منو

پنج شنبه, 09 فروردين 1403 - Thu 03 28 2024

A+ A A-

پاسخ به برخی سوالات و شبهات پیرامون سوره یوسف

بسم الله الرحمن الرحیم

متنی را دوستم از هند برایم فرستاده بودند که قصه حضرت یوسف را در قرآن مورد هجمه قرارداده بودند و سوالاتی را مطرح کردند
- سوال اول در آن متن اینست چرا در میان همه ی داستانهای قرآن قصه عشق یوسف و زلیخا احسن القصص شناخته شده؟ اولین اشکالی که من به آن می گیرم اینست که کلمه عشق را بکار می برد که اصلا بنیاد اولیه عشق نیست دوم یوسف و زلیخا که در مورد یوسف هیچ چیزی صدق نمی کند آنچه که صدق می کند در این ماجرا فقط روی زلیخاست ببینید عناد را چگونه موذیانه بکار می برند، نسل جوان ما اینها را در فضاهای مجازی اولین پاسخ، خداوند عشق یوسف و زلیخا را احسن القصص نگفت احسن القصص گفت این قصه بهترین قصه قرآنی ست حالا چرا؟ به چه دلیل؟ دنبالش آمده قصه عشق زن متاهل به پسر مجرد، باز کلمه عشق را موذیانه بکار برده عشق نه! هوس زن متاهل به پسر مجرد خوب دقت کنید ببینید چقدر ظریف روی تفکر جوانان ما، ناخن می کشند قصه هوس بازی زن متاهل به پسر مجرد، یک حاج آقایی بود که 26 سال پیش او می رفتم دوره می دیدم و تحقیق می کردم، بعد جوابم را می آوردم که من آنجا چه دیدم، آنجا نشسته بودم دورتا دورم آدم نشسته بود یک دفعه دیدم یک خانم مسنی شاید 58 ساله بدو از اتاق آن آقا زد بیرون آقا هم دنبالش که او را بزند چشمان من گرد شد، از آنجایی که عادت کرده بودم اول بپرسم بعد انتقادکنم چیز نگفتم بعد که رفتم در اتاق با ایشان گفتگو کنم گفتم ببخشید چه اتفاقی افتاده بود؟ گفت آخر زن 57 ساله آمده پیش من می گوید یک دعایی بده یک کاری بکن که یک پسر 27 ساله که من عاشقشم بیاید مرا بگیرد، گفتم واقعا عاشق او هست؟ دختر من چرا می گویی عاشق این فقط هوس بازی اوست ببینید اینها همیشه وجود دارد، پس قصه عشق نیست متن را باید اصلاح کنیم زیرش را خط بکشیم اینها را در اینترنت برگردانیم که دوستمان بفرستد برای آن بنده خدا او آنجا پس بیفتد این قصه هوس بازی ست، قصه عشق زن مسن به پسر جوان باز تکرار کرده،‌ عشقش را حذف کنید پسر جوان چه تقصیری دارد؟
- عشق ملکه به غلامش یا پسرخوانده، کلمه عشق را مدام تکرار می کند،
- آیا عشق یک زن متاهل به مرد دیگر ناپسند و گناه نیست؟ باز کلمه عشق را برده عشق را حذف می کنیم می نویسیم هوس بازی، بله خیلی هم ناپسند است، خوب که چی؟
- چرا اصلا حرفی از شوهر زلیخا نیست؟ در میان آیات آیه ای را داریم که وقتیکه زلیخا در اتاق خودش درها را می دهد ببندند و یوسف را می گیرد که من کام دل از تو می خواهم، این خدای او با تقوایی که در او وجود داشت امر کرد بدو، ما اینجور مواقع می ایستیم با طرف مقابله می کنیم هلش می دهیم می زنیمش، غیر از اینست؟ اگر اینکار را می کرد گرفتار می شد، گفت بدو یعنی فرار کن حالا این چه می گوید؟ می گوید ای جوان جایی که چنین چیزی دیدید نایستید به مقابله، از ماجرای بد و کثیف فرار کن، آیه به آیه سوره یوسف را قبلا صحبت کرده بودیم، باز شروع کردم به خواندن چقدر زیبا این سوره تربیت فرزندان را یاد میدهد، حضرت یعقوب بدلیل ویژگی که در یوسف حس می کرد و می دید خودش نبی بود می دانست او بعد از خودش نبی خواهد بود او را با مهر دیگری نگاه می کرد فرزندان دیگرش از زنهای دیگری بودند،( زن انتخاب می کنید زن درستی انتخاب کنید محض رضای خدا شیطان صفت نگیرید مرد درست انتخاب کنید شیطان صفت نگیرید، مومن باشد پاکیزه باشد درست باشد،) نتیجتا زنهای دیگر حسادتهای زنانه شان را هل دادند به سمت بیرون که پدرتان یوسف را بیشتر می خواهد که قصه اش را همه شما می دانید، تا به جایی که برادرها اندیشه شیطانی می کنند که او را ببرند و بکشند که از سر راهشان برداشته بشود، چقدر زیباست مکالمه یعقوب با پسرانش وقتی یوسف را به دستشان می دهد، می گوید مبادا گرگی او را بدرد، یعنی خیلی ساده خداوند گذاشت به دهان یعقوب، یعقوب به گوش پسرها، پسرها آمدند خواستند بکشند یک برادر بزرگتر و عاقلتر مخالفت کرد گفت بیندازیدش داخل چاه چرا آدمکشی کنید؟ اما پیراهنش را درآوردند به خون گوسفندی آغشته کردند بردند گفتند گرگ دریده، به گفتگوهایی که می شنوید توجه کنید راهکارهای زندگیتان را به شما نشان می دهد، بعد که گرفتند و بردند و عزیز مصر او را خرید و برد به زنش گفت این را نگه داریم غلام خوبیست چون حضرت یوسف بسیار زیبا بود شاید ما صاحب اولاد نمی شویم فرزند ما بشود، همین مرد همان روزی که زلیخا او را داخل اتاق نگه داشت و او شروع کرد به دویدن هر دری را که به سمتش رفت در باز شد، قفل از هم باز شد تا به در اصلی رسید در که باز شد دید شوهر زلیخا آنجا ایستاده روبرویش، پس شوهر زلیخا وجود داشت نه اینکه از او هیچ حرفی نباشد، شوهر زلیخا گفت چه خبر است؟ زلیخا هنوز در حالت نفسانی اش است هوس بازی اش است، گفت اگر یکی به خانواده تو خیانت کند سزایش یا مرگ است یا زندان، ‌بچه ی کوچکی در آغوش مادر آنجا میهمان بود بچه به زبان آمد چون زلیخا می خواست نگذارد او فرار کند دست انداخت پیراهنش را پاره کرد، گفت اگر لباس یوسف از پشت پاره شده مقصر نیست اگر از جلو پاره شده پس خودش اینکار را کرده، حالا اگر یوسف می ایستاد با زلیخا مقابله می کرد چه میشد؟ همین اتفاقی که به پشت پیراهنش افتاده بود به جلوی پیراهنش می افتاد اینها درس است باید قرآن را بخوانید درسهایش را بگیرید، در مواقع لزوم چگونه رفتار کنیم؟ شوهر زلیخا گفت امان از مکر زنها، چرا زلیخا را همانجا تنبیه نکرد؟ چون در قانون مصر این اتفاقات عادی و طبیعی بود، ربطی به پیامبر خدا و دین خدا نداشت کاملا عادی بود و چقدر قشنگ با گفتارش اینرا پوشانده،‌چرا با اینکه قرآن این قصه را گفته در آخر بهم می رسند عیب جویی و تحقیر در بیان داستان صورت نگرفته؟ کی می داند من بگویم؟ من دو درس آن گرفتم: ۱) از هر ماجرایی هرچقدر هم به نظر ما زشت ما حق عیب جویی نداریم حق تحقیر آدمها را نداریم ۲) خداوند این قصه را در قرآن بیان کرده که نشان بدهد هوسرانی هوس بازی یک زن شوهردار چگونه در اثر سختی کشیدن و بعد لاین درست رفتن میکشد به آنجایی که یک خانم پاکیزه می شود و آن شرایط را طی می کند، خوب اگر اول سوره خداوند فحش و فضیحت می کرد اخر سوره چطور جمع می شد؟این نهایت زیبایی و دانایی نیست ؟ این درس برای من و شما نیست ؟. اینجوری خط عشق را به کام خواننده به وجود می آورد . یعنی آن کسی که دارد این را می خواند قلقلکش می شود که عشق اینجوری است . کدام عشق . این هوس بازی بود . تا اینجا که عشق نبود . عشق بود ؟ این خط هوسرانی است نه خط عشق . آن کسیکه این را نوشته است در خط هوسرانی کاری می کند . در خط عشق کار نمی کند .
- چرا قرآن این قصه را با آب و تاب و شیرین و دلچسب و به اصطلاح تا این حد رمانتیک ودراماتیک تعریف کرده است ؟
قرآن این قصه را این آب و تابی که تو می گویی به آن نداده است . در پی آن مسائل زلیخا را مطرح کرده است که هیچکدام آنها را مطرح نمی کنند . ذلتی را که زلیخا تحمل کرد ولی از آنچه که در یوسف دیده بود صرفه نظر نکرد ، این را نمی گوید . زلیخا ، زنی به آن زیبایی و با آن حشمت و جاه و جلال به ذلت کوری و نابینایی و کشیده شدن به خاک و خل شهر مصر رسید ولی یوسف را ول نکرد . خب فکر می کنید زنی با آن شرایط آیا باز هم هوسرانی دارد ؟ نه . یک گنج دیگر پیدا کرده است . قرآن می خواهد این را بگوید . اگر هوسرانی را کنترل کنی آن وقت به آن گنج می رسی . و آیا این کار را کرده است ؟
- زلیخا مهمانی ترتیب می دهد . زنان مصر را دعوت می کند . چاقو و ترنج به دست آنها می دهد . یوسف وارد می شود ، چرا به جای تنبیه و سنگسار زلیخا ، او فرصت می کند تا حقانیت این عشق را به دیگران اثبات کند ؟
این که عشق نبود ، این هوس بود . این قانون مصر بود . نه قانون خداپرستی یعقوب و یوسف . این جزو قوانین مصر بود . حتماً این عزیز مصر نمی توانست زنش را بگیرد و سنگسار کند . چون زنش همسر آمون بود . بت بزرگ مصریان . زن آمون ، بت بزرگ مصریان به آمون خیانت کرد. عزیز مصر که سهل است .
- چرا متدینین و مسلمانان با خدا سر این داستان نمی جنگند ؟
می بینید چقدر قشنگ و موذیانه خط فکری جوان ایرانی را تغییر مسیر می دهند . عین سوزن بان قطار . سوزن بان قطار با تغییر دادن دو تا اهرم و سوزن ، قطار اینجوری می رفت حالا اینجوری می رود . این بلایی است که سر جوان های ما آمده است . چرا ؟ چون ما قرآن را نخواندیم ، نفهمیدیم و به صورت یک علم ، به صورت یک دانش میان جوانانمان رایج نکرده ایم .
- آنقدر وقیح است که می گوید چرا متدینین و مسلمانان با خدا نمی جنگند . این دیگر آقایx و آقایyو حکومت z نیست . می گوید چرا با خدا نمی جنگند . بیائیم و شمشیر برداریم ، برویم و خدا را پیدا کنیم و با او بجنگیم . جنگیدن با خدا یعنی چی ؟ یعنی ترک خدا .
- فکر کنید اگر غیر از قرآن بود این داستان چاپ و منتشر شود ، محال بود بتواند از ممیزی ارشاد رد شود .
یک دانه تیر ول کرده و این تیر اینجوری می رود و دانه دانه خدا را گرفت ، متدینین را گرفت ، مسلمانان را گرفت ، بخش ارشاد را هم گرفت و ... . پیش می رود . بعد دوباره خودش گفته است منظورم الگوی عشق متاهل به غیر از همسرش . ببیند چقدر این را تکرار می کند . می خواهد این را جا بیندازد . قرآن دارد می گوید اشکال ندارد . در قرآن آمده است دیگر . چه اشکالی دارد . زنان شوهردار عاشق پسران مجرد شوند . خب چرا پسران مجرد و مردان زن دار . نه نمی شود . می خواهد تقوای انسانی را در جامعه ی مسلمانی پشت و رو کند .
- چرا در قرآن وقتی شرح عاشقی زلیخا را می دهد شوهرش و خانواده اش او را به جرم ناموسی نمی کشند ؟
مصر است . این زن آمون بود . اگر قرار بود او را بکشد آمون او را می کشت . قوانین زشت و بد از کسانیکه بت پرستان معبد آمون بودند . تو ایرادش را به قرآن می گیری . قرآن دارد معرفی می کند . می گوید آقا ، خانم ، اگر تو آن مسیر را بروی دقیقاً جایگاه شوهر زلیخا را می گیری . یعنی به قول ما ایرانی ها بی غیرت ، بی غیرت . اما او نمی خواهد این را بگوید که . می گوید قرآن اینجوری اجازه اش را داده است .
- چرا در قرآن نمی گوید که زلیخا باید سنگسار شود ؟
زلیخا آن موقع که این کار را کرد ، مگر مسلمان بود که باید سنگسار شود . قانون دین ما مسلمانان است که زمانیکه زنای محسنه می کند باید سنگسار کند . مگر زلیخا مسلمان بود ؟ یا به دین یوسف و یعقوب بود ؟ نه . زن آمون بود .
- و داستان به جای اینکه به وصال برسد چرا به سنگسار نمی رسد ؟
اصلاً و ابداً . هرجوری است می خواهد مسیر را عوض کند و مجوز صادر کند که قرآن اجازه اش را داده است . به خصوص اینکه زن متاهل است . چقدر هم برایش مهم است . او سوال می کند که :
- تا حالا به این ها فکر کرده بودید ؟
شما که این را می خوانید اینجوری می کنید : واقعاً . حتی آنهایی که این را می خوانند قرآن رو باز نمی کنند . یکبار سوره یوسف را بخوانند . که لااقل ببینند سوره یوسف چی می گوید . این را هم نمی خوانند . اگر روبه روی ما وقاحت و بی شرمی بسیار زیاد شده است یک دلیل بیشتر ندارد . ضعف ما در شناخت ، ضعف ما در تفکر ، ضعف ما در حرکت در جامعه ، باعث می شود و ما را رسانده است به اینجایکه دشمن وقیحانه سوره ی قرآن و قصه ی قرآن را آنجوری که دلش می خواهد نقل می کند و می فرستد در اینترنت که همه ی دنیا بخوانند .
صحبت از جمع : آنقدر مساله خنده دار است. البته خنده دار و گریه دار است . چون یک جوری شده است که فیلسوفی می گفت که امروزه آنقدر فکر می کنیم عصر اطلاعات است . ولی واقعاً آدم ها تشنه هستند . مثل آدمی که کنار یک نهر آبی ایستاده است ولی از تشنگی دارد می میرد . یعنی امروزه فکر می کنیم چون اینترنت داریم و چی داریم مردم همه آگاه هستند . درحالیکه جهالت و ندانستن خیلی بیشتر شده است . مثلاً من الان داشتم حالا خیلی لحظه ای نگاه می کردم چون آیه می فرمایند نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ . حالا ترجمه اش می گوید که ما نیکوترین قصه ها را از طریق وحی و فرستادن این قرآن برای تو بازگو می کنیم . آیا اینجا اصلاً می گوید سوره ی حضرت یوسف است ؟ حالا من این در ذهنم چرخید . تفسیر نمونه آقای مکارم جلد 9 صفحه ی 300 . می فرمایند که بعضی از مفسرین معتقد هستند که احسن القصص به مجموعه ای از کل قرآن اشاره می کند . بعد در پائین آن یک روایتی از پیامبر نقل می کند . از علی ابن ابراهیم ، ایشان هم مفسر است دیگر و روایت بی سند نمی گوید . می گوید از علی ابن ابراهیم از پیامبر (ص) نقل کرده که می خوانیم و احسن القصص هذا القرآن . و بهترین قصه ها این قرآن است . می گوید ما بهترین قصه ها را برای تو می گوئیم و تو نمی دانستی . بعد یک نکته ی خیلی عجیبی که هست این است که داستان حضرت یوسف یک بخشی از آن این داستان است . یک بچه ای است . برادرها به او حسادت می کنند . از ته چاه می رسد به عزیز مصر . بعد از آنجا این اتفاقات می افتاد . مثلاً همه ی آن داستان فقط این یک تیکه شد ؟ یک آیه ای در ذهنم چرخید که می فرمایند که این قرآن شفا است و برای ظالمین خسارتی بیشتر ایجاد نمی کند . یعنی واقعاً خدا کمکمان کند . این هم به قول دوستمان در وجود همه ی ما هست . نه اینکه فقط برای آنها باشد . ما انسان ها این را داریم . یک جایی اگر در یک موقعیتی قرار بگیریم همین قدر می توانیم مسائل را نبینیم . حرف شما کاملاً درست است . امروزه اگر فردی بخواهد یک دوچرخه بخرد صد جور در اینترنت سرچ می کند . یعنی آنقدر دنبال مسائل می گردند . ولی بعضی چیزها را آنقدر با ناآگاهی روبه رو می شوند .
استاد : آنها اتاق فکر دارند . برای اینکه محتوای قرآن را آرام آرام تغییر دهند . ببین با ما با سلاح نمی جنگند . برای ما پهباد نمی فرستند . نمی دانم بمب فلان نمی فرستند .
ادامه صحبت : آخه خنده دارش می دانید چی است. اصلاً حضرت یوسف مال مسلمانان نیست . در کتاب مقدس هم هست . چون همچین کانسپتی آنجا هم به همین شکل هست .
استاد : ببین عزیز من دین الان در دنیا به اصطلاح حاکمیت نمی کند . قانونش هم این است . باید همین طور باشد . چون الان اسلام وجود دارد و بعد از مسیحیت و یهودیت آمده است . یعنی پایان ماجرا رسیده است قانوناً بایستی همه ی مطالب درست و کامل در این کتاب گنجانده شده باشد . پس تمام تیرها مال این است . تمام حمله ها مال این است . اصلاً کاری با آنها ندارند . یکشنبه ها کلیسایشان را می روند . حالا یهودی ها را نمی دانم کجا می روند و چه کار می کنند . البته من یهودی ات را نمی گویم . صهیونیست ها را می گویم . و آن آدم کشی هایشان .
صحبت از جمع : آن آیه ای که دوستمان فرمودند وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ ۙ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا ، پاکدامنی ها را بالاخره ایشان ندیده است دیگر . فقط سیاهی هایی را که شخص ممکن است با آن مواجه شود ، این ها را بیان کرده است . درصورتیکه خداوند خواسته است تا نشان دهد یک انسان می تواند از دل تمام این سیاهی ها با پاکی و توکل به خدا عبور کند و به بالاترین درجه برسد . مثل این می ماند که مثلاً دارند یک مردابی را که پر از نیلوفرهای آبی هست را نشان می دهند . که از دل آن لجن درآمده است . یک کسی بیاید و آن لجن را تحلیل کند . مثلاً بگوید چرا فرمولش این است . این دو داستان در کنار هم هست که آن تقوا و پاکی بالاخره حضرت یوسف را نمایش می دهد . و یک نکته ای هم که دارد حالا اگر هم که تازه ما بگوییم قبول کسانیکه این را قبول دارند بالاخره داستان های زیادی در قرآن هست . داستان حضرت موسی هست . در مورد حضرت نوح ، حضرت ابراهیم ، همه ی این ها ذکر شده ، حضرت یونس ، اصحاب کهف ، اصحاب فیل ، حالا کم و زیاد ، اما یکی از تفاوت هایی که حضرت یوسف با بقیه داشت این بود که بنده شد .یعنی برده شد . انسان آزاد نبود . ببینید همه ی آن پیامبران انسان آزاد بودند . اما خداوند می خواست بگوید که اگر من بخواهم رسالتم را در جایی قرار دهم آن شخص اگر برده هم باشد ولی من است . آن شخص اگر که در زندان مثل امام موسی بن جعفر باشد بازهم ولی زمان است .این قید و قیود و چیزهای اعتباری که ما داریم ، این بنده است و آن آزاده نیست . یعنی آن فضیلت انسانی او اگر هم از ته چاه بیاوردنش و بگویند مثلاً تو غلام ایشان هستی آن فضیلت از بین نرفته است و به آن کمال خودش می رسد . یعنی یک نکات خیلی زیبایی در این داستان است .
استاد : شما باور کنید اگر ده ها جلسه ریز ریز راجع به سوره یوسف گفتگو کنیم حالا حالا ها جا دارد .
ادامه صحبت : حالا خدا خیرش دهد شاید برای ما شامل خیر شود . ولی یک نکته ای هست . یک نکته ای در مورد این چیزها . ببینید آن اتفاقی که بالاخره در آخرالزمان قرار است بیافتد ، آن جنگ بین مسیحیت و یهودی ها و مسلمان ها الان آن چیزی که ما روی پرده می بینیم نیست . بله ما الان ممکن است بگوئیم القدس لنا ، آنها هم بگویند القدس لنا . آنها روی موشک هایشان برای ما یک چیزهایی بنویسند . ما هم یک چیزهایی برای آنها بنویسیم . اما آن جنگی که در آخرالزمان به وجود می آید بین مومنین و کسانیکه پیرو شیطان هستند . ممکن است که ، بالاخره من خواندم در روایاتی که هست حتی می گوید اولین کسانیکه به حضرت مهدی می گروند کسانی هستند که ما الان آنها را بت پرست می شناسیم. خب نگاه می کنیم الان خیلی ها بودایی هستند . ممکن است یک مجسمه ای هم جلویشان باشد . این ها اصلاً ممکن است که خیلی سریع بالاخره بپیوندند . ولی آن جنگ ما ، جنگ بین اینکه حالا عیسی برحق است یا موسی برحق است یا محمد برحق است در آخرالزمان نیست . چون حضرت عیسی که خودشان نازل می شوند اصلاً یک خیل کثیری از موحدین و مومنین مسیحی به واسطه ی ایشان در جبهه ی حق می آیند. و در قرآن هم داریم . اصلاً می گوید حرف های دیگر را ول کن و بیا بین آن کلامی که در بین ما مشترک است و آن توحید ، دور آن جمع شویم. و اصلاً همه ی این ها آمده اند که ما دور توحید جمع شویم. این ها هم اصلاً اسلام به قول شما آن نوک پیکانشان به سمت اسلام است . ولی می خواهند خدا را بزنند . یعنی اینکه آخرتی وجود ندارد . ببینید این جبهه است . این جبهه است که الان خانواده را در کشورهایی تعریف می کند . دو تا آقا ، دو تا خانم ، با یک بچه . یعنی در کشور هلند یا خیلی جاهای دیگر در اروپا تعریف کردند و قانونی است . دو نفر آقا می توانند یک بچه ها را هم از پرورشگاه بیاورند . یعنی این فاجعه است . ما یک دوستی داشتیم که مال کشور صربستان است و مربی تیم ملی بود . بنده یک مدتی در کنارش بودم می گفت این فاجعه است . آن دو نفر تصمیم گرفتند چرا به آنها فرزندی را به عنوان فرزند خوانده می دهند . مثلاً یک بچه 2 یا 3 ساله که هیچ اختیاری در این انتخاب ندارد چرا باید در همچین شرایطی از یک خانواده شکل بگیرد . این جنبه ی تبلیغات . جنبه ی زرق و برق که در کشورهای اروپایی و لائیک و این ها وجود دارد و متاسفانه هم یک مقدار عملکردهای غلط خودمان . خود مسلمین ، حالا چه در دولت و چه در ملت ، این باعث شده که حالا ما الان فکر کنیم آنجا یک بهشت آرزوهایی وجود دارد . بنده یک عکسی را می دیدم که 8 ساعت یک عکاسی نشسته بود و زوج هایی را که می آمدند و در آنجا یک منظره ای بود و عکس می گرفتند را عکس گرفته بود . 8 تا زوج آمده بودند . از این 8 زوج 2 نفر آنها طبیعی بود . یعنی یک آقا و یک خانم با هم ازدواج کرده بودند و با هم آمده بودند در آن منظره عکس بگیرند . 6 تای دیگر براساس آن چیزیکه خداوند در خلقت قرار داده است نبود . خب ما نمی توانیم با این رودروایسی کنیم . ببینید اگر که یک همچین چیزی در جایی وجود دارد ما حتی در برابر سخت ترین اتفاقات هم قرار بگیریم باید بگوئیم این حکم خدا است و کار شما اشتباه است . یعنی ما نمی توانیم این را بپذیریم. کما اینکه این بنده خدایی که دوست من است می گفت مردم در صربستان به خیابان آمدند ، که آقا ما نمی خواهیم این قانون ما باشد . چون می خواهیم شکل خانواده حفظ شود . ولی دولت آنها گفت اگر ما بخواهیم به اتحادیه اروپا بپیوندیم باید این را قبول کنیم. خب این یک چیز زیبایی نیست . اصلاً در فطرت آدمیزاد نیست . ولی الان عده ای در دنیا دارند این را به هر شکلی که هست می خواهند بگویند آزادی است . خب ، این حد آزادی کجا است ؟ برای این چه حدودی وجود دارد ؟ الان ما این را هم رسمی کردیم ، بچه هم دادیم ، حالا اتفاقات دیگری بعد از این جدید می خواهد بیافتد الان به یک شکلی درآمده است ، من عذر می خواهم از جمع کسی را می دزدند و می برند و مورد اعمال جراحی قرارش می دهند که زنده است ولی عین مجسمه است . یعنی فقط یک دهانی دارد که می خورد و می تواند به هر حال اجابت مزاج کند و بعد مورد آن اعمالی که نباید قرار بگیرد ، قرار بگیرد . این هم وجود دارد . خب این را هم ما بپذیریم . پس حق او چه می شود ؟ بالاخره حد آن کجاست ؟ آن چیزیکه اگر ما انشااله در این دنیا باشیم و خدا عنایت کند و به ما کمک کند جنگ بین توحید ، تمام توحید از زمانیکه حضرت آدم آمده است تا آن زمانیکه ولی خاتم به اذن پروردگار ظهور می کند ، تمام توحید در برابر تمام کفر و تمام شرک یعنی عصاره ی همه ی اینها آن چیزی که از قبل آرزو داشتن به اذن پروردگار برمی خیزند برای یاری تمام توحید و آنهایی که در شرک و کفر بودند بلند می شوند برای اینکه مجازات بشوند این صحنه ی شوخی نیست و فقط هم برای ما نیست در تمام ادیان ابراهیمی این وعده داده شده و حتی مکتب هایی که غیر ابراهیمی هستند شما سمت هند و آن قسمت ها بروید مکتب هایشان انسانی طرف ادعای پیامبری نداشته بینشی داشته مسئله را بیان کرده کتاب در مورد آن نوشته شده موعود در ادیان و مکاتب مختلف مشخص است در مکاتب مختلف رسم آن مشخص است همه ی اینها مشخص است ما از این چیزها اگر خدا عمری به ما بدهد و قرار باشد بالاخره داریم به آن سمت حرکت می کنیم روز به روز بدتر می شود ببینید شوخی نیست خداوند به شیطان فرصتی داده که با این اتفاق و این ظهور فرصتش تمام می شود یعنی هرچه لشگر دارد چه در درون ما چه در بیرون ما اینها را بر می انگیزد
استاد: دقیقاً همین طور است دعوای ما امروز در این نیست اساس کار من در کلاس هایمان روی یک چیز فقط بنا شده انسانها و آدمها .آدمها در درونشان دوتا نیروی متضاد دارند هم شیطان دارند وهم فرشته و وظیفه ی من و شمای انسان این است شیطان را نمی توانیم بکشیم چون کار ما نیست چون خلقت آن با ما نبوده اما می توانیم به بند بکشیم با چی ؟ با تمام دستورات الهی من تلاشم فقط این است هیچکس را دعوت نمی کنم بیرون از خودش به جنگ مشغول بشود هیچ کس را دعوت نمی کنم که برو با فلان گروه فلان جناح و فلان قصه درگیر باش من می گویم با خودت درگیر باش آدمی که از چنگ خودش رها نشده باشد به درد هیچکس نمی خورد هیچکس به درد امام زمان خودش هم نمی خورد ما وقتی به درد امام زمان می خوریم که وقتی ایشان دستور می دهد چشمان خود را می بندیم گوش هایمان را باز کنیم شنیدیم چشم ولی اگر با آن جنگ درونی فائق نشده باشیم این اتفاق هم برای ما نخواهد افتاد.خدا به ما کمک کند .
صحبت از جمع : به نظر می رسد این بنده ی خدایی که این متن را نوشته احتمالاً از صدا و سیما ناراضی بوده که سریال یوسف پیامبر را می دیده چون محتویاتی که می گوید کوچکترین اشاره ی مستقیمی به آیات قرآن ندارد باور کنید اگر از او بپرسید در کدام آیه کجای آن این گفت و گو صورت گرفته آدرس را پیدا نمی کند کما اینکه اصلاً در قرآن اشاره ای به ازدواج یوسف و زلیخا نمی شود هیچ اشاره ای به جوان شدن زلیخا نمی شود همه ی اینها در سریال قشنگ یوسف پیامبر آمده بنابراین خیلی ساده است این متن سراسر خنده است کسی که این متن را نوشته به اندازه ی یک ارزن شاید سواد قرآنی ندارد حتی یک بار هم سوره ی یوسف را ورق نزده چون اگر شما باز کنید هیچ آدرسی نمی توان به آن داد حالا نکته اینجاست می خواهم این را از تجربه ی خودم با دوستان به اشتراک بهترین چیزی که به ذهن خودم رسیده با یک سوال ساده پاسخ طرفم را می دهم مثلاً همین متن را می شود ری پلای کرد میشه لطفاً شماره ی آیه ای که در مورد ازدواج یوسف و زلیخا آمده به من بگویید ؟منم هم می خواهم یک چک بکنم این سوال را نباید از اینجا بپرسیم که حال او را بگیریم اتفاقاً این سوال را از سر کنجکاوی بپرسیم شاید واقعاً هست اگر باشد کی از ما پذیراتر یک جایی شاید لازم است اصلاً این همه جنگ نکنیم یک چیزی که می شنویم بی ربط است شاید ما ندیدیم بگو ما هم ببینیم بنابراین خیلی ساده است با امثال اینها که من تجربه ی فوق العاده داشتم چون تقریباً می توانم بگویم عین 100 درصد مواقعی که با این روش جلو رفتم آخرین جوابی که از آن دوست بزرگواری که با آن بحث می کردم این بود که پیج خودم و دوست دارم هرچی دوست دارم بگذارم پاسخ خود را گرفتم یعنی آدم متوجه شد که پرت و پلا نوشته بود.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید