منو

جمعه, 07 ارديبهشت 1403 - Fri 04 26 2024

A+ A A-

تسلیم در لحظه چیست ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

کلمه تسلیم را در کودکی در فیلمها و سریالهای تلویزیونی خیلی می شنیدیم، در فیلمهای کابویی، زمان ما تلویزیون فقط ۲ کانال بود آن هم ساعت پخشش محدود بود، همیشه در فیلم های وسترن آمریکایی یک نفر، دیگری را گرفته بود با گرفتن یک اسلحه مقابلش به او می گفت تسلیم شو، می خواست او را وادار به تسلیم کند و فریاد می زد، در بازیهای کودکانه هم دزد و پلیس بازی می کردند بخصوص پسر بچه ها، گاهی دختر بچه های شلوغ هم بودند که قاطی این پسربچه ها می دویدند و همیشه هم معمولا دخترها می خواستند پلیس باشند که خدمت این پسرها برسند، من از این کلمه تسلیم شو زیاد استفاده می کردم، در گیر و دار زندگیمان همینطور که سنمان زیاد شد و خودمان رشد جسمی کردیم با مسائل زیادی روبرو شدیم در بعضی موارد شروع کردیم جنگیدن و در این جنگها گاهی اوقات با این مسائل و مشکلات، پیروز شدیم گاهی هم به ظاهر شکست خوردیم . پیروزیش هم به ظاهر پیروزی بود . شکستش هم به ظاهر پیروزی بود ولی آن موقع اینها را نمی فهمیدیم . در بعضی موارد مجبور به تسلیم شدیم . بازهم به ظاهر تسلیم شدیم . اینها قصه هایی است که همه آدمها از جمله ما که در این گفتگو نشستیم بارها و بارها تجربه کردیم . اما هیچکس به ما نگفت تسلیم چیست ؟ فقط گفت : تسلیم شو یا شنیدیم که میگوید : تسلیم شو . اما هچکس نگفت تسلیم چیست ؟ ودر تسلیم باید چطور رفتار کرد؟ آنهایی که همسن و سال من هستند قطعا بخاطر می آورند دیگر چون مثل من با همین فرهنگ بزرگ شدند. ولی واقعیت این است که هیچکس به هیچکداممان نگفت که تسلیم یعنی چه ؟ و وقتی تسلیم میشوی چطوری باید رفتار کنی ؟ شخصی دستش را میگرفت بالا و تسلیم میشد و در اولین ثانیه با مشت توی چانه طرف میزد . این چه جور تسلیم شدن است ؟ یک چیز را میدانم ، تسلیم یک احساس است . و کاملا از درون آدمی جاری میشود . از درون است نه از بیرون .
هر حسی که از درون آدمی بدون دخالتهای بیرونی میجوشد محترم است . وحتما انسان را یاری میدهد . ما در محیط بیرون تسلیم شدن را برابر با تحقیر شدن ، ناکارآمد شدن و از دست دادن اختیارات فردی میشناسیم . در حالیکه تسلیم شدن در هیچ وضعیتی انسان را کوچک و بی لیاقت یا زیردست نمیکند . چرا ؟ چون از درون می آید . برعکس آدمی را صاحب یک قدرت درونی و بزرگ میکند .
تصورکنید دریک منطقه ای سیل آمده سیل که می آید بیرحمانه همه چیز را با خودش میبرد ، آدمی که در سیل افتاد یا باید تسلیم جریان سیل بشود یا خلاف جریان سیل حرکت کند . سیل اینطرفی میرود این برعکس بگوید : من میخواهم آن طرفی بروم که از سیل بیرون بیایم . اگر خلاف جریان سیل حرکت کند ، بعد از اینکه کلی مقاومت کرد قدرت بدنیش از بین میرود و آدمی دستخوش جریان سیل در نهایت ناتوانی میشود تا بالاخره یک جایی فنا فی الله بشود . اما اگر در جریان سیل تسلیم بشود یعنی توی همین مسیر سیل خودش را رها کند این آب خروشان که میرود او را هم با خودش ببرد . مفهوم این کار این نیست که با خودش فکر نکند چطوری در مسیر حرکت سیل از امکاناتش برای اینکه خودش را از سیل رها کند استفاده کند ؟ خودش را به آب داده چون راه دیگری نداشت اما اندیشه و عقلش را به آب نداد . شروع کرد به تفکر کردن که از امکانات محیطش چطور استفاده کند که از این جریان سیل رهایی پیدا کند ؟ وقتی به اینجا رسید و اینطوری فکر کرد در آن صورت است که مشاهده میکند تسلیم ابرقدرتی چون سیل شدن یک قدرتی درونی و عظیم به اسم تفکر و سپس اختیار برای او به ارمغان آورد . تا بتواند به رهایی برسد . در روزهای گذشته من گفتگوهای عزیز نازنینی را داشتم ، که در زندگی خانوادگیش دچار مشکل خیلی سختی شده. هیچ نگفتم فقط گوش کردم و باور کنید که احساس کردم در سینه من یک چیزی میسوزد و جاری میشود . من همه را دوست دارم بخصوص شما ها که نزدیک من هستید . هیچ نگفتم ، چرا ؟ چون بارها به او گفته بودم :عزیز دلم ! به جای گریه و داد وفریاد و عصبانیتهای دمادم و گفتن کلماتی که بعدا باعث شرمندگی دو طرف میشود ، تسلیم شو . به کلی سکوت کن . وضع که همین است عین آن سیل است . خودت را دست این سیل بده . سکوت کن . چون کاری که او میکند همانند حرکتی است که فرد در مقابل سیل مقاومت میکند و میجنگد و این جنگ فقط یک ارمغان دارد ، او را ناتوان میکند از گردونه زندگی مشترک بالاخره بیرون می اندازد ، در حالیکه یک روزی به شما گفتم : شخصی رفت نزد شیخ بهایی . گفت : شیخ ! سخت میگذرد . شیخ در جواب گفت : خوب است که میگذرد اگر نگذرد چی ؟ پس میگذرد . سخت باشد میگذرد ، خوب هم باشد میگذرد . ولی ما یادمان میرود . زندگیهای بسیاری در سایه تسلیم یک یا دوطرف و پیدا کردن قدرت درونی تسلیم بعد از زمانی کوتاه شالوده اش محکم تر شد و تا پایان عمرشان مستحکم باقی ماند . زن و شوهری که از پدرو مادر من سنشان بیشتر بود میشناسم . یک بار با خانم گفتگو میکردم . من خیلی جوان بودم هنوز ازدواج نکرده بودم من را خیلی دوست داشت و میگفت : حرفهایم را گوش کن . تو صاحب عقل هستی صاحب تجربه نیستی . تجربه من را گوش کن . گفت : شوهر من که خیلی مورد احترام همه است ،خارج ازکشور میرفت و برمیگشت در کشورهای مختلف سر راهش یک خانمی را برای خودش محرم کرده بود و من میدانستم . گفتم : تو میدانستی ؟ گفت : بله ! دیدی گفتم ! تو عقلت خوب است ولی تجربه نداری . اگر امروز همه چیز مال من است حتی شوهرم هم مال من است یک دلیل بیشتر ندارد . سکوت کردم ، تسلیم شدم ، و در زمان تسلیم شدن اندیشیدم چگونه او را از مسیر خارج کنم و خارج کردم . می بینید ؟ زندگی های بسیاری در سایه تسلیم یک نفر یا دوطرف و پیدا کردن قدرت درونی تسلیم بعد از یک زمان کوتاه شالوده اش محکم تر شد و تا پایان عمرشان مستحکم ماند .این دوستمان الان اگر صدای من رابشنود میدانید چه خواهد گفت ؟ فوری خواهد گفت : حاج خانم جان چقدر ؟ چه مدت ؟ و من میدانید چی جوابش را میدهم ؟ به او میگویم : کدام تسلیم ؟ تو تسلیم شدی ؟ تا آرام بشوی و در سایه آرامش تسلیم اندیشه کنی . حتی همین لحظه که تو در آن مجبور به تسلیم شدی که نشدی . اگر شده بودی میدانستی چطور میشود این مسیر را تغییر داد . هیچوقت این کار نکردی . من برای تو و برای خودم بسیار متاسفم . برای تو متاسف هستم چون ناراحتت هستم . ولی برای خودم بیشتر متاسف هستم چون حتما من در تعلیماتم کمی و کاستی داشتم که نشده .
هیچوقت شده در فصل زمستان جایی رفته باشید بخصوص اگر از شهر خارج شده باشید به ناگاه نفهمیده پایتان را گذاشتید دیدید عجب گِل عمیقی است چه گِل زیادی است ! گاهی تا ساق پا رفتید توی گِل ! آنموقع چکار کردید ؟ اگر تقلای بیجا میکردید و عصبانی میشدید ، حتما توی آن گِل بیشترفرو رفتید یا لباسهایتان را بیشتر به گل آلوده کردید ولی اگر یک بزرگتر آشنا به تسلیم به شما تذکر می داد تکان نخور تقلا نکن اما اگر همان لحظه در مقابل چاله ی گل تسلیم شده بودید بدتر از آن یک پا گل آلود نمی شدید همان یک پا گلی می شد اما فرصتی پیدا می‌کردید تا برای در آمدن از گل راهی پیدا بکنید ما به این می گوییم تسلیم در لحظه، این تسلیم در لحظه معنی اش آن نیست که همانطوری در گل باقی بمان .تسلیم شو یعنی بگو فهمیدم در گل هستم و بعد اندیشه کن. تسلیم خیلی زیباست علی‌الخصوص وقتی که در مقابل حضرت دوست تسلیم می شوی آنچه را که خداوند می‌گوید بکن با طیب خاطر می‌پذیری و انجام میدهی آنچه را که می‌گوید نکن قبول می‌کنی و از انجامش سر باز می‌زنی و در سایه‌ی این تسلیم محض آرامش و قدرت درونی می‌یابی که چرایی همه‌ی احکام و دستورات خداوند را می‌توانی درک کنی و از آن لذت هم ببری تا جایی برسی که بگویی که خدایا اختیارم هم به تو بخشیدم من اختیارم هم به تو واگذار می‌کنم من را در تسلیم کامل هر سویی که لازم است هدایت کن.
سوال: شما فرمودید که اختیارم را به پروردگار می دهم آن دیگر امام حسین می شود الهی رضا به رضائک، من اینجوری نیستم، از شما خواهش می‌کنم یک مشقی بدهید ما این مشق را شروع کنیم تا بلکه به آن تسلیم برسیم .الان درس خواندن برایم سخت شده است سر درس می نشینم یک ساعت بعد بلند می شوم قهوه می خورم و باز دوباره تکرار می شود یعنی حتی تسلیم هم نیستم که بنشینم یک آموزش را ببینم واقعا سخت است الان که گفتید چقدر تسلیم خوب است آدم در جاهایی از زندگیش باید تسلیم بشود ولی من نیستم آخر هم نگاه می کنم ناامید می شوم یک حرکت یک تمرین بدهید که ما تو بازی اش برویم.
استاد: برای تسلیم خودت درجه قائل شو همانطور که تو دنبال پله می‌گردی من به تو پله می دهم آدمها در واکنش‌هایشان متفاوت هستند بعضی‌ها می‌خواهند به قول خودمان ره صد ساله را یک شبه بروند اختیار خودشان است من وقتی می گویم که خدایا اختیارم را به تو سپردم چندین سال است این گفت و گو را کردم و اگر بر پایه‌ی این گفت و گو نبودم امروز زنده نبودم خیلی برای من به شخصه آنچه را که پشت سر گذاشتم سنگین‌تر و بزرگتر از این حرفها بود ولی در سایه‌ی همین تسلیم است چون اختیارم را به خدا دادم پذیرش کردم که اگر که تو برای من این تقدیر را تعیین کردی به طور حتم باید ببینم و مشاهده کنم و درس بگیرم و پیش بروم اما دلیل نمی شود که همه اینطور باشند من برای شما چرا گفتم تسلیم را معنی می‌کنم بحث گل را که مطرح کردم یا بحث سیل را که مطرح کردم منظورم همین بود شما وقتی می‌خواهی بنشینی درس بخوانی در اول کار تسلیم درس خواندن برای ساعت‌ها نمی‌توانی بشوی می‌توانی تصمیم بگیری که سعیم را می‌کنم تسلیم این متون درسی یا این اطلاعات کاری .امروز نیم ساعت یا 20 و حتما تابعش بشوی چند روزی که گذشت این دیگر به جانت نشست 5 دقیقه اضافه کن چند روز بعدی 5 دقیقه یک دفعه می‌رسی به یک جایی ساعت ساعت اضافه می‌کنی اگر پله می‌خواهی در ابتدای راه تسلیم 20 دقیقه شو بعد 20 دقیقه همانطوری که تو به اصطلاح موقع غذا خوردن هم غذا می‌خوری و هم تلویزیون می‌بینی فیلم تماشا میکنی اینطوری برای تو جا میفتد و با تو عجین می شود همونطور که هم رانندگی می‌کنی و هم با همسرت صحبت می‌کنی یا فکر می‌کنی با تو عجین می شود این آن پلکانی است که برای شما من قرار میدهم یا برای هر کسی که بخواهد ابتدای مسیر حرکت کند امتحان کن.
سوال: سلام عرض می‌کنم آن چیزی که از من از صحبت‌ها و فرمایشات شما دستگیرم شد من را یاد بعضی از صحبت‌ها و کلام حضرتعالی در هفته‌های قبل انداخت که بحث فهیم شدن و بزرگ شدن را شما مطرح فرمودید احساسم این است که در واقع وقتی ما تسلیم می شویم با آن مثالهای قشنگی که شما زدید آدم فهیم می شود وقتی در آن جریان سیل قرار میگیرد اگر فهیم بشود به مطلبی که الان در آن سختی اش قرار گرفته است فهیم شد آن مطلب به نظر من بزرگی را به همراه می آورد و این بزرگی و فهیم شدن همان علامت تسلیم است بعد این علامت تسلیم نتیجه اش می شود رها شدن همیشه آرامش داشتن، من در این هفته آنطور که شما امشب خیلی قشنگ صحبت کردید شاید خیلی واقف به امر تسلیم نبودم اما در دور و بر خودم خیلی شاهد بودم که کسانی که خیلی واضح تسلیم نبودند چقدر طوفان و ناملایمت گریبانشان را هر لحظه گرفته بود و اذیتشان می‌کرد ولی می‌خواستم ببینم که آیا این صحبتی که من عرض کردم که تسلیم شدن می تواند از فهیم شدن و بزرگی و آرامش نشأت بگیرد آیا من این فهم ‌هایی که از کلام شما به برداشت کردم صحیح هست یا نه؟
استاد: بله در مجموع این طور می‌توانم بگویم سلسله گفتگوهایی که چندین ماه آغاز کردیم تقریبا به همدیگر وابسته‌ هستند شما وقتی یکی را رعایت می‌کنید فوری به دومی نیاز پیدا می‌کنید دومی را رعایت می‌کنید و می‌فهمید نیاز پیدا می‌کنیم به سومی سلسله دروسی است که تعیین شده است برای این که دوستان ما ان شاءالله در روزهای پیش رو کاملا قدرتمند بشوند ببینید قدرتمندی ما این نیست که مردم را بزنیم قدرتمندی ما این نیست که پولدار بشویم قدرتمندی ما این نیست که زورمان بالا برود قلدر بشویم نه قدرتمندی ما بر این پایه و اساس است که اول خودمان را بفهمیم خودمان را درک ‌کنیم و اگر توانستیم خودمان را درک کنیم مطمئنا آدمهای روبرویمان را هم درک می‌کنیم .توصیه می‌کنم جدی جدی جدی مقالات یک سال اخیر را مرور کنید ما در این مقالات خیلی گفتگوهای تکراری هم داریم می‌توانید برای خودتان آنها را کنار بگذارید و زیر قسمت‌های اساسی را خط بکشید واقعا نیاز دارید هیچ راهی ندارید خیلی ساده بگویم هیچ راهی ندارید یا می‌فهمید معذرت می‌خواهم یا می میرید و مردن به این معنا که همچون بهائم زندگی می‌کنید بدون فهم و این شایسته‌ی اشرف ومخلوقات نیست.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید