دارد . شاید بعدا وجوهات دیگری هم پیدا کنم. یک وجه آن وجه بیرونی و ظاهری است . بگذارید یک مثال بزنم . شما برای خواهر ، برادر یا وابستگانتان یک خانه میخرید یا یک سفر زیارتی مثل حج ، کربلا ، سوریه و مشهد و الی آخر برایشان تدارک می بینید . وجه ظاهری قضیه خیلی نیکو ، خدا پسندانه و مردم پسند است . شخص خیر از عمل نیک و پسندیده خودش خیلی خرسند و شادمان است . حال بماند که یک عده ای که از این کارها انجام میدهند این عمل نیکشان را آنقدر پیش دیگران مطرح میکنند ، هر جا می نشینند میگویند : خبر داری ؟ فلانی رفت مکه . لطف خدا من توانستم هزینه اش را بدهم . بین مردم آنقدر مطرح میکنند که این عمل نیک همه زیبایی و نیکوییش را از دست میدهد . اما یک عده ای هم هستند که در نزد دیگران عمل خیرشان را بازگفت نمیکنند . اما دردرون خودشان مرتبا یادآوری میکنند و دائم به خودشان میگویند : ببین چه کار خوبی کردی ! خیلی خوب بود توانستی این کار را انجام بدهی یا تعاریفی از این قبیل برای خودشان .
اما نکته مهم یا وجه دوم عمل پسندیده ، از کجا شروع میشود ؟ از اینجا که ما یک خدماتی را برای یک فردی دادیم . آن فردی که خدمات را دریافت کرده در جایی بر خلاف میل فرد خیر و نیکوکار شروع به عمل کردن میکند .آنوقت است که درهای زشتی و سیاهی باز می شود فرد خیر شروع می کند فغان کردن و داد زدن که چه کار بدی کردم، من یک احمق بودم هیچکس قدر کارهای خوب و پر بها را نمی داند، این جملات برای شما آشنا نیست؟ خانم تولد شوهرش که می رسد یک ساعت مچی گرانبها برایش می خرد، بعد تولد خودش که می رسد آقا یادش می رود، بعد شروع می کند داد و قال کردن، من چقدر بیشعور بودم که تولد تو یادم بود، کادو گرفتم، هنگامه ای برپا می شود بطور حتم از این قسم ماجراها شما هم مشاهده کردید، خیلی از مواقع مزه این ماجرا ها را چشیده اید، حالا فکر می کنید فردی که خدمات را دریافت کرده، حالا امروز در یک خط دیگری زندگیش را حرکت می دهد و باب میل شما نیست مقصر است و باید تنبیه شود؟ آیا فکر می کنید کسی که خدمات را گرفته قدردان نیست؟ فکر می کنید تا آخر عمرش باید تا کمر خم شود و در حال تکریم شما باشد ؟ همه این صحبتها را در مورد دریافت کننده خدمات نمی گویم، حساب او جداست، من فرد نیکوکار را بررسی می کنم که عمل خوب انجام داده، باید خودش را یک نگاه مجدد بکند، آیا واقعاً عمل نیکو کارانه را از اول فقط در راه رضای خدا، احسان به دیگران انجام دادید؟ من می گویم بطور حتم خیر، چرا که اگر در راه رضای خدا بود اصلاً عمل خیرش را در خاطرش نگه نمی داشت، تحفه ای بود در راه رضای خدا داد، سائلی که باید این تحفه را دریافت می کرد گرفت و رفت، همین و بس، گفتگو ندارد، اما اینطور نبوده، بلکه خیِر تحفه ای را داد برای روزگار افتخار طلبی، آنوقت وقتی پایگاهی برای افتخار طلبی ایجاد نشد، شروع می کند برای فغان کردن و مظلوم نمایی، این نکته به این ریزی و واضحی را من و یا هر بیننده دیگری می تواند دریابد، اما نکته مهم اینست که فرد مورد مذاکره ی ما، یعنی نیکوکار ما این را بتواند بفهمد و به خودش بیاید و ببیند چکار می کند؟ که اگر چنین نشود و نفهمد در یک دور تسلسل نافهمی در جهان می افتد خدا می داند کی از این دور تسلسل خارج می شود .
روزگار فعلی را می گویند عصر بیداری و آگاهی .در تمام فضاهای مجازی به گونه ای اشاراتی می کنند به مسئله بیداری و آگاهی. اما من خیلی دور می بینم، که با بیداری افراد زیادی آشنا شده باشم، بیداری خیلی بزرگ و وسیع تر از این صحبتهاست، بعضیها فکر می کنند اگر کمی چشمشان باز شده مثلاً یک چیزهایی را حس می کنند نورهایی را می بینند یعنی بیدار شدند نه نه نه اشتباه نکن، بیداری فراتر از این حرفهاست، نکته ای را که اشاره کردم از نکته های کلیدی ست که کمک فوق العاده ای می کند تا فرد خودش را بتواند از ورای منیتها ،غرور، برتری طلبی و غیره مشاهده کند، بطور حتم این مشاهده دلچسب نیست چون زیر این ابرها مانده، نه تنها دلچسب نیست، گاهی اوقات خیلی هولناک است، یکی یکی ماجراها و قصه های زندگی را از صندوقچه خاطراتتان بیرون بیاورید ، و با یک نگاه تازه بدون هر قضاوتی آنها را دوباره نگاه کنید، از این حرکتتان نباید بترسید، ترسناک است ولی نباید بترسید چرا که ببینیم یا نبینیم در ماهیت وجودی ما امروز فرقی نمیکند، بد و تاریک را روشن نمیکند یا شفاف و نورانی را تاریک نمی کند ولی باید حتماً بیرون بیاورید و نگاه کنید، خیلی مهم است که یکبار برای همیشه از روی قصه های زندگیمان غلافی برداشته بشود که دمادم ما را در ماجراهای گذشته مان،محق، مظلوم، بخشنده، مهربان، فداکار و .... نشان میدهد و ما این پلاکاردهایمان را که خاک گرفته باز دوباره حمل می کنیم و هراز گاهی نشان می دهیم، باید اینها برداشته شود، به همین دلیل هم چون پاکسازی نمیکنیم مدام در سوگواری بسر می بریم به خاطر ظلمها و شکستهایی که بر ما رفته، در گذشته خیلی ها به روی ما چنگ انداختند، اما باید دوباره نگاه کنیم ببینیم اگر به روی ما چنگ زدند ما هم بنام یاددآوری کارهای نیکوکارانه بر روی افراد مقابلمان که هیچ روی قلبشان چنگ زدیم؟ اینکار را کردیم یا نه؟ آنها را خون آلود کردیم؟ تا این حرکت زشت خودمان را مشاهده نکنیم، از جایگاه حق به جانبی خویش خارج نمی شویم اگر اینها را ملاحظه نکنیم، اگر واقعاً به کنه آن پی نبریم چه بسیار انسانهایی بودند که در چشم من صاحب قدر و منزلتی بودند، قدر و منزلت ویژه ای از منش و رفتار که وقتی در لحظات هوشیاری دوباره نگاه کردم با رفتارهای پنهان شده ای که دیگر در چشمم آشکار شده بود روبرو شدم، خیلی سخت بود که فردی را بت ببینی مظهر همه افعال نیک ببینی و بعد یک دفعه در چشمت افعال ناپسندش جلوه گر بشود خیلی سخت گذشت اما کم کم آرام شدم و با این مطلب کنار آمدم، صد البته این شوکها اولین بار در مورد خودم اتفاق افتاد، ولی آنها را فهمیدم، از مادر هستی برای بدرفتاریهایی که اصلآً هیچکس نفهمید اما خودم دانستم که انجام دادم قبلاً عذرخواهی کردم و به او قول دادم که دیگر چنین نباشم، زودباشید نگذارید دیر بشود، چون کم کم تاریکیهای عالم هستی رو به روشنایی و نوری می رود، و در نور همه چیز از نیک و بد قابل ملاحظه است، و متأسفانه بعد از اینکه دیده شد دیگر نمی توان در آنها تغییری بوجود آورد، فرصت تغییر از بین خواهد رفت، از درشت ترین قصه ها تا ریزترین آنها را بنویسید، در این قصه ها رفتارهای خودتان را حلاجی کنید، ارزیابی کنید، می دانید کلمه حلاجی را چقدر بکار بردید ؟ حلاج یعنی پنبه زن، حلاج چکار می کند؟ پنبه ها را آنقدر می زند آنقدر می زند تا تمام تار تارش از هم باز شود، دیگر هیچ گره ای در آن نباشد، دیگر هیچ ذره ای از بوته پنبه در آن نباشد بعد آنها را آنطوری که دوست دارد و می خواهد کنار هم می چیند و تشک یا لحاف درست می کند، شما هم ماجراهایتان را مثل پنبه زن حلاجی کنید سپس رشته های درست و روشن را کنار هم بچینید تا دریابید کی هستید؟ شما اینی که امروز ابراز می کنید فی الواقع نیستید، اینکار رابکنیدتا دریابید کی هستید؟ چکار کردید و از حالا به بعد چکار می خواهید بکنید؟
من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پُرِ دوست ،
کنج هر دیوارش
دوست‌هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو … ؛
هر کسی می‌خواهد
وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند .
شرط وارد گشتن :
شست و شوی دل‌هاست
شرط آن ، داشتن یک دل بی رنگ و ریاست …
بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم :
ای یار
خانه‌ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر :
"خانه دوست کجاست؟ "

صحبت از جمع : واقعیتش این است که من فکر می کنم که مبحثی که هفته گذشته هم ، در مورد مشاهده گر بودن صحبت کردید و اینکه ما در واقع یک بازنگری داشته باشیم نسبت به همه ی سختی هایی که تا امروز پشت سر گذاشتیم و قضاوت ها و گفتگوهایمان را در آن مسائل در واقع داشتیم ، این ها را یک بازنگری کنیم امروز هم فکر می کنم همان صحبت ها بود و این صحبت هایتان یک مقدار ریزتر شده بودید و یک چیز خیلی مهم نوشتن در این مسئله بود . واقعیتش این است که من خیلی سعی کردم یعنی خیلی تلاش کردم که آن سختی های گذشته را فراموش کنم و الان وقتی که می خواهم این ها را بازنگری کنم اولاً که باید خیلی زور بزنم تا آن سختی گذشته را یادم بیاید و پیدا کنم و بعد از این انگار یک انرژی منفی یک سیاهی دوباره به من بر می گردد که خیلی حالم بد می شود . من این را می پرسم که چرا باید دوباره بخواهم این ها را رو بیاورم .
استاد : ببینید ، بحث اینجا دوتا شد . شما یک سری خاطرات را تلاش کردید و فراموش کردید . خیلی عالی است . حتی دیگر الان می خواهید برگردید و ببینید که چه ماجراهایی داشتید آن ها را حتی به خاطر نمی آورید . خب الحمدالله تمام شده و رفته ودیگر آثارش باقی نمانده است . ولی اگر خاطره ای را بر می گردانید و به آن نگاه می کنید و بعد حالتان خیلی بد می شود یعنی هنوز وجود دارد . و اشکال کارش همین جا است . چرا باید حال شما را بد کند ؟ یا شما خیلی بد عمل کردید یا افراد مقابل شما در ماجرایی که برای شما اتفاق افتاده است . اگر شما بد عمل کردید باید این بد عمل کردن را درکش کنید و به آن خوب نگاه کنید چون اگر آن را درک نکنید و واضحش نکنید بعداً بازهم در زندگی تکرارش می کنید . اگر بد عمل کردن مال افراد روبه رو بوده ببخشید به خودشان . اصلاً مهم نیست . مال خودتان . مال من که نیست که . این در کوله پشتی من نیست که بر دارم و ببرم. چقدر شکر می کنم خدا را که در این ماجرا این تاریکی در کوله پشتی من نیست . در کوله پشتی هرکسی می خواهد باشد ، باشد . خودش برود و تسویه کند . آن وقت دیگر برای شما تلخی نمی ماند . همه ی صحبت ها برای همین است . ما خیلی جاها کند می شویم و پیش نمی رویم گره می خوریم . چرا ؟ چون در رفتن ما یک همچین گره هایی و یک همچین گودال هایی وجود دارد ، پایمان در آن گیر می کند بدون اینکه اصلاً متوجه اش شده باشیم . ما تمام تلاشمان بر این است که این اتفاق برایمان نیفتد . یا لااقل دیگر جلویش را بگیریم فقط همین . وگرنه اصراری نیست . برنگردانید . ببیند آنهایی که بر نمی گردد یعنی آنقدر پوسید که حتی ذراتش هم باد برد کاری باهاش نداریم . چون تاثیری در زندگی حال و آینده شما نخواهد داشت . اما اگر بعضی ها هست که هنوز بر می گردید و نگاهش می کنید آزار می بینید این ها باید پاکسازی شود تا در آینده نیاز نداشته باشیم قرص آرامبخش بخوریم . نیاز نداشته باشیم نمی دانم قرص جلوگیری از آلزایمر بخوریم. سر را که روی بالش می گذاریم به بالش نرسیده خوابمان ببرد بدون قرص خواب . بدون خوردن عرقیات آرام بخش. که الان همه ی مردم گرفتارش هستند . تمام تلاش ما این است . آرامش و امنیت بر روح برگردد . تا تجربیات لازم را از بودن با جسممان در روی زمین کسب کند و برای برگشت آماده باشد .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید