منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

نقش خود تربیتی در زندگی

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روز پیش باز یک گذری کردم به گذشته های خودم ، یکی از ویژگیهای دوره کودکی من این بود که در میان افراد پیر ، مرد و زن مسن ، نه فقط از خانواده خودم از خانواده های مختلف ، زیاد زندگی کردم . از صاحبخانه پیرمان عزیز جان ، همسایه خیلی پیرترمان که خانمها ایشان را عمه جان مینامیدند که خیلی پیر و کوچولو بود اما کوچولوی با نمکی بود و بسیار با شعور . خانواده ی ما مهمان دوست بودند و چون خیلی مهماندوست بودند نتیجتا فامیل ، دوست ، همسایه زیاد در خانه ما رفت و آمد می کردند. نتیجه اینکه تمام تابستان مادرم آبکش تخمه های خربزه و هندوانه را دست من میداد: مادر! پای شیر اینها رابشور بگذار سینه کش آفتاب خشک بشود ، برای زمستان میخواهیم . مثل الان نبود که بروند شیرینی فروشی و تخمه های جور واجور بخرند . یک کیسه پارچه ای پر از تخمه هر کدام مجزا بعد تخمه ها را بو میدادند داغ داغ ،پای کرسی بود ، بعد که بزرگتر شدم گفتند : تو خوب تخمه بو میدهی ، تو بو بده . بنده دائم دستم به تخمه بو دادن بود ، آماده میکردیم همراه سینی های چایی و قندانهای پراز قند کله ای شکسته شده یا یک ظرف پر از پولکی می آوردند و میچرخاندند . همه هم سرگرم بودند میخوردند و حرف میزدند . نکته ای که در این چند روزه به آن خیلی پرداختم این بود ، هر چه فکر کردم ، کلمات و جملاتی که از محتوای آن بوی ناخوشایندی متصاعد بشود در گفتگوی این پیرها نبود . هیچکدام سواد نداشتند معمولا پیرها یا از خاطراتشان میگفتند که سالیان درازی را پشت سر گذاشته بودند یا کتابهایی را که برایشان خوانده بودند اینها حفظ کرده بودند ، تک و توکی هم سواد داشتند خودشان خوانده بودند نقل میکردند من ندیدم ترمز کلام داشته باشند یا لبشان را بگزند و بگویند : نه ! این نه . ترمز کلام در آنها ندیدم . امروزه متاسفانه میان جوانهای ما به شدت از آن کلامهای نا مناسب به گوش میرسد پیرها هم برای اینکه از جوانها عقب نیفتند دوبله سوبله کلمات را به کار میبرند . اما آنها نداشتند . راستی چرا ؟ چرا آنها نداشتند ؟ از خودشان پر سن و سالتر بالای سرشان نبود که دعوایشان کند . این من را مشغول کرد . تا رسیدم به این نکته: پیشینیان ما یک چارچوب کلام داشتند . یک چارچوب خوب ومعین داشتند . این چارچوب کلامشان ترمز داشت . یک جایی ایست میکرد و دیگر تکان نمیخورد . درون چارچوب کلامشان آنقدر جملات معطر و زیبا جمع کرده بودند که همیشه در حال فشار دادن و له کردن جملات متعفن و زشتی بودند که احتمالا از جایی دیگر آنجا پریده بود. اجازه نمیداد این جملات متعفن رشد کند و چون زشتیها اندک بودند میان زیباییها و معطرات خیلی زود نشان داده میشدند و برداشته می شدند. شاید یک دلیل اساسی اش خود تربیتی بود . پیر و جوان چند نفر از شما خود تربیتی دارید ؟ من برای خودم اینطور استدلال کردم ، یک دلیل عمده خود تربیتی این بود که کلامها رودررو بود . آدمها رودررو باهم حرف میزدند . آنوقت حیا و شرم حاکم مطلق این نشستها بود اما امروزه متاسفانه کلامها از طریق تصاویر جابجا میشوند . فرستنده و گیرنده؛ رو در روی همدیگر نیستند پس کاسه ی حیا و شرم خالی است . تکرار در ارسال این گفتگوها کم کم کاسه ی خالی شرم و حیا را آنقدر زاید و بی استفاده میکند که جایش سطل زباله شهرداری میشود. حرفهای بیهوده ، زشت و شوخیهای مستهجن، شأن آدم را به مرور در اثر تکرار پایین می آورد . آنوقت است که آدمها دیگر عادت میکنند بگویند و بشنوند . چنانکه من هنوز گاهی اوقات جوانها که گفتگو میکنند یک کلماتی را در گفتگوهایشان می شنوم که پشتم عرق میکند درحالیکه آنها فقط شوخی میکنند و به عنوان شوخی میگویند . یک کلیپی را دیدم که آقا از درمنزل وارد شد ، خانم کتش را گرفت ، چه صحنه زیبایی ! پر از احترام و محبت ، چه استقبال خوبی بود ! اما با این یکی دستش پیش بند آشپزخانه را داد دست آقا . صدای خنده ی آدمهایی که مشاهده گر این کلیپ بودند به هوا رفت . خانمها شاید فکر کنند این کلیپ امتیاز خوبی برایشان به بار می آورد . یعنی آقایان را عادت میدهد به بعضی کارهایی که آقایان سنین قبل هیچکدام انجام نمیدادند . اینطوری نیست اشتباه نکنید . چرا که اگر مردی در رابطه اش با همسرش او را استثمار کند و بخواهد او را در پنجه به ظاهر قدرتمندش نگه دارد نمیداند اولین کاری که میکند این است که مقام آدمیت خودش را که خداوند به سبب این مقام ملائک را امر بر سجده او کرده درپایینترین حد نزول میدهد . چون خداوند ابتدا آدم را آفرید بعد از همان گِل آدم جفتش را آفرید پس اگر این جفت یعنی زن خوار و خفیف باشد پس او هم خوار و خفیف است و بالعکس . برای لحظه ای خندیدن به هرکاری دست نزنیم هر کلامی را بر لب جاری نکنیم ، چنانکه پیرهای ما نمیکردند . چندین بار عرض کردم امروز هم میخواهم همین را دوباره بگویم ، که بیاییم خودمان را دوست داشته باشیم . اگر دررنجیم چون خودمان را دوست نداریم . الان فوری جبهه میگیرد . میگوید : خودمان را دوست داشته باشیم یعنی غرور داشته باشیم ؟ نه اصلا اینجوری نیست . دوست داشتن با مغرور بودن خیلی متفاوت است . غرور وقتی خودش را نمایان میکند که هیچ چیز پشتش نیست . تابلویش را هی گنده و گنده و گنده تر میکتد که کسی نفهمد آن پشت هیچ چیز نیست و حداکثر خودنمایی را ارئه میکند . دوست داشتن خود یعنی قائل شدن حقوقی در جامعه بشری برای خودتان از جمله این حقوق احترام گذاشتن است ، به چه کسی ؟ به خودت . به خودتان احترام قائل بشوید و خودتان را بالقبهای نا مناسب و سخیف یاد نکنید . برای حقوقتان در جامعه ی انسانی یک چارچوب محکم تهیه کنید و از این چارچوب خودتان خروج نکنید ، به دیگران هم اجازه عبور و ورود به چارچوب احترام خودتان ندهید . مادرها معمولا در بهره مندی از خوراکیهای لذیذ طوری رفتار میکنند که بچه ها بخورند ، اما خودشان هیچ چیز نمیخورند . من امروز میگویم رفتار اشتباهی است . بچه ها از همین نقطه ها حقوق فردی را میتوانند بشناسند و رعایت کردنشان را بیاموزند . برای روزهای سخت خودتان را آماده کنید . میدانید یعنی چه ؟ یک نگاه به پشت سرتان بکنید ببینید این اواخر بهترین و نزدیکترین پاتوق و گردهمایی هایتان بهشت زهرا بوده ، حکایت امروز حکایت یک اتوبان است . این اتوبان سالیان زیادی بود که همه درآن در ماشینهایشان نشسته بودند. ذره ذره ماشینها جلو میرفتند تا یکی از آن طرف خالی میشد باز یکی دیگر میخواست جلوبرود . سالی چند دفعه میرفتید قبرستان ؟ الان از عید تا حالا چقدر رفتید ؟ سرعت ماشینها زیاد شده یعنی از آن طرف ماشینها تند تند بیرون می افتند . از سویی خوشحال کننده است ، دنیا به سرعت پاک میشود و از سویی ناراحت کننده است . اگر من هنوز پاک نشده باشم چی؟ اگر من هنوز آماده نباشم چی ؟ دیگر فرصتی نخواهم داشت . خوب بیاموزید و خوبها را به بچه هایتان بیاموزانید قبل از اینکه دیر بشود . در طول زندگی نباش و آنجا به انتظار ننشین . یک تکه ای از طول را انتخاب کن این تکه را در عرض زندگی جریان بده و خوب زندگی کن . خوشبخت ترین آدمها در جهان باقی آنهایی هستند که در دنیای زمین شاد ، درست و محترم زندگی کردند . هر آنچه که اینجا زندگی کردید آنجا به شما خواهند داد . یادتان باشد هر کس مرد روزهای سخت باشد میماند . آنهایی که مرد روزهای سخت نیستند میمیرند . پس مواظب خودتان باشید .

صحبت از جمع: در گفتگوی امروزتان ، چیزی که برایم خیلی گشایش داشت و میخواستم با دوستان در میان بگذارم اینکه یک کتاب فوق العاده ای را میخواندم که پیشنهاد میکنم هر کس اهل مطالعه هست یا فرصت و فراغتی دارد این کتاب را تهیه کند حالا چه اینترنتی چه واقعی مطالعه اش بکند به اسم کتاب ارتباط بدون خشونت زبان زدگی . خیلی جالب است که در فصلهای ابتدایی این کتاب اشاره میکند به این موضوع که ما اساسا ارتباط بدون خشونت نداریم . یعنی طوری ما یاد گرفتیم و تربیت شدیم در بستر جامعه ، خانواده و خیلی فضاهایی که از آنها اکتساب کردیم اساسا یاد نگرفتیم بدون خشونت با دیگران ارتباط برقرار کنیم ، حتی وقتی که با عزیزترین آدمها مواجه هستیم و حتی وقتی که بهترین احوالاتمان را با آن آدمها در میان می گذاریم . مثلا یک مثال ساده اش این است که شاید خیلی از ما این کار را انجام بدهیم ، و آن اینکه مثلا به یک بچه ای میرسیم میگوییم : آخه تو چی داری که من اینقدر تورا دوست دارم ؟ یا مثلا میگوییم : الهی قربون آن قیافه زشتت بروم !یا امثال این دیالوگها که بارها و بارها هم شنیدیم و هم استفاده اش کردیم . خیلی جالب است ، میگوید تمام این دیالوگها اساسا حاوی خشونت هستند و اصلا ما اینجوری یاد گرفتیم که حتی ابراز احساساتمان را بصورت خشونت آمیز انجام میدهیم و این گفتگوی امروز شما خیلی برایم جالب بود . البته حالا این یک مثال ساده اش است . اگر 24 ساعت یک روز زندگیتان را بررسی بکنید می بینید که من چقدر دارم با تک تک کلماتم آدمها را مورد هجمه قرار میدهم . حتی وقتی که دوستشان دارم و دارم از آنها تشکر میکنم . یک مثال دیگر اینکه یک نفر سینی چایی جلو می آورد میگوییم : اِ! چه عجب ! چه عجب یعنی چه ؟ طرف سینی چایی را آورده باید بگوییم : قربان دستت ! دستت درد نکند ! دستت طلا ! این همه جمله خوب . چه عجب یعنی چی ؟یعنی اگر امروز تصمیم بگیرم از صبح تا شب گفتگوی خشونت آمیز نکنم ممکن است تا آخر شب لال مونی بگیرم این را در زندگی شخصی خودم امتحانش کردم ودیدم حالا متاسفانه باز دوباره به واسطه مسائلی شاید فراموشش کردم ولی یک چند وقتی که درگیرش بودم دیدم اگر قرار باشد دیالوگهای روزمره ام را بگویم و این تمرین را هم بخواهم انجام بدهم اصلاً در طی 24 ساعت 60% دیالوگهایم را نمی توانم بگویم و این خیلی فاجعه آمیز است.

استاد: بهترین حالتش این است که یک روزتان را ضبط کنید از سوار تاکسی شدن، از رسیدن به همسایه و سلام و علیک کردن، هرچی حتی مواقعی که خودتان با خودتان حرف می زنید. آدمها را دیدم که مثلاً دیرش شده اینطوری می کند مُرده شورت ببرد بازم دیر کردی؟! تو آدم نمی خواهی بشوی؟ بظاهر می آید که خودش را دارد تربیت می کند ولی عملاً خود آزاری می کند و بدجوری هم خود آزاری می کند و تأثیرش را روی آدمهایی که مقابلش می آیند دیده می شود. ضبط صدا و بعد آوردن این صدا روی کاغذ کمک خیلی مؤثری است.

ادامه ی سوال: یک گفتگویی که دو یا سه جلسه پیش کرده بودم آن هم اینجا خیلی راه گشا است، یعنی اینکه مثلاً عبارت قشنگ پیدا کنیم کلمات قشنگ. مثلاً من خودم چند وقت است که دارم تمرین می کنم از کلمه زنده باشید استفاده کنم بجای خسته نباشید،یا بگویید خدا قوت چه اشکالی دارد یعنی کلمات زیادی هست که در طی روز شاید مثلاً 50 بار استفاده کنیم در حالی که اگر یک جایگزین برای آن پیدا کنیم ممکن است یک هفته ده روز سخت است و طول بکشد تا آن عبارت جایگزین بشود ولی جایگزین می شود بعد آن وقت ببینیم چقدر کیفیت ارتباطاتمان بالاتر می رود و چقدر فوق العاده است یعنی هم دیدن لازم است آن مکانیزمی که شما می گویید خود مراقبتی لازم است هم یک تمرینی لازم است که وقتی ما می خواهیم یک چیزی را کنار بگذاریم یک چیزی را جای آن بگذاریم خیلی ساده مثلاً اگر روزی ده بار می گویم تو چی داری که من دوستت دارم بگویم تو چقدر قشنگی. یعنی به همین سادگی.

استاد: یا تو چقدر مهربانی، اینقدر روی تو باز است آدم لذت می برد. شکلهای مختلف اصلاً ادبیات ایرانیها دارد به قهقرا می رود افتضاح شده در حالیکه نباید این جور باشد ما صاحب یک پیشینه بسیار عظیم هستیم خیلی عظیم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید