منو

یکشنبه, 09 ارديبهشت 1403 - Sun 04 28 2024

A+ A A-

بیایید تادر غم ها باهم بگرییم ودرشادیها باهم بخندیم

بسم الله الرحمن الرحیم

در دین مبین اسلام یک ویژگی هایی وجود دارد که به جرات می توانم بگویم یک انسان در طول عمر نرمال و یک زندگی نرمال با همه ی دغدغه هایش و اتلاف وقت و زمان برای روزمرگی هایش نمی تواند تمام این ویژگی ها را در متن قرآن و سیره ی اهل بیت پیدا کند و کشف کند و به اسرار همه ی این ها پی ببرد . ما میراث خوار یا به اصطلاح دارنده ی یک گنجینه ای هستیم که خدا کند آنقدر بزرگ شویم که وقتی بر می گردیم آبرودار برگردیم . نه اینکه هیچ چیز از آن را کشف نکرده باشیم و هیچ چیز آن همراه ما نباشد . یکی از آن چیزها جمع بودن یا به جماعت بودن است . می دانید که در دین ما بسیاری از اعمال به جماعت انجام می شود. اولین آن نماز است . جالب است که نماز یک فریضه ی الهی است که ارتباط مستقیم یک فرد انسانی با خدای خودش است . این لطف خداوند است که به بنده کرده و او را در این جایگاه قرار داده است . حقیقتاً وقتی آدم در خلوتش در هنگام نماز صاحب یک حال و هوای خاصی می شود که هیچ کجای دنیا نظیر آن را نمی شود پیدا کرد . قطعاً برای شما هم اتفاق افتاده است . برای بعضی ها خیلی و به دفعات و برای بعضی ها دفعات کمتر و برای بعضی ها لااقل یک بار اتفاق افتاده است . که هیچ کجای دیگر و در هیچ رابطه ای با هیچ موجودیتی نمی توانیم این حال و هوا را داشته باشیم . اما همین فریضه ی دینی را در قرآن می خوانیم و در سیره پیغمبر و اهل بیت هم می بینیم و پیدا می کنیم که تاکید می کنند بر انجام نماز به صورت جماعت . پس بنابراین دیدید که علی رغم اینکه نماز بسیار رابطه ی عجیب بنده با خدای خودش است و وقتی در خلوت این نماز انجام می شود ، در بسیاری از احوالات آدم ها حال و هوای بسیار خاصی خواهد داشت ، اما می بینیم که به جماعت انجام شدن آن تاکید بسیار می کنند . دلائل خیلی زیادی برای این تاکید وجود دارد که در حیطه ی عقلانی هم خیلی قوی است . من با آن ها هم کاملاً موافق هستم . وحدت مسلمانان را نشان می دهد . یکپارچگی ، قدرت آنها ، نظم آنها و .... . اما من معتقد هستم که در پس همه ی دلایل عقلی یک حقیقتی وجود دارد که با عقل قابل درک نیست . و تنها قلب می تواند پاسخگوی آن باشد . حج هم از جمله ی همین اعمال است که می بایستی به صورت دسته جمعی اجرا شود . چرا ؟ چون یک زمان خاص ، یک فاصله ی خاص و بسیار کوتاه برای انجام این فرائض وجود دارد و نمی تواند انفرادی باشد . برای همین با وجود اینکه جمعیت کثیری هم برای انجام حج می روند و سالی یکبار اتفاق می افتد ، پس باید به صورت جمعی انجام شود . نمازهایی مثل عید فطر ، نماز عید قربان و ... . این ها هم همینطور . در اعیاد و عزاها نگاه کنید و یک توجه بگذارید . مسلمانان تجمع می کنند . به صورت دسته جمعی شادی می کنند یا به صورت دسته جمعی نوحه سرایی می کنند . در شب های قدر مسلمانان دور هم جمع می شوند ، دعا و نیایش می کنند در حالیکه راز و نیاز با خدا یک نفره انجام می شود . اما مسلمانان کنار هم می نشینند ، استغاثه می کنند العفو می گویند و الی آخر . در عزای امام حسین گروه های بزرگ سینه زن و زنجیرزن نوحه می خوانند ، گریه می کنند و با هم بر سر می کوبند. من از کودکی وقتی شب های قدر در ماه رمضان همراه مادرم مسافت طولانی را طی می کردیم تا یک تجمع خاص از خانم های خاص با یک به اصطلاح سرگروه و گوینده ی خاص ، تا سحر به ذکر و دعا می نشستیم . یا در کنار همدیگر در جای حتی تنگ نماز قضا می خواندیم . همیشه فکر می کردم مگر نمی شود این نماز قضاها را در خانه خواند . نصفه شب است مثلاً من خسته ام و خوابم می آید در خانه ی خودمان می خواندیم . یا این دعاها را ، به خصوص که یک مقدار سنم بالا رفت و بلد شدم عربی بخوانم ، می گفتم این دعاها را من هم بلدم که بخوانم . مادر ، چرا من را برمیدارد و تا آن راه های دور می برد . نمی شود قرآن سرگیری را یک نفره در خانه انجام داد . نمی شود الهی العفو را یک نفره گفت . ولی جوابی برایش نداشتم .و نمی پرسیدم که مبادا مامانم فکر کند من چون همراهش می روم و من را می برد ، من معترض هستم و آزرده خاطر شود هیچی نمی‌گفتم حتی پرسش نمی‌کردم که جواب سوالم را بگیرم. سال‌ها گذشت هر سال مثل سال قبل همانطور آمد انجام شد رفت باز یک سال دیگر آمد. تا وقتی که عذابی مثل کووید 19 آمد . ما کرونا را دست کم گرفتیم اون پیش آمد ما گفتیم نه خبری نیست و بیشتر پیش آمد میان انسان‌ها بیشتر فاصله انداخت ،من در بهت و حیرت ماجراهایی که می‌آمد تماشا می‌کردم. چقدر عروسی ها انجام نشد چقدر شادی ها انجام نشد تا بالاخره یکی از همین ماجراها مثل یک سونامی به سر من آوار شد شب خوابیدم فردا به چشم خویش دیدم آرام جانم می رود ساده نیست ساده نپندارید خیلی سخت بود می خواستم آن را باور کنم اما نمی شد می خواستم گریه کنم اما نمی شد می خواستم فریاد بزنم اما نمی شد شاید سه و چهار شبی از این بلای مهلک که به سر من آوار شده بود گذشته بود در دل شب در تاریکی و سکوت نشسته بودم با خداوند حرف می زدم و به حضرت دوست عرض کردم خدای من ،از بچگی مرگ آدم های زیادی را دیدم ،چون خانواده ی پر رفت و آمد و پر ارتباطی داشتم من از بچگی مرگ آدم های زیادی را دیدم از تشییع جنازه، خاکسپاری، مراسم ختم های مختلف. خیلی کوچک بودم ولی آداب گرداندن یک مجلس ختم را بلد بودم .این طوری نبود که الان می روند در مسجد می نشینند. در خانه ها بود خانم ها در خانه آقایان در مساجد. می نشستند قرآن می دادم جمع می کردم گلاب می دادم بر می گرداندم چای می دادم اگر قهوه بود قهوه می دادم و الی آخر علی رغم سن کمی که داشتم همه ی اینها را دیده بودم از نزدیک شاهد آلام و بیتابی بازماندگان بودم حتی در خفا چه بسیار با آنها همدردی می کردم برای آنها گریه می کردم اما چون بچه بودم هیچکس من را ندید .گفتم چرا امروز من با آن دیروزهای گذشته خیلی تفاوت دارد چه چیزی به سر من آمده من امروز خیلی ضعیف و ناتوان هستم یا من ضعیف هستم یا بلا برای من خیلی بزرگ است با خودم گفت و گوها کردم به خودم دلداری ها دادم به خودم گفتم تو ضعیف نیستی از زیر این بار هم می توانی خارج بشوی اما یک چیزی بود که آن را نمی دیدم آن را پیدا نمی کردم اما آن را حس می کردم که یک چیزی هست تا بالاخره در سخت ترین لحظه ی زندگی آن را مشاهده کردم.
دیدم خداوند در دعا، نیایش، راز و نیاز، اعمال مستحبی و واجب دینی، سینه زدن ها نوحه سرایی ها همه را به گونه ای ما را هدایت کرده که همه با هم سینه بزنیم همه با هم و در کنار هم با خدای خویش راز و نیاز کنیم حتی اگر در سکوت باشیم و نجوای همدیگر را نشنویم اما کنار هم باشیم با همدیگر سفره ابوالفضل،آقا موسی بن جعفر بنیدازیم درحالی که هر کسی در خانه ی خود یک نفره هم می تواند بیندازد. الغرض یاد آوردم قبل از عذاب الهی کرونا ،هر وقت عزیزی از خانواده ای به جهان باقی می شتافت اقوام دوستان آشنایان همسایه گان و... یکی یکی چندتا چندتا به دیدار بازماندگان می رفتند با ورود هرکدام از‌آنها همه با هم اشک می ریختند ناله سر می دادند بعد قدری سبک می شدند هم دیدارکنندگان که به بازماندگان آمدند ندای همدردی و اندوه خود را رساندند سبک شدند هم بازماندگان دریافتند دیگران هم حالشان را می فهمند و سوگوار هستند پس اینها تنها نیستند. ما کرونا داشتیم پس همه ی ما نعمت رفت و آمد همدردیها را نداشتیم به جماعت با هم اشک ریختن را هم نداشتیم خانواده هم هر کدام فقط در دل گریه کردیم و بقیه را نگذاشتیم که ببینند .خودم را می گویم همه ی سالهای عمرم اشک های خود را پشت پلک هایم ریختم اشک های من از پشت پلک هایم پایین آمد روی صفحه ی قلبم ریخت این بار هم همین کار را کردم ریخت و قلب من را سوزان تر کرد درحالی که می توانست با هر ملاقاتی سیلابی از این اشک ها به بیرون از جسم من سرازیر شود و کمتر من و بقیه را نحیف تر و دردمندتر کند .کشف بزرگی پر از درد بود، می خواستم به خدا اعتراض کنم که چرا من ؟بعد گفتم: چرا ندارد شاید تو باید تجربه می کردی عزیز را از دست دادن ،عزیزترین را از دست دادن، کشیدن یک بلای ناشناخته و خطرناک ،ماندن در قرنطینه و دور از دیگران ،تا بتوانی بفهمی و به بقیه بگویی .من با خودم عهد بستم از این به بعد به هر دردمندی رسیدم همدردی کنم که قبلاً هم می کردم اما این بار با اشک های خود همدردی کنم من با اشک های خود همدردی نمی کردم با مردم اشک نمی ریختم چون فکر می کردم این طوری می توانم طرف مقابل را آرام کنم به او اعلام کنم ببین می توانی صبور باشی می توانی آرام بگیری اما این طور نیست ،من شاید در طول عمرم برای خیلی از آدم‌ها، بیشتر از خودشان اشک ریختم، اما خودم به تنهایی نه با آنها، امروز میگویم بیاییم با هم گریه کنیم، بیاییم با همدیگر اشک از چشمهای همدیگر پاک کنیم، اگر دردیست با هم درد را بکشیم، اگر خنده‌ای بود آن را هم با هم بخندیم، خدا می‌داند در روزهای پر رنجی که پشت سر گذاشتم فکر نمی‌کنم تا روزی که زنده باشم این روزها پایان بگیرد و از این بابت متاسف بودم، به خودم میگفتم تو آدم ضعیفی نبودی، چی شده؟ تو خیلی قدرتمند بودی، در خانواده همه به تو تکیه می‌کردند، پدرم در ماجراهای سخت اگر اشک من را می دیدند با اینکه من اولادشان بودم آن موقع گریه می‌کردند، اگر نمی‌دیدند گریه نمی کردند، اگر گریه ی من را که می دیدند، تازه به گریه کردن می افتادند، به خودم میگفتم چه کار می‌کنی؟ ضعیف نباش قوی باش، اما دنبال علتش می‌گشتم که چرا نباید بتوانم روزهای پر رنج را و سوزش آن را تا روزی که هستم از دست بدهم؟ چون در وقتش، وقتی که درد بروز کرد اشک‌ها ریزش نکرد، قلب از اندوه جدایی صیقل نخورد، اما در همان روزهای سخت خدا میداند هر تولدی که در خانواده‌های شما که شما خانواده‌ ی من هستید اتفاق افتاد شاید چندین ساعت نور امید و شادی را در قلب من روشن کرد، این نعمت با هم شاد شدن است، اصلاً از دست ندهید، در اطرافتان هر غمی آمد و به هر کسی وارد شد، فوراً غمگسارش شوید تا کمکش کنید، از حیطه‌ اندوه زودتر خارج بشوید، کمتر جای پای دلتنگی و غصه بر جانش باقی بماند، در شادیهای دیگران خیلی شادی کنید، اگر امروز دختر پسری عروسی می‌کنند و نمی‌توانند عروسی بگیرند شما را دعوت بکنند، شما قلباً شاد شوید، کمترین هدیه را بخرید بسته‌بندی کنید منزلشان بروید ، به آنها بدهید، بگوئید چقدر خوشحالم شما ازدواج کردید، می‌خواستم بدانید که چقدر خوشحالم، در شادی‌هایشان خوشحالی هایتان را نشان بدهید، اگر کسی بچه اش دنیا آمد یک بسته نقل بخرید بروید، هزینه زیاد نکنید، داخل هم نروید، همان جلوی در بدهید، ولی به او بگوئید چقدر قدم نورسیده شما مرا خوشحال کرد و یادتان باشد وقتی این کار را می‌کنید شادی‌هایشان را بسیار می‌کنید، شادی‌هایشان را پایدارتر می‌کند و امواج شادیشان هم شما و هم همه‌ مردم این کره خاکی را در بر می گیرد، از یاد نبریم ما مسلمانیم پیرو قرآنیم امت آخرین پیامبر بر روی زمین محمد مصطفی ایم، آنچه را که بر ما دستور است، انجام میدهیم، در انجام مستحبات می‌کوشیم، هدف بزرگمان رسیدگی، همدردی و شاد کردن امت پیامبرمان است، ان شاءالله.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید